• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • سى و دومين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1368
    «بسم اللّه الرحمن الرحيم»
    مرحوم سيد در كتاب عروه و امام بزرگوار (قدس سرهما) در كتاب تحرير الوسيله مى‏فرمايند كه همانطورى كه اگر زن بخواهد حجة الاسلام انجام بده اين موقوف به اذن شوهر است. يعنى موقوف نيست به اذن شوهر. حجة الاسلام «لا يتوقف على اذن زوج». مى‏فرمايند در حج نذرى و شبه حج نذرى كه حج عهدى و يمينى و حتى حج استيجارى آن جايى كه زن اجير بشود براى غير، مى‏فرمايند اينها هم «لا يتوقف على اذن زوج». اگر يك حج نذرى بخواهد انجام بدهد، اين توقف بر اذن شوهر ندارد. ما براى تصوير اين معنا كه بعداً هم بحثش مفصلاً در همين كتاب الحج ان شاء اللّه مى‏آيد چون يكى از فصول و عناوينى است كه در كتاب الحج مطرح است همين حج نذرى است. يكى از عناوين و فصول همين معنا است و آن جا شرايط و خصوصيات به طور كلى ذكر مى‏شود لكن قبل از اين كه اگر كسى در حج نذرى اذن شوهر را در اصل انعقاد نذر شرط بداند، بگويد هر نذرى كه از زن تحقق پيدا مى‏كند خود انعقاد نذر توقف بر اذن شوهر دارد. آن وقت اين جا هم دو تا احتمال است. يكى اين كه در حدوث و بقاء نذر همين اذن در مقام انعقاد كافى است. يعنى زن به شوهر مى‏گويد كه من مى‏خواهم نذر حج كنم. شوهر هم مى‏گويد مانعى ندارد، من موافقم. يك وقت همين مقدار كافى است كه بعداً اگر شوهر بخواهد از اذن خودش بر گردد ديگر فايده‏اى ندارد. اثرى بر رجوع از اذن مترتب نيست.
    اما يك وقت اين است كه حدوثاً و بقاءً نياز به اذن شوهر دارد. يعنى اگر امروز در اين انعقاد نذر اذن شوهر در كار بود ممكن است كه بعداً برگردد از اذن خودش و اگر برگشت نذر به هم مى‏خورد. نذر باطل ميشود. مسئله اذن حدوثاً و بقاءً دخالت در صحت نذر زوجه دارد. اگر ما اين فرض اخير را اختيار كرديم كه حدوثاً و بقاءً اذن الزوج شرطٌ فى صحت النذر. خب، اين جايى كه زن مى‏خواهد برود حج نذرى انجام بدهد، اگر شوهر اذن نداد، تبعاً ديگر اين نذر واجب الوفا نيست. براى اين كه بقاءً هم اذن شوهر دخالت دارد. به عبارت روشن‏تر ما روى اين فرض ما نميتوانيم بنشينيم بحث بكنيم كه آيا در حج نذرى اذن شوهر شرط است يا نه؟ خب، اگر اذن شوهر حدوثاً و بقاءً هر دو شرط است خب، اگر در موقع انجام حج شوهر اذن نمى‏دهد فالنذرُ غير صحيحٍ. نذر باطل است اصلاً. نذر اگر باطل شد، روى نذر باطل كه ما صحبتى نداريم. روى نذر باطل كه ما حرفى نداريم. پس مسئله ما چه جورى بايد تصوير بشود؟ به يكى از دو راه. يا بايد زوجه اين نذر را قبل از زوجيت منعقد كرده باشد. هنوز زوجيتى تحقق پيدا نكرده براى خاطر يك مشكله‏اى كه مثلاً برايش پيش آمد، نذر كرد كه اگر اين مشكله رفع بشود حجى را انجام بدهد كه اصل نذر قبل از زوجيت تحقق پيدا كرد. يا اين جورى مسئله را فرض بكنيم. يا اين جورى بياييم نه، اين جورى فرض بكنيم. بگوييم نذر در زمان زوجيت بوده لكن اذن شوهر حدوثاً و بقاءً دخالت ندارد. بلكه اگر در هنگام نذر موافقت كرد همين كفايت مى‏كند. النذر ينعقد. ديگر لازم نيست كه بقاءً هم اذنى در كار باشد. فرضش را به يكى از اين دو صورت بايد تصوير كنيم.
    خب، حالا كه فرض را تصوير كرديم. حكم عبارت از چيه؟ آيا حج نذرى بالنذر الواقع صحيحاً لا يحتاج الى اذن الزوج فى مقام العمل و الاجرا؟ مرحوم سيد مى‏فرمايد نه، مثل حجة الاسلام مى‏ماند. همان طورى كه حجة الاسلام نياز به اذن زوج ندارد. حج نذرى هم ندارد. خب، دليلش چيه؟ از چه راهى ما اين حرف را بزنيم؟ روايات ثلاثه‏اى كه ما ديروز خوانديم آن سه روايت همه‏اش در رابطه با حجة الاسلام بود. در دو تا از آن روايات مى‏گفت «لا اطاعة له عليها فى حجة الاسلام». و در يك روايت به جاى لا اطاعة مى‏فرمود لا طاعة. خب، يكى اش اطاعة داشت، يكى اش طاعة. «لا طاعة له عليها فى حجة الاسلام». روايت سوم هم باز مسئله حجة الاسلام در آن مطرح بود. خب، با اين كه اين سه روايت در باره حجة الاسلام وارد شده، ما از چه راهى حكم بكنيم به اين كه در حج نذرى هم مثل حجة الاسلام لا يحتاج الى اذن الزوج. از چه راهى ما اين‏
    حرف را بزنيم؟ اين جا ادعاهايى شده. يك ادعا اين است كه ما القاء خصوصيت مى‏كنيم. ما مى‏گوييم ولو اين كه مورد اين روايات حجة الاسلام است لكن عرف خصوصيت نمى‏بيند. عرف القاء خصوصيت مى‏كند. آيا اين القاء خصوصيت تمام است؟ بعد از آنى كه يك حجة الاسلام يك حج خاصى است، حجة الاسلام فريضه الهيه است. حجة الاسلام به دنبالش «و من كفر فانّ اللّه غنى ان العالمين» است. حجة الاسلام آنى است كه اگر كسى ترك كرد «يموت يهودياً او نصرانياً». خب، اگر اين توقف بر اذن شوهر نداشت، احتمالاً روى اهميتى كه در آن وجود دارد ما از كجاى اين روايات استفاده كنيم كه حج نذرى هم همين است. خب، حج نذرى كه مسئله‏اى نيست. نه اين كه واجب نيست. مثل مخالفت با ساير نذرهاست. اگر كسى وفاى به نذر نكند ولو اين كه معصيت كرده و استحقاق عقوبت دارد اما مخالفت نذر كجا و ترك حجة الاسلام كجا؟ اين روايات در مورد حجة الاسلام وارد شده. از كجاى اين ما استفاده كنيم كه در حج نذرى هم همين روايات مى‏خواهد بگويد نه، «لا يحتاج الى اذن الزوج». آيا اين القاء خصوصيت درست است يا به هيچ وجه ما براى اين القاء خصوصيت ما هيچ راه صحيحى نمى‏توانيم داشته باشيم. لذا از اين راه كه بايد صرف نظر بكنيم.
    (سؤال از استاد:... و جواب آن) مى‏خوانيم، صبر كنيد. صبر كنيد. راه دومى كه ممكن است و ذكر هم شده، مسئله اجماع است. خب، اين حرف زده شده ولى پيداست كه اين طور نيست كه اجماع در اين جا اصالت داشته باشد. يعنى روايات كنار، قواعد كنار، همه مسائل عرض مى‏شود به عنوان دليل كنار، اجماع آمده مثلاً بر خلاف قاعده، بر خلاف روايات يك همچين چيزى را قائل شده، پيداست كه يك همچين اجماعى در اين جا وجود ندارد كه به عنوان اصالت ما بتوانيم به اين اجماع نگاه كنيم و اين اجماع را يك مستند كاملى در ما نحن فيه قرار بدهيم. اجماع در اين جا به عنوان استقلال مطرح نيست. (سؤال از استاد:... و جواب آن) بله؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) اگر اجماعى وجود داشته باشد يك احتمال مى‏دهيم كه اينها همشان يا اكثرشان از راه القاء خصوصيت پيش آمده باشند. يك احتمال مى‏دهيم كه همان روايتى كه الان مى‏خوانيم به آن تمسك كرده باشند. اما با قطع نظر از القاء خصوصيت، با قطع نظر از اين روايتى كه حالا به عنوان دليل سوم مى‏خوانيم ما احراز كنيم كه يك اجماع مستقل، غير مستند به اين وجوه در كار است. لااقل احراز نكرديم. همين عدم احرازش براى ما كفايت مى‏كند. لذا اجماع را ما نمى‏توانيم در اين جا دليل قرار بدهيم. به عنوان آن هم تنها دليل و دليلى كه اصالت و استقلال داشته باشد.
    دليل سومى كه ذكر شده، يك مرسله‏اى است كه مرحوم محقق، صاحب شرايع در كتاب معتبرشان اين مرسله را ذكر كرده‏اند. منتها مرسله از آن مرسله‏هاى معتبره است. حالا عرض مى‏كنم علت اعتبارش را. اين مرسله را صاحب وسائل در همين باب 59 به عنوان حديث هفتم نقل از معتبر محقق مى‏فرمايد. قال: محقق در كتاب معتبر فرموده، قال (عليه السلام)، عرض كرديم، ما مكرر اين مطلب را عرض مى‏كرديم و اين را هم از چيزهايى است كه از امام بزرگوار ما استفاده كرديم، مطلب اين است كه ما دو جور مرسله داريم. يك وقت اين ارسال كننده در مقام نقل، نقل را به روايت نسبت مى‏دهد. يعنى مى‏گويد روى ان الامام (عليه السلام) انه قال كذا. حكى ان الامام (عليه السلام) قال كذا. نقل ان الامام (عليه السلام) قال كذا. خب، اين يك مرسله غير معتبره است. براى اين كه آن ناقل معلوم نيست كه مورد اعتماد و مورد اعتبار باشد. اما يك جور مرسلاتى داريم كه ارسال كننده‏اش مثل مثلاً مرحوم محقق اين شخصيت بزرگوار است. در مقام نقل مستقيماً مطلب را به امام نسبت مى‏دهد. قال، قال عليه السلام، اين قال عليه السلام در تعبيرات خود ما هم هست. ما وقتى مى‏خواهيم مثلاً يك مطلبى را از يك مثلاً مرجعى نقل بكنيم، دو جور مى‏توانيم نقل بكنيم. آن جايى كه نمى‏دانيم كه آن مرجع اين امر را گفته، فقط از زيد و امر شنيده‏ايم، در مقام نقل مى‏گوييم كه اين مرجع چنين گفته، نقل شد كه اين مرجع چنين فرموده، اما آن جايى كه مستقيماً نسبت مى‏دهيم بدون اين كه حساب رُوى و نُقِل در كار باشد، مى‏گوييم فلان مرجع چنين فرمايشى را فرمود. اين معناش اين است كه اگر واسطه‏اى هم در كار است اين واسطه‏ها مورد وثوقند. مورد اطمينانند به طورى كه انسان‏
    مى‏تواند اين قول را نسبت به آن مرجع بدهد و او را به عنوان قائل به اين قول معرفى بكند. در اين مرسل هم مسئله اين است. قال، قال (عليه السلام) نه روى انّه قال، نه نقل انه قال. محقق مى‏گويد امام عليه السلام اين جورى فرمود. خب، البته بين محقق و امام فاصله زياد است اما اين نسبت در صورتى درست است كه محقق مى‏خواهد بگويد تمام وسايطى كه بين من و بين امام در اين رابطه وجود دارد، همه آنها مورد وثوق و مورد اعتماد است. و اين توثيق براى روايت حجيت مى‏آورد. مثل آن جايى مى‏ماند كه وسايط را دانه دانه نقل بكند و پشت سر هر كدام هم بگويد هذه ثقتٌ. هذه موردٌ للاعتماد. اگر اين كار را مى‏كرد، چطور ما به روايت ترتيب اثر مى‏داديم، اين قال عليه السلام اين معنا را افاده مى‏كند و حكم مى‏كند به اعتبار اين روايت.
    خب، حالا چى فرموده امام، فرموده، «لا طاعة لمخلوقٍ فى معصيت الخالق». همين يك جمله. «لا طاعة لمخلوقٍ فى معصيت الخالق». آن جايى كه عنوان معصيت خالق مطرح است، آن جا اگر در برابر معصيت پاى مخلوق و اطاعت مخلوق مطرح باشد، اين مخلوق در چنين موردى اطاعت ندارد. در چنين موردى طاعتى براى او ثابت نيست. اين جا، در رابطه با «لا طاعة لمخلوقٍ فى معصيت الخالق» اگر بخواهيم با ما نحن فيه منطبقش بكنيم، تطبيقش به اين صورت است. بگوييم اين زوجه‏اى كه نذر حج كرده و الان اگر بخواهد به نذر خودش عمل نكند وعلت عمل نكردن عدم اذن شوهر باشد، معناش اين است كه در معضيت خدا براى شوهرش كه مخلوق است حساب طاعت و اطاعت باز كرده. در حالى كه روايت نفى مى‏كند، «لا طاعة لمخلوقٍ فى معصيت الخالق». اين را به همين نظر سطحى اگر ما بخواهيم به آن نگاه بكنيم همان طورى كه نگاه كرده‏اند، استدلال به اين روايت در مسئله حج نذرى، مخصوصاً با اين كه سندش را هم ما معتبر كرده‏ايم، استدلال درست است. لكن دو تا مناغشه در اين جا هست. كه اين دو تا مناغشه ببينيم قابل جواب است يا نه؟ يك مناغشه كه از كلام بعض الاعلام استفاده مى‏شود منتها نه در رابطه با اين روايت، ايشان مى‏گويد ما مسئله را بايد ما على القاعده حلش بكنيم و دست ما از روايات اين جا كوتاه است.
    مناغشه اين است كه شما اول بايد معصيت الخالق را درست بكنيد بعد بگوييد «لا طاعة لمخلوقٍ فى معصيت الخالق».اما اگر ما در اصل معصيت بودن مناغشه كرديم و گفتيم كه اين جا يك خصوصيتى دارد كه اصلاً نذر باطل بوده، نذر باطل است اصلاً در اين جا. خب، اگر نذر باطل باشد ديگر معصيت الخالق نيست كه شما بياييد بگوييد كه «لا طاعة لمخلوقٍ فى معصيت الخالق». حالا مناغشه در صحت نذر از چه راه است؟ مناغشه از اين راه است. خوب دقت بفرماييد كه در متعلق نذر همان طورى كه شما در كتاب نذر ملاحظه فرموديد رجحان معتبر است. بايد عملى كه متعلق نذر واقع مى‏شود. اين بايد رجحان داشته باشد، اينش ترديدى نيست. اما آنى كه يك قدرى قابل دقت است اين است كه در چه ظرفى بايد رجحان داشته باشد. اگر يك عملى در حين انعقاد نذر رجحان دارد. اما در ظرف تحقق خودش فاقد رجحان است. آيا اين نذز منعقد است يا نه؟ يك كارى است كه الان رجحان دارد اما ظرف تحققش به سبب نذر 20 روز ديگر است. 20 روز ديگر رجحان ندارد. اين نذرش صحيح است يا نه؟ ايشان مى‏فرمايد خير، رجحانى كه در متعلق نذر اعتبار دارد رجحان حين النذر نيست. رجحان حين الانعقاد نيست. بلكه رجحان حين العمل است. يعنى آن موقعى كه نذر مى‏خواهد پياده بشود، آن موقعى كه عمل متعلق نذر قرار گرفته كه در خارج تحقق پيدا بكند در آن ظرف بايد داراى رجحان باشد. آن وقت ايشان مى‏فرمايد كه در ما نحن فيه اين طور نيست. ولو اين كه شما فرض كنيد كه نذر اين زوجه قبل از زوجيت بوده. در حين انعقاد نذر هيچ مسئله وجود نداشته، كسى به عنوان زوج مطرح نبوده، اما نذر آمده ظرف عملش بعد از زوجيت بواقع شده، مى‏فرمايد كه بايد رجحان در ظرف عمل داشته باشد. وقتى كه ظرف عمل را ملاحظه مى‏كنيم، مى‏بينيم كه اين نذر مستلزم مسافرت و خروج از بيت شوهر بدون اذن شوهر است. و خروج از بيت شوهر به غير اذن شوهر يكون محرما. پس نه تنها عمل در ظرف تحققش رجحان ندارد بلكه حرام هم هست. اين مستلزم خروج از بيت به غير اذن شوهر است و
    نص و فتوا مى‏گويد كه خروج از بيت به غير اذن شوهر يكون محرما. پس اگر شما بخواهيد معصيت الخالق درست بكنيد اين فرع اين است كه اين نذر شما صحيحاً محقق شده باشد. و چون ظرف تحققش در زمان زوجيت به يك همچين حكم غليظ و شديدى نسبت به زن است كه «يحرم عليها ان يخرج من بيت زوجها بغير اذنها» اين نذر باطلٌ. نذر كه باطل شد، معصيت الخالق تحقق پيدا نمى‏كند. و آنى كه در اين روايت مطرح است مى‏گويد «لا طاعة لمخلوق فى معصيت الخالق». اول شما بايد معصيت الخالق درست بكنيد بعد بگوييد «لا طاعة لمخلوق در رابطه با معصيت الخالق».
    يك مناغشه اين جورى ممكن است بشود. البته عرض كردم كه بعض الاعلام در رابطه با اين روايت اين حرف را نمى‏زنند. ايشان به صورت قاعده و مسئله كلى اين معنا را مطرح كرده‏اند. مناغشه دوم را، حالا خوب است اين مناغشه را ما يك بحث كوچكى در اطرافش بكنيم، بعد برويم سراغ مناغشه دوم.
    به ايشان عرض مى‏كنيم كه بر فرض ما اين معنا را بپذيريم كه آن رحجانى كه در متعلق نذر اعتباردارد، اين در رابطه با زمان انعقاد نيست. همانطورى كه شما مى‏فرماييد در رابطه با ظرف تحقق و ظرف اجرا بايد داراى رجحان باشد. قبول مى‏كنيم اين را. اما بحث يك چيز ديگرى است كه به نظر من در كلام ايشان مورد دقت واقع نشده. اين جا آنى كه متعلق نذر است، خروج از بيت متعلق نذر نيست. متعلق نذر حج است. حج داراى رجحان است. هميشه داراى رجحان است. منتها لازمه اين حج خروج از بيت است. بفرماييد بغير اذنه. اگر لازمه حج خروج از بيت بغير اذنه شد، و خروج از بيت هم شما بفرماييد محرم است مگر سبب مى‏شود كه حج محرم بشود. حج رجحانش محفوظ است. در ظرف عمل هم رحجانش محفوظ است. در ظرف تحقق هم رحجانش محفوظ است. آيا اگر حج مستلزم خروج از بيت به غير اذن شوهر شد، نتيجه اين مى‏شود كه الحج غير راجحٍ يا نتيجه اين مى‏شود كه رجحان حج به قوت خودش باقى است منتها يك لازم محرمى هم دارد. اين كه لازمش محرم است، اين كه سبب نمى‏شود حج از رجحان خارج بشود و نذر به حج متعلق است. و رجحان هم در متعلق نذر دخالت دارد اما در لوازم متعلق حج هم بايد رجحان داشته باشد، اين را ديگر شما در كجا، كجاى كتاب النذر و كتاب الحج اين مسئله را داريد كه بايد هم متعلق نذر رجحان داشته باشد و هم لوازم متعلق نذر رجحان داشته باشد. نه، اگر متعلق نذر رجحان پيدا كرد، نذر صحيح است، وفاى به نذر هم واجب است، منتها يك تزاحمى واقع مى‏شود بين وجوب وفاى به نذر و بين آن حرامى كه متعلق نذر مستلزم تحقق آن حرام است. مزاحمت يك مطلب است اما اين كه حرمت لازم مانع از انعقاد نذر بشود اين يك مطلب ديگر است. و فى كلام بعض الاعلام حل شده اين مسئله. شما درست است كه رجحان در ظرف عمل را مى‏خواهيد. اما رجحان در ظرف عمل را براى چى مى‏خواهيد. براى منظور. منظور چيه؟ حج. حج مگر رجحانش را از دست مى‏دهد؟ حج هميشه رحجانش محفوظ است. لذا آن جايى كه حج با مسئله دين مزاحمت مى‏كرد، مى‏گفتيم مسئله تزاحم مطرح است نه مسئله اين كه حج دست از وجوب خودش بر دارد و كنار برود. اين جا نذرى متعلق به حج شده، با شرط رجحان فى ظرف التحقق و هذا الشب موجودٌ. غايت الامر انّ الازم الحج الخروج من البيت من بغير اذنه و هو حرام. قبول داريم. اما وقتى اين طور شد، تزاحم تحقق پيدا مى‏كند نه اين كه عنوان معصيت الخالق از بين مى‏رود و مسئله وجوب وفاء به نذر كنار مى‏رود. لذا يك همچين خلفى به حسب نظر من فى كلام بعض الاعلام تحقق دارد. (سؤال از استاد:... و جواب آن) آن نه، آن خود ايشان هم معتبر نمى‏داند. خود ايشان هم معتبر نمى‏داند.
    (سؤال از استاد:... و جواب آن) مسئله امر و نهى در متلازمين نيست برادر. مسئله امر و نهى آن جايى است كه اتحاد در خارج داشته باشند. و الا مسئله تلازم يك بحث ديگرى است. در مسئله متلازمين، مسئله تلازم مطرح است. (سؤال از استاد:... و جواب آن) پس ما داريم كتاب الخروج من البيت را مى‏خوانيم. روى معناى ايشان اگر از شما پرسيدند چى مى‏خوانيد مى‏گوييم كتاب الخروج من البيت. بابا مسئله حج چه ربطى به خروج از بيت دارد. لازمه حج خروج از بيت است. عرض مى‏شود كه اين شبه از اين جا منتفى است. (سؤال از استاد:... و جواب آن) بله، بله، محفوظ است. شما كه‏
    همين حرفى كه ايشان اشاره كردند، ما كه قائل به استطاعت شرعيه نشديم، گفتيم همان استطاعتهاى چهارگانه كافى است، خب، آن جايى كه فعل حج ملازم با فعل حرام بود، گفتيم كه اين جا دخالت ندارد در استطاعت، وجوب حج سر جاى خودش هست. گفت با آن فعل حرام چه مى‏كنيد شما؟ گفتيد كه مسئله تزاحم است. هر كدام اقوا باشد آن را مى‏گيريم. اگر حرام است حج را رها مى‏كنيم، اگر حج اقوا است حرام را رها مى‏كنيم. مثلاً اذا استلزم الحج لاين كه شما اگر مكه نرفتيد اصلاً غيبت نمى‏كنيد اما اگر مكه رفتيد قطعاً يك غيبت مى‏كنيد. بگوييم پس لازم نيست كه شما مكه برويد. براى اين كه حج اين جا مستلزم غيبت است. درست است غيبت حرام است ولى اين حرمت در مقايسه با وجوب حج كه نمى‏تواند در عرض وجوب حج باشد يا بالاتر از وجوب حج باشد. مسئله، مسئله تزاحم است. ما كه استطاعت شرعيه را قائل نشديم، ما گفتيم كه هر كه اين چهار تا استطاعت را دارد حج بر او واجب است. اما اگر رفتن حج مستلزم تلف مثلاً نفس شده، نه نفس خودش، اگر مكه برود بچه‏اش اين جا قطعاً مى‏ميرد. اين جا گفتيم بنشينيد مقايسه كنيد مى‏بينيد حفظ النفس مقدم على وجوب الحج. اين جا لازم نيست كه به مكه برود.
    اما در مثال غيبت كه اگر مكه نروى قطعاً غيبت نمى‏كنى اما اگر مكه رفتى حتماً يك دانه غيبت مى‏كنى. بگوييم به صورت مقدسى، نه، نه، حج واجب نيست، براى اين كه انسان در مكه با اين حاجى‏ها كه مى‏نشيند ممكن است غيبت مى‏كند. اين طورى است نتيجه؟
    و بالنتيجه مسئله استلزام نمى‏تواند روى رجحان متعلق اثر داشته باشد. حج راجح است، خروج هم حرام است. اين حج هم مستلزم خروج از بيت است. لذا اوفوا بالنذر در اين جا مطرح است، حرمت خروج از بيت هم مطرح است. مسئله، مسئله تزاحم است نه مسئله عدم انعقاد نذر.
    اين مناغشه اول هم بگوييم كه اين بحث تمام بشود. گوش بدهيد. گوش بدهيد. مناغشه ديگرى كه در اين حديث است كه در بعضى از كلمات ديدم اشاره‏اى به اين مناغشه شده، در يك رابطه ديگرى است. اين لا طاعة لمخلوق را گفته‏اند كه اين مسئله اطاعت زوج اين در حقيقت اطاعت خداست. كى اطاعت خدا را واجب كرده؟ خداوند. كى اطاعت مولا را بر عبد واجب كرده، خداوند. پس در حقيقت اطاعت الزوج ليست اطاعة المخلوق. اطاعه المولا ليست اطاعت الخلوق بل هو اطاعه اللّه. خدا واجب كرده اطاعت زوج را بر زوجه و اطاعت مولا را بر عبد. لذا بگوييم كه اين «لا طاعة لمخلوقٍ فى معصيت الخالق» اصلاً ما نحن فيه را نمى‏گيرد. براى اين كه اين طاعت مخلوق نمى‏خواهد بكند. اين طاعت زوج مى‏كند كه طاعت زوج طاعت اللّه است. پس در نتيجه نمى‏شود به اين روايت تمسك كرد. جواب از اين مناغشه اين است كه اين «لا طاعة لمخلوقٍ» اصلاً كجا را مى‏خواهد بگويد؟ يعنى آن جايى كه اصلاً اطاعت واجب نيست. مثل اين كه دو تا رفيق لازم نيست كه هيچ كدام از ديگرى اطاعت بكند. مى‏خواهد بگويد اين جا «لا طاعة لمخلوقٍ فى معصيت الخالق» مگر اين جاى توهم داشت؟ يعنى انسان بيايد اطاعت از رفيقش بكند براى معصيت خدا. اين اصلاً جاى توهم است يا «لا طاعة لمخلوقٍ» يك قيدى دنبالش است. «لا طاعة لمخلوقٍ» يعنى قيد معنوى فى ما يجب اطاعة آن جايى كه مخلوق من حيث هو وجوب اطاعت از ناحيه خدا دارد، آن جا «لا طاعة لمخلوقٍ فى معصيت الخالق». و الا آن جايى كه وجوب طاعت ندارد مثل دو تا رفيق كه لازم نيست كه شرعاً هر كدام از ديگرى اطاعت بكنند، چه معنى دارد كه ما «لا طاعة لمخلوقٍ» را اين جا پياده بكنيم.
    نخير، «لا طاعة لمخلوقٍ» حتماً در رابطه با زوج و زوجه است، حتماً در رابطه با مولا و عبد است. لذا مى‏بينيم فقهاى ما به همين «لا طاعة لمخلوقٍ فى معصيت الخالق» در باب حج در يك مورد ديگر باز استناد كرده‏اند. گفته‏اند اگر يك مولايى به عبد خودش اذن داد به اين كه برو، حج انجام بده، حالا اين بيچاره وسطهاى كار حجش است، مولا آمد گفت نه، نمى‏خواهم حج را ديگر ادامه بدهى. اين جا گفته‏اند بايد زد توى دهن مولا. «لا طاعة لمخلوقٍ فى معصيت الخالق» اتمام الحج واجب است. مولا مى‏خواهد جلويش را بگيرد غلط مى‏كند.
    پس مسئله اصلاً خود عبارت مال آن جايى است كه با قطع نظر از معصيت الخالق اين طاعت وجوب داشته باشد. والا اگر با قطع نظر از معصيت الخالق اين طاعت وجوب نداشته باشد، اين يعنى چه؟ مثل اين مى‏ماند ما بياييم بگوييم كه شما حق ندارى اگر خدا حج را واجب كرد، رفيقت به تو گفت كه نه، لازم نيست شما حج بروى، لازم نيست كه اين لا طاعة يك همچين معنايى را مى‏خواهد افهام بكند. اين كه اصلاً يك كار غير صحيحى است. آنى كه معناى اين روايت است، يعنى اطاعتهاى واجبه با قطع نظر از معصيت الخالق، اگر مزاحمت كرد با معصيت الخالق اين اطاعت «لا طاعة لمخلوق». لذاست كه اين روايت هم سنداً و هم دلالتاً با جوابى كه ما به اين مناغشه داديم اين روايت مى‏تواند در باب حج نذرى و امثال حج نذرى هم بگويد لا يعتبر اذن الزوج. اين دليل بر اين مسئله واقع مى‏شود. تا بعد.

    «و الحمد للّه رب العالمين»