سومين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1368
«اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم»
«بسم اللّه الرحمن الرحيم»
در ذيل مسئله 45 اين طور مىفرمايند: «و ان حج مع عدم امن الطريق او عدم صحت البدن و حصول الحرج و فان صار قبل الاحرام مستطيعاً و ارْتفع العذر صحّ و عجز بخلاف ما لو فقد شرط فى حال الاحرام الى تمام الاعمال فلو كان نفس الحج و لو ببعض اجزاء حرجيّاً او برريّاً على النفس فالظاهر عدم الاجزا».
در اين مسئله 45 عمده فروع اين مسئله تحت اين ضابطه كليه بود كه اگر حج واقع بشود و تحقق پيدا بكند با فقد بعضى از شرايط وجوب. آن شرايطى كه دخالتى در وجوب حج دارد، بعضى از آن شرايط نباشد. خود مكلف هم مىداند كه نيست. مسئله اعتقاد به خلاف اين جا مطرح نيست. بعضى از شرايط وجوب تحقق ندارد، خود مكلف هم مىداند كه تحقق ندارد و روى اين جهت حجى را كه به جا مىآورد به عنوان حجة الاسلام خود مكلف هم انجام نمىدهد لكن در اين حال اين معنا مورد بحث واقع شده كه آيا اين حج واقع «مع فقد بعض الشرايط» به درد آينده مىخورد؟ اگر در آينده واجب همه شرايط شد، اين حج قبلى كفايت از آن حجة الاسلام بعدى مىكند يا كفايت نمىكند؟ دو، سه تا شرطش را در حقيقت مطرح شد، يكى اين كه اگر حج به تمام در حال عدم بلوغ واقع بشود اين گفتيم كه «لا يجزياً حجة الاسلام». رواياتى در اين معنا است. در باب حريت هم كه ملاحظه فرموديد در تحرير الوسيله با اين كه يك دوره فقه است لكن امام بزرگوار (قدس سره) روى اين جهت كه مسائل عبيد و اما مورد ابتلاء روز ما نيست اين مسائل را مطرح نكردند. كتاب اتق و التدبير و الاستيلاد و المكاتبه و امثال و ذالك در تحرير الوسيله مطرح نشده. در جاهاى مختلف هم كه به مناسبت مسائل عبيد و اما مطرح است باز ايشان تهرضى نفرمودند. و الا در اين مسئله روى قاعده مىبايست اين فرع را هم عنوان بكنند كه اگر عبدى در حال عبد بودن حجى را انجام داد و بعد از تمامى حج «صار منعتقا» بايد بفرمايند اين حجش به درد حجة الاسلام نمىخورد. مثل همان غير بالغى است كه تمام حج را در حال عدم بلوغ انجام داده كه حجش مجزى از حجة الاسلام نخواهد بود. پس علت اين كه اين فرع را عنوان نفرمودند روى اين جهت است. و باز فرع ديگرى را كه عنوان كردند همان بود كه در بحث گذشته بحث كرديم كه اگر كسى با نبود استطاعت ماليه يك حج مستحبى كامل انجام بدهد، يعنى تا آخر حج هم مسئله استطاعت حادث نشود،
تمام الحج فى حال عدم الاستطاعه تحقق پيدا بكند، فرمودند اين هم «لا يجزى ان حجة الاسلام». اگر بعد مستطيع شد بايد به عنوان مستطيع و حج مستطيع بايد حج انجام بده. پس دو سه تا شرايط وضعش روشن شد. حالا مانده يك سرى شرايط ديگر. خب يكى از استطاعتهايى كه در باب حج معتبر بود، استطاعت صربيه بود كه ازش تعبير مىكردند به تخليه الصرب. معنايش اين بود كه راه باز باشد، راه را كسى نبسته باشد به روى مكلف. اين باز بودن راه و تخليه صرب كه به معناى طريق است و ما ازش تعبير به استطاعت صربيه كرديم اين هم دخالت در وجوب حج دارد. و همين طور يكى از
استطاعتهايى كه معتبر در وجوب حج است استطاعت بدنيه است.اگر كسى مريض باشد و در تعبير گذشته مىفرمودند «لا يقدر على الوكوب». اين آدم «لا يجب عليه الحج». مثل اين كه فى زماننا هذا يك كسى است كه به علت كسالت نه هواپيما مىتواند سوار شود، نه عرض مىشود ماشين و نه اشباح ذالك، خب اين استطاعت مالى هم پيدا بكند «لا يجب عليه الحج».
خب، حالا بحث را روى اين آوردند كه اگر كسى با اين كه استطاعت صربيه ندارد و به تعبير ديگر راه غير مأمون است چون در استطاعت صربيه علاوه بر اين كه راه بايد باز باشد بايد مأمون هم باشد. حالا با اين كه راه امنيت نداشت يك نفرى دل را زد به دريا و گفت ما مىرويم حجمان را انجام مىدهيم. با اين كه شرعاً برايش واجب نيست. براى اين كه استطاعت صربيه ندارد. لكن اين دل را زد به دريا و گفت ما نمىتوانيم از حج صرف نظر كنيم هر چه بادا باد. رفت و حج را انجام داد. آيا اين حجش براى آينده مفيد است يا نه؟ اين حجش مجزى از حجة الاسلام است يا نه؟ و همينطور اگر كسى استطاعت ماليه نداشت، مريضى بود كه براش كاملاً مشكل بود و مشقت داشت اما در عين حال خب، مانعى ندارد. ما تحمل مىكنيم. اين رنج را به خود مىخريم و مىرويم حج را انجام مىدهيم. با نبود استطاعت بدنيه رفت حج را انجام داد. آيا اين دو شرطى را هم كه دخالت در وجوب حج دارد اگر با نبود اينها برود و حج انجام بدهد، اين حجش به درد حجة الاسلام آينده كه همه شرايط وجوب حج تحقق پيدا مىكند، مىخورد يا نمىخورد؟ اين مجزى است يا مجزى نيست؟ اين جا مسئله محل خلاف واقع شده. مشهور قائل به عدم اجزا هستند. يعنى گفتند اين با استطاعت ماليه فرق نمىكند. اگر كسى با نبود استطاعت ماليه برود حج انجام بدهد، شما مىگوييد اين حج مستحبى است. «لا يجزى ان حجة الاسلام». خب، استطاعت صربيه هم مثل استطاعت ماليه. استطاعت بدنيه هم مثل استطاعت ماليه. همه اينها در يك رديفند. همه شان شريطيت در وجوب حج دارند. پس چه فرقى مىكند. همانطورى كه با نبود استطاعت ماليه حج صحيح است اما به درد حجة الاسلام نمىخورد، اين جا هم با نبود استطاعت صربيه و استطاعت بدنيه حج صحيحاً واقع مىشود اما به درد حجة الاسلام نمىخورد.
مشهور اين حرف با ذكر كردهاند. تنها كسى كه در برابر مشهور ايستاده، مرحوم شهيد اول (قدس سّره) در كتاب دروس. ايشان آمده حساب استطاعت صربيه و استطاعت بدنيه و باز يك چيز ديگر هم اضافه كرده، استطاعت زمانيه. كه يكى از استطاعتهايى كه ما ذكر مىكرديم، مسئله استطاعت زمانيه بود. يعنى بايد وقت وسعت داشته باشد. اگر كسى روز ششم ذالحجه يك تجارتى كرد و ده ميليون استفاده كرد. اين «لا يجب عليه الحج». براى اين كه وقت ديگر اقتضاى رفتن به حج را ندارد. شهيد اول در كتاب دروس استطاعت زمانيه و استطاعت صربيه و استطاعت بدنيه را حسابشان را از استطاعت ماليه جدا كرده. گفته در استطاعت ماليه مطلب همان است كه اگر با فقد استطاعت ماليه كسى حج را انجام بده، «لا يجزى ان حجة الاسلام» اما اگر با فقد استطاعت صربيه برود حج را انجام بده، با فقد استطاعت بدنيه برود حج را انجام بده، با فقد استطاعت زمانيه برود حج را انجام بده، ايشان مىفرمايد «عندى» كه اين حجش صحيح و مجزى از حجة الاسلام است.
حالا من كتاب دروس را همراه آوردهام. من عرض مىشود كه عبارت ايشان را يك مقدار مىخوانم. به لحاظ اين كه ايشان دليل هم اقامه كرده اولاً و خودشان هم مىفرمايند كه اين مطلبى را كه من اختيار كردم، خلاف ظاهر فتواست. يعنى مشهور با من مخالفند و من در مقابل مشهور دارم اين حرف را مىزنم. حالا يك مقدارى از عبارت ايشان را مىخوانيم و بعد ببينيم كه آيا اين دليلى كه بر اين اجزا در اين سه تا استطاعت بيان فرموده آيا اين دليل تمام است يا اين كه اين دليل مورد مناغشه است و بعد ببينيم حق در اين مسئله عبارت از چيست؟ در كتاب دروس ايشان تقريباً هشت تا شرط براى وجوب ذكر مىفرمايد. مثلاً داشتن مخارج زن و بچه را هم اين را به عنوان يك شرط مستقل ايشان مطرح مىكند. مثلاً نفقه شايد برگشتن را هم همينطور. هشت تا شرط براى وجوب ذكر مىكند كه من ششم و هفتم و هشتمش را مىگويم به لحاظ اين كه اين سه تا را جداى از بقيه كرده. اين سه تا را جداى از بلوغ كرده، جداى از حريت كرده، جداى از استطاعت ماليه كرده، لذا من اين سه تا را به آن اشاره مىكنم. مىفرمايد كه «و سادسها» صفحه 85، سطر دوم. «و سادسها الصحّت من المرض و العوقب». عين و ضاد آن هم به معناى كسالت و مرض است. «و هو شرط فى الوجوب البدنى». يعنى آن چه كه در وجوب حج در رابطه با بدن مكلف است، اين عبارت از همين صحيح بودن از مرض و كسالت است. بعد مىفرمايد كه «والسادعها»، هفتمين شرط، «تخليه الصرب». استطاعت صربيه. «فيسقط مع الخوف على النفس او المال او البُعض. اذا غلب الظنّ على ذالك». اين هم بيان استطاعت صربيه. بعد دنبالش چيزهايى مىگويند كه فعلاً حالا به ما ارتباطى ندارد. بعد مىفرمايد كه «و الثامنها» هشتمين شرط «التمكن من المسير بالسعت الوقت». استطاعت زمانيه در كار است كه وقت بايد اين مقدار وقتى باشد كه اين بتواند به طور متعارف خودش را به مكه برساند.
خب، بعد مىفرمايد كه در حقيقت اين هشت تا شرط ذكر شد. حالا مىفرمايد كه «و لو حج فاقد هذه الشرايط». اگر كسى فاقد اين شرايط است يا همه اين شرايط يا بعضى از اين شرايط، يعنى در حقيقت واجد همه شرايط نيست. اگر كسى با نبود بعضى شرايط حج را انجام بده، «لم يجزه» اين مجزى از حجة الاسلام نيست. اين را حالا به نحو اطلاق مىفرمايد. بعد مىفرمايد «و عندى». نظر من اين است كه همه اين شرايط در يك سياق و يك رديف قرار نمىگيرند. مىفرمايد «و عندى لو تكلف المريض و المعضوب». آدم مريض و دردمند اگر آمد به زحمت انداخت خودش را و حج را انجام داد. با اين كه استطاعت بدنيه نداشت حج را انجام داد، «الممنوع بالعدو» يعنى آنى كه به واسطه دشمن ممنوع از رفتن به مكه است، يعنى آنى كه استطاعت صربيه ندارد. اين هم اگر به زحمت انداخت خودش را و حج انجام داد «و الممنوع العدو وتضيق الوقت» يعنى آنى هم كه به واسطه تضيق حج برايش واجب نيست، اگر آن قدر به خودش فشار آورد و به زحمت خودش را انداخت، تا خودش را رساند به جايى كه بتواند حج را انجام بدهد، «اعزئه عندى» اين كه در اين سه تا فرض و در فقد اين سه تا شرط اين مجزى از حجة الاسلام است.
حالا استدلالى مىكنند ايشان، كه من حالا استدلال را مىگويم، بعد صحت و سقم اين استدلال را بعد رويش بحث مىكنيم. يم فرمايد «لانّ ذالك من باب التحصيل الشرط و انه لا يجب و لو حص له وجب و اجزل». ايشان مىفرمايد اين از باب تحصيل شرط وجوب حج است. به عبارت ديگر شما در استطاعت ماليه چى گفتيد؟ گفتيد اگر يك تاجرى در دكانش نشسته، مىداند كه اگر دست به فلان تجارت بزند، يك فايده زيادى نصيبش مىشود و در نتيجه مستطيع مىشود. آيا واجب است دست به اين تجارت بزند؟ گفتيد نه، براى اين كه استطاعت شرط وجوب است و شرط وجوب غير از شرط واجب است. شرط واجب بايد رفت تحصيل كرد. نماز وضو مىخواهد، بايد رفت وضو را تهيه كرد و تحصيل كرد. براى اين كه نماز شرط واجب است، شرط مأمور به است. اما استطاعت شرط اصل وجوب حج است. و در شرايط وجوب لزوم تحصيل ندارد. لازم نيست انسان برود خودش را مستطيع بكند. لازم نيست به تجارتى دست بزند كه به دنبال او استطاعت تحقق پيدا مىكند. اما اگر دست زد و تجارت كرد و استطاعت حاصل شد، «يجب عليه الحج». ايشان مىگويند همانطورى كه در استطاعت مالى شما اين حرف را مىزنيد، اين جا هم ما اينطورى مىگوييم مريض لازم نيست به مكه برود اما اگر خودش رفت ديگر چرا واجب نباشد. ممنوع بالعدو شرعاً برايش واجب نيست مكه برود، اما اگر دل به دريا زد و رفت مثل آن آدمى مىماند كه استطاعت مالى برايش پيدا شده و همينطور كسى كه به علت ذيق وقت «لا يجب عليه الحج» اگر شب و روز خودش را گذاشت روى اين كه خودش را به مكه برساند، و رساند، خب لازم نبوده برايش اين كار اما حالا كه خودش عرض مىشود انجام داده، از روى ميل و اختيار اين در حقيقت «يجب عليه الحج». پس استدلال شهيد اول به اين معنا بر مىگردد. عرض كردم فعلاً حالا عبارت ايشان را بخوانيم، بعد بياييم سراغ اين استدلال كه صحيح است يا نه؟ پس استدلال اين بود كه «لانّ ذالك من باب التحصيل الشرط فانّه لا يجب» بر كسى واجب نيست كه شرط وجوب را تحصيل بكند. اما «و لو حص له» اگر به اختيار خودش رفت و تحصيل كرد شرط وجوب را «وجب و اجزء». اين جا حج واجب مىشود و در حقيقت دارد حج واجب را انجام ميدهد. ديگر خب، حج واجب مجزى از حجة الاسلام است. «نعم، لو ادّا ذالك الى اضرار بالنفس» اگر اين عرض مىشود مسامحهها و اين دل را به دريا زدنها منجر به اين بشود كه يك ضررى به نفس وارد بشود و همراه با اضرار به نفس باشد ايشان مىفرمايد «يحرم انضال». وارد كردن چنين ضررى به نفس حرام است. آن وقت اگر اين ضرر مربوط به طريق باشد. مربوط به مسائل مقدماتى حج باشد، ممكن است كسى اين عمل حرام را هم مرتكب بشود لكن حجش صحيح است. مثل آن آدمى كه با دابه مغصوبه به مكه مىرود. عمل حرام است اما مناسك ديگر ارتباط به اين عمل حرام ندارد و در نتيجه حجش صحيح است.
بله، اگر اضرار به نفس در رابطه با بعضى از مناسك باشد كه تصادفاً خيلى هم اين معنا واقع مىشود. مثل اين كه وقوف به عرفات براى همه قابل تحمل نيست. اين وقوف به عرفات در آن شرايط گرما و عدم امكانات اين موجب اضرار به نفس اين است كه خود عمل موجب اضرار به نفس است، مىفرمايد «و لو قارَنَ» اين اضرار به نفس، «لو قارن بعض المناسك» يعنى بعضى از اعمال مستلزم اضرار به نفس باشد «احْتمل عدم الاجزا». خب، تا اينجا ايشان هشت تا شرط ذكر كرد و حساب اين سه تا شرط آخرى را جدا كرد از حساب آن پنج تاى اول.
بعد به دنبال اين تقريباً چهار تا چيز ذكر مىكند، مىفرمايد به نظر ما در وجوب هيچ دخالت ندارد. و لو اين كه بعضىهاشان هم در صحت دخالت دارد، مثلاً اسلام. مسلمان بودن در وجوب حج دخالت ندارد براى اين كه در جاى خودش ثابت شده كه اين احكام فرعيه مشترك بين مسلمان و كافر است. «الكافر معاقبون على الفروع و على مخالفت التكاليف فرعيه، للّه على الناس» كه معناش «على الناس المومنين» نيست. «للّه على كل ناس من الكافر و المسلم اذا استطاع يجب عليه الحج». منتها كافر اگر در حال كفر بخواهد حج را انجام بدهد «لا يسّق منه». اما قدرت دارد بر اين كه مسلمان بشود و عمل صحيح را انجام بدهد. ايشان مىفرمايد اسلام دخالت در وجوب ندارد. بصر يعنى بينا بودن دخالت در وجوب ندارد براى اين كه اگر يك كورى هم يك كسى ممكن است دستش را بگيرد يا بعضى از كورها از بيناها بيناترند، خودش مىتواند در اين حال مكه برود، اين طور نيست كه چون كور است حج برايش واجب نيست. سوميش هم محرم در باب زنها مگر در صورت حاجت كه اين را ما بعد بحث مىكنيم. چهارم هم مسئله اذن زوج در آن جايى كه شرايط وجوب براى زن وجود داشته باشد و حتى مثلاً محرم معتبر است، محرم هم وجود دارد. برادرش مىخواهد ببردش مكه، شوهرش اجازه نمىدهد، اين اذن زوج ديگر دخالت در وجوب حج ندارد. بعد از اين كه اينها را بيان مىكند، عمده اين نتيجه ايست كه مىگيرد. خوب دقت كنيد. مىفرمايد «فانقسمت الشرايط» هشت تا شرط ما گفتيم. حساب آن سه تاى شرط آخر را جدا كرديم. چهار تا شرط هم بعد از آن هشت تا گفتيم كه آنها دخالتى در وجوب ندارد. حالا نتيجه مىگيرد. مىفرمايد «فانقسمت الشرايط الى اربعة اقسام». روى هم رفته ما چهار نوع شرط ما در باب حج داريم. «الاول ما يشترط فى الصحة خاصه» اولين قسم آن شرطى است كه فقط در صحت حج اعتبار دارد. اما در وجوب هيچ اعتبار ندارد. «و هو الاسلام». «الثانى ما يشترط فى المباشر» براى تصدى حج و مباشرت انجام حج دخالت دارد «و هو الاسلام و التميص». اگر يك سبى غير مميزى يك حج را انجام بده، يا ديوانهاى حج را انجام بدهد، ديوانه اين طور نيست كه بگوييم عملش صحيح است «لكنه لا يجزى ان حجة الاسلام» نه در مباشرت عمل شعور و تميص دخالت دارد. «الثالث ما يشترط فى الوجوب». چيزهايى است كه در اصل وجوب دخالت دارد. «و هو مائد الاسلام». غير از اسلام شرايط دينگر حتى آنهايى هم كه شرط مباشرت هم هست شرط در وجوب هم هست. «الرابع ما هو» عمده اين است. «ما هو شرط فى الاجزا». آنى كه در مجزى بودن در حجة الاسلام دخالت دارد. آنها كدامند؟ «و هو مائد الثلاثه الاخيره» غير از آن سه تاى آخرى كه يكى استطاعت صربيه بود، يكى استطاعت بدنيه بود، يكى استطاعت زمانيه، مىگويد غير از اين سه تا بقيه شرايط در اجزا معتبر است اما اين شرايط در اجزا نقش ندارد. اگر اين شرايط هم نباشد اجزا به قوت خودش باقى است. بعد مىفرمايد «و فى ظاهر الفتوا». اينجاست كه شهرت بر خلاف ايشان را خودشان اقرار مىكنند. مىفرمايد «و فى ظاهر الفتوا كل شرط فى الوجوب و الصحه شرط فى الاجزا». هر چيزى كه در وجوب و صحت نقش دارد، در اجزا هم شرط نقش دارد. همان طورى كه استطاعت بدنيه در وجوب و اينها نقش دارد، در اجزا هم نقش دارد. عرض مىشود استطاعت صربيه و زمانيه و بدنيه هم روى فتواى مشهور عين استطاعت ماليه است. پس در حقيقت تنها كسى كه در اين مسئله در برابر مشهور ايستاده شهيد است در اين كتاب دروس معروفشان. ايشان حساب اين سه تا استطاعت را از حساب استطاعت ماليه جدا كرده و همانطورى كه ملاحظه فرموديد روايتى، چيزى در اين باب نيست بلكه آن دليلى كه ايشان اقامه كرده، آن دليل منشأ فتواى ايشان شده و آن دليل اين است كه شرايط وجوب تحصيلش لازم نيست اما بعد از آنى كه حاصل شد، اينجا «يجب و يجزى». آيا اين استدلال درست است يا نه؟ خوب دقت كنيد. در استطاعت ماليه مسئله خيلى روبراه و روشن است. تاجر مستطيع نيست. لكن مىتواند خودش را مستطيع بكند. قدرت دارد براى اين كه دست به چند تا تجارت بزند و خودش را مستطيع بكند. مىگوييم «ايها التاجر لا يجب عليك تحصيل الاستطاعه» خيال نكنى براى لازم است و لو با يك تلفن هم حل بشود، لازم نيست براى شما اين معنا. اما اگر به اختيار خودت استطاعت را تحصيل كردى، «يجب عليك الحج». خب اينجا روبراه بودنش براى اين جهت است، خوب دقت كنيد، اين ديروز مستطيع نبود، قدرت داشت بر تحصيل استطاعت. لازم نبود برايش تحصيل، لكن رفت تحصيل كرد. به اختيار خودش رفت و دست به چند تا تجارت زد و مستطيع شد اما امروز چه وضعى دارد. امروز يك مستطيع به معناى واقعى است. يك مستطيع تحميلى هم نيست. يك مستطيع اختيارى به تمام معناست. پس الان چون مستطيع شده «يجب عليه الحج». چون «من الستطاع اليه سبيلاً» بر او منطبق شده، «يجب عليه الحج».
اما در اين مثال هايى كه شما ذكر كرديد در اين سه نوع استطاعت ديگر كه شما مطرح فرموديد، خطاب به شهيد اول در اين عبارتشان است. استطاعت صربيه نداشته. خب، مگر بعد استطاعت صربيه وجود پيدا كرده؟ آيا مطلب عوض شده، استطاعت صربيه اول نبود، بعد تحقق پيدا كرد؟ كى استطاعت صربيه تحقق پيدا كرده؟ اين دل را به دريا زده، خودش را به آب و آتش انداخته و عرض مىشود راه را براى خودش باز كرده. در استطاعت زمانيه وقتى كه اين عرض مىشود شب و روزش را گذاشت روى اين كه خودش را به مكه برساند، مگر با اين حركت اين استطاعت زمانيه را شما كشف مىكنيد كه پيدا شده، يعنى اول خيال مىكرد كه استطاعت زمانيه ندارد، بعد استطاعت زمانيه پيدا شد؟ كى؟ همان استطاعت زمانيه كه بوده، حالا هم به قوتش باقى است. در استطاعت بدنيه، اين آدم مريض بود، مريضى كه بر حسب بعضى از روايات گذشته «لا يتيق معه الحج». منتها «لا يقتى»ش عرض كرديم «لايتيق» عقلى نيست. براى اين كه عنوانى كه در لسان ادله ذكر مىشود معنايش را بايد عرف بكند. عرف مىگفت بابا اين قدرت ندارد حج انجام بدهد. اين گفت باشد ما با اين كه قدرت نداريم ما مىرويم و لو اين كه بميريم. مىخواهيم حج را انجام بدهيم. آيا وقتى اين آماده مىشود و به تعبير شهيد كلمه تكلف را در اينجا به كار مىبرد، آيا با اين تكلف وضع عوض مىشود؟ يا وضع عوض نمىشود. در استطاعت ماليه وقتى كه شروع مىكند به تجارت كردن، فرداى آن روز وضع تغيير مىكند يعنى امروز مستطيع نبود، فردا «صار مستطيعاً». هيچ كدامش هم تسامح درش نيست. امروز قطعاً مستطيع نيست و فردا قطعاً مستطيع است. چون مستطيع است «يجب عليه الحج». اما اين آدمى كه استطاعت صربيه ندارد با تكلف استطاعت صربيه را به وجود مىآورد؟ تغييرى در مسئله پيدا نشده. اينى كه استطاعت بدنيه ندارد، با تكلف استطاعت بدنيه را به وجود مىآورد؟ نه، اينى كه استطاعت زمانيه ندارد با تكلف استطاعت زمانيه را به وجود مىآورد؟ نه. لذاست كه در برابر شهيد اول اين مطلب را بايد ذكر كرد كه دليل شما درست است. اما به ما چه مربوط. دليل شما مىگوييد كه شرايط وجوب لازم التحصيل نيست. و اگر كسى تحصيل كرد، حج واجب مىشود. مىگوييم «على العين و الرأس» اما «ما نحن فيه» اين نيست. مدعاى شما اين نيست. مسئلهاى را كه فرض كرديد عبارت از اين معنا نيست. شما نيامديد كه استطاعت صربيه را تحصيل كنيد، استطاعت بدنيه را ايجاد كنيد، لذا اين دليل شما نمىتواند مسئله را عرض مىشود تبيين بكند. بله از نظر حكم، ما يك حكمى داريم. يك حكمى داريم كه اين حكم حتى در استطاعت ماليه هم هست و آن، اين است. اگر كسى فرض كنيد كه از اين جا كه مىخواهد برود مكه پولى قرض كرد، حج برايش واجب نبود. با اين پول قرضى خودش را رساند به مدينه. در مدينه يك كسى آمد و تمام پول حج را به او بذل كرد. اما از مدينه به بعد تا برگردد به خانهاش. اين حكمش چيست؟ يك كسى در مدينه گفت من 20000 تومان به تو مجانى مىدهم كه حج را انجام بدهى. اين 20000 تومان مخارج اعمال و مكه و عرفات و منا و برگشتن به خانه ات هم جزء اين 20000 تومان است. اما از خانهاش تا مدينه را با پول قرضى آمده. اين آدم با اين شرايط شما مىگوييد «يجب عليه الحج»؟ بله، براى اين كه اين در مدينه «صار مستطيعاً». آيه «للّه على الناس» براى قم نيست كه هر وقت اين مستطيع بشود، اين «يجب عليه الحج». اين الان در مدينه «صار مستطيعاً». اگر اين 20000 تومان را قم به او مىداد، «لم يكن مستطيعاً». براى اين كه با 20000 تومان نمىشود رفت مكه و برگشت. اما حالايى كه به هر نحوى خودش را به مدينه رسانده و لو با پول گدايى، خداى نكرده، الان يك كسى 20000 تومان به او داد كه «يكفيه للاعمال» و براى برگشت به وطن. «يجب عليه الحج». عين همين مسئله را در اينجا هم ما مىگوييم اگر اين عدم استطاعت صربيه در رابطه با سير و حركت تا مدينه باشد كه وقتى به مدينه مىرسد ديگر هيچ مسئلهاى ندارد. اگر عدم استطاعت بدنيه در رابطه با رسيدن به مدينه باشد اما وقتى به مدينه رسيد ديگر هيچ مسئلهاى ندارد. و هكذا عدم استطاعت زمانيه. ما هم اينجا اين حجش واجب است و مجزى از حجة الاسلام است. اما ظاهر اين است كه اين محل بحث شهيد در دروس نيست. براى اين كه به قول مرحوم سيد در عروه هيچ كسى نمىتواند در اينجا قائل به عدم اجزا بشود. لذا همان استطاعت ماليهاى كه عرض كرديم. آنى كه محل بحث است، آنى است كه محل استطاعت صربيه رابطه ما مناسك حج ما ملاحظه كنيم. يعنى كسى است كه نمىگذارد اين از مكه به عرفات برود. اين جورى حساب بكنيم. يا عدم استطاعت بدنيه را در رابطه با اعمال فرض كنيم. يعنى مريض است به جورى كه نمىتواند وقوف به عرفات را به صورت غير حرجى انجام بدهد و همينطور مسئله استطاعت زمانيه را. اگر مسئله ما اين شد، ديگر كجاى اين دليل شهيد در دروس اقتضا مىكند كه «هذا يجزى». اين حجش مجزى از حجة الاسلام است. آدمى كه اينقدر كسالت دارد كه وقوف به عرفات برايش حرجى است يعنى اين جور مريض است. خب، حالا با اين حال رفت به عرفات. بگوييم اين حجش واجب است و صحيح است و مجزى از حجة الاسلام است. اين البته يك مقدار از مسئله است. بعضى از جهات دقيق علمى ديگر در اين مسئله وجود دارد كه آن را ان شاء اللّه عرض مىكنيم.
«والحمد للّه رب العالمين»