هفدهمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1368
«اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم»
«بسم اللّه الرحمن الرحيم»
تا اين جا در حقيقت دو صورت را متعرض شديم. يكى آن جايى كه بعد الاحرام و بعد دخول الحرم موت تحقق پيدا بكند. فرع دوم آن جايى بود كه بعد الاحرام باشد لكن قبل دخول الحرم. عرض كرديم كه مشهور قائل به عدم اجزا هستند. و دقت در روايات هم همين اقتضاى حرف مشهور را مىكند. حالا اين جا يك صور و فروضى باز مطرح است.
اولين فرض اين است «كما لا يكف الدخول فى الحرم قبل الاحرام كما اذا نسيه و دخل الحرم فمات». در آن روايت اصلى كه عبارت از صبيحه زيرر بود. در آن روايت محور را موت در حرم قرار داده بود و هيچ صحبتى از احرام در آن روايت به ميان نيامده. كه روايتش اين بود. روايت اين بود كه «قال ان مات فى الحرم فقد اجزءت عنه حجة الاسلام و ان مات دون الحرم فليقض عنه وليه حجة الاسلام». در آن جمله اولى كه مسئله اجزاء را متعرض است مات فى الحرم را موضوع قرار داده، همان طورى كه ما آن روز اشاره كرديم اين كسى كه وارد حرم مىشود، اين لا محال از ميقات گذشته و وارد حرم شده، براى اين كه نمىشود انسان وارد حرم بشود بدون اين كه از ميقات عبور كرده باشد. حالا يا خود ميقات يا محازى ميقات. بالاخره كسى كه وارد حرم مىشود اين اول به ميقات برخورد مىكند و بعد نوبت به دخول حرم مىرسد. آيا اين عبارت ان مات فى الحرم ازش استفاده نمىشود كه يعنى در ميقات محرم شده و بعد وارد حرم شده و بعد موت برايش تحقق پيدا كرده. آيا مسئله احرام را از اين روايت ما استفاده نمىكنيم؟ عرف استفاده مىكند براى اين كه عرض كردم آن طرفش كه كسى بخواهد عمداً محرم نشود كه اين از محل بحث خارج است اما آنى كه تصور مىشود اين است نسياناً به ميقات برسد و محرم نشود نسياناً و اين چون فرض بسيار نادرى است عرف از اين عبارت اطلاق استفاده نمىكند. آيا مىتوانيم بگوييم مىتواند فى المات فى الحرم بگوييم سواء احرم من الميقات ان لم يحرم من الميقات. با اين كه كسى كه وارد حرم مىشود حتماً بايد از ميقات عبور بكند و وقتى از ميقات مىخواهد بگذرد بايد در ميقات محرم بشود آيا مىتوانيم به اطلاق اين روايت تمسك بكنيم، بگوييم ان مات فى الحرم سواء اين كه از ميقات محرم شده باشد يا اين كه نه، فراموش كرده و در ميقات محرم نشده، آيا يك همچين اطلاقى از اين عبارت استفاده مىشود يا اين كه متفاقم از اين تعبير و به اصطلاح ممساق از اين عبارت اين است كه در ميقات محرم شده و بعد وارد حرم شده ثم مات. آن وقت نتيجهاش اين مىشود كه اگر كسى نسياناً از ميقات محرم نشد و بعد وارد حرم شد بالاحرام و ثم مات فى الحرم ديگر از اين روايت ما نمىتوانيم استفاده اجزا بكنيم. اجزا مال آن جايى است كه قبل ورود الحرم احرام تحقق داشته و در ميقات محرم شده.
(سؤال از استاد:... و جواب آن) نه، اختصار بر قدر متيقن مال آن جايى است كه دليل اجمال داشته باشد. ما مىخواهيم بگوييم اين دليل ابهام و اجمالى ندارد. عرف وقتى اين روايت و اين عبارت را مىبيند ان مات فى الحرم يعنى خارجاً هم مىداند كه حرم هميشه بعد از ميقات است. اول انسان با ميقات سر و كار پيدا مىكند بعد با حرم سر و كار پيدا مىكند. عرف از اين عبارت اين طورى استفاده مىكند. نه اين كه بخواهيم بگوييم اين عبارت مجمل است و ما اختصار بر قدر متيقن مىخواهيم بكنيم، نه، اصلاً فهم عرف از اين عبارت يك همچين معنايى است.
علاوه اين معيد را هم بعضىها ذكر كردهاند كه من قبول ندارم اين معيد را و آن معيد اين است گفتهاند كه در موضوع اين عبارت ذكر شده «رجل خرج حاجّاً حجة الاسلام» اين كه رجل خرج حاجّاً گفته شده كه از اين خرج حاجّاً استفاده مىكنيم كه اين محرم شده و الا لم يخرج حاجّاً. اين معيد به نظر من درست نيست براى اين كه خرج حاجّاً حجة الاسلام معناى عرفى اش اين است يعنى خرج قاصداً للحج. به عنوان حج از خانه بيرون آمد. به عنوان حج از بلدش خارج شد. نه اين كه
حاجاً از آن استفاده بكنيم كه شروع حج كرده و شروع حج هم به احرام تحقق پيدا مىكند از اين عبارت نمىتوانيم استفاده بكنيم. بله، در روايت زراره عرض مىشود كه اين ان مات و هو محرم ذكر شده. «ان مات و هو محرم قبل ان ينتهى الى مكه»
كه حالا راجع به مفهوم اين بعد يك قدرى بحث مىكنيم ان شاء اللّه. فعلاً مفهومش اين است «ان مات و هو محرم بعد ان ينتهى الى مكه اين يكون مجزياً». پس معلوم مىشود كه عنوان احرام دخالت در اجزا دارد. لذا هم ايشان و هم مرحوم سيد همين عبارت را مىفرمايند كه اگر كسى نسياناً وارد حرم شد بدون اين كه در ميقات محرم شده باشد صرف موت در حرم بدون احرام اين نمىتواند موجب اجزا و عدم وجوب قضا بشود.
بله، اگر اين طور شد در ميقات محرم شد، وارد حرم هم شد، فرض كنيد در همين عمره تمتع كه معمولاً ماها كه از اين ايران مىرويم حجمان، حج تمتع است. و در حج تمتع عمره تقدم بر حج دارد. يعنى اول عمره تمتع را انسان به جا مىآورد بعد محل مىشود و بعد براى حج از خود مكه محرم مىشود. در حج تمتع اين جورى است. حالا اين آدم محرم شد به احرام عمره تمتع، بعد هم وارد حرم شد، وارد مكه شد، وارد مسجد الحرام شد، اعمال عمره به اجمعها انجام داد و بعد محل شد. در حالت محل بودن اگر موت برايش پيش آمد كه در حقيقت دخل الحرم محرماً هم داخل شد، اعمال عمره تمتع را هم به اجمعها انجام داد حالا چهار، پنج روز بين عمره و حج فاصله است. كه در اين چهار، پنج روز محل است. حالا اگر در اين چهار، پنج روز موت برايش پيش آمد. آيا اين جا بگوييم مجزى نيست يا اين جا مجزى است. اين جا روى قاعده به طريق اولى بايد بگوييم مجزى است. براى اين كه اگر قبلش از اتمام عمره در حالت احرام اگر موتى برايش پيش مىآمد ما مىگفتيم قطعاً مجزى است اما اين حالا جرمش اين است كه عمرهاش را تمام كرده، از احرام بيرون آمده و محل است و در حالت محل بودن برايش موت پيش آمده، روى قاعده ولو اين كه حكم، حكم تعبدى است، بر خلاف قاعده است، لكن خب، اين اوليت را اين جا استفاده مىكند. روايات هم غير از اين روايت زراره همان روايت زريس است كه اساس روايات ما آن روايت است، آن روايت مىگويد ان مات فى الحرم منتها شما از آن استفاده كرديد كه به ميقات هم كه رسيده وظيفه ميقات را انجام داده. خب، اين آدمى كه بين عمره و حج تمتع مىميرد خب، اينهم وظيفه ميقات را انجام داده، هم در حرم است و هم علاوه اعمال عمره را هم به تمامه به آخر رسانده.
پس روايت زريس كه مىگويد ان مات فى الحرم ديگر نمىگويد فى حال الموت هم بايد محرم باشد. خوب دقت مىفرماييد. مىگويد موتش در حرم باشد. شما آمديد يك چيز هم به آن اضافه كرديد. گفتيد از ميقات هم كه عبور كرده وظيفه ميقاتى را انجام داده، خب، اين آدم هر دو كار را كرده، هم از ميقات محرم شده و هم موتش در حرم است. فقط يك اشكال دارد. اشكالش اين است كه موتش فى حالت الاحرام نيست. خب، روايت زريس ندارد كه موتش بايد در حال احرام باشد. فقط ظرف موت را، ظرف مكانيش را حرم قرار داده، ان مات فى الحرم. خب، اين هم موت در حرم دارد. منتها موت در حرمش فى حال الاحرام نيست بلكه بعد از آنى است كه عمره تمتع را انجام داده و از احرام بيرون آمده. روايت زريرس كه مطلب را خيلى روشن دلالت مىكند. اما...،
(سؤال از استاد:... و جواب آن) بله، (سؤال از استاد:... و جواب آن) آن بحث بعدى است. عجله نكنيد. اين فرضهايى كه مىگوييم، بيشتر روى خود اين فرضها دقت كنيد. فروض ديگرش را هم همين جا متعرض هستم و يكى يكى ان شاء الله عرض مىكنيم. اما اين روايت زريس كه به آن اشاره كرديم اين روايت مىگويد «قلت فان مات و هو محرم قبل ان ينتهى الى مكه» كه حالا مكهاش را به معناى حرم معنا كرديم. آيا وقتى كه اين مفهوم پيدا مىكند كه به مفهوم اين ما استدلال پيدا مىكنيم، اين غير آن روايت بريد حجرى است كه در مفهومش تعارض در كار بود. نه اين يك جمله شرطيه بيشتر نيست. آيا مفهوم اين عبارت چيه؟ «ان مات و هو محرم قبل ان ينتهى الى مكه». آن وقت مفهومش اين است «ان مات و هو محرم بعد ان ينتهى الى مكه اين يجزى» اگر ما اين مفهوم را اين جورى معنا كنيم، اين مىگويد «ان مات و هو محرم» ظاهرش اين
است كه موت بايد در حال احرام تحقق پيدا بكند. «ان مات و هو محرم بعد ان ينتهى الى مكه آن وقت يجزى». آيا ما از اين مفهوم ما مىتوانيم استفاده كنيم كه در حال موت بايد محرم باشد يا اين نه اين هو محرم اين اشاره به اين است كه اين احرام را در ميقات انجام داده، عنوان محرميت در احرامش در جاى خودش محفوظ است. آن وقت اگر در ميقات محرم شد، قبل ان ينتهى الى مكه اگر موت برايش پيش آمد، اين لا يجزى. اما اگر در ميقات محرم شد و بعد ان ينتهى الى مكه موت برايش پيش آمد يجزى. اما ديگر معناش اين نيست كه حتماً فى حال الموت هم بايد محرم باشد. در حقيقت اين مات و هو محرم راجع به اين است وظيفه ميقاتيش را انجام داده، اما اين كه اين وظيفه به آخر رسيده و عمره تمتع تمام شده و از محرم بودن خارج شده اين را ديگر نفى بكند. به لحاظ اين كه اين موت در حال احرام نيست لا يكون مجزياً كه نتيجتاً بياييم اين جورى بگوييم كه اگر كسى در وسط عمره تمتع موت برايش پيش آمد مجزى است اما اگر پس از تماميت عمره تمتع موت برايش پيش بيايد لا يكون مجزياً.
اين بعيد است كه ما بخواهيم از روايت اين معنا را استفاده بكنيم مخصوصاً با توجه به اين كه روايت زريس مىگويد ان مات فى الحرم، ملاك را موت در حرم قرار داده گرچه ما احرام از ميقات را هم به لحاظ جريان عادى ضميمه او كرديم اما ملاك عبارت از موت در حرم است. لذا همان طورى كه هم مرحوم سيد و هم امام بزرگوار (قدس سرهما) مىفرمايند در فاصله بين عمره تمتع و حج تمتع اگر كسى برايش موت پيش بيايد اين هم على القاعده مجزى است و ديگر لازم نيست حج از او قضا بشود.
حالا، (سؤال از استاد:... و جواب آن) ببينم شما كجا را، (سؤال از استاد:... و جواب آن) خيلى خب، مرحبا، پس عبارت اين است «و لا فرق فى الاجزا بين كان الموت حال الاحرام او بعد الحل» بعد الحلش مثل چى؟ «كما اذا مات بين الاحرامين». احرام عمرهاش تمام شده، محل شده، هنوز وارد احرام حج نشده، در خود همان حرم موت برايش پيش بيايد روى قاعده مجزى است. اما يك فرضى است اين جا كه ايشان به آن اشاره كردند و آن فرض اين است. «ولو مات فى الحل بعد دخول الحرم محرم و فى الاجزاء اشكالٌ». اگر عرض مىشود محرم شد از ميقات، وارد حرم هم شد، بفرماييد اعمال عمره تمتع را هم انجام داد، لكن براى يك ضرورتى در آن فاصله بين آن عمره تمتع و حج تمتع براى يك يك فاصلهاى از مكه تا حرم آمد بيرون، آمد بيرون حرم، حالا يا شرعاً مجاز بود كه بعضى از مواردش مجاز است يا اين كه نه، مجاز هم نبود، حق نداشت از مكه بيرون بيايد كه اختياراً هم براى كسى كه عمره تمتع انجام مىدهد آزاد نيست كه از مكه و حرم خارج بشود در فاصله در فاصله بين عمره و حج، لكن حالا اين آمد بيرون، با اين كه برايش جايز نبود پااز حرم گذاشت بيرون. عمرهاش را انجام داده، وارد حرم هم شده، كارهايش را كرده، حالا از حرم آمد بيرون موتش در بيرون حرم تحقق پيدا كرد. آيا اين جا مجزى است يا نه؟ اين جا را مىفرمايند در اجزا اشكال است. چرا؟ براى اين كه تعبيرى كه در روايت زريس شده به اين تعبير بايد دقت كرد، يك وقت تعبيراين است، «ان مات بعد الاحرام و بعد دخول الحرم» اگر تعبير اين باشد، اين تعبير بر اين آدم صادق است. براى اين كه اين آدم مات بعد الاحرام و بعد دخول الحرم، قبلاً وارد حرم شده، اعمال عمره تمتع را انجام داده، اما در روايت زريس اين را نمىگويد. در روايت زريس مىگويد ان مات بالحرم. ظرف مكانى موت را حرم قرار داده. اين مكان خصوصيت دارد. آن حرفى كه ما زديم كه اين آدم كه عمره تمتعش را انجام داده، به طريق اولى بايد حجش مجزى باشد، اين مال آن جايى است كه در حرم باشد. اما آن جايى كه پايش را از حرم بيرون گذاشت و موتش بيرون حرم تحقق پيدا كرد، آيا شما احتمال نمىدهيد كه اجزايى كه بر خلاف قاعده اين روايات مىگويد روى عظمت مقام حرم هم تكيه كرده باشد. شما مىتوانيد نفى بكنيد اين احتمال را. به عبارت روشنتر ما يك وقت مىخواهيم روى صرف اعمال تكيه كنيم، خب، مىگوييم اين آدم عمرهاش را به جا آورده اين بالاتر از آنهاست كه در وسط عمره برايش موت پيش آمده. اگر او مجزى است، اين به طريق اولى بايد مجزى باشد. اما بحث اين است كه ما از كجا بفهميم كه ملاك فقط عمل است. ما
احتمال قوى مىدهيم كه نسّ ظرفيت مكانى حرم براى موت اين دخالت در اجزا دارد و به روايت هم كه مراجعه مىكنيم، روايت هم مىبينيم همين معنا را دلالت دارد. مىگويد ان مات فى الحرم. اما نمىگويد مات بعد الاحرام و بعد دخول الحرم. اگر اين تعبير بود عرض كرديم نسبت به اين صدق مىكند. كه اين مات بعد الاحرام و بعد دخول الحرم اما چنين تعبيرى در روايت وارد نشده، ظاهر روايت ان مات فى الحرم، اين است كه حرم بايد ظرفيت مكانى براى موت داشته باشد. و در آن روايت ديگر هم كه روايت بريد حجرى بود تصادفاً آن جمله اولش هم باز همين عبارت در آن هست. مىگويد «ان كان سرورتاً ثم مات فى الحرم» نه «مات بعد الاحرام و بعد دخول الحرم». «مات فى الحرم» اين جا «فقد اجزءت عنه حجة الاسلام» لذا ما احتمال قوى مىدهيم كه اين موت در حرم اين خودش نقش داشته باشد در اجزا. پس اگر آدمى بعد از تماميت عمره تمتعش از مكه خارج شد حالا يا مشروعاً يا غير مشروعٍ و بعد موتش در خارج حرم پيدا كرد ما چه دليل بر اجزا با توجه به اين روايات مىتوانيم داشته باشيم. دليلى بر اجزا در رابطه با روايات وجود ندارد. آيا آن روايت زراره «ان مات و هو محرم قبل ان ينتهى» كه مفهومش اين بود كه «ان مات و هو محرم بعد ان ينتهى الى مكه» آيا او را مىتوانيد شما يك اطلاقى را گردنش بگذاريد؟ بگوييد اگر موت در حال احرام بعد از آنى كه منتهى به مكه شده، ولو اين كه بر گردد و موتش خارج مكه و خارج حرم تحقق پيدا بكند، آيا يك همچين اطلاقى را ما مىتوانيم گردن اين روايت بگذاريم و آن اطلاق در مقابل آن ظهور ان مات فى الحرم كه دو تا روايت صحيح است كه دخالت داشت مىتواند در مقابل او مقاومت بكند كه بگوييم نه، موت در حرم خصوصيتى ندارد. مقصود دخول حرم است، دخول حرم واقع شده باشد، حالا مىخواهد موت هم در حرم باشد يا موت در خارج حرم تحقق پيدا بكند. انصاف اين است كه ولو اين عبارت زراره يك اطلاق ضعيفى هم كسى بتواند برايش تصور بكند در مقابل ظهور عبارت ان مات فى الحرم كه حرم ظرفيت براى موت داشته باشد اين اظلاق قوىاى نيست كه بتواند مقاومت با آن ظهور داشته باشد. لذا ما از روايات اجزا در آن صورت را نمىتوانيم استفاده كنيم ولو اين كه تمام عمره تمتع را انجام داده، كارهاى عمرهاش تمام شده و بعد از مكه بيرون آمده و از حرم خارج شده. اين هم يك فرض.
خب، جهت ديگر اين است كه «و الظاهر انه لو مات فى اثناء عمرة التمتع اجزءه ان حج». اين روايتهايى كه ديديد عنوان حجة الاسلام در هر سه روايتى كه در مسئله بود، ذكر شده بود. حجة الاسلام يعنى آن حجى كه واجب است به اصل شريعت كه روى آن نظر دبقى ما عرض كرديم كه ما هيچ حج واجبى غير از حجة الاسلام نداريم. عناوين ديگر نذر و عهد و يمين و اجاره و نيابت و اينها به يك عناوين ديگرى وجوب دارند. نه به عنوان حج. حج فقط به عنوان حجة الاسلام محكوم به وجوب است.
خب، اين حجة الاسلام به اعتبار قرب و بعد بلاد نسبت به مكه وظيفه فرق مىكند. بعضىها وظيفه شان حج تمتع است. بعضيها هم وظيفه شان حج قران و افراد است، آنهايى كه در فاصله كمتر واقع شدهاند. اما هر سه اينها حجة الاسلام است. حجة الاسلام هم حج تمتع را مىگيرد، هم حج قران را مىگيرد، هم حج افراد را مىگيرد. براى آن كسى كه استقر عليه الحج يا سال اول حج او هست. خب، در حج تمتع همان طورى كه عرض كرديم يك خصوصيتى در حج تمتع است كه عمره او تقدم بر حج دارد. عمره تمتع قبل الحج واقع مىشود. اول انسان بايد عمره تمتع را انجام بدهد، بعد حج تمتع را. خصوصيت ديگرى كه در حج تمتع است اين است كه با اين كه انسان بين عمره و حج تمتع محل مىشود و چه بسا روزهايى را در حالت محل بودن به سر مىبرد مع ذالك عمره تمتع و حج تمتع اين يك عمل واحد از نظر شارع ديده شده. دو عمل مستقل نيست. دو عبادت مستقل نيست. اين شىءٌ واحد. عبادتٌ واحده ولو اين كه انسان بينش هم انسان محل مىشود. چند روز را هم در حالت محل بودن هست، اما در حد قرآن و افراد اين دو خصوصيتى كه در حج تمتع ذكر كرديم وجود ندارد. يعنى اولاً عمره آنها بعد الحج است نه قبل الحج. لذا در حج قران و افراد حاجى اول بايد حج را انجام بدهد
بعد عمره به نام عمره مفرده دنبال حجش واقع مىشود. و ثانياً در حج قران و افراد حج و عمره دو عمل شناخته شده، دو عمل به حساب مىآيد. به اين صورت اگر كسى مثلاً در حج قران و افراد حجش را به جا بياورد، عمرهاش را به جا نياورد. اين حجش صحيحاً واقع شده، نه اين كه بگوييم چون عمره را به جا نياورده اين حجش كان لم يكن است اما بخلاف عمره تمتع، اگر كسى رفت عمره تمتع را انجام داد و ثم حجش را انجام نداد، لم يأت بشىءٍ اصلاً. اين مثل اين كه هيچ كارى انجام نداده. اين جورى بين عمره تمتع و حج تمتع پيوند و ارتباط وجود دارد.
پس حج قرآن. افراد هم عمرهاش متأخر از حجشان است و هم عمره و حج دو عمل مستقل و دو عبادت مستقل است. خب، حالا كه اين طور شد، در عمره تمتع اين نتيجه را مىدهد كه اگر مثل ما ايرانيها كه وظيفه مان حج تمتع است، اگر رفتيم مدينه و از مسجد شجره محرم شديم به احرام عمره و بعد وارد مكه و حرم شديم اگر موتى پيش بيايد هم عمره تمتع كانّ واقع شده، و هم حج تمتع واقع شده، براى اين كه اين عبادت واحده است، اين عمل واحد است وقتى روايت مىگويد فقط اجزءت عنه حجة الاسلام خب وقتى عمل واحد شد همين كه عمره تمتع را احرامش را بست و وارد حرم شد وقتى موت پيش آمد، مطلب تمام است. مثل اين مىماند كه عمره و حج دنبال عمره همه را انجام داده بدون اين كه حالت انتظارى در كار باشد.
اما در حج قرآن و افراد، حاجى بايد اول حج را انجام بدهد. خب، آمد و در ميقات به عنوان حج قران محرم شد و بعد وارد حرم شد، البته اين جا اگر موتى پيش بيايد روايت مىگويد مجزى است. براى اين كه روايت حجة الاسلام دارد. در حجة الاسلام مسئله تمتع مطرح نيست. مسئله احرام هم حج تمتع را مىگيرد و هم حج قرآن و افراد را مىگيرد. اما بحث در اين است كه آيا اگر اين حاجى كه دارد حج قران انجام مىدهد، وقتى كه وارد حرم شد در حال حج اذا عرض له الموت. اين جا تكليف چيه؟ مىفرمايند كه تكليف اين است كه اين حجش درست است، و بايد عمره مفرده را برايش قضا بكنند. براى اين كه عمره مفرده ارتباطى به اين حج ندارد. ارتباط ندارد يعنى دو عمل است. دو تا عمل جداى از هم. روايت مىگويد اين اجزءت عنه حجة الاسلام. اما اين كه عمرهاش را هم حساب بكنيم همان طورى كه در عمره تمتع حج و عمره را با هم حساب مىكرديم اين جا نيست مسئله اين چنين. لذا اين حاجى حجش درست است. حج قران و افرادش. لكن براى عمره مفردهاش يجب ان يقضى عنه. اجزا نسبت به حجش است اما نسبت به عمره مفرده بايد از ناحيه او قضا بشود. بايد از ناحيه او اطيان بشود. پس اين فارق بين حج تمتع و حج قران و افراد با اين كه روايت حجة الاسلام را مىگويد و هر سه را شامل ميشود لكن اين فارق اين جا وجوب دارد و به اين صورت ما بايد بين اينها فرق قائل بشويم. لذاست كه در عبارت اين است «و الظاهر انّه لو مات فى اثناء عمرة التمتع اجزءه ان حج». يعنى علاوه بر اين كه از عمره كفايت مىكند ديگر لازم نيست كه براى حج تمتعش ما يك نائبى برايش بفرستيم. نه، اين حج عمره در باب تمتع هر دو كافى است مثل اين مىماند كه خودش به تنهايى و بالمباشره همهاش را انجام داده. اما به خلاف حج قران و افراد كه فقط حج را تصحيح مىكند اما به خلاف عمرهاش چون يك عمل مستقل نيست اين لا يكون مجزياً. و بايد در آن رابطه نائبى از او گرفته بشود. باز هم دنباله دارد.
«و الحمد للّه رب العالمين»