• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • شانزدهمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1368
    «بسم اللّه الرحمن الرحيم»
    بحث در اين بود كه اگر كسى استقر عليه الحج و بعد الاستقرار در مقام اين بر آمد كه حج را انجام بدهد و خودش هم تمكن از مباشرت داشت به منظور انجام حج رفت و محرم شد و بعد وارد حرم شد. حالا طواف و سعى و اينها را هم انجام داد يا نه فرقى نمى‏كند به مجردى كه وارد حرم شد اگر موت بر اين پيش بيايد و مانع بشود از انجام بقيه اعمال، اينجا بر حسب روايت و بر حسب فتوا كه احدى در آن مناغشه نكرده همين مقدار احرام و دخول حرم به منزله يك حج محسوب مى‏شود يعنى ديگر بر ورثه اين لازم نيست كه يك حجى از ناحيه او انجام بدهند. بلكه مثل اين است كه خودش تمام حج را انجام داده. اين فرضش جاى بحث نيست. آنى كه محل اشكال تقريباً واقع شده و اختلاف در آن وجود دارد او آن جايى است كه اگر محرم بشود در ميقات لكن قبل از آنى كه وارد حرم بشود مثل آنكه در وسط راه مكه و مدينه در مسجد شجره محرم شد، يك ده، بيست فرسخ راه را طى كرد، قبل از آنى كه وارد حرم بشود موت برايش پيش آمد. اين تذكر را عرض بكنم چون بعضيها در ذهنشان ما كه كلمه حرم را مى‏گفتيم، در ذهنشان مسجد الحرام آمده بود. نه، حرم عبارت از آن محدوده‏اى است كه تقريباً چند فرسخ در چند فرسخ است و اعلام و نشانه هايى در هر طرف وجود دارد و حرم يك دائره وسيعى دارد.
    مقصود از حرم مسجد الحرام نيست.
    آنى كه محل بحث بود عبارت از اين فرض است. كسى محرم بشود در حالى كه استقر عليه الحج قبل ذالك، و قبل از وارد شدن حرم موت برايش پيش بيايد. در بين راه مكه و مدينه مثلاً، اين جا مشهور و تبعهم مرحوم سيد در عروه و امام بزرگوار (قدس سره) در تحرير الوسيله اينها معتقدند كه اينجا لا يكون مجزيا. اين حج به درد نمى‏خورد. يعنى چه به درد نمى‏خورد؟ يعنى ورثه بايد حج را از ناحيه اين انجام بدهد. به تعبير اينها يجب القضاء عنه و لا يكون هذا الحج مصريا. لكن در مقابل مشهور آنى كه خيلى صريح با مشهور مخالفت كرده ابن ادريس صاحب سائر است. ايشان قائل شده به اين كه نه، همين جا مجزى است مثل همان فرضى كه گذشت كه محرم بشود و داخل حرم بشود اگر محرم شد و داخل حرم هم نشد يكون مجزيا. ابن ادريس خيلى صريح با مشهور مخالفت كرده. اما نسبت مخالفت به شيخ طوسى در كتاب خلاف هم داده شده. اما عبارت شيخ طوسى ظهور در مخالفت مشهور دارد نه اين كه صريح در مخالفت مشهور باشد. روى همين ظهور عبارت شيخ در مخالفت مشهور همه مخالف در مسئله را عبارت از شيخ و ابن ادريس اين دو نفر قرار داده‏اند.
    حالا دليل اينها چيه؟ تعجب اين است با اين كه اين مسئله اساسش بر خلاف قاعده است. همان فرضى را كه آن روز هم خوانديم خود آن هم ولو اين كه متن فتوا متطابق است لكن اصل مسئله يك چيز بر خلاف قاعده‏اى است. براى اين كه انسان وقتى محرم شد، داخل حرم شد، اين كه واقعاً حج انجام نداده. اعمال حج و اركان حج اكثراً باقى مانده و اينها تحقق پيدا نكرده. لذا روايات كه حكم به اجزا مى‏كند بر خلاف قاعده است. قاعده اوليه اين است. كسى كه استقر عليه الحج بايد يا خودش حج انجام بدهد به تمامه يا اگر خودش انجام نداد يقضى‏ عنه، ورثه او بايد انجام بدهند به تمام معنا. اما اين كه ما مجرد احرام و دخول حرم را كافى بدانيم و به جاى يك عمل كامل بشناسيم خب، اين يك مطلبى است بر خلاف قاعده. اما خب، روايات در فرض گذشته اين معنا را دلالت مى‏كرد و همه فتاوا هم بر طبق روايت همين مطلب را مى‏گفت. اما در اين فرض امروز، اين ديگر بيشتر خلاف قاعده است كه كسى فقط در مسجد شجره محرم بشود مثلاً دو فرسخ هم راه طى بكند. ده فرسخ هم راه طى بكند. هنوز وارد حرم هم نشده. اگر بخواهيم ما حج اين را مجزى بدانيم كه اين خلاف قاعده بودنش بيش از فرض گذشته است، يك دليل خيلى قرصى لازم دارد. نه اين كه بخواهيم بگوييم ممتنع اين معناست. لكن دليل قرص مى‏خواهد شما اين مطلب خلاف قاعده را بگوييد. آن وقت تنها دليلى كه در اين جا وجود دارد يك دانه روايت‏
    است، آن هم مفهوم اين روايت دلالت مى‏كند. آن وقت اين جا آدم در ذهنش مى‏آيد اين ابن ادريس عليه الرحمه كه اصلاً خبر واحد صحيح را هم معتبر نمى‏داند چطور در يك حكمى كه اين طور بر خلاف قاعده است تنها به يك دانه روايت، آن هم مفهومش، آن هم با اشكالات ديگرى كه در كنارش وجود دارد و ما عرض مى‏كنيم چه جورى استدلال كرده. اين يك چيزى است كه موجب تعجب انسان است.
    اما از شيخ طوسى عليه الرحمه نه، خب، ايشان روايت را معتبر مى‏داند و به روايت معتبر استدلال كرده. اما كسى كه خبر واحد صحيح را معتبر نمى‏داند چطور اينجا آن هم به مفهوم اين خبر واحد در يك حكمى كه سر تا پا مخالف قاعده است به صرف يك احرام اين كفايت از مجموع حج بكند. ولو اين كه وارد حرم هم نشده باشد. اين براى انسان موجب عرض مى‏شود كه اشكال است حالا آن روايت چيه كه مبناى شيخ طوسى در كتاب خلاف و مبناى ابن ادريس است، آن اين روايت است. در همان باب بيست و ششم، روايت دوم كه از نظر سند صحيح است يعنى همان كلنى نقل كرده بالاسناد ان ابن رعاب كه سند ايشان به ابن رعاب صحيح است، ابن رعاب هم نقل كرده ان بريد الاجليس. روايت صحيحه است. «قال سئلت ابا جعفر عليه السلام ان رجل خرج حاجاً». يك كسى از شهر خودش بيرون آمد به عنوان اين كه حج انجام بدهد. حالا اين عبارت همان طورى كه آن روز هم عرض كرديم بر فرض اطلاق هم داشته باشدلكن اين فرضى را كه ما در آن هستيم الان به عنوان قدر متيقين مطرح است و آن اين است كه اين رجلى كه خرج حاجاً اين من مستقر عليه الحج است. قدر مسلمش همين فرضى است كه ما الان داريم فعلاً در آن بحث مى‏كنيم و آن من استقر عليه الحج است. «انّ رجل خرج حاجاً و معه جمل له». شترى همراه او هست. «و نفقة و زاد» زاد و نفقه هم همراه او هست. چيزهايى كه براى سفر حج مورد احتياجش بوده. «فمات فى الطريق». بعد در راه اين مرد. آيا تكليف اين چيه؟ «قال» البته اين جمله اول محل بحث ما نيست. محل بحث ما آن جمله دوم است. «قال ان كان سرورتاً» اگر اين آدم حج انجام نداده و اولين بارى است كه به حج مى‏رود، «او من مات بالحرم» اين جزءش عرض كردم مقصود ما نيست. بعد در حرم موت بر او پيش بيايد «فقد اجزء عنه حجة الاسلام» اين مقدارى را كه انجام داده به عنوان حجة الاسلام مجزى از او هست و ديگر لازم نيست كه ورثه او يك حج ديگرى را براى او انجام بدهند. اما عمده اين جمله است. «و ان كان مات و هو السروره قبل ان يحرم» اما اگر مرد در حالى كه سابقه حج ندارد و موتش قبل الاحرام واقع شد، قبل الاحرام. اين جا حكمش اين است. «جُعِل جمله و زاده و نفقته و ما مع» جمل و زاد و نفقه و هر پول و پله با او هست «جعل فى حجة الاسلام» حالا اين ذيل روايت را هم مى‏خوانيم براى اين كه گاهى ممكن است عرض مى‏شود ذيل روايت هم يك جايش يك قرينيتى هم داشته باشد. حالا اينجا ولو اين كه ندارد اما خوب است انسان ذيل روايت را هم ببيند، بعد بر مى‏گرديم به استدلال.
    «فان فضل من ذالك شى‏ء» اگر اين چيزهايش را كه صرف در حج كردند اضافه هم آمد «فهو للورثه ان لم يكن عليه دين» اگر دين ديگرى ندارد و زايد بر مخارج حج چيزى اضافه ماند اين مال ورثه است. خب، اين روشن است. «قلت أرءيت ان كانت الحجة تطوعاً» اگر اين حجى را كه اين دارد سراغش مى‏رود يك حج مستحبى بوده، «ثم مات فى الطريق قبل ان يحرم» باز اين قبل ان يحرم هم در اين جا تكرار شده. در راه قبل از آنى كه محرم بشود برايش موت پيش آمد. «لمن يكون جمله و نفقته و ما مع» با اين حجش، حج تطوعى بوده آيا اين شتر و عرض مى‏شود زاد و نفقه و پولهايش مال كى است؟ قال كه چون حج، حج مستحبى بوده، «يكون جميع ما معه و ما ترك جميعش للورثه. الا ان يكون عليه دين فيقضى‏ عنه». مگر اين كه دينى داشته باشد و بايد صرف دين بشود قبل از ورثه. «او يكون اوصا بوصيت» يا اين كه نه، وصيتى كرده. «فينفض ذالك لمن اوصا له». وصيت به نفع هر كسى كرده اين وصيت نفوذ دارد منتها و «يُجعل ذالك من ثلث» در مورد وصيت اين روايت مى‏گويد وصيت از ثلث نافذ است.
    خب، حالا بر مى‏گرديم به همان جمله مورد استدلال. شيخ و ابن ادريس مى‏گويند اين عبارت اين را مى‏گويد. «و ان كان‏
    مات و هو سروره قبل ان يحرم». مى‏فرمايند اگر قبل از احرام مثلاً مسجد شجره، قبل از او بميرد «جُعِل جمله فى حجة الاسلام». اين مفهومش چيه؟ مفهومش اين است كه اگر بعد الحرام بميرد، ولو اين كه وارد حرم هم نشده باشد. اگر بعد الاحرام مرد ولو اين كه وارد حرم هم نشده لم يجعل جمله فى حجة الاسلام. نه آن مجزى است. ديگر لازم نيست كسى حجة الاسلامى از ناحيه او انجام بدهد. تنها دليل براى مرحوم شيخ و ابن ادريس مفهوم همين جمله دوم است. «و ان كان مات و هو السروره قبل ان يحرم جُعِل جمله و زاده و نفقته و ما مع فى حجة الاسلام». مفهومش اين است كه اگر بعد ان يحرم باشد، نه، بعد ان يحرم مجزى است. ولو اين كه داخل حرم نشده باشد.
    خب، اين استدلال. حالا در جواب از اين استدلال اولين حرفى كه مطرح است اين است كه اين روايت دو تا جمله شرطيه داشته. يك جمله شرطيه اول. يك جمله شرطيه دوم. شما مى‏آيد تمسك به مفهوم جمله شرطيه دوم مى‏كنيد. خب، ما هم مى‏آييم تمسك به مفهوم جمله شرطيه اول مى‏كنيم. جمله شرطيه اول اين است. «ان كان سرورتاً ثم مات فى الحرم». در جمله شرطيه اولى كلمه احرام مطرح نيست. ثم مات فى الحرم فقد اجزء عنه حجة الاسلام». خب، آنهم مفهومش چيه؟ مفهومش آن است كه اگر سروره باشد «لكنّه لم يموت فى الحرم» خب، «لم يموت فى الحرم» دو تا مصداق دارد. يك مصداقش اين است كه قبل الاحرام باشد، يك مصداقش اين است كه بعد الاحرام لكن قبل دخول الحرم باشد مى‏گويد «لا يجزى عنه حجة الاسلام». عبارت روشن‏تر شما اگر بناى اين را داريد كه براى قضيه شرطيه در اين روايت مفهوم قائل بشويد، يك وقت كسى مى‏آيد مى‏گويد كه كما اين كه مقتضاى تحقيق هم همين است. اصلاً هيچ قضيه‏اى مفهوم ندارد. قضيه شرطيه ليس لها مفهوم. تحقيق در جاى خودش هم اين است. اما اگر شما آمديد مبناى استدلال را وجود مفهوم براى قضيه شرطيه قائل شديد خب، اينجا دو تا قضيه شرطيه است و مفهومهاشان با هم معارضه دارد. مفهوم اينها با هم معارض است. براى اين كه مفهوم قضيه شرطيه اول اين است. خوب دقت كنيد. مفهوم قضيه شرطيه اول مى‏گويد كه اگر موت در حرم نباشد لا يجزيه. مى‏خواهد محرم شده باشد يا نه. مفهوم قضيه عرض مى‏شود شرطيه دوم اگر موت بعد الاحرام باشد اين يجزيه. مى‏خواهد وارد حرم شده باشد يا نشده باشد. خب اينجا دو تا قضيه شرطيه است و اين دو تا قضيه شرطيه با هم منافات دارد. مفهومهاشان با هم قابل سازش نيست. حالا كه قابل سازش نيست چه كنيم ما؟ چه كنيم؟ يك روايت، دو تا قضيه شرطيه، هر كدام هم مفهوم دارد. مفهوم هاشان هم با هم غير قابل اجتماع است. اين جا چه كار كنيم ما؟ اين جا چند تا راه به نظر مى‏رسد. يك راه اين است كه بگوييم درست است كه ما براى قضاياى شرطيه مفهوم قائليم اما اگر به اين صورت باشد كه در يك روايت دو تا قضيه شرطيه باشد، و مفهوم هاشان هم با هم معارضه داشته باشد، نه، اينجا ما ديگر قائل به مفهوم نيستيم. مى‏گوييم خيلى خوب، قائل به مفهوم نيستيد، پس روايت صلاحيت استدلال براى شيخ و ابن ادريس ندارد. براى اين كه پايه استدلال آنها روى مفهوم جمله شرطيه دوم بود. اگر شما جمله شرطيه دوم و اول هر دو را از باب مفهوم خارج كرديد، ديگر اين روايت دليل بر حرف شيخ و دليل بر حرف ابن ادريس نمى‏تواند قرار بگيرد.
    پس يك راه اين است كه به علت معارضه بين مفهومين ما حكم بكنيم انّ‏ها هنا اصلاً مفهومى وجود ندارد ولو اين كه قضاياى شرطيه در ساير موارد داراى مفهوم باشد. پس اين راه كه نمى‏شود به آن استدلال كرد.
    راه دوم يك احتمالى است كه اين احتمال را مرحوم نراقى در كتاب مستند الشيعه كه يك بار يا بيشتر عرض كردم كه كتاب مستند الشيعه كتاب بسيار نفيسى است و مخصوصاً مباحث حجش خيلى با ارزش است. لذا بزرگانى معمولاً در مسائل حج خلاصه مراجعه مى‏كردند به كتاب مستند الشيعه مرحوم نراقى. مرحوم نراقى يك احتمالى داده است و مرحوم سيد هم در كتاب عروه تبعيت از نراقى كرده ايشان هم آن را ذكر كرده. آن احتمال اين است. بياييم بگوييم كه اين جمله دوم كه داراى «و ان كان مات و هو سروره قبل ان يحرم» ما يحرم را چى معنا مى‏كرديم؟ يعنى قبل از آنى كه محرم بشود. اينها مى‏گويند نه، احتمال دارد كه يحرم معنايش يدخل فى الحرم باشد. و نظاير اين تعبيرات زياد است. مثلاً مرحوم سيد مى‏گويد كه در تعبير
    مى‏گويند امجد يعنى داخل نجد شد. ايْمن يعنى وارد يمن شد. انجف يعنى وارد نجف شد. اين تعبير در اين موارد استعمال مى‏شود، استعمالش هم صحيح است. آن وقت اگر ما بياييم اين قبل ان يحرم را يحرم را به معناى احرام معنا نكنيم. قبل ان يحرم يعنى قبل ان يدخل فى الحرم. ديگر بين اين دو تا قضيه شرطيه هيچ منافاتى وجود ندارد. هر دو ملاك را حرم قرار داده، اولى مى‏گويد «ثم مات فى الحرم» دومى هم مى‏گويد قبل ان يحرم يعنى قبل ان ورد فى الحرم كه در حقيقت جمله اول هم به منزله قرينه بر اين معنا باشد. يعنى كسى در ذهنش بيايد كه يحرم را بخواهيم ما حمل كنيم يعنى يدخل فى الحرم اين خلاف ظاهر است. كسى بيايد بگويد باشد اين خلاف ظاهر است. لكن خلاف ظاهر اگر قرينه داشته باشد كه اشكالى ندارد. خب، اسد هم در رجل شجاع خلاف ظاهر است. منتها شما با قرينه يرمى مى‏آييد اين خلاف ظاهر را مرتكب مى‏شويد. و الا اسد به تنهايى ظهور در حيوان مفترس دارد. كسى بيايد بگويد ما شرط اين روايت را، اين جمله شرطيه اولى را قرينه مى‏گيريم بر اين امر ولو اين كه خلاف ظاهر است. يعنى اگر به تنهايى بوديم يحرم را به معناى يدخل فى الحرم معنا نمى‏كرديم اما با توجه به اين قرينيات صدر اين امر خلاف ظاهر را ما مرتكب بشويم. ممكن است كسى اين حرف را بزند. اين حرف هم اگر زده شد، باز استدلال آنها كنار مى‏رود. براى اين كه يحرم به معناى يدخل فى الحرم مى‏شود و نه به معناى احرام از ميقات. اين هم يك راهى است بين صدر و ذيل روايت اين جورى جمع بكند.
    راه ديگرش اين است كه كسى بيايد مسئله معارضه را اين جا مطرح بكند. همان طورى كه اگر دو تا روايت بودند اينها، يك روايت همان جمله شرطيه اولى را مى‏گفت. يك روايت ديگر جمله شرطيه دوم را و شما هم قائل به مفهوم مى‏شديد. اينجا مى‏آمديد چه مى‏كرديد؟ مى‏گفتيد بين اين دو روايت معارضه وجود دارد. مفهوم آن روايت با مفهوم اين روايت بينش تعارض است. بگوييم در روايت واحده هم چون دو جمله ذكر شده و دو قضيه شرطيه مطرح است، خب، هر جمله به منزله يك روايت است. بياييم بگوييم بين صدر و ذيل كه به منزله روايتين است، تعارض وجود دارد. تعارض كه وجود داشت يا مسئله تساقط مطرح است يا مسئله ترجيح آنى كه موافق با شهرت فقها است. اگر ما اين راه را هم طى كرديم باز روايت از صلاحيت استدلال براى شيخ طوسى و ابن ادريس خارج مى‏شود.
    پس در تعارض بين صدر و ذيل روايت راههايى كه وجود داشت عرض كرديم، مجموعاً سه تا راه است. يك راه اين است كه هر دو را از مفهوم خارج كنيم، بگوييم هيچ كدام مفهوم ندارد. يك راه اين كه آن حرم را قرينه بگيريم بر اين كه آن يحرم به معناى دخول در حرم است نه به معناى محرم شدن. باز صلاحيت استدلال به نفع شيخ و ادريس ندارد. راه سوم اين است كه مسئله معارضه بين صدر و ذيل را مطرح كنيم و نتيجه معارضه يا تساقط باشد و يا ترجيح آنى كه موافقت با فتواى مشهور دارد. اين هم در نتيجه استدلال شيخ و ادريس كنار مى‏رود.
    اين يك جهت كه اين سه تا در رابطه با عرض مى‏شود صدر و ذيل خود روايت بود. حالا اگر ما از صدر روايت صرف نظر كرديم. از صدر روايت و از تفاوتى كه بين صدر و ذيل است ما آمديم و صرف نظر كرديم. فرض كرديم كه در اين روايت فقط همان جمله شرطيه دوم مطرح است. فرض كرديم، ديگر از اين بالاتر نيست كه روايت فقط جمله شرطيه دوم كه داراى مفهوم است و مفهومش مى‏تواند دليل به نفع شيخ و ابن ادريس قرار بگيرد، فرض كرديم كه بيش از اين دو جمله در اين روايت وجود ندارد. آن وقت چه كار مى‏كرديم؟ آن وقت يك مطلب ديگر پيش مى‏آمد. و آن مطلب اين است كه اين روايت مى‏گويد «و ان كان مات و هو سروره قبل ان يحرم» اين حجش به درد نمى‏خورد. اين بايد حجة الاسلام ازش صادر بشود. مفهومش اين بود كه بعد ان يحرم اگر باشد اين به درد مى‏خورد. مى‏گوييم اين مفهوم با منطوق بعضى از روايات معارضه دارد. قبلش را ديگر ما كارى نداريم. اين مفهوم با منطوق بعضى از روايات معارضه دارد. كدام روايت، روايت زراره‏اى كه آن روز خوانديم، عرض مى‏شود كه با توجيحى كه راجع به مكه‏اش كرديم. چون در آن روايت عنوان مكه در آن بود و ما توجيه كرديم كه مقصود از مكه همان حرم است و اختلاف بين مكه و حرم هم خيلى زياد نيست. قليل جداً. آن‏
    چهتش را حالا كارى نداشته باشيد. چون آن را ما توجيه كرديم. حالا معارضه اين است. قال، زراره مى‏گويد كه «قلت فان مات» خوب دقت كنيد. «فان مات و هو محرم» تصريح دارد مى‏كند در منطوق. اگر مرد در حالى كه محرم است «قبل ان ينتهى الى مكه» كه عرض كرديم مقصود حرم است و هنوز وارد حرم نشده. پس كجا را در منطوق فرض كرده؟ موت بعد الاحرام و عدم دخول الحرام. قال يحج عنه. فرمود فايده ندارد. اين بايد از ناحيه او حج انجام داده بشود. اگر او حجش حجة الاسلام بوده. خب، اين منطوق صريحاً با آن مفهوم مخالفت دارد. اين جا كه ديگر مسئله تعارض مفهومين نيست. اين جا تعارض مفهوم روايت زرير اجلى است با منطوق سريره زراره. و در تعارض بين مفهوم و منطوق خب، بلا اشكال مفهوم اقوى ظهوراً و اظهر از مفهوم است اگر بين منطوق و مفهومى معارضه تحقق پيدا بكند و مسئله عام و خاص و مطلق و مقيد نباشد. اين در مسئله عام و خاص و مطلق و مقيد اصلاً آن طورى كه در اصول ملاحظه فرموديد تعارض در كار نيست. خب، آنها جمع دلالى عقلايى و عرفى دارد و اصلاً بين خاص و عام عرف القاء معارضه نمى‏كند. بين مطلق و مقيد القاء معارضه نمى‏كند. اما در مثل اين جا كه مسئله مطلق و مقيد و عام و خاص نيست، در نفس همان موردى كه مفهوم دلالت بر اجزا مى‏كند، در نفس همان جا اين منطوق دلالت بر عدم اجزا مى‏كند.
    پس اگر ما مسئله مفهوم صدر روايت را هم كنار بگذاريم و فرض كنيم كه اصلاً روايت بريد حجرى داراى آن جمله شرطيه اولى نبود و فقط همين جمله شرطيه ثانيه بود داراى مفهوم. اين مفهومش با معارضه با اين منطوق نمى‏تواند مورد استدلال قرار بگيرد. خوب دقت فرموديد كه چطور منطوق با او مخالف است. براى اين كه به صراحت مى‏گويد ان مات و هو محرم قبل ان ينتهى الى مكه، قال يحج عنه ان كان حجة الاسلام. يعنى احرامش به درد نمى‏خورد. اين احرام فايده ندارد. چون قبل ان ينتهى الى مكه بوده يقضى عنه ان حجة الاسلام و لا يجزى ازش اين عملى را انجام داده.
    پس يك اشكال ديگر به استدلال معارضه مفهوم آن روايت با صريح منطوق اين روايت و تقدم منطوق بر مفهوم است. (سؤال از استاد:... و جواب آن) آن را توجيهش را كرديم براى اين كه شما اين جا مخلوط نكنيد مسئله را. من عرض كردم ما اول توجيه كرديم مكه را به معناى حرم گرفته‏ايم، آن وقت روى اين جهت بحث مى‏كنيم كه اين منطوق معارضه كامل با آن مفهوم دارد.
    فبالنتيجه، نتيجه بحث اين شد، همان نظريه‏اى را كه مشهور دارند. مرحوم سيد هم تبعيت كردند. امام بزرگوار هم (قدس سره) تبعيت فرمودند در اينجايى كه موت بعد الاحرام و قبل دخول الحرم باشد اين لا يجزى. اين به درد نمى‏خورد. بايد ورثه از تركه او بيايند و حج انجام بدهند. بعضى عرض مى‏شود بعضى جور ديگر هم خواسته‏اند جمع بكنند ولى خيلى آن جمع جالب به نظر نمى‏رسد، اين راهى را كه طى كرديم براى ملاحظه اين روايت به اين صورت بهتر از آن راههاست. تا بعد ان شاء اللّه.

    «و الحمد للّه رب العالمين»