جمعه 28 ارديبهشت 1403 - 7 ذيقعده 1445 - 17 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 13
متن
سيزدهمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1368
«بسم اللّه الرحمن الرحيم»
به دنبال مسئله استنابه كه نتيجه بحثهايى شد كه اگر اين مكلف استقر عليه الحج وبعد عدم تمكن از مباشرت پيدا بكند يجب عليه الاستنابه و اما اگر سال اول باشد و لم يستقر عليه الحج اين لازم نيست استنابه بكند. در آنجايى كه استنابه واجب است حالا يك مسائلى مطرح است. يك مسئله اين است كه آيا اين استنابه واجب وجوبش فوريت دارد يا تأخيرش هم مانعى ندارد. ظاهر اين است كه اين تابع اصل وجوب حج است. همانطورى كه ما در اصل وجوب حج قائل به فوريت شديم و گفتيم كه بى جهت تأخير حج جايز نيست بلكه حج به عنوان يك واجب فورى مطرح است. كسى كه مستطيع شد و ساير شرايط در آن وجود داشت و تمكن از مباشرت داشت يجب عليه فوراً. اين كه حج را انجام بدهد و باز همينطور. اگر كسى استقر عليه الحج يعنى عام استطاعت بى جهت نرفت حج را انجام بدهد و استقر عليه الحج، آيا نسبت به سال بعدى مىتواند تأخير بياندازد؟ يا باز مسئله فوريت به قوت خودش باقى است؟ آنى كه استقر عليه الحج درست است كه سال گذشته حج را انجام نداده، اما در عين حال همين امسال برايش وجوب فورى دارد و من استقر عليه الحج يجب ان يحجّ فوراً. باز هم اگر تأخير هم داد براى سال سوم هم يجب عليه فوراً. مسئله وجوب حج به عنوان يك واجب فورى مطرح است. چه استقر عليه الحج و چه لم يستقر عليه الحج. آن وقت اگر در خود واجب فوريت اخذ شده باشد در استنابه هم قاعدتاً همين حكم را دارد. كسى كه استقر عليه الحج لكن خودش الان قدرت ندارد بالمباشره انجام بدهد روى مرض، كسالت، پيرى، حصر و امثال و ذالك لا يتمكن من المباشره. خب، حالا كه لا يتمكن نوبت به تثبيت مىرسد، نوبت به استنابه مىرسد، اين طور نيست كه ديگر فوريتش را از دست بدهد. بگوييم اگر خودش مىخواست مباشرتاً انجام بدهد يجب عليه فوراً اما حالا كه نوبت به استنابه رسيد و نائب به جاى او بناست حج را انجام بدهد ديگر فوريتش كنار مىرود. آيا اين طور است مسئله؟ يا چه فرق مىكند در جهت فوريت بين اين كه خودش بالمباشره انجام بدهد و بين استنابه، لذا وجوب استنابه همان طورى كه مرحوم سيد در عروه بيان كردند و امام بزرگوار هم (قدس سره) در تحرير الوسيله هر دو استحضار فرمودند كه وجوب استنابه فورى است و هيچ گونه تأخيرى در اين جايز نيست بلا اشكال.
اين يك جهت راجع به استنابه. اما جهت دوم اين است كه خب، اين كسى كه استنابه كرد كه مادر من استقر عليه الحج قائل شديم، استنابه كرد، نائب هم رفت مكه و به عنوان نيابت حج اين را انجام داد. اين جا حالات مختلفى ممكن است پيدا بشود. يك وقت اين است كه اين مرضى كه سبب استنابه شده اين مرض همين طور ادامه پيدا كرد، تا آخر عمر اين كسى كه استقر عليه الحج. اين مرضى كه مانع از مباشرت بود و نمىگذاشت اين بتواند حج را انجام بدهد اين مرض ادامه پيدا كرد تا آخر عمر و نائب هم رفت و حج را انجام داد. اين جا هيچ ترديدى در اين معنا نيست كه اين حجى را كه نائب انجام داده، مجزى از حج منوب عنه است. يعنى چه مجزى از حج منوب عنه است؟ يعنى منوب عنه مرد ديگر لازم نيست كه ورثه حجى را از طرف او انجام بدهند. ديگر ضرورتى ندارد كه به عنوان حج عملى از ناحيه ميت تحقق پيدا بكند. خب، اين وظيفهاش استنابه بود، استنابه كرد، نائب هم رفت حج را كاملاً انجام داد و وقع حجٌ النائب ان المنوب عنه. ديگر بعد از مردن اين منوب عنه به عنوان حج مسئله ديگر باقى نمانده، تكليفى ديگر باقى نيست كه بر ورثه اين لازم باشد كه از ناحيه او يك حج ديگرى بيايند و انجام بدهند. اين فرضش خيلى روشن است، احدى هم در اين معنا مخالفت نكرده، نمىتواند هم كسى مخالفت در اين معنا بكند. وجهى براى مخالفت ديده نمىشود.
اما فرض دوم اين است كه اين نائب گرفت، حج را انجام داد لكن بعد از آنى كه حج انجام گرفت و تمام شد، تصادفاً بر خلاف انتظار و بر خلاف آن چه كه پيش بينى مىشد يك مرتبه مرض اين منوب عنه خوب شد، طورى اين مرضش خوب
شد كه اگر سال ديگر خودش بخواهد برود حج انجام بدهد بالمباشره هيچ گونه مسئله برايش نيست. كاملاً قدرت دارد، مرضش زائل شده، جهاتى كه مانع بود، برطرف شد و براى سال آينده اگر خودش بخواهد برود مباشرتاً حج را انجام بدهد هيچ مسئله وجود ندارد. آيا در اين جا چه جورى مسئله؟ اين حجى را كه نائب انجام داد در حالى كه در تمامى اعمال حج اين مسئله مانع وجود داشت منتها بعد از اعمال اين مانع برطرف شد، بعد از تماميت عمل نائب عذر مرتفع شد و الا با تمامى اعمال عذر بوده، مرض بوده، مانعيت مباشرت تحقق داشته. اما بعد از آنى كه اعمال تمام شد تصادفاً زال المرض، ارتفع العذر. آيا بگوييم اين حجى را كه نائب انجام داده كفايت مىكند از آن حجى كه استقرار بر منوب عنه پيدا كرده و در نتيجه سال ديگر خود منوب عنه لازم نيست دو مرتبه حج را انجام بدهد. يا اين كه نه، ما در اين جا قائل به عدم اجزا بشويم.
بگوييم نه، اين اجزا روى فرض اين بود كه عذر دوام پيدا مىكند اما حالا كه معلوم شد كه العذر لا يدوم و بلكه مرتفع شده عذر منوب عنه و براى سال آينده خودش مىتواند حج را مباشرتاً انجام بدهد، يجب عليه اين كه حج را انجام بدهد. كدام يكى از اينهاست؟ به مشهور نسبت داده شده كه مشهور قائل به عدم اجزا هستند. مىگويند اين حج نائب در اين جا كفايت نمىكند. مجزى از حج منوب عنه نيست. لكن هم مرحوم سيد، در كتاب عروه و هم در امام بزرگوار در اين فرض بالخصوص اينها قائل به اجزا هستند. حكم فرمودند كه اين حج مجزى است. چرا؟ براى خاطر اين كه رواياتى كه در باب استنابه وارد شده، وقتى كه انسان اين روايات را با يك فهم عرفى و با يك نظر عرفى اين روايات را نگاه مىكند آيا از اين روايات اين معنا استفاده نمىشود كه اين حجى را كه نائب اتيان كرده، اين همان حجى است كه بر ضمه منوب عنه باقى است. اين همان حجى است كه استقرار پيدا كرده بر عهده اين شخص. منتها چون خودش نمىتوانسته بالمباشره وظيفه حج را انجام بدهد اين نوبت به تثبيت رسيده. نوبت به نائب رسيده و الا عمل نائب در حقيقت همان عمل منوب عنه است. اين حجى را كه نائب انجام مىدهد اين همان حجى است كه بر عهده منوب عنه ثابت است. همان حجى است كه به صورت تكليف گريبان منوب عنه را گرفته. منتها منوب عنه خودش نتوانست بالمباشره اين حج را در خارج ايجاد بكند حالا نائب كه نيابتش هم به واسطه عمل منوب عنه است و با استنابه منوب عنه تحقق پيدا كرده و زمينه كار را منوب عنه به وجود آورده، خب، اين حج همان حج است. اين عمل همان عمل است. خب، اگر خود منوب عنه اين عمل را بالمباشره انجام مىداد شما مىتوانستيد در مجزى بودنش كمترين مناغشهاى داشته باشيد؟ خب، اين جايى هم كه نائب با اين خصوصيات و با اين جهاد انجام مىدهد اين معناش اين است كه كانّ خود منوب عنه حج كرده، خود منوب عنه اين عمل حج ازش صادر شده و تحقق پيدا كرده، آيا با توجه به رواياتى كه در باب استنابه اين چند روزه شما ملاحظه كرديد، فهم عرفى شما از اين روايات اين معنا را اقتضا نمىكند؟ شما از اين روايات استنابه اين معنا را نمىفهميد كه عمل نائب عمل المنوب عنه؟ حج النائب همان حجى است كه به گردن منوب عنه بوده، منتها خودش نتوانسته انجام بدهد. حالا به واسطه تصميم اين عمل در خارج تحقق پيدا كرده. لذا ظاهر روايات استنابه اين است كه اين مجزى است و يكون كافياً از آن حجى كه بر عهده منوب عنه ثابت است.
(سؤال از استاد:... و جواب آن) شك چيه؟ من مىگويم روايات ظهور دارد. شما وقتى كه داريد تمسك به ظهور روايات مىكنيد پس شما مسئله شك را مطرح مىكند. شك كه با ظاهر حجيتى ندارد كه. ظهور روايات على ما يفخمه العرف عبارت از اين معناست. عرف اين جورى از اين روايات استفاده مىكند. منتها آنهايى كه قائل به عدم اجزا هستند كه عرض كرديم كه مشهور قائل به عدم اجزا است و اين جا من يك نكتهاى را عرض بكنم، صاحب جواهر وقتى كه در كلامشان دقت مىكنيد اين فتوايى را كه مشهور به عدم اجزا دادهاند صاحب جواهر خواسته از اين فتوا يك استفادهاى بكند و آن استفاده اين است. مىفرمايد من از اين فتوا استفاده مىكنم كه مشهور مىخواهند بگويند استنابه واجب نيست اصلاً و الا اگر كسى استنابه را واجب بداند چه معنا دارد بگويد مجزى نيست؟ خب، تكليفش استنابه بوده، استنابه را هم در خارج محقق كرده.
عمل نائب هم در خارج واقع شده، به قول ايشان امر ظاهرى هم مقتضى اجزا است پس اين كه مشهور مىگويند مجزى نيست اين را ايشان مىخواهد قرينه قرار بدهد. بر اين مشهور در اصل مسئله وجوب استنابه ترديد دارند و الا پيش ايشان هم كانّ مسلم است كه اگر كسى قائل به وجوب استنابه شد، استنابه هم تحقق پيدا كرد، عمل نائب هم به نام حج در خارج تحقق پيدا كرد، ديگر ديگر چه كمبودى در مسئله وجود دارد كه ما حكم بكنيم به اين كه لا يكون هذا الحج مجزياً. بله، آنى كه در حج ممكن است بيايد اين است كه كسى در اصل آن كبراى اصولى مسئله مناغشه بكند، بگويد ما امر ظاهرى را متقضى اجزا نمىدانيم. آن وقت در ما نحن فيه اين طورى بگويد، بگويد اين آدم كه استنابه كرد اين به خيال اين بود كه مرضش تا آخر عمر باقى مىماند و اگر هم اطمينانى به اين معنا نداشت به كمك استسهاب مىخواست بگويد مرض من تا آخر عمر باقى مىماند. استسهاب بقاء مرض حكم مىكرد به اين كه اين مرض تا آخر عمر باقى مىماند. لكن بعد از تماميت اعمال يك مرتبه متوجه مىشود كه اين استسهاب بى خود بوده و اين مرض بعد از تماميت اعمال زائل شد و از بين رفت. كسى روى اين مبنا ممكن است پيش بيايد درست است كه به استناد استسهاب اين استنابه كرد لكن بعد، كشف شد، و با كشف خلاف ما معتقديم كه امر ظاهرى استسهابى نمىتواند مقتضى اجزا باشد. لكن اين خوب يك بحث اصولى است و ما هم در جاى خودش ثابت كرديم كه امر ظاهرى مقتضى اجزا است، نه اين اقتضاى عدم اجزا بكند. لذا با توجه روايات استنابه واين كه به استناد استسهاب فرضاً استنابه تحقق پيدا كرده ما حكم مىكنيم به اين كه در اين صورت يكون حجه مجزياً ان حج المنوب عنه. و ديگر لازم نيست كه سال ديگر خودش مباشرتاً برود اين حج را انجام بدهد.
تا اين جا مرحوم سيد و امام بزرگوار متفق با هم هستند. اما دو تا فرض ديگر داريم كه اينجا بين اين دو بزرگوار اختلاف وجود دارد. يك فرض اين است كه اگر زوال مرض و ارتفاع عذر در اثناى عمل حج تحقق پيدا بكند و اين كه ما مىگوييم در اثناى عمل حج نه اين كه حالا نشسته باشيم و اعمال حج را تقسيم كرده باشيم، مقصود ما از اثناى حج يعنى بعد الاحرام. وقتى كه نائب محرم شد و شروع كرد به اعمال حج، بعد الاحرام ارتفع العذر منوب عنه. آن مرضى كه در او وجود داشت و تمكن از مباشرت را از او سلب كرد زال المرض. اين يك فرض.
فرض ديگر اين است كه اگر ناوب از شهر حركت كرده، لكن هنوز به مدينه نرسيده، هنوز به ميقات نرسيده و احرام نبسته در وسط راه نائب، اين جا زال مرض منوب عنه و ارتفع العذر. آيا در اين مورد كه يكى بعد از احرام است قبل تماميت الاعمال و يكى فى وسط الطريق قبل ان يحرم من الميقات. آيا در اين جا مسئله چه جورى است؟ اين جا مرحوم سيد مىفرمايد مجزى است و هيچ اشكالى هم در آن نيست. و اين استنابه، كه استنابه واقعش استيجار است، يعنى يك نائبى را انسان اجير بكند براى اين عمل حج را انجام بدهد و در حقيقت يك عقد اجارهاى بين منوب عنه و بين نائب تحقق پيدا مىكند، مرحوم سيد مىفرمايد اين عقد اجاره به صحت خودش باقى است، حالت اسنتساف هم بر آن پيدا نمىشود. دليلى نداريم كه اين عقد اجاره منفسخ مىشود مخصوصاً اگر نائب در شرايطى باشد كه انسان ديگر به او دسترسى هم نداشته باشد. نتواند به نائب اطلاع بدهد كه ايها النائب دست نگه دار، عذر ما برطرف شد، كسالت ما خوب شد و مسئله تمام شد، آن جا كه دسترسى نداشته باشد ديگر به طريق اولى ايشان مىفرمايد اجاره به صحت خودش باقى است و عمل نائب هم صحيح است و يجزى ان المنوب عنه. مثل همان دو صورت اولى كه ما ذكر كرديم.
اما (سؤال از استاد:... و جواب آن) بله؟ (سؤال از استاد:... و جواب آن) صبر كنيدحالا، داريم حرف ايشان را نقل مىكنيم. اما امام بزرگوار (قدس سره) در اين دو فرض مخالفت مىكنند، مىفرمايند اگر زوال عذر بالاحرام شد يا زوال عذر در وسط راه شد قبل از آنى كه آن نائب شروع به حج كرده باشد، آيا ما از ادله نيابت اينجا هم مىتوانيم استفاده كنيم كه عمل نائب مجزى از عمل منوب عنه است؟ اين جا هم مىتوانيم استفاده كنيم يا اين كه اين جا واقع مسئله چيه؟ واقع مسئله اين است كه اين آدم لم يكن معذوراً و لم يجز له الاستنابه واقعاً. واقعاً اين برايش جايز نبوده استنابه. خودش نمىدانسته اين معنا را به
هيچ وجه. چرا؟ براى اين كه مرض دوام پيدا نكرده، مرض مانعيت از مباشرت نداشته به هيچ وجه. اين خيال مىكرده كه مرض مانعيت از مباشرت دارد. به عبارت روشنتر وقتى كه نائب مىخواهد عمل او مجزى از عمل منوب عنه باشد ما در درجه اول بايد مشروعيت عمل نائب را درست بكنيم. نائب بايد عملش مشروع باشد. مشروعيت عمل نائب به اين است كه اين عمل منوب عنه متمكن از مباشرت نباشد. والا اگر منوب عنه متمكن از مباشرت باشد در آنجايى كه فرض كنيم منوب عنه هيچ كسالتى ندارد آيا درست است كه بيايد استنابه بكند؟ آيا عمل نائب در آن جا مىتواند مشروعيت پيدا بكند در حالى كه منوب عنه خودش قدرت بر مباشرت دارد. خب، اين جايى هم كه بعد الاحرام مرض ظاهر مىشود اين معناش اين است كه اين منوب عنه قدرت دارد بر مباشرت اين عمل. منوب عنه تمكن دارد از اين كه حج را انجام بدهد. و اگر منوب عنه تمكن داشته باشد عمل نائب نمىتواند مشروعيت پيدا بكند و اگر عمل نائب مشروعيت پيدا نكرد اين استنابه باطل است. اين استيجار باطل است. اين عقد و اجارهاى كه بين نائب و منوب عنه واقع شده اين عقد و اجاره محكوم به بطلان است. چرا؟ براى اين كه شرط صحت عقد اجاره اين است كه آن عمل مستعجرٌ عليه مشروعيت داشته باشد. و الا اگر كسى را استيجار كردند بر اين كه خداى نكرده بيايد ساز و آواز بزند، اين كه اجارهاش باطل است. نمىتواند يك عقد و اجارهاى به اين صورت محكوم به صحت باشد. چون عمل، عمل غير مشروع است. نائب در صورتى نيابت او مشروعيت دارد و عمل او مشروعيت دارد كه منوب عنه عاجز باشد. منوب عنه قدرت بر مباشرت نداشته باشد. اما اگر منوب عنه قدرت بر مباشرت داشت، همان طورى كه انسان نماز ديگرى را نمىتواند درش نيابت بكند در حال حيات، حج را هم در حال حيات با تمكن منوب عنه، كسى نمىتواند درش نيابت بكند. اين وظيفه خودش است. تكليفى است كه خودش بايد انجام بدهد بالمباشره. لذا در اين دو فرض امام بزرگوار معتقدند كه اين عمل نائب مجزى از عمل منوب عنه نيست. اجاره به حسب واقع باطل است و اين كه شما شنيدهايد كه اگر كسى شروع به حج كرد ولو به احرام يجب عليه الاتمام. چون يكى از خصوصياتى كه در باب حج مطرح است اين خصوصيت است كه اگر كسى رفت شروع كرد به حج مستحبى. محرم شد به عنوان يك حج مستحبى. آيا مىتواند اين حج مستحبى را رها كند يا اين كه واجب است اين حج مستحبى را به اتمام برساند. اينى كه شما شنيدهايد كه در باب حج اين خصوصيت وجود دارد اين مال آن جايى است كه اصل شروعش مشروعيت داشته باشد و الا در ما نحن فيه احرامى را كه نائب از طرف منوب عنه انجام مىدهد و بعد معلوم مىشود كه منوب عنه تمكن از مباشرت دارد اين احرام لا يقع صحيحاً. اصلاً اين احرام باطلاً واقع شده. و احرامى كه باطلاً واقع شده باشد حتى بر نائب واجب نيست كه ديگر ادامه به اين حج بدهد. با اين كه محرم هم شده، اگر فهميد كه منوب عنه عذرش برطرف شده و مرضش كنار رفته، رها كند اين احرام را، اين احرام لم يقع صحيحاً و لم يقع مشروعاً. لذا بر خود منوب عنه هم هيچ ضرورتى ندارد كه اين كارى را كه بر نائب، اين كار شروع كرده به آخر برساند و اگر يك حج مستحبى بود، واجب بود بر او به آخر برساند. چون شروعش مشروعيت داشت. اصل عمل يك عمل مشروع و عمل صحيحى بود اما اين جا چون مشروعيت ندارد لا يجب على النائب اتمام هذا الحج.
لذا نه بر او اتمام واجب است، نه به درد اين مىخورد، نه اجاره صحيح است، نه مال الاجاره واجب است به عنوان مال الاجاره پرداخت بشود. لذا نظر امام بزرگوار عبارت از اين معناست كه ما در اين دو فرض قائل به عدم اجزا مىشويم و لازمه عدم اجزا اين است كه اگر تا سال آينده خود منوب عنه ماند، باقى ماند، و رفت مكه، بعد حجش را انجام داد فبها، والا اگر فرضاً مرد اين جا عرض مىشود سال آينده بعد از مردن يجب على الورثه ان يقضى ان هذا الحج. اين حجى را كه استقر عليه و در خارج هم تحقق پيدا نكرد بر ورثه واجب است كه از ناحيه او اين حج را انجام بدهند.
فبالنتيجه، در اين مسئله چهار فرض امام بزرگوار ذكر كردهاند. دو فرضش را قائل به اجزا شدهاند و يك فرضش را قائل يعنى دو فرضش را قائل به عدم اجزا. اين هم يكى از فروعاتى كه در باب عدم استنابه مطرح است.
(سؤال از استاد:... و جواب آن) حق نائب از چه نظر چيز شده؟ حالا آن مقدارى را كه خرج كرده و يا عمل انجام داده در اين جور موارد اجرت المثلش را بايد بدهد. اجرت المثل غير از مسئله صحت اجاره است. نه، آن درست است. به عنوان اجزت المثل ديگر حقى از او زائل نمىشود. مثل اين كه اگر انسان يك خانهاى را اجاره كرد، بعد معلوم شد كه اين اجاره باطل بوده، خب معناى باطل بودن اين نيست كه انسان مجانى در خانه كسى نشسته باشد. معناى باطل بودن اين است كه اجرت المثمى تبديل به اجرت المثل پيدا مىكند. اگر اجاره صحيح بود روى اجرت المثمى تكيه مىشد اما حالا كه كشف شده اجاره باطل است اجرت المثمى تبدل به اجرت المثل پيدا مىكند. در اين اجاره در اعمال هم همين طور است. مثل اين كه اگر انسان يك خياطى را استيجار كرد بر اين كه قباش را بدوزد 100 تومان، بعد معلوم شد كه اين اجاره روى يك جهتى باطل بوده. حالا اين قبا را هم دوخته. آيا معناش اين نيست كه حالا كه اجاره باطل است اين خياطط هم مجانى واقع بشود؟ معناش اين است كه آن 100 تومان اجرت المثمى كنار مىرود و به جاى او اجرت المثل خياطط قبا مىآيد. يك وقت مىبينيد اجرت المثل كمتر از 100 تومان است يك وقت مىبينيد اجرت المثل بيش از 100 تومان است. حتى در آنجايى هم كه اجرت المثل بيش از 100 تومان باشد بايد همان بيش از 100 تومان را بپردازد. لذا بطلان اجاره مستلزم تضييع حقى نمىشود. فقط مسئله اجرت المثمى كنار مىرود. (سؤال از استاد:... و جواب آن) بله،ها، (سؤال از استاد:... و جواب آن) بله، در فرض دوم در تمامى اعمال اين لا يتمكن على من المباشره، چون فرض اين است كه ارتفاع عذر و زوال مرض بعد الاعمال تحقق پيدا كرده، لذا تمامى اين اعمال در حالى واقع شده كه منوب عنه لا يقدر على المباشره و لا يقدرش هم واقعى است، واقعاً قدرت بر مباشرت نداشت و نمىتوانست حج را انجام بدهد. در فرض دوم مسئله به اين صورت است اما در فرض سوم مسئله اين نيست. مسئله يك فرض خيلى روشنش اين است، به فرض اين كه اين رسيد به مدينه و رفت مسجد شجره و محرم شد، يك ساعت بعد از احرام زوال عذر شد. خب، چه بسا اصلاً منوب عنه اصلاً نه اين كه از نظر عمل فقط تمكن دارد، چه بسا اصلاً الان مىتواند بيايد آن جا حجش را انجام بدهد. براى خاطر اين كه اين معناش حتى مسئله ذيغ وقت و اينها نيست كه، مسئله اين است به مجردى كه او شروع در حج كرد و از مسجد شجره محرم شد، بسم الله جج را شروع كرد زال العذر المنوب عنه. يعنى منوب عنه ديگر لا يحتج الى النائب. او ديگر ملاكى در او وجود ندارد كه مسئله نائب بخواهد جاى او را پر بكند. او خودش مىتواند حج را انجام بدهد.
پس فرق بين فرض دوم و فرض سوم يك فرق روشنى است و حتى آنهايى كه در فرض دوم هم قائل به عدم اجزا هستند خودشان تصريح مىكنند كه اگر ما اين فرض دوم را درست است كه ما قائل به عدم اجزا هستيم لكن اگر اين فرض دوم را قائل به اجزا بشويم اما فرض سوم را نمىتوانيم به هيچ وجه قائل به اجزا بشويم. آن جا بلا اشكال مسئله عدم اجزا مطرح است. باز يك قدرى خواهد ماند، فردا ان شاء اللّه.
«والحمد لله رب العالمين»
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...