جمعه 28 ارديبهشت 1403 - 7 ذيقعده 1445 - 17 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 11
متن
يازدهمين درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى. 1368
«اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم»
«بسم اللّه الرحمن الرحيم»
اين بحثى را كه در آن وارد بوديم و آن بود كه اگر كسى استقر عليه الحج يعنى حج بر او واجب باشد و با مسامحه و سهل انگارى حج را انجام نداد و بعد متمكن نشد از اين كه خودش انجام بدهد، از مباشرت تمكن پيدا نكرد، به علت پيرى يا ضعف يا كسالت يا امثال اينها، آيا استنابه بر اين شخص واجب است يا واجب نيست؟ مسئله مهم همين وجوب و عدم وجوب استنابه بود كه مشهور قائل شده بودند به وجوب استنابه و در مقابل مشهور جماعتى قائل به عدم وجوب استنابه بودند. بر حسب آن چه كه از روايات استفاده مىشد مىبايد انسان قائل به وجوب استنابه بشود. همان طورى كه مشهور قائل شدند. لكن اگر ما قائل به عدم وجوب استنابه بشويم در اين جهت بعدى چندان بحثى نداريم. اما اگر قائل به وجوب استنابه شديم بايد درست مشخص بشود كه آن محل وجوب استنابه كجاست؟ در كجاست كه واجب است استنابه كند؟ با اين كه استنابه يك مطلبى است بر خلاف قاعده و همان طورى كه مشخص شد ظاهر ادله احكام اين است كه انسان بالمباشر مأمور به را به جا بياورد. حالا در اين جايى كه استنابه مطرح شده، آيا كجاست جاى استنابه؟
اين جا يك جهت اين است كه آيا اين محل استنابه اختصاص دارد به آن موانعى كه مانع استطاعت بدنيه هستند. يا اگر مانع استطاعت صربيه هم باشند باز جاى استنابه هست. صاحب مستمسك مىفرمايد آن چرا در كلمات اصحاب و مشهور ملاحظه كرديم ديديم مسائلى را مربوط به بدن مستطيع ذكر كردهاند. مثل مريض بودن، ضعيف بودن، پيرمرد بودن، كه اينها شيوه هايى است كه در رابطه با استطاعت صربيه مطرح نيست. بلكه در رابطه با استطاعت بدنيه مطرح است. آن وقت جاى اين سؤال پيش مىآيد. آن مثالى كه من آن روز عرض كردم اگر كسى استقر عليه الحج لكن محكوم به حبس ابد شد و به علت حبس نمىتواند بالمباشره حج را انجام بدهد، خب اين ديگر مربوط به استطاعت بدنيه نيست. اين مربوط تقريباً به استطاعت صربيه به يك معنا مىشود. آيا اين آدم يجب عليه الاستنابه؟ قولا يجب عليه الاستنابه؟
عرض كرديم كه صاحب مستمسك مىفرمايد كه در كلمات اصحاب مسائل مربوط به شخص مطرح شده در حالى كه مثل اين كه ايشان عبارت شرايع را ملاحظه نفرمود. در عبارت شرايع علاوه بر پيرى مسئله عدو را هم مطرح كرده. خود عنوان عدو در عبارت شرايع مطرح است. پس معلوم مىشود كه مسئله اختصاص به استطاعت بدنيه ندارد. لكن در عين حال آيا اين اعضا خصوصيتى دارد يا همين طورى كه در بعضى از روايات ذكر شده، «او امر يعذره اللّه فيه» هر مسئلهاى را كه اين را خداوند معذور ببيند در اين كه خودش حج را انجام نمىدهد. حالا هر مسئلهاى باشد، هر مانعى باشد. هر حاجبى و مانعى وجود داشته باشد، فرقى نمىكند «او امر يعذره اللّه فيه» يك عنوان عامى است. حالا مىخواهد اين امر حبس باشد، عدو باشد، كسالت باشد، مسائل مختلف ديگر باشد، هر چه كه انسان را معذور مىدارد از اين كه بالمباشره حج را انجام نمىدهد، لذا دائقه اين معنا عموميت دارد و اگر ما قائل به وجود استنابه شديم در تمامى اين موارد بايد قائل به وجود استنابه بشويم. ديگر خصوصيتى براى مرض و پيرى و امثال و ذالك وجود ندارد. هر چيزى كه دست مستطيعى را كه «استقر عليه الحج» ببندد از اين كه خودش حج را انجام بدهد، اين موجب وجود استنابه و لزوم استنابه خواهد شد. اين يك جهت قضيه، اما جهت مهمتر در همين رابطه. آيا چه نوع كسالتى مسئله را متبدل به استنابه مىكند؟ كدام مرضى موجب انتقال به استنابه مىشود؟ صاحب جواهر (عليه الرحمه) كه مرحوم سيد هم در عروه و امام بزرگوار هم (قدس سره) در تحرير الوسيله اينها همين تبعيت كردند از صاحب جواهر عليه الرحمه اينها آمدند تفصيل دادند، گفتهاند كه مرض يك وقت مرضى است كه «يرجى زواله» اميد اين معنا است كه اين مرض زائل بشود، يك وقت نه، مرضى است كه
«لا يرجى زوال» مىفرمايند مسئله استنابه در اين مرضى است كه «لا يرجى زواله». اما اگر يك مرضى «يرجى زواله» خب، امسال اين كسالت است، لكن اميد است كه اين كسالت برطرف بشود اين جا ديگر جايى براى استنابه نخواهد بود. صاحب جواهر مىفرمايد علامه در كتاب متنهى كه دعاى اجماع در اين مطلب كرده كه «اذا كان المرض لا يرجى زواله» جاى استنابه است اما «اذا كان مرجو و زوال» اين جا، جاى استنابه نيست به هيچ وجه. صاحب جواهر مىفرمايد كه «يشهد له التتبع» يعنى اين اجماعى را كه علامه ادعا كرده تتبع معيد اين اجماع است و به نفع اين اجماع شهادت مىدهد يعنى اجماع ايشان درست است در صورتى كه رجاء زوال تحقق داشته باشد اين جا، جاى استنابه نيست.
خب، اين جا دو بحث وجود دارد. خوب دقت بفرماييد. يك بحث اين است كه كسى ممكن است اين حرف را بزند كه ما در اين رواياتى كه ملاحظه كرديم مسئلهاى كه مرض مأيوس زوال باشد اشارهاى به او نشده. كداميك از اين روايات در باره مرض تقييدى كرده؟ گفته مرضى باشدكه «يرجى زواله» و مرض، هر مرضى، مىخواهد وجوب داشته باشد «سواءٌ كان مرجو و زوال ان غير مرجو و زوال» و لذا اين قائل مىگويد كه اگر اين ادعاى اجماع صاحب جواهر نباشد و اگر فتواى مشهور در فقه اين اجماع منقول تحقق نداشته باشد و ما باشيم و بخواهيم صرفاً روى لسان روايات تكيه كنيم، ما مىگوييم مرض، هر نوع مرضى مىخواهد باشد، مىخواهد رجاء زوال باشد يا نباشد، اين خصوصيتى ندارد. بعضىها از اين طرف مسئله را توسعه دادند. بعضىها آمدند آن طرف قصه را ذكر كردهاند. گفتهاند اين حالت رجا، حالت يأس مربوط به انسان است. در روايات آنى كه مانعيت دارد آن عدم طاقت واقعيه است، آن عدم قدرت واقعيه است. ملاك همان طورى كه در روايات شيخ سبى كه داستانش به طرق مختلف تعبير شده همه تعبير مىكند اين شيخ «لم يطق الحج». طاقت نداشت حج را انجام بدهد. طاقت نداشت يعنى واقعاً. «لكبره» و به واسطه پيرى اين قدرت نداشت حج را انجام بدهد. در رواياتش اين بود كه امير المؤمنين ازش سؤال كردند «هل تستطيع الحج»؟ آيا قدرت دارى حالا با اين پيرى حج را انجام بدهى؟ «قال: لا». گفت نه، من قدرت ندارم. پس مىبينيم تعبير همان عدم استطاعت واقعيه است. عدم قدرت واقعيه است. و در بعضى از روايات هم دارد كه «لو ان رجلاً اراد الحج و حال بينه و بين الحج مرض». مرضٌ يعنى يك مرض واقعى. يك عدم قدرت واقعى حائل شد بين اين شخص و بين انجام حج. اما مسئله اميد زوال و يأس از زوال اينها دخالت ندارد. آنى كه ملاك است عدم قدرت واقعى است. منتها گاهى يقين دارد به عدم قدرت واقعى. گاهى اطمينان دارد به عدم قدرت واقعى. گاهى با استسحاد بقاء كسالت اين عدم قدرت واقعى را ثابت مىكند. در مواردى كه مريض است و احتمال مىدهد كه اين كسالت زائل بشود و احتمال مىدهد باقى بماند استسحاد بقاء كسالت حكم مىكند به عدم طاقت واقعيه كه بين اين حرف و حرف مشهور ثمره در همين جا ظاهر مىشود كه اگر كسى كسالتى دارد لكن احتمال مىدهد كه اين كسالتش خوب بشود، روى حرف مشهور جاى استنابه نيست. اما روى حرف اين قائل جاى استنابه هست براى خاطر اين كه استسحاد بقاء كسالت و استسحاد بقاء مرض جريان پيدا مىكند.
پس در حقيقت با سه نوع حرف ما در اين جا روبرو هستيم. و ما بايد اجمالاً روايت را بررسى بكنيم. ببينيم كه آيا اين روايات حرف مشهور ازش استفاده مىشود. يا آن كسى كه مىگويد هيچ فرقى بين «مرجوّ زوال و مأيوس الزوال» نمىكند. يا اين قائلى كه مىفرمايد كه رجا و عدم رجا هيچ گونه نقشى ندارد. آنى كه ملاك است اين است كه قدرت واقعى نداشته باشد. متنها قدرت واقعى نداشتن گاهى در علم ثابت مىشود، گاهى با اطمينان ثابت مىشود، گاهى هم با استسحاد بقاء كسالت ثابت مىشود اما حكم واقعى روى همان عدم قدرت واقعيه رفته. يك سيرى در رواياتى كه اين خصوصيات را مىشود ازش استفاده كرده بكنيم تا ببينيم مجموعاً بايد از اين روايات چه استفادهاى بشود؟
در روايت حلبى، كه روايت صحيحه و روايت دوم بود كه خوانديم. كه عبارت اين بود «و ان كان موسراً» اگر اين شخص از نظر مالى قدرت دارد و «حال بينه و بين الحج مرضٌ او حصر او امرٌ يعذره الله فيه» عمده جهتى را كه بايد روى آن تكيه
كرد اين عبارت است، «و حال بينه و بين الحج مرضٌ» آيا اين عبارت معناش چى است؟ معناش اين است كه اين مرض حائل شده كه امسال اين حج را انجام بدهد ولو اين كه يقين دارد كه اين مرض سال ديگر برطرف مىشود. ولو اين كه اطمينان دارد كه اين كسالت دوام پيدا نمىكند. به عبارت روشنتر اين «حال بينه و بين الحج» معناش اين است كه «بينه و بين الحج فى هذه السنه». «فى هذه السنه» عرف از اين عبارت استفاده مىكند. اگر ما «فى هذه السنه» از اين عبارت استفاده كنيم حق با آن كسى مىشود كه مىگويد اين مرض مىخواهد «مرجوّ الزوال» باشد يا نباشد براى اين كه ملاك را اين قرار دارد «حال بينه و بين الحج فى هذه السنه مرض». اين مىسازد با اين كه علم دارد به اين كه اين مرض سال ديگر زائل مىشود. خودش هم مىتواند سال ديگر برود اما چون امسال بين اين و بين حج اين مرض برود يك نائبى بگيرد. برود يك كسى را جاى خودش حج بفرستد. آيا عرف از اين عبارت «حال بينه و بين الحج» چى استفاده مىكند؟ ظاهر اين است كه اين عبارت كلمه «فى هذه السنه» ندارد. اگر بخواهيم بگوييم بين اين انسان و بين حج مرض حائل شده معناش اين است كه اين مرض تا آخر عمرش هست. و الا حتى بعد از ده سال ديگر هم اين مرض زائل بشود و اين خودش بتواند برود حج را انجام بدهد «لم يحول بينه و بين الحج مرضا». كلمه «فى هذه السنه» در اين عبارت نيامده. عرف هم اين طور نيست كه تا اين عبارت را مىشنود در ذهنش اين قيد «فى هذه السنه» بيايد. يعنى «حال بينه و بين الحج فى هذه السنه التى يريد الحج فيها» آيا عرف از اين عبارت اين معنى را استفاده مىكند؟ اگر اين معنى را استفاده كرد، عرض كرديم حق با آن قائل هست كه مىفرمايد كه مرض «مرجوّ لزوال» باشد يا «مرجوّ لزوال» نباشد. اما عرف چنين استفادهاى را ندارد. به عبارت روشنتر همان طورى كه شما اگر يك طبيعتى موضوع براى حكمى قرار گرفت، ملاك را طبيعت قرار مىدهيد. مىگوييد طبيعت موضوع براى حكم است و هيچ قيدى هم براى طبيعت نيامده. خب، اين جا مىگويد «حال بينه و بين الحج» يعنى «بين طبيعت الحج» نگفته «بين الحج فى هذه السنه» و اگر مسئله طبيعت شد كجا مرض بين انسان و بين طبيعت حج قائل است؟ آن جايى كه مرض دوام داشته باشد. آنجايى كه مرض تا آخر عمر باشد. آنجايى كه انسان مأيوس باشد از زوال مرض. اما آنجايى كه انسان اميد دارد يك سال ديگر، دو سال ديگر، مرض كنار مىرود و در نتيجه مىتواند حج را انجام بدهد «لم يحل بينه و بين الطبيعت الحج المرض بل حال بينه و بين الحج فى هذه السنه، فى هاتين السنتين، فى صلات السنوات». اما اگر بخواهد بينه و بينه طبيعت الحج مرض حائل بشود حتماً بايد مرض دائمى و مرض غير «مرجوّ لزوال» باشد.
لذا اين روايت كه روايت خوبى است در اين باب ما از آن نمىتوانيم مطلق المرض را استفاده بكنيم. روايات وارده در شيخ كبير با تعبيرات مختلفى كه در آن وارد شده، آن اين كه موردش روشن است، موردش پيرمرد، اگر پيرمرد به علت پيرمردى، آن كه اصلاً موردش روشن است. موردش پيرمرد، اگر پيرمرد به علت پير مردى نتوانست حج را انجام بدهد، ديگر پيرمردى مرضى نيست كه كسى بتواند بگويد يك روزى برطرف مىشود. و روزى امكان دارد كه اين پيرمردى مانعيت از مباشرت حج نداشته باشد. خود كبر ديگر به اصطلاح قوس نزولى است و در اين قوس نزولى رجاء زوال و رجاء اين كه بالمباشره حج را انجام بدهد، بلا اشكال وجود ندارد.
تنها يك روايتى است در اينجا كه آن يك قدرى كار را مشكل كرده. آن روايت، روايت محمد بن مسلم است كه خوانديم، روايت پنجم اين باب است. «صحيحه محمد بن مسلم ان ابى جعفر عليه السلام قال كان على عليه السلام يقول لو ان رجلاً اراد الحج فعرض له مرض او خالته سقم فلم يستطع يا فلم يستطيع ان الخروج فل يجهّز رجلاً من مالك ثم ابْعثه مكانه. لو ان رجلاً اراد الحج». اولاً كلمه اراد كه اين جا آورده اين طورى است كه بعض الاعلام مىفرمايد اين روايت اختصاص به حج مستحبى دارد. چون كلمه اراد الحج آورده، بالاصطلاح آن حجهاى ارادهاى را شامل مىشود. حجهاى ارادهاى حجهاى استحبابى است. حج هايى است كه اگر انسان دلش خواست انجام بدهد، دلش نخواست انجام ندهد. آيا شما از
اين عبارت اين را استفاده مىكنيد. اگر اين «لو ان رجلاً اراد الحج» اين حج استحبابى را بخواهد بگويد آن وقت اين روايت فعلاً ديگر به ما كارى ندارد. براى اين كه مىگويد كه كسى اگر دلش خواست حج استحبابى انجام بدهد زمينهاش را فراهم كرد، كارهاش را كرد، آمد حركت بكند يك مرتبه دچار كسالت شد و كسالت نگذاشت خودش راه بيفتد كه معناش اين است كه همين كسالت امسال نه كسالت الى آخر العمر. اين داشت از خانه مىآمد بيرون كه برود مكه، كسالت جلويش را گرفت. اما نمىگويد كسالت مادام العمر. نه كسالتى كه نگذاشت اين به مرادش برسد. نگذاشت حج استحبابى را به دست خودش انجام بدهد. اگر روايت حج استحبابى را بگويد اين روايت به ما كارى ندارد. براى اين كه غايت مفادش اين است كه كسى كه مىخواهد حج استحبابى انجام بدهد، كارهايش را كرد، بعد مريض شد، كسالتش هم همين كسالت مانع از حج امسال است، خب براى اين كه اين فضيلت از دستش برود همين امسال يك نائبى را بگيرد، برود اين حج مستحبى را برايش انجام بدهد تا در ثواب حج اين شركت كرده باشد. اگر روايت اين را بگويد كه بعضىها هم الان روايت را اين جورى معنا فرمودند خب ما بحثى نداريم. ولى ما كه از روايات اين جورى استفاده نمىكنيم. «لو ان رجلاً اراد الحج» معناش اين نيست كه حج استحبابى. نه، كسى كارهاش را انجام داده، كارهاى عرض مىشود حج واجبش را انجام داده. كارهاى حج واجب را انجام داده، و حالا مىخواهد برود حج واجب را انجام بدهد لكن «عرض له مرض او خالته سقم فلم يستطع يا فلم يستطيع الخروج» اين جا نائب بفرستد. ما از اين عبارت حج استحبابى را استفاده نمىكنيم. بلكه به نظر ما همان حج واجب است و با كلمه «اراد» هيچ گونه منافاتى ندارد. اگر عبارت را اين جورى معنا كرديم آن وقت اين مشكل پيش مىآيد كه ظاهر اين روايت اين است كه اگر كسالت مانعيت همين براى امسال دارد، همين نگذاشت اين امسال مكه برود ولو اين كه فرض كنيم يقين هم دارد كه اين كسالت سال ديگر زائل مىشود. و سال ديگر از بين مىرود. اين روايت مىگويد كه «فل يجهز رجلاً» بيايد استنابه بكند. نائب بگيرد. منتها حالا فراموش نشود كه فعلاً بحث ما در آن كسى است كه استقر عليه الحج اما آن آدمى كه سال اول حجش است و هنوز لم يستقر آن مسئله دوم ماست. كه بايد ان شاء اللّه بحث بكنيم. فعلاً شما از «من استقر عليه الحج» بيرون نرويد و دچار اشتباه نشود ذهن شما، فعلاً ما در اين داريم بحث مىكنيم «من استقر عليه الحج» كسى كه يك زمانى حج بر او واجب بوده، خودش مىتوانسته برود، مسامحه كرده، سهل انگارى كرده، حج را عمداً انجام نداده. فعلاً بحث ما در اين است. اما در غير «من استقر عليه الحج» آن هم حالا يك داستان خاصى دارد كه بعد ان شاءالله عرض مىكنيم.
خب، حالا اين روايت اين مشكلها را بوجود مىآورد. يعنى در حقيقت مىگويد كه «من استقر عليه الحج» اگر حالا امسال آماده شد برود حجش را انجام بدهد لكن يك كسالتى براى خصوص امسال مانعيت پيدا كرده از اين كه خودش برود حج را انجام بدهد اين جا «فل يجاهد رجلاً» يك نائبى را براى خودش بگيرد و استنابه بكند و به جاى خودش بفرستد. اگر ما روايت را اين طورى معنا كنيم آن وقت آن قائلى كه مىفرمايد كه مرض فرقى نمىكند كه رجاء زوال در آن باشد و يا رجاء زوال در آن نباشد فرقى بين اين كسالت پا نمىكند. اين غير روايت حلبى است كه مىگفت «حال بينه و بين الحج» كه ما معنا مىكرديم كه «حال بينه و بين طبيعت الحج». اما اين جا كه اين حرف نيست. اينجا ظاهرش اين است، در همين امسال «عرض له مرض و لم يستطع الخروج» و لو اين كه يقين دارد كه اين مرض براى سال ديگر زائل مىشود. پس براى سال آينده هيچ گونه مرضى وجود ندارد. لذا اين روايت تنها روايتى است كه در باب مرض بين «مرجوّ الزوال و غير مرجوّ الزوال» هيچ فرقى قائل نيست. به شرط اين كه اين روايت را به همان نحوى كه عرض كرديم معنا بكنيم نه به آن نحوى كه بعض العلام معنا كردهاند. مگر اين كه بياييم يك حرف بزنيم. اين را خوب دقت بفرماييد بياييم بگوييم كه روايات ديگر چه آنهايى كه در باب شيخ كبير وارد شده با تعبيرات مختلف و چه روايت حلبى كه ظاهرش اين بود كه «حال بينه و بين الحج» يعنى «بين طبيعت الحج». و مرضى كه بخواهد حائل بشود بين انسان و بين طبيعت آن مرض باقى الى آخر العمر
است.
يكى اين كه آن روايات قرينه بشود. قرينه بشود بر اين كه ما اين روايت را حمل كنيم در حد استحبابى. به عبارت ديگر يك وقت مىگوييم اين روايت ظهور در حج استحبابى دارد، همانطورى كه بعض العوام قائل هستند. اين واقعش اين است كه خيلى سنگين است كه انسان زير بار اين ظهور برود و از كلمه «اراد الحج» بگويد اين مقصود حج ارادى است. و حج ارادى هم يعنى حج استحبابى. حج تتوعى. نه اين خيلى سنگين است. اما اگر ما بياييم اين روايات را به عنوان قرينه بر تصرف در اين روايت قرار بدهيم و بگوييم كه درست است كه اين روايات ظهور در حج استحبابى ندارد اما چون آن روايت ملاك را مرض دائمى قرار مىدهد و ملاك را عدم قدرت تا آخر عمر قرار داده، آنها قرينه بشود بر اين كه اين روايتى كه مقصود از مرضش بلا اشكال همين مرض امسال است نه مرض تا آخر عمر، آن قرينه بشود بر اين كه اين روايت حمل بر حج استحبابى بشود. اين امكان دارد كه كسى اين حرف را بزند و در نتيجه در مقابل آن قائلى كه مىگفت فرقى بين مرض مرجوّ الزوال و مرض غير مرجوّ الزوال نمىكند به اين صورت بياييم ما جواب بدهيم. باز به عبارت روشنتر آن قائل يك وقت تنها به اين روايت مىخواهد استدلال بكند، اين را مىشود حمل بر استحباب كرد. اما اگر بخواهد روايت حلبى را هم شاهد بر حرف خودش قرار بدهد روايت حلبى شهادت بر حرف او نمىدهد و روايت حلبى حال بينه و بين طبيعت الحج دارد و حال بينه و بين طبيعت همان مرضى است كه تا آخر عمر باقى است و الا حيلوله بين خود و بين طبيعت تحقق پيدا نكرده. پس بالنتيجه ملاحظه روايات يك همچين اقتضايى دارد. آن وقت اين يك جمله را هم بگوييم براى اين كه ديگر اين بحث را تكرار نكنيم. اگر ما از اين مرحله كنار رفتيم «حال بينه و بين الحج مرضٌ» را به طور مرض دائم قائل شديم آن وقت آن حرفى را كه بعض العوام مىزدند شايد حرف بدى نباشد كه ديگر ملاك رجا و عدم رجا نيست. ملاك مانعيت واقعيه مرض است. ملاك عدم قدرت واقعيه در حج مباشرتى است. ملاك لم يطق الحج است. ملاك وجوب المرض الواقعى است. منتها اين واقع راههايى دارد. يك وقت از راه علم انسان به واقع مىرسد. يك وقت از راه اطمينان مقام علم انسان به واقع مىرسد. يك وقت هم با كمك استسحال انسان مسئله را حل مىكند. مثل اين كه انسان يك مرضى دارد نمىداند. علم غيب ندارد كه اين مرض خوب مىشود يا نمىشود. رجا و زوال هم ندارد. فقط صرف يك احتمالى است. احتمال دارد اين مرض خوب بشود. احتمال دارد اين مرض خوب نشود. اين جا عرض مىشود به كمك استسحاب بقاء مرض و عدم زوال مرض همان موضوع واقعى بدست مىآيد. چه طور شما به كمك استسحاب خمريت، حكمى را كه براى خمر بار شده در مورد مستسحر خمريت ثابت مىكنيد. خب اين جا هم مىگويد «حال بينه و بين الحج مرضٌ». خب من نمىدانم. امسال حائل است، سال ديگر هم حائل است اما پنج سال ديگر حائل است يا نه من چه مىدانم. با كمك استسحال. بياييم استسحال بقا مرض را جارى بكنيم و با كمك استسحال ثابت مىشود نه ثابت به طور اصل مثبت يعنى روشن مىشود كه حال بينهم و بين طبيعت الحج المرض». اين ازچه راه آمده؟ از راه استسحال. استسحال بقا مرض تا آخر عمر مىتواند اين مطلب را روشن بكند.
اين راجع به اين جهت. اما فرعى را كه ان شاء الله مطالعه كنيد راجع به آن چيزى است كه اشاره كردم. كسى كه «من لم يستقر عليه الحج». اين يك مسئلهاى است مشكل است. و عجيب اين است كه بعض العوام خيلى سريع از اين مسئله عبور كردهاند در حالى كه يك مسئله عميقى است و بايد رويش كاملاً دقت كرد كه «من لم يستقر عليه الحج» آيا برش استنابه لازم است يا نه؟
«والحمد لله رب العالمين»
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...