• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • درس اول خارج فقه، بحث حج، توسط فاضل لنكرانى. 1368.
    «بسم اللّه الرحمن الرحيم»
    عرض كرديم كه اين جمله تحليل الوسيله كه مى‏فرمايد «و كذا لو حج معفقد الاستطاعة الماليه» اين مشتمل بر دو حكم، مشتمل بر مستثنى‏ منه و بر مستثنى‏ است. مستثنى‏ اين جمله را كه عبارت از اين فرض است كه اگر كسى قبل از احد موفقين استطاعت ماليه براى او حادث بشود در حاليكه كه هنگام شروع به اعمال «كان فاقداً للاستطاعه و لم يكون مستطيعه» از اين عبارت استفاده ميشود كه اين حج صحيح و مجزى از حج الاسلام است مثل غير بالغى كه قبل از احد موقفين بالغ بشود. و اما جمله مستثنى‏ منه كه جمله مستثنى‏ منه عبارت از اين معناست كه اگر كسى با فقد استطاعت ماليه حج را به آخر برساند و يا به تعبير جامع‏تر بعد الموقفين مستطيع بشود، اگر استطاعتى هم برايش پيدا ميشود بعد الموقفين استطاعت تحقق پيدا بكند، آيا اين حجى را كه با اين شرايط انجام مى‏دهد، بعد از آنى كه بلا اشكال اين حج صحيح است و از نظر صحت ترديدى در او وجود ندارد، و حتى مثل غير بالغ هم نيست كه در او دو تا احتمال جريان داشته باشد، يك احتمال مشروعيت عبادات سبى و يك احتمال عدم مشروعيت عبادات سبى، در اين جا دو تا احتمال نيست. بلا اشكال اين حج صحيح است منتهى قصد كرده كه حج مستحبى را انجام بدهد. به لحاظ اين كه فاقد استطاعت بوده. اما بحث در اين است كه آيا اين حج به اين كيفيت مجزى از حجة الاسلام است. يعنى كسى كه حج مستحبى انجام داد. «و ثم صار مستطيعاً»، آيا حجة الاسلام را بايد انجام بده يا اين حجى را كه انجام داده كفايت از حجة الاسلام مى‏كند؟
    مرحوم سيد در كتاب عروه كه در بحث حج ايشان يك قدرى استدلالى مسائل را مطرح كرده‏اند. بر خلاف كتابهاى ديگر مثل كتاب صلاة و زكوة و صوم و خمس اينها را ايشان خيلى كم اشاره به دليل كرده‏اند اما در كتاب الحج اكثراً اشاره به ادله مسئله كرده‏اند. تقريباً يك نيمچه كتاب استدلالى اين قسمت از كتاب الحج عروة الوسقى‏. متأسفانه اين كتاب را ايشان به آخر نرساندند. يعنى كتاب الحج عروة الوسقى ناقص است. مشتمل بر تمامى مناسك حج نيست. اما اين تكه‏اى را كه بحث كردم داراى استدلال است. ايشان اين طور مى‏فرمايد. مى‏فرمايد از نظر فتاوا اين معنا مسلم است كه اين حج ندبى، حج بدون استطاعت اين مجزى از حجة الاسلام نيست و همين اجماع و تسلم است كه ما را مجبور كرده كه ما هم چنين فتوا بدهيم. يعنى در حقيقت دليل بر اين مسئله اجماع است. و اگر اين اجماع نبود و ما مى‏خواستيم على القاعده در رابطه اين مسئله مشر بكنيم، ايشان مى‏فرمايد قاعده اقتضا مى‏كرد كه اين حج‏
    مستحبى كفايت بكند از حجة الاسلام و اين حجى را كه با عدم استطاعت آورده بعداً به عنوان حجة الاسلام مطرح بشود و ديگر لازم نباشد حجة الاسلام تكرار بشود. چرا؟ براى اين كه ايشان مى‏فرمايد به اين كه ما موارد زيادى داريم كه عمل به عنوان مستحب در خارج واقع مى‏شود. لكن همين عمل مستحب كفايت مى‏كند از وجوبى كه بعد تحقق پيدا مى‏كند. وجوبى كه بعد العمل تحقق پيدا مى‏كند، اين عمل مستحبى قبلى مجزى از آن واجب است. مى‏فرمايند به اين كه اگر يك سبيى اول ظهر در حالى كه بالغ نيست، ايستاد نماز ظهر و عصرش را صحيحاً اطيان كرد اما وسط، عرض مى‏شود بين زوال و مغرب، دو ساعت مانده به غروب، «صارت بالغاً». خب، به مجردى كه بالغ شد، مكلف مى‏شود، تكليف به او تعلق مى‏گيرد و توجه پيدا مى‏كند. آيا اين سبى لازم است نماز ظهر و عصرى را كه قبل از دو ساعت به غروب انجام داده و در حال عدم بلوغ انجام داده، واجب است اين نماز ظهر و عصر را اعاده كند؟ مى‏فرمايد نه. لازم نيست اعاده كند. همان نماز ظهر و عصرى كه به عنوان استحباب در اول ظهر اطيان شده، همين كفايت مى‏كند. از وجوبى كه بعد البلوغ تحقق پيدا مى‏كند، بعد البلوغ يسير مكلف، مكلف كه شد وجوب تحقق پيدا مى‏كند اما در عين حال آن عمل مستحبش كافى از نمازى است كه بعداً اتصاف به وجوب پيدا مى‏كند. مى‏فرمايد خب، «مانع نُفى» هم همينطور. درست است كه حج را در حال عدم استطاعت انجام داده، به عنوان مستحب هم انجام داده، اما قاعده اقتضاء مى‏كند كه «بعد ما صار مستطيعاً و يجب عليه الحج» همان حج مستحبى كفايت بكند. از حجة الاسلام واجب. بله ايشان مى‏فرمايد درست است، ما اين حرف را قبول داريم كه اگر حجة الاسلام با حج مستحبى نه تنها تفاوتشان در وجوب استحباب باشد، نه تنها مغايرتشان در رابطه با حكمشان باشد، بلكه نه ماهيتشان با هم متغاير است. اصلاً حج مستحبى يك ماهيت خاصه‏اى دارد و حجة الاسلام واجب يك ماهيت ديگرى دارد. و يك حقيقت ديگرى دارد، اين جا اگر مسئله اين طور شد بله ما قبول داريم كه آن حج مستحبى كفايت نمى‏كند از حجة الاسلام. نه به عنوان اين آن مستحب است و اين واجب و ملاك در عدم اجزا استحباب و وجوب باشد. بلكه ملاكش تعدد ماهيت است. ملاكش تعدد حقيقت است و معنا ندارد كه يك حقيقتى از حقيقت ديگر مجزى باشد اما خب آنى كه از كلام سيد استفاده مى‏شود اين است كه اين مسئله تعدد حقيقت را ايشان تقريباً نپذيرفته‏اند. درست است كه بر فرض تعدد ماهيت عدم اجزا را قائلند، اما واقعش تعدد ماهيت است يا عدم تعدد ماهيت. از كلام ايشان استفاده مى‏شود كه ايشان تعدد ماهيت را قبول نكرده‏اند و روى اين جهت است كه على القاعده حكم به اجزا مى‏كنند منتها اجماع جلوى اين مسئله را گرفته و حكم به‏
    عدم اجزا كرده. اين بيان مرحوم سيد.
    ما اولاً يك توضيح بيشترى در رابطه با اين تعدد ماهيت و عدم تعدد به طور كلى مطرح بكنيم نه در خصوص باب حج. در باب نماز يك فرعى را مرحوم سيد نقل كرده‏اند. كه اگر سبىّ غير بالغ نماز ظهر و عصرش را خواند و «و ثم صار بالغاً مكلفاً»، فرمودند على القاعده اين نماز مستحب كفايت مى‏كند از نماز واجب. در همين جا در باب نماز يك فرع ديگرى هم ما ذكر بكنيم راجع به تعدد ماهيت و آن اين است كه اگر كسى يك ساعت بعد از ظهر، خيال كرد كه نماز ظهرش را خوانده، به اعتقاد اين كه نماز ظهر را خوانده. ايستاد به نيت نماز عصر، نماز عصرش را خواند تا آخر. بعد از آنى كه نماز عصر تمام شد، متوجه شد كه نماز ظهر را نخوانده «و لم يعط بصلاة الظهر». اين جا تقريباً مشهور بلكه بالاتر از مشهور فتوا ميدهند كه خب اين نمازى را كه به عنوان عصر خوانده اين را نمى‏شود كارش كرد، اين را نمى‏شود ماهيتش را تغيير داد. خب، اين به همان عنوان نماز عصرى واقع مى‏شود. بعد بايد چهار ركعت به عنوان نماز ظهر بعد از نماز عصر اطيان بكند. منتها مسئله مخالفت ترتيب بين صلاتين به واسطه نسيان ديگر اعتبارش ساقط مى‏شود. درست است كه بين ظهر و عصر ترتيب محتمل است اما اگر كسى ترتيب را فراموش كرد، «يسقط اعتبار الترتيب». اين نمازى كه خوانده «يقع العصراً» و نماز بعدى را به عنوان ظهر بايد اطيان بكند. اين جا يك اشاره كوتاهى به يك نكته لازم است. و آن اين است خود مرحوم سيد در كتاب عروه در مباحث نيت، در مسئله عدول ايشان اين طور مى‏فرمايد. در همين مثالى كه ذكر كرديم كه كسى نماز عصر را ابتداً خواند به خيال اين كه نماز ظهرش را خوانده، بعد از آنى كه فارق شد، متوجه شد كه نماز ظهرش را نخوانده، مرحوم سيد در عروه فتوا مى‏دهد به اين كه اين نمازى را كه اول خوانده، «يجعلها ظهراً و ثم يأتى به صلاة العصر». بعد فرمود علت اين كه من اين جورى فتوا مى‏دهم قاعدين اين اقتضا را ندارد، قاعده اقتضا نمى‏كند كه انسان نماز عصر كه ماهيت غير ماهيت نماز ظهر است، آدم بيايد نماز عصر را يجعلها ظهراً. مى‏فرمايد كانّ من هم قبول دارم اما چه كنيم كه يك روايتى صحيحه‏اى در اين باب وارد شده و آن روايت صحيحه مى‏گويد «يجعلها ظهراً انما هى اربع مكان اربع» بعد تمامى مهشين تقريباً به مرحوم سيد آن طورى كه من ملاحظه كردم، تمام مهشين و شورّا به مرحوم سيد اعتراض مى‏كنند كه اين روايت ولو اين كه صحيح است لاكن چون «غير معمولٍ بها»ست و اصحاب اعراض از اين روايت كرده‏اند شما در اين مسئله نمى‏توانيد به استناد بر اين روايت فتواى بر خلاف قاعده بدهيد. قاعده اقتضا مى‏كند كه نماز ظهر و عصر، دو تا ماهيت است به عنوان عصريت غير عنوان ظهريت است. عنوان ظهريت از عنواين قصديه ايست كه نماز ظهر به او متقوم‏
    است. عنوان عصريت از عنوان قصديه ايست كه نماز عصر به او متقوم است. و نمى‏شود نمازى را كه به عنوان نماز عصر كسى اطيان كرده، او را «يحعلها ظهراً». پس در حقيقت خود مرحوم سيد هم كه به اين روايت صحيحه استناد كرده، ايشان قبول دارد كه در آن جايى كه مسئله تعدد ماهيت مطرح است، ما نمى توانيم عند الماهيتين را به جاى ديگرى بگذاريم. ما نمى‏توانيم يكى از دو حقيقت را به جاى حقيقت ديگر حساب بكنيم. پس در حقيقت در باب نماز ما هر دو فرضش را پيدا كرديم. يكى آنجايى كه نماز مستحبى كه ماهيتش مغاير با نماز واجب نيست مجزى از نماز واجب است. مثل ظهر و عصرى كه سبى اطيان مى‏كند. و ديگر آن جايى كه مسئله تعدد ماهيت مطرح است مثل مسئله ظهر نسبت به عصر و عصر نسبت به صبح، آن جا مسئله اجزا مطرح نيست. معنا ندارد احد الماهيتين جاى ماهيت ديگر بنشيند.
    خب، حالا اين كلى مسئله. در باب حج مسئله چه جورى است؟ آيا حج مستحبى و حج واجب مثل صلات سبى و صلات بالغ مى‏ماند كه همان طورى كه صلات مستحب سبى مجزى از صلات واجب بعدى است، خب اين حج مستحبى هم كه در حال عدم استطاعت واقع مى‏شود، اين هم مجزى از حجة الاسلام واجب باشد. به حسب ابتداء نظر هم مسئله اين طور است. مرحوم سيد هم همين حرف را در كتاب الحج مطرح كرده. آيا مسئله اين است يا اين كه در باب حج مسئله تعدد ماهيت است؟ اصلاً حج مستحبى يك حقيقتى دارد غير از حقيقت حجة الاسلام و غير از ماهيت حج واجب. و اختلافشان صرفاً در رابطه با وجوب و استحباب نيست بلكه اختلافشان در رابطه با ماهيت است. كداميكى از اينهاست؟ از ادله استفاده مى‏شود همين مطلب دوم. از ادله استفاده مى‏شود كه تعدد ماهيت در كار است. كدام دليل؟ كدام دليل اقتضا مى‏كند كه حج مستحب و حج واجب ماهيتش متعدد است؟ يك دليل ما در باب همان سبى داريم. كه البته آن حالا از محل بحث ما خارج است. در باب سبى مگر ديروز ما اشاره نكرديم كه روايات متعددى مى‏گويد كه اگر سبى 10 بار هم حج انجام بده، اين «لا يكون مجزى حجة الاسلام». خب، اگر حج هم مثل نماز بود. چه طور نماز سبى مجزى از نماز واجب است اما حج سبى مجزى از حجة الاسلام نيست؟ اولاً خود روايات وارده در حج سبى اين مطلب را دلالت مى‏كند كه 10 بار حج سبى هم «لا يجزىً حجة الاسلام». خب، حالا بفرماييد شايد در مورد سبى و بالغ اين اختلاف ماهيت وجود داشته باشد. اما چه دليلى داريد كه غير مستطيع و مستطيع حجشان با هم مغاير است. آدمى كه پول قرض كرده، مستطيع نبوده، حالا هم مستطيع نيست، لكن روى علاقه به رفته به مكه حج مستحبى انجام بده، با آدمى كه مستطيع شده، رفته مكه حج انجام بده، شما مى‏گوييد ماهيتشان متغاير است؟ مى‏گوييم: بله. دليل‏
    ما اين است. اين دليل را خوب دقت بفرماييد كه اساس مطلب و محور اصلى مطلب اين معناست، و آن اين است كه اگر كسى حج مستحبى انجام داد، «ثم صار مستطيعاً». كه فرض ما اينجاست اصلاً كه بعداً مستطيع بشود و الا آنى كه حج مستحبى انجام داد و تا آخر عمر هم مستطيع نشد، ما كه بحثى نداريم آنجا، اين كه بحث مى‏كنيم حج مستحبى «يجزى ان حجة الاسلام امْلا» جاى بحثش آنجايى است كه بعد از حج مستحبى «صار مستطيعاً». خب حالا كه مستطيع شد، ما اين جا از شما سؤال مى‏كنيم، آيا آيه شريفه كه مى‏گويد «للّه على الناس حج البيت مستطاع اليه سبيلاً». به تعبيرى كه قبلاً گفته شد، آيه مى‏گويد «يجب الحج على المستطيع». آيا اين خارج از اين آيه است؟ يا آيه اطلاق دارد؟ آيه‏اى كه مى‏گويد مستطيع لازم است حج انجام بده، آيا يك استثنا دارد؟ الاّ آن مستطيعى كه قبل از استطاعتش حج مستحبى انجام داده باشد. اين قيد دليل لازم دارد. «مد دليل على هذا القيد». آيه و ادله مشابه آيه اطلاق دارد. مى‏گويد كسى كه مستطيع شد بايد حج انجام بدهد. خب، اين آدم الان «صار مستطيعاً». با اين كه است مى‏گويد «لا يجب عليه الحج». يعنى اطلاق آيه را مى‏خواهيد تقيد بكنيد، بگوييد «من الستطاع اليه سبيلاً» در صورتى حج براى او واجب است كه قبلاً حج مستحبى انجام داده باشد. اما اگر قبلاً حج مستحبى انجام داده، در حالى كه مستطيع نبوده اما الان مستطيع شده «لا يجب عليه الحج». اين تقيد است. يقيد نياز به دليل دارد. اگر دليلى شما بر تقيد داشته باشيد، اگر دليلى حاكم شد به اين كه «من حج ندباً لا يجب عليه الحجة الاسلام» مانعى ندارد. ما مى‏آييم اين دليل را در مقابل اطلاق آيه به عنوان يك مقيد مطرح مى‏كنيم. اما مواردى كه ما دليل بر تقيد نداريم و لو اين كه شك در تقيد هم داشته باشيم اصالت الاطلاق مال موارد شك در تقيد است. شما نهايت اين است كه شك در معنا داريد. مقتضاى اطلاق آيه اين است كه اين مستطيع با مستطيعهاى ديگر فرق نمى‏كند. همانطورى كه مستطيعهاى ديگر كه قبلاً حج انجام نداده‏اند «يجب عليهم الحج» اين مستطيع هم كه قبلاً حج مستحبى در حال عدم استطاعت انجام داده، «يجب عليه الحج».
    پس در حقيقت اطلاق در اين آيه به منزله آن رواياتى است كه در باب حج سبى وارد شده، روايات در باب حج سبى به صراحت مطلب را بيان كرده. گفته «لو انّ السبى حج الاشر حجٍ ام يجزيه ان حجة الاسلام». آن روايت مطلب را به صراحت بيان كرده، اين جا اطلاق آيه مبين مطلب ما شده، گفته كسى هم كه حج ندوى را انجام داده باشد اين هم «اذا صار مستطيعاً يجب عليه الحج». وقتى كه اطلاق آيه مسئله وجوب حج را مطرح كرد، معنايش اين است كه، اين ديگر معناى عرفيش است، معنايش اين است كه آن حج مستحب به درد اين حج واجب نمى‏خورد. براى اين كه اگر آن حج مستحبى به درد اين حج واجب‏
    مى‏خورد چه معنا داشت كه دوباره مسئله وجوب را مطرح بكند. چه معنا داشت كه اطلاق آيه وجوب حج را به گردن اين آدم هم بگذارد. اما وقتى مى‏بينيم وجوب را به گردن اين گذاشت معناش اين مى‏شود كه با اين كه حج مستحبى انجام داده، بايد حج واجب را هم انجام بده. اين معناش مغايرت الحجين است. اين معناش تعدد الماهيه است. اين معناش اين است كه آن حج مستحبى «له ماهيةٌ» و اين حج واجب كه ازش تعبير به حجة الاسلام مى‏كنيم، «له ماهية اخرى‏» و اگر يك دانه ماهيت بود، خب، اين ماهيت در خارج واقع شده بود. چرا دو مرتبه واقع بشود. مگر دوبار حج بايد در خارج تحقق پيدا بكند؟ مطلوب مولا در باب حج به مقتضاى روايات و فتاوا اين است كه در طول عمر براى مستطيع يك بار، خب، اين هم كه در خارج تحقق پيدا كرده. پس بعد از آنى كه اطلاق آيه حكم مى‏كند به اين كه اين حج مستحبى قلبى «لا يجزى ان حجة الاسلام» ما مى‏آييم عنوان به آن مى‏دهيم. عنوان اين است كه دو تا ماهيت است. معلوم مى‏شود دو تا حقيقت است. و روى اين دو تا حقيقت بودن، آن حقيقت نمى‏تواند به درد حقيقت دوم بخورد. پس عمده چيزى كه محور در اين باب است و مى‏تواند در حقيقت جوابى براى مرحوم سيد در كتاب عروه كه ازشان استفاده مى‏شود، كه حج مستحبى و حج واجب را ايشان معتقدند كه تغاير ماهيت ندارد، عمده دليل بر تغاير ماهيت، عرض كردم در باب سبى روايات خاصه است و در باب غير مستطيع كه فعلاً محل بحث ما است اطلاق آيه شريفه كه ازش تعدد ماهيت و تعدد حقيقت استفاده مى‏شود. اين جا براى تكميل اين بحث ممكن است در ذهن شما بيايد كه خوب در باب سبى، در نماز ظهر و عصرى كه مى‏خواند «ثم يسير بالغا»، آيا جا مگر مثل باب حج نيست؟ خب، آن جا هم بيايد كسى اين جورى تعبير بكند. بگويد آن جا هم به سبى گفته مى‏شود كه از باب مثال، «ايها السبى اذا بلغت يجب عليك الصلاة». مثل اينجا كه مى‏گويند «اذا صرت مستطيعاً يجب عليك الحج».، خب آن جا هم به سبى مى‏گويند «اذا بلغت يجب عليك الصلاة». و اگر اين عبارت آن جا هم مطرح باشد، خب آن جا هم اطلاق دارد ديگر. «اذا بلغت يجب عليك الصلاة» فرقى نمى‏كند بين آن سبى‏اى كه قبلاً نماز ظهر و عصر را قبلاً در حال عدم بلوغ خوانده و بين آن سبى اى كه اصلاً نماز ظهر و عصر را اصلاً قبل البلوغ نخوانده. خب، چرا آن جا به اطلاق تمسك نمى‏كنيد؟ چرا آن جا نمى‏گوييد نماز ظهر و عصر سبى به درد نماز ظهر و عصر بعد البلوغ نمى‏خوره؟ چرا آن جا نمى گوييد ماهيت عبادت سبى با ماهيت عبادت بالغ متفاوت است؟ نمى‏فهميم فرق بين آن جا و اين جا را. جواب اين را چيزى است كه البته روشن است، لكن در كلام مرحوم آقاى حكيم (قدس سره) اشاره به اين جواب شده، من هم براى توضيح عرض مى‏كنم. ولو اين كه ايشان هم‏
    بيان نمى‏فرمودند روشن بود اين مسئله. جواب اين است كه اين كسى كه در «ما نحن فيه» حج ندوى انجام مى‏ده، اين اصلاً آيه حج تا زمانى كه اين مستطيع نشده آيه حج به اين توجهى ندارد. آيه حج مى‏گويند «للّه على الناس حج البيت من السْتطاع اليه سبيلاً». مى‏گويد «يجب الحج على المستطيع». خب، اين كه مستطيع نبوده كه تكليف بر او توجه پيدا بكند. لذا در حالى كه حج مستحبى انجام مى‏داده، اين خارج بوده از دائره تكليف وجوبى. تكليف وجوبى بعد الاستطاعه گريبان اين را گرفته. اما در باب سبى مسئله به اين صورت نيست. سبى عقيم الصلاة سبى را هم مى‏گيرد. عقيم الصلاة كه تكليف الهى است از اول هيچ فرقى بين سبى و غير سبى نمى‏كند. مثل اين كه فرقى بين عالم و جاهل و بين طبقات ديگر نمى‏كند، بين سبى و غير سبى هم نمى‏كند، به طورى كه اگر ما روايات «رفع القلم و ان السبى» را نمى‏داشتيم و ادله‏اى را كه سبى را از دائره تكاليف الزاميه و در حقيقت از دائره الزام خارجش مى‏كرد، عقيم الصلاة گريبان سبى را هم مى‏گرفت. به چه دليل بچه مميز نماز نخواند؟ به چه دليل بچه مميز عقيم الصلات گريبانش را نگيرد؟ عقيم الصلات گريبان سبى را هم مى‏گيرد. لكن حديث «رفع القلم» آمده براى سبى يك حساب خاصى باز كرده. خب، چه حسابى براى سبى باز كرده؟ چه مقدار در عقيم الصلات تصرف كرده «حديث رفع القلم»؟ اين مقدار تصرف كرده. بنابراين كه عبادات سبى مشروع است، الزام را از عده سبى برداشته. الزام را از عهده سبى كنار برده. يعنى گفته اين عقيم الصلات در حق ديگران الزامش محفوظ است اما در حق تو الزام ندارد. اين عقيم الصلات. اما حكم عقيم الصلات در باره تو هم هست منتها فرق بين تو و ديگران در الزام و عدم الزام است. پس در حقيقت سبى اى كه اول وقت مى‏ايستد نماز مى‏خواند، اين چى را دارد امتصال مى‏كند؟ عقيم الصلات را. منتها عقيم الصلات گريبان اين را نمى‏گيرد. ولى گريبان ديگران را مى‏گيرد. در اين جهت هيچ فرقى ندارند كه هر دو شان دارند عقيم الصلات را امتصال مى‏كنند، هر دوشان دارند اين عقيم الصلات قرآنى را در خارج به آن توجه مى‏دهند. پس سبى هم همان عقيم الصلات را دارد انجام مى‏دهد. منتها با حذف خصوصيات الزام به خلاف غير مستطيع. غير مستطيع «للّه على الناس حج البيت» را امتصال نمى‏كند. براى اين كه «للّه على الناس» براى مستطيع است. كلمه در آن ذبح شده. بله، گوش بدهيد. اگر عقيم الصلات هم معنايش اين بود كه «ايها البالغون عقم الصلات» مثل اين جا كه مى‏گويد «يجب الحج على مستطيع»، آن جا هم توى عقيم الصلات عنوان مستطيع محفوس بود. اگر يك هيچين مسئله‏اى بود آن جا ما ملزم مى‏شديم كه صلات بالغ و صلات غير بالغ فرق مى‏كند. اما آنجا يك همچين چيزى نيست. مى‏گويد همه اقامه نماز كنيد. «من دون فرق بين البالغ و غير بالغ». در حديث رفع القلم آمد گفت بله،
    فقط يك فرق وجود داردكه غير البالغ الزام ندارد ولى بالغ الزام دارد. اما همه شان دارند عقيم الصلات را امتصال مى‏كنند. خب سبى اول ظهر آمد عقيم الصلات را امتصال كرد، بعد از آنى كه بالغ شد ديگر چى را مى‏خواهد امتصال كند؟چى را مى‏خواهد امتصال بكند؟ عقيم الصلات را كه اول ظهر امتصال كرد. اما در باب غير مستطيع و مستطيع مسئله اين طور نيست. غير مستطيع از آيه خارج است. «من الستطاع اليه سبيلاً» از اول غير مستطيع را بيرون كرد. پس غير مستطيع آيه «للّه على الناس» را نمى‏خواهد امتصال كند. اين خارج از آيه است. بعد از آنى كه مستطيع شد، آيه به او توجه پيدا مى‏كند، مى‏گويد «المستطيع يجب عليه الحج». پس فرق بين صلات در باب سبى علاوه بر رواياتى كه عرض كرديم در باب حج بين حج سبى و صلات سبى فرق قائل شده، فرقش اين است كه مسئله سبى با مسئله غير مستطيع در اين جهت فرق مى‏كند. غير مستطيع از اول مشمول دليل وجوب حج نيست. «بعد ما صار مستطيعاً يسير مشمولاً فيجب عليه». اما سبى از اول مشمول عقيم اصلات بوده و عقيم الصلات را امتصال كرده بعد از آنى كه امتصال كرد، بالغ شد، چيزى نيست كه بخواهد او را امتصال بكند. پس نتيجتاً اين مستثنى‏ منه در كلام امام بزرگوار (قدس سره و رضوان اللّه تعالى عليه) اين مستثنى‏ منه كه انسان خيلى به صورت كمرنگ هم با اين مستثنى منه در كلام امام انسان روبرو مى‏شود، لكن اين مستثنى منه حسابى حرف داشت و آن اين كه آن حج مستحبى چرا مجزى از حجة الاسلام نيست، با توجه به تعدد ماهيت بر محور اطلاق آيه شريفه اين معنا كاملاً مشخص شد.

    «والحمد للّه رب العالمين»