• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دوم> قرآن ( 2 ) > گزیده تفسیر نمونه جلد 1

اين چنين قرار داديم در هر شهرو آبادى بزرگانى را كه طريق گناه پـيـش گرفتند و با مكر و فريب و نيرنگ مردم را از راه منحرف ساختندآنها جز به خودشان نيرنگ نمى زنند ولى نمى فهمندو متوجه نيستندوكذلك جعلنا فى كل قرية اكابر مجرميها ليمكروا فيهاوما يمكرون الا بانفسهم وما يشعرون و از آنـجـا كـه قـهـرمـان اين ماجرا در جهت نفى «ابوجهل » بود, و اواز سردمداران مشركان مكه و قريش محسوب مى شد در اين آيه اشاره به وضع اين رهبران گمراه و زعماى كفر و فـسـاد كـرده مـى فرمايد: «اين چنين قرار داديم در هر شهرو آبادى بزرگانى را كه طريق گناه پـيـش گرفتند و با مكر و فريب و نيرنگ مردم را از راه منحرف ساختند» (وكذلك جعلنا فى كل قرية اكابر مجرميها ليمكروا فيها).يـعـنـى , سرانجام نافرمانى و گناه فراوان اين شد كه رهزن راه حق شدند وبندگان خدا را از راه منحرف ساختند.و در پايان آيه مى گويد: «آنها جز به خودشان نيرنگ نمى زنند ولى نمى فهمندو متوجه نيستند» (وما يمكرون الا بانفسهم وما يشعرون ).از ايـن آيـه بـه خوبى استفاده مى شود كه مفاسد و بدبختيهايى كه دامن اجتماعات را مى گيرد از بـزرگترها و سردمداران اقوام سرچشمه مى گيرد و آنهاهستند كه با انواع حيله و نيرنگ راه خدا را دگرگون ساخته و چهره حق را بر مردم مى پوشانند.مالم !.تفسير

هنگامى كه آيه اى از طرف خدابراى هدايت آنها فرستاده مى شد مـى گـفـتـنـد: مـا هـرگـز ايـمـان نمى آوريم , مگر اين كه به ما نيز همان مقامات و آياتى كه به فرستادگان خدا اعطا شده است داده شودخداوند از همه بهتر مى داند رسالت خود را در كجا قرار دهدبه زودى اين گنهكاران به خاطر مكر و فريبى كه براى گمراه ساختن مردم به كـار زدند, گرفتار كوچكى و حقارت در پيشگاه خدا وعذاب شديد خواهند شدواذاجاتهم آية قالوا لن نؤمن حتى نؤتى مثل ما اوتى رسل اللّهاللّه اعلم حيث يجعل رسالتهسيصيب الذين اجرموا صغار عنداللّه وعذاب شديدبما كانوا يمكرون شان نزول : نقل شده كه : اين آيه در باره وليدبن مغيره (كه از سران معروف بت پرستان بود و بـه اصـطـلاح مغز متفكر آنها محسوب مى شد) نازل گرديده است , او به پيامبر(ص ) مى گفت : اگـر نـبوت راست باشد من به احراز اين مقام از توسزاوارترم , زيرا هم سنم از تو بيشتر است و هم

انتخاب پيامبر به دست خداست ـ.

در اين آيه اشاره اى كوتاه و پرمعنى به طرز تفكر و ادعاهاى مضحك اين سردمداران باطل و «اكابر مـجـرمـيها» كرده مى گويد: «هنگامى كه آيه اى از طرف خدابراى هدايت آنها فرستاده مى شد مـى گـفـتـنـد: مـا هـرگـز ايـمـان نمى آوريم , مگر اين كه به ما نيز همان مقامات و آياتى كه به فرستادگان خدا اعطا شده است داده شود» (واذاجاتهم آية قالوا لن نؤمن حتى نؤتى مثل ما اوتى رسل اللّه ).قـرآن پـاسـخ روشـنـى به آنها مى دهد و مى گويد لازم نيست شما به خدا درس بدهيد كه چگونه پـيـامبران و رسولان خويش را اعزام دارد و از ميان چه افرادى انتخاب كند ! زيرا «خداوند از همه بهتر مى داند رسالت خود را در كجا قرار دهد»(اللّه اعلم حيث يجعل رسالته ).روشـن است رسالت نه ارتباطى به سن و مال دارد و نه به موقعيت قبايل ,بلكه شرط آن قبل از هر چيز آمادگى روحى , پاكى ضمير, سجاياى اصيل انسانى ,فكر بلند و انديشه قوى , و بالاخره تقوى و پرهيزكارى فوق العاده اى در مرحله عصمت است , و وجود اين صفات مخصوصا آمادگى براى مقام عـصـمـت چـيـزى است كه جز خدا نمى داند, و چقدر فرق است ميان اين شرايط و ميان آنچه آنها فكرمى كردند.جـانـشين پيامبر(ص ) نيز تمام صفات و برنامه هاى او را, به جز وحى و تشريع , دارديعنى هم حافظ شرع و شريعت است و هم پاسدار مكتب و قوانين او و هم رهبرمعنوى و مادى مردم , لذا بايد او هم داراى مـقـام عـصـمـت و مصونيت از خطا و گناه باشد تا بتواند رسالت خويش را به ثمر برساند و رهبرى مطاع و سرمشقى مورداعتماد گردد.و بـه همين دليل انتخاب او نيز به دست خداست نه از طريق انتخاب مردم وشورى و خدا مى داند اين مقام را در چه جايى قرار دهد نه خلق خدا!.و در آخـر آيـه سـرنـوشـتى را كه در انتظار اين گونه مجرمان و رهبران پر ادعاى باطل است بيان كرده , مى گويد: «به زودى اين گنهكاران به خاطر مكر و فريبى كه براى گمراه ساختن مردم به كـار زدند, گرفتار كوچكى و حقارت در پيشگاه خدا وعذاب شديد خواهند شد» (سيصيب الذين اجرموا صغار عنداللّه وعذاب شديدبما كانوا يمكرون ).ايـن خودخواهان مى خواستند با كارهاى خلاف خود موقعيت و بزرگى خويش را حفظ كنند, ولى خدا آنها را آنچنان «تحقير» خواهد كرد كه دردناكترين شكنجه هاى روحى را احساس كنند.

هر كس را خدا بخواهد هدايت كند سينه اش را براى پذيرش حق گشاده مى سازد و آن كس را كه بخواهد گمراه سازد سينه اش را آن چنان تنگ و محدود مى كند كه گويا مـى خـواهـد بـه آسـمان بالا رودخداوند اين چنين , پليدى و رجس را, بر افراد بى ايمان قـرار مـى دهدفمن يرداللّه ان يهديه يشرح صدره للا سلام ومن يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعدفى السمـاكذلك يجعل اللّه الرجس على الذين لا يؤمنون

امدادهاى الهى !.

در تـعـقـيـب آيـات گذشته كه در زمينه مؤمنان راستين و كافران لجوج , بحث مى كرد در اينجا مواهب بزرگى را كه در انتظار دسته اول , و بى توفيقيهايى را كه دامنگير دسته دوم مى شود شرح مى دهد.نـخـسـت مـى گويد: «هر كس را خدا بخواهد هدايت كند سينه اش را براى پذيرش حق گشاده مى سازد و آن كس را كه بخواهد گمراه سازد سينه اش را آن چنان تنگ و محدود مى كند كه گويا مـى خـواهـد بـه آسـمان بالا رود» (فمن يرداللّه ان يهديه يشرح صدره للا سلام ومن يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعدفى السمـا).و بـراى تـاكيد اين موضوع اضافه مى كند: «خداوند اين چنين , پليدى و رجس را, بر افراد بى ايمان قـرار مـى دهد» و سراپاى آنها را نكبت و سلب توفيق فرا خواهدگرفت (كذلك يجعل اللّه الرجس على الذين لا يؤمنون ).كرارا گفته ايم كه منظور از «هدايت » و «اضلال » الهى فراهم ساختن يا از ميان بردن مقدمات هدايت در مورد كسانى است كه آمادگى و عدم آمادگى خود را براى پذيرش حق با اعمال و كردار خويش اثبات كرده اند.

اين مطلب (كه مددهاى الهى شامل حال حق طلبان مى گردد و سلب موفقيت به سراغ دشمنان حق مى رود) يك سنت مستقيم و ثابت و دگرگونى ناپذير الهى است ما نشانه ها و آيات خود را براى آنها كه دلى پذيرا و گوشى شنوا دارند شرح داديم وهذا صراطربك مستقيماقد فصلنا الا يات لقوم يذكرون در ايـن آيـه به عنوان تاكيد بحث گذشته مى گويد: «اين مطلب (كه مددهاى الهى شامل حال حق طلبان مى گردد و سلب موفقيت به سراغ دشمنان حق مى رود) يك سنت مستقيم و ثابت و دگرگونى ناپذير الهى است » (وهذا صراطربك مستقيما).در پايان آيه باز تاكيد مى كند كه : «ما نشانه ها و آيات خود را براى آنها كه دلى پذيرا و گوشى شنوا دارند شرح داديم » (قد فصلنا الا يات لقوم يذكرون ).

براى آنها خانه امن وامان نزدپروردگارشان استولى و سرپرست وحافظ و ناصر آنها خداست و تمام اينها به خاطر اعمال نيكى است كه انجام مى دادندلهم دارالسلام عـند ربهم وهو وليهم بما كانوا يعملون در اين آيه دو قسمت از بزرگترين موهبتهايى را كه به افراد بيدارو حق طلب مى دهد بيان مى كند, نخست اين كه : «براى آنها خانه امن وامان نزدپروردگارشان است » (لهم دارالسلام عـند ربهم ) و ديگر اين كه : «ولى و سرپرست وحافظ و ناصر آنها خداست » (وهو وليهم ) «و تمام اينها به خاطر اعمال نيكى است كه انجام مى دادند» (بما كانوا يعملون ).چـه افتخارى از اين بالاتر كه سرپرستى و كفالت امور انسان را خداوند برعهده گيرد و او حافظ و يار و ياورش باشد.و چـه موهبتى از اين عظيمتر كه «دارالسلام » يعنى محلى كه در آن نه جنگ است نه خونريزى , نـه خـشـونـت اسـت و نه رقابتهاى كشنده و طاقت فرسا, نه تصادم منافع است و نه دروغ و افترا و تهمت و حسد و كينه و نه غم و اندوه , كه از هر نظرقرين آرامش است , در انتظار انسان باشد.

آن روز كه خداوند همه را جمع و محشور مى سازد, ابتدامى گويد: اى جـمعيت جن و شياطين اغواگر ! شما افراد زيادى از انسانها را گمراه ساختيدپيروان آنها از بشر چنين مى گويند: پروردگارا ! آنها از ما بهره گرفتند و ما هم ازآنها, تا زمانى كه اجل ما پايان گرفت جايگاه همه شـمـا آتـش است و جاودانه در آن خواهيد ماند مگر آنچه خدابخواهدپروردگار تو حكيم و داناست ويوم يحشرهم جميعا يا معشر الجن قد استكثرتم من الا نسوقال اولياهم من الا نس ربنا استمتع بعضناببعض وبلغنا اجلنا الذى اجلت لناقال النار مثويكم خالدين فيها الا ماشا اللّه ان ربك حكيم عليم در ايـن آيـه مجددا قرآن به سرنوشت مجرمان گمراه وگمراه كننده باز مى گردد و بحثهاى آيات گذشته را با آن تكميل مى كند.آنها را به ياد روزى مى اندازد كه رو در روى شياطينى كه از آنها الهام گرفته اندمى ايستند و از اين پيروان و آن پيشوايان سؤال مى شود.نـخـسـت مـى گـويـد: «آن روز كه خداوند همه را جمع و محشور مى سازد, ابتدامى گويد: اى جـمعيت جن و شياطين اغواگر ! شما افراد زيادى از انسانها را گمراه ساختيد» (ويوم يحشرهم جميعا يا معشر الجن قد استكثرتم من الا نس ).مـنظور از كلمه «جن » در اينجا همان شياطين است , زيرا جن در اصل به معنى هرموجود ناپيدا مى باشد و در آيه 50 سوره كهف در باره رئيس شياطين «ابليس »مى خوانيم : كان من الجن ; يعنى او از جن بود.اما شياطين اغواگر گويا در برابر اين سخن پاسخى ندارند و سكوت مى كنند,ولى «پيروان آنها از بشر چنين مى گويند: پروردگارا ! آنها از ما بهره گرفتند و ما هم ازآنها, تا زمانى كه اجل ما پايان گرفت » (وقال اولياهم من الا نس ربنا استمتع بعضناببعض وبلغنا اجلنا الذى اجلت لنا).منظور از «اجل » در اين آيه پايان زندگى است , زيرا اجل به اين معنى دربسيارى از آيات قرآن به كار رفته است . امـا خـداوند همه اين پيشوايان و پيروان مفسد و فاسد را مخاطب ساخته مى گويد: «جايگاه همه شـمـا آتـش است و جاودانه در آن خواهيد ماند مگر آنچه خدابخواهد» (قال النار مثويكم خالدين فيها الا ماشا اللّه ).و در پايان آيه مى فرمايد: «پروردگار تو حكيم و داناست » (ان ربك حكيم عليم ).هم كيفرش روى حساب است و هم عفو و بخشش , و به خوبى از موارد آنهاآگاه مى باشد.

همان طوركه در جهان ديگر نيز آنها را به يكديگر وامـى گـذاريـم و ايـن به خاطر اعمالى است كه در اين جهان انجام دادندوكذلك نولى بعض الظالمين بعضا بما كانوا يكسبون در ايـن آيـه اشـاره بـه يـك قـانـون هميشگى الهى در مورد اين گونه اشخاص كرده مى گويد: ستمگران و طاغيان در اين دنيا حامى و پشتيبان يكديگر ورهبر و راهنماى هم بودند و در مـسـيـرهاى غلط همكارى نزديك داشتند «همان طوركه در جهان ديگر نيز آنها را به يكديگر وامـى گـذاريـم و ايـن به خاطر اعمالى است كه در اين جهان انجام دادند» (وكذلك نولى بعض الظالمين بعضا بما كانوا يكسبون ).تـعـبـير «بما كانوا يكسبون » نشان مى دهد كه اين سيه روزى و بدبختى به خاطراعمال خودشان اسـت و ايـن يك سنت الهى و قانون آفرينش است كه رهسپران راههاى تاريك جز سقوط در چاه و دره بدبختى فرجامى نخواهند داشت .

اى جمعيت جن و انس آيارسولانى از شما به سوى شـما نيامدند و آيات مرا بازگو نكردند و در باره ملاقات چنين روزى به شما اخطار ننمودندهمگى در برابر اين پرسش الهى , اظهار مى دارند: ما بر ضـد خـود گـواهى مى دهيم و اعتراف مى كنيمولى زنـدگى فريبنده دنيا و زرق و برق وسوسه انگيز آن , آنها را فريب دادآنها با صراحت به زيان خود گواهى مى دهند كه راه كفر پوييدند و در صف منكران حق قرار گرفتنديا معشر الجن والا نس الم ياتكم رسل منكم يقصون عليكم آياتى وينذرونكم لقا يومكم هذاقالوااشهدنا على انفسناوغرتهم الحيوة الدنياوشهدوا على انفسهم انهم كانوا كافرين

اتمام حجت !.

در آيـات گـذشته سرنوشت شيطان صفتان ستمگر در روز رستاخيز بيان شده ,براى اين كه تصور نشود آنها در حال غفلت دست به چنين اعمالى زدند در اين آيه ودو آيه بعد روشن مى سازد كه به اندازه كافى هشدار به آنها داده شده و اتمام حجت گرديده است . لـذا خـداوند در روز قيامت به آنها مى گويد: «اى جمعيت جن و انس آيارسولانى از شما به سوى شـما نيامدند و آيات مرا بازگو نكردند و در باره ملاقات چنين روزى به شما اخطار ننمودند» (يا معشر الجن والا نس الم ياتكم رسل منكم يقصون عليكم آياتى وينذرونكم لقا يومكم هذا).سـپـس مـى گويد: از آنجا كه روز رستاخيز روز كتمان نيست و نشانه هاى همه چيز آشكار است و هـيچ كس نمى تواند چيزى را پنهان دارد, «همگى در برابر اين پرسش الهى , اظهار مى دارند: ما بر ضـد خـود گـواهى مى دهيم و اعتراف مى كنيم » كه چنين رسولانى آمدند و پيامهاى تو را به ما رسانيدند اما مخالفت كرديم (قالوااشهدنا على انفسنا).آرى ! دلايـل كـافـى از طـرف پروردگار در اختيار آنها بود و آنها راه را از چاه مى شناختند «ولى زنـدگى فريبنده دنيا و زرق و برق وسوسه انگيز آن , آنها را فريب داد» (وغرتهم الحيوة الدنيا) بار ديـگر قرآن تاكيد مى كند كه «آنها با صراحت به زيان خود گواهى مى دهند كه راه كفر پوييدند و در صف منكران حق قرار گرفتند»(وشهدوا على انفسهم انهم كانوا كافرين ).

اين به خاطر آن است كه پروردگار توهيچ گاه مردم شهرها و آباديها را بـه خاطر ستمگريهايشان , در حالى كه غافلند, هلاك نمى كندذلك ان لم يكن ربك مهلك القرى بظلم واهلها غافلون در اين آيه همان مضمون آيه گذشته را, اما به صورت يك قانون كلى و سنت هميشگى الهى , بازگو مى كند كه «اين به خاطر آن است كه پروردگار توهيچ گاه مردم شهرها و آباديها را بـه خاطر ستمگريهايشان , در حالى كه غافلند, هلاك نمى كند» مگر اين كه رسولانى به سوى آنها بـفـرستد و آنها را متوجه زشتى اعمالشان سازد و گفتنيها را بگويد (ذلك ان لم يكن ربك مهلك القرى بظلم واهلها غافلون ).مـمـكـن اسـت كـلمه «بظلم » به اين معنى باشد كه خدا افراد غافل را از روى ظلم و ستم كيفر نـمـى دهد زيرا كيفر دادن آنها در اين حال , ظلم و ستم است و خداوند برتر از اين است كه در باره كسى ستم كند.

هريك از اين دسته ها (نـيـكوكار و بدكار, فرمانبردار و قانون شكن , حق طلب و ستمگر)درجات و مراتبى بر طبق اعمال خـود در آنـجـا دارند و پروردگارت هيچ گاه از اعمال آنها غافل نيست , بلكه همه را مى داند و به هركس آنچه لايق است مى دهدولكل درجات مما عملوا وما ربك بغافل عما يعملون و سـرانـجام آنها را در اين آيه خلاصه كرده , چنين مى گويد: «هريك از اين دسته ها (نـيـكوكار و بدكار, فرمانبردار و قانون شكن , حق طلب و ستمگر)درجات و مراتبى بر طبق اعمال خـود در آنـجـا دارند و پروردگارت هيچ گاه از اعمال آنها غافل نيست , بلكه همه را مى داند و به هركس آنچه لايق است مى دهد» (ولكل درجات مما عملوا وما ربك بغافل عما يعملون ).ايـن آيـه بـار ديگر بر اين حقيقت تاكيد مى كند كه تمام مقامها و «درجات » و«دركات » زاييده اعمال خود آدمى است و نه چيز ديگر.

پـروردگار تو, هم بى نياز است , و هم رحيم و مهرباناگر بخواهد همه شما را مى برد و به جاى شما كسان ديگرى را كه بخواهد جانشين مى سازد همان طور كـه شـما را از دودمان انسانهاى ديگرى كه در بسيارى از صفات با شما متفاوت بودند آفريدوربك الغنى ذوالرحمة ان يشا يذهبكم ويستخلف من بعدكم ما يشا كما انشاكم من ذرية قوم آخرين اين آيه در واقع استدلالى است براى آنچه در آيات پيش درزمينه عدم ظلم پروردگار بـيـان شـد, مـى گـويـد: «پـروردگار تو, هم بى نياز است , و هم رحيم و مهربان » (وربك الغنى ذوالرحمة ).بـنابراين , دليلى ندارد كه بر كسى كوچكترين ستم روا دارد, زيرا كسى ستم مى كند كه يا نيازمند باشد يا خشن و سنگدل ; به علاوه نه نيازى به اطاعت شما داردو نه بيمى از گناهانتان , زيرا «اگر بخواهد همه شما را مى برد و به جاى شما كسان ديگرى را كه بخواهد جانشين مى سازد همان طور كـه شـما را از دودمان انسانهاى ديگرى كه در بسيارى از صفات با شما متفاوت بودند آفريد» (ان يشا يذهبكم ويستخلف من بعدكم ما يشا كما انشاكم من ذرية قوم آخرين ).بـنـابـرايـن , او هم بى نياز و هم مهربان و هم قادر بر هر چيز است ; با اين حال تصور ظلم در باره او ممكن نيست .

آنچه به شما درزمينه رستاخيز و پـاداش و كـيـفر وعده داده خواهد آمد و كمترين تخلفى در آن نيستو شـمـا هرگز نمى توانيد از قلمرو حكومت او خارج شويد و از پنجه عدالت او فرار كنيدان ما توعدون لا توما انتم بمعجزين و بـا تـوجـه بـه قدرت بى پايان او روشن است كه : «آنچه به شما درزمينه رستاخيز و پـاداش و كـيـفر وعده داده خواهد آمد و كمترين تخلفى در آن نيست » (ان ما توعدون لا ت ) «و شـمـا هرگز نمى توانيد از قلمرو حكومت او خارج شويد و از پنجه عدالت او فرار كنيد» (وما انتم بمعجزين ).

آنها را تهديد كن و بگو: اى قوم من ! هر كار از دسـتـتـان سـاخـته است انجام دهيد من هم آنچه خدا به من دستورداده انجام خواهم داد, اما به زودى خواهيد دانست سرانجام نيك و پيروزى نهايى با كيست ; اما بطور مسلم ظالمان و ستمگران پـيـروز نـخـواهـند شد و روى سعادت رانخواهند ديدقل يا قوم اعملوا على مكانتكم انى عامل فسوف تعلمون من تكون له عاقبة الدار انه لا يفلح الظالمون سـپـس بـه پيامبر دستور مى دهد كه «آنها را تهديد كن و بگو: اى قوم من ! هر كار از دسـتـتـان سـاخـته است انجام دهيد من هم آنچه خدا به من دستورداده انجام خواهم داد, اما به زودى خواهيد دانست سرانجام نيك و پيروزى نهايى با كيست ; اما بطور مسلم ظالمان و ستمگران پـيـروز نـخـواهـند شد و روى سعادت رانخواهند ديد» (قل يا قوم اعملوا على مكانتكم انى عامل فسوف تعلمون من تكون له عاقبة الدار انه لا يفلح الظالمون ).

كفار مكه و ساير مشركان سهمى از زراعت و چهارپايان خود را براى خدا و سـهـمى نيز براى بتها قرار مى دادند, و مى گفتند: اين قسمت مال خداست و اين هم مال شركاى مـا, يـعـنـى بـتهاست سهمى را كه براى بتها قرار داده بودند هرگز به خدا نمى رسيد و اما سهمى را كه براى خدا قرارداده بودند به بتها مى رسيدچه بد حكم مى كنندوجعلوا للّه مما ذرا من الحرث والا نعام نصيبا فقالوا هذا للّه بزعمهم وهذا لشركائنافما كان لشركائهم فلا يصل الى اللّه وما كان للّه فهويصل الى شركائهم سا ما يحكمون بار ديگر براى ريشه كن ساختن افكار بت پرستى از مغزها به ذكرعقايد و رسوم و آداب و عبادات خرافى مشركان پرداخته و با بيان رسا خرافى بودن آنها را روشن مى سازد.نـخـسـت مى گويد: «كفار مكه و ساير مشركان سهمى از زراعت و چهارپايان خود را براى خدا و سـهـمى نيز براى بتها قرار مى دادند, و مى گفتند: اين قسمت مال خداست و اين هم مال شركاى مـا, يـعـنـى بـتهاست » (وجعلوا للّه مما ذرا من الحرث والا نعام نصيبا فقالوا هذا للّه بزعمهم وهذا لشركائنا).سپس اشاره به داورى عجيب آنها در اين باره كرده , مى گويد: «سهمى را كه براى بتها قرار داده بودند هرگز به خدا نمى رسيد و اما سهمى را كه براى خدا قرارداده بودند به بتها مى رسيد» (فما كان لشركائهم فلا يصل الى اللّه وما كان للّه فهويصل الى شركائهم ).هرگاه بر اثر حادثه اى قسمتى از سهمى كه براى خدا از زراعت و چهارپايان قرار داده بودند آسيب مـى ديـد و نـابـود مى شد مى گفتند: مهم نيست خداوند بى نيازاست , اما اگر از سهم بتها از بين مى رفت سهم خدا را به جاى آن قرار مى دادند ومى گفتند: بتها نياز بيشترى دارند.در پـايـان آيـه بـا يك جمله كوتاه اين عقيده خرافى را محكوم مى سازد ومى گويد: «چه بد حكم مى كنند» (سا ما يحكمون ).چـه حـكمى از اين زشت تر و ننگين تر كه انسان قطعه سنگ و چوب بى ارزشى را بالاتر از آفريننده جهان هستى فكر كند, آيا انحطاط فكرى از اين بالاتر تصورمى شود ؟!.

همان طور (كه تقسيم آنهادرمورد خداوند وبـتـهـادر نـظـرشـان جـلـوه داشـت وايـن عـمـل زشـت وخـرافـى وحـتـى مـضـحـك راـت ـب كـارى پـسـنـديـده مـى پـنـداشـتـنـد) هـمچنين شركاى آنها قتل فرزندان را در نظر بسيارى از بـت پـرسـتـان جلوه داده بودبتها و خدمه آن , مشركان را به هـلاكـت بـيـفكنند و دين و آيين حق را مشتبه سازند و آنها را ازرسيدن به يك آيين پاك محروم نماينداما با اين همه اگر خدا مى خواست مى توانست به اجبار جلوآنها را بگيردآنها و تهمتهايشان را به حال خودواگذاروكذلك زين لكثير من المشركين قتل اولادهم شركاؤهم ليردوهم وليلبسوا عليهم دينهمولو شا اللّه ما فعلوه فذرهم وما يفترون قـرآن در ايـن آيـه اشـاره بـه يـكـى ديـگـر از زشـتـكـاريـهـاى ـى مـكــحـ ه ـچــــب بـت پـرسـتـان وجـنايتهاى شرم آورآنهاكرده مى گويد: «همان طور (كه تقسيم آنهادرمورد خداوند وبـتـهـادر نـظـرشـان جـلـوه داشـت وايـن عـمـل زشـت وخـرافـى وحـتـى مـضـحـك راـت ـب كـارى پـسـنـديـده مـى پـنـداشـتـنـد) هـمچنين شركاى آنها قتل فرزندان را در نظر بسيارى از بـت پـرسـتـان جلوه داده بود» (وكذلك زين لكثير من المشركين قتل اولادهم شركاؤهم ) تا آنجا كه كشتن بچه هاى خود را يكنوع افتخار و يا عبادت محسوب مى داشتند.منظور از «شركا» در اينجا بتها هستند كه به خاطر آنان گاهى فرزندان خود راقربانى مى نمودند و يـانـذر مـى كردند كه اگر فرزندى نصيب آنها شد آن را براى بت قربانى كنند, همان طور كه در تاريخ بت پرستان قديم گفته شده است . و بـنـابـرايـن نسبت «تزيين » به بتها به خاطر آن است كه علاقه و عشق به بت آنهارا وادار به اين عمل جنايت بار مى كرد.سـپـس قرآن مى گويد: نتيجه اين گونه اعمال زشت اين بود كه «بتها و خدمه آن , مشركان را به هـلاكـت بـيـفكنند و دين و آيين حق را مشتبه سازند و آنها را ازرسيدن به يك آيين پاك محروم نمايند» (ليردوهم وليلبسوا عليهم دينهم ). قرآن مى گويد: «اما با اين همه اگر خدا مى خواست مى توانست به اجبار جلوآنها را بگيرد» (ولو شا اللّه ما فعلوه ).ولى اجبار بر خلاف سنت خداست , خداوند خواسته بندگان , آزاد باشند تاراه تربيت و تكامل هموار گردد; زيرا در اجبار نه تربيت است و نه تكامل . و در پايان مى فرمايد: اكنون كه چنين است و آنها در ميان يك چنين اعمال خرافى زشت و ننگينى غـوطه ورند و حتى قبح آن را درك نمى كنند, و از همه بدتراين كه گاهى آن را به خدا نيز نسبت مـى دهـند «آنها و تهمتهايشان را به حال خودواگذار» و به تربيت دلهاى آماده و مستعد بپرداز (فذرهم وما يفترون ).