• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دوم> قرآن ( 2 ) > گزیده تفسیر نمونه جلد 1

كسانى راكه صبح و شام پروردگار خود را مى خوانند و جز ذات پاك او نظرى ندارند, هرگز ازخود دور مكن دليلى ندارد كه اين گونه اشخاص با ايمان را از خوددور سازى , براى ايـن كـه نـه حـسـاب آنها بر توست و نه حساب تو بر آنها با اين حال اگر آنها را از خود برانى از ستمگران خواهى بود ولا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداوة والعشى يريدون وجهه ما عليك من حسابهم من شى وما من حسابك عليهم من شى فتطردهم فتكون من الظالمين شـان نـزول : در مـورد نـزول ايـن آيه و آيه بعد نقل شده : جمعى ازقريش از كنار مجلس پـيـامـبر(ص ) گذشتند در حالى كه «صهيب » و «عمار», «بلال » و«خباب » و امثال آنها از مسلمانان كم بضاعت و كارگر, در خدمت پيامبر(ص ) بودند.آنها از مشاهده اين صحنه تعجب كردند.گفتند: اى محمد ! آيا به همين افراد از جمعيت قناعت كرده اى ؟ اينهاهستند كه خداوند از ميان مـا انتخاب كرده ! ما پيرو اينها بوده باشيم ؟ هرچه زودترآنها را از اطراف خود دور كن , شايد ما به تو نزديك شويم و از تو پيروى كنيم . آيه نازل شد و اين پيشنهاد را به شدت رد كرد.بـعـضـى از مـفسران اهل تسنن مانند نويسنده «المنار» حديثى شبيه به اين شان نزول نقل كرده وسپس اضافه مى كند: «عمربن خطاب » درآنجا حاضر بود, وبه پيامبرپيشنهاد كرد چه مانعى دارد كه پيشنهاد آنهارا بپذيريم ؟ وما ببينيم اينها چه مى كنند.آيات فوق پيشنهاد او را نيز رد كرد.تفسير

مبارزه با فكر طبقاتى ـ.

در ايـن آيـه بـه يـكـى ديـگر از بهانه جوييهاى مشركان اشاره شده و آن اين كه آنهاانتظار داشتند پيامبر(ص ) امتيازاتى براى ثروتمندان نسبت به طبقه فقير قائل شود,بى خبر از اين كه اسلام آمده تـا بـه ايـن گـونه امتيازات پوچ و بى اساس پايان دهد, لذاآنها روى اين پيشنهاد اصرار داشتند كه پـيـامـبـر(ص ) اين دسته را از خود براند, اما قرآن صريحا و با ذكر دلايل زنده پيشنهاد آنها را نفى مى كند, نخست مى گويد: «كسانى راكه صبح و شام پروردگار خود را مى خوانند و جز ذات پاك او نظرى ندارند, هرگز ازخود دور مكن » (ولا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداوة والعشى يريدون وجهه ).در حـقيقت آنها روى يك سنت ديرين غلط امتياز افراد را به ثروت آنهامى دانستند, و معتقد بودند بـايـد طـبقات اجتماع كه براساس ثروت به وجود آمده همواره محفوظ بماند, و هر آيين و دعوتى بـخواهد زندگى طبقاتى را بر هم زند, واين امتياز را ناديده بگيرد, در نظر آنها مطرود و غيرقابل قبول است . در جـمـله بعد مى فرمايد: «دليلى ندارد كه اين گونه اشخاص با ايمان را از خوددور سازى , براى ايـن كـه نـه حـسـاب آنها بر توست و نه حساب تو بر آنها» (ما عليك من حسابهم من شى وما من حسابك عليهم من شى ).«با اين حال اگر آنها را از خود برانى از ستمگران خواهى بود» (فتطردهم فتكون من الظالمين ).قرآن پاسخ مى دهد به فرض اين كه آنها چنين بوده باشند, ولى حسابشان باخداست , همين اندازه كـه ايـمان آورده اند و در صف مسلمين قرار گرفته اند, به هيچ قيمتى نبايد رانده شوند, و به اين ترتيب جلو بهانه جوييهاى اشراف قريش رامى گيرد.

يك امتياز بزرگ اسلام ـ.

مى دانيم در مسيحيت كنونى دايره اختيارات رؤساى مذهبى به طرزمضحكى توسعه يافته تا آنجا كـه آنـهـا بـراى خـود حـق بـخشيدن گناه قائل هستند, و به همين جهت مى توانند كسانى را با كوچكترين چيزى طرد و تكفير كنند, و يا بپذيرند.قـرآن در آيـه فـوق و آيـات ديـگـر صـريحا يادآور مى شود كه نه تنها علماى مذهبى , بلكه شخص پيامبر(ص ) نيز حق طرد كسى را كه اظهار ايمان مى كند, و كارى كه موجب خروج از اسلام بشود, انجام نداده , ندارد آمرزش گناه و حساب و كتاب بندگان تنها به دست خداست , و هيچ كس جز او حق دخالت در چنين كارى ندارد.

اين چنين , بعضى از آنها را با بعض ديگر آزموديم آيا اينها هستند كه خداوند از ميان مابرگزيده , و نعمت ايمان و اسلام را بـه آنها ارزانى داشته است آيا خداوند شاكران را بهتر نمى شناسد وكذلك فتنا بعضهم ببعض ليقولوا اهؤلا من اللّه عليهم من بيننا اليس اللّه باعلم بالشاكرين در اين آيه به ثروتمندان بى ايمان هشدار مى دهد كه اين جريانات آزمايشهايى است براى آنـهـا, و اگـر از كـوره ايـن آزمايشها نادرست بيرون آيند, بايدعواقب دردناك آن را تحمل كنند, مى گويد: «اين چنين , بعضى از آنها را با بعض ديگر آزموديم » (وكذلك فتنا بعضهم ببعض ).«فتنه » در اينجا به معنى آزمايش است . سـپـس اضـافه مى كند: كار اين توانگران به جايى مى رسد كه با نگاه تحقيرآميزبه مؤمنان راستين نـگريسته و مى گويند: «آيا اينها هستند كه خداوند از ميان مابرگزيده , و نعمت ايمان و اسلام را بـه آنها ارزانى داشته است » آيا اينها قابل چنين حرفهايى هستند !(ليقولوا اهؤلا من اللّه عليهم من بيننا).و بـعد به آنها پاسخ مى گويد كه اين افراد با ايمان مردمى هستند كه شكرنعمت علم و تشخيص را بـه جا آورده و آن را به كار بسته اند, و هم چنين شكر نعمت دعوت پيامبر(ص ) را به جا آورده و از او پـذيرا شده اند چه نعمتى از آن بزرگتر و چه شكرى از آن بالاتر و به خاطر همين , خداوند ايمان را در قـلـوب آنها راسخ گردانيده است «آيا خداوند شاكران را بهتر نمى شناسد» ! (اليس اللّه باعلم بالشاكرين ).

هرگاه كسانى كه به آيات ما ايمان آورده اند به سراغ توبيايند, به آنها بگو: سلام بر شما پروردگار شما رحمت را بر خود فرض كرده است هـركس از شما كارى از روى جهالت انجام دهد, سپس توبه كند و اصلاح و جبران نمايد, خداوند آمرزنده و مهربان است واذا جاك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم كتب ربكم على نفسه الرحمة انه من عمل منكم سو بجهالة ثم تاب من بعده واصلح فانه غفور رحيم اين آيه به صورت يك قانون كلى به پيامبر(ص ) دستور مى دهد كه تمام افراد با ايمان را هـر چـنـد گـنـاهكار باشند, نه تنها طرد نكند, بلكه به خوبى بپذيرد, چنين مى گويد: «هرگاه كسانى كه به آيات ما ايمان آورده اند به سراغ توبيايند, به آنها بگو: سلام بر شما» (واذا جاك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم ).ايـن سـلام ممكن است از ناحيه خدا و به وسيله پيامبر(ص ) بوده باشد, و يامستقيما از ناحيه خود پيامبر(ص ) و در هر حال دليل بر پذيرا شدن و استقبال كردن وتفاهم و دوستى با آنهاست . در جمله دوم اضافه مى كند, كه «پروردگار شما رحمت را بر خود فرض كرده است » (كتب ربكم على نفسه الرحمة ).و در جـمـلـه سوم كه در حقيقت توضيح و تفسير رحمت الهى است , با تعبيرى محبت آميز چنين مـى گـويـد: «هـركس از شما كارى از روى جهالت انجام دهد, سپس توبه كند و اصلاح و جبران نمايد, خداوند آمرزنده و مهربان است » (انه من عمل منكم سو بجهالة ثم تاب من بعده واصلح فانه غفور رحيم ).مـنظور از «جهالت » در اين گونه موارد, همان غلبه و طغيان شهوت است ومسلما چنين كسى در برابر گناه خود مسؤول است .

ما آيات و نشانه ها ودستورات خود را اين چنين روشن و مشخص مى كنيم , تا هم راه حق جويان ومطيعان آشكار گردد و هم راه گنهكاران لجوج و دشمنان حق وكذلك نفصل الا يات ولتستبين سبيل المجرمين در ايـن آيـه بـراى تاكيد مطلب مى فرمايد: «ما آيات و نشانه ها ودستورات خود را اين چنين روشن و مشخص مى كنيم , تا هم راه حق جويان ومطيعان آشكار گردد و هم راه گنهكاران لجوج و دشمنان حق » (وكذلك نفصل الا يات ولتستبين سبيل المجرمين ).مـنـظـور از «مـجـرم » هـمان گناهكاران لجوج و سرسختى است كه با هيچ وسيله تسليم حق نمى شوند.يعنى بعد از اين دعوت عمومى و همگانى به سوى حق , حتى دعوت از گناهكارانى كه از كار خود پشيمانند, راه و رسم مجرمان لجوج و غيرقابل انعطاف كاملا شناخته خواهد شد.

بگو: من از پرستش كسانى كه غير از خدامى خوانيد نهى شده ام بگو: اى پيامبر ! من پيروى از هوى و هوسهاى شمانمى كنم اگر من چنين كارى را كنم مسلما گمراه شده ام و از هدايت يافتگان نخواهم بود قل انى نهيت ان اعبد الذين تدعون من دون اللّه قل لا اتبع اهواكم قد ضللت اذا وم انا من المهتدين

اصرار بيجا!.

در ايـن آيـه و دو آيـه بـعد همچنان روى سخن به مشركان و بت پرستان لجوج است ـهمانطور كه بـيشتر آيات اين سوره نيز همين بحث را دنبال مى كندـ لحن اين آيات چنان است كه گويا آنها از پيامبر دعوت كرده بودند به آئينشان گرايش پيداكند, پيامبر(ص ) مامور مى شود كه به آنها «بگو: من از پرستش كسانى كه غير از خدامى خوانيد نهى شده ام » (قل انى نهيت ان اعبد الذين تدعون من دون اللّه ).سـپـس مـى فـرمـايد: «بگو: اى پيامبر ! من پيروى از هوى و هوسهاى شمانمى كنم » (قل لا اتبع اهواكم ) و اين پاسخ روشنى به پيشنهاد بى اساس آنهاست وآن اين كه بت پرستى هيچ دليل منطقى ندارد.و در آخـريـن جـمـلـه براى تاكيد بيشتر مى گويد: «اگر من چنين كارى را كنم مسلما گمراه شده ام و از هدايت يافتگان نخواهم بود» (قد ضللت اذا وم انا من المهتدين ).

من بينه ودليل روشنى از طرف پـروردگـارم دارم اگـرچـه شـمـا آن را نپذيرفته و تكذيب كرده ايد آنچه را شما در باره آن عجله داريد به دست من نيست تمام كارها و فرمانها همه به دست خداست اوست كه حق را از باطل جدا مى كند و اوبهترين جداكنندگان حق از باطل است قل انى على بينة من ربى وكذبتم به ماعندى ما تستعجلون به يقص الحق وهو خير الفاصليندر ايـن آيه پاسخ ديگرى به آنها مى دهد و آن اين كه «من بينه ودليل روشنى از طرف پـروردگـارم دارم اگـرچـه شـمـا آن را نپذيرفته و تكذيب كرده ايد»(قل انى على بينة من ربى وكذبتم به ).خـلاصـه در ايـن آيـه نيز پيامبر(ص ) مامور است روى اين نكته تكيه كند كه مدرك من در مساله خـداپرستى و مبارزه با بت كاملا روشن و آشكار مى باشد و انكار وتكذيب شما چيزى از اهميت آن نمى كاهد.سپس به يكى از بهانه جوييهاى آنها اشاره مى كند و آن اين كه آنها مى گفتند اگرتو بر حق هستى كـيفرهايى كه ما را به آن تهديد مى كنى زودتر بياور; پيامبر(ص ) درپاسخ آنها مى فرمايد: «آنچه را شما در باره آن عجله داريد به دست من نيست » (ماعندى ما تستعجلون به ).«تمام كارها و فرمانها همه به دست خداست » (ان الحكم الا للّه ).يـعنى : هرگونه فرمان در عالم آفرينش و تكوين و در عالم احكام دينى وتشريع به دست خداست , هـمچنين هر منصبى اعم از رهبرى الهى و قضاوت وحكميت به كسى سپرده شده است آن هم از ناحيه پروردگار است . و بعد به عنوان تاكيد مى گويد: «اوست كه حق را از باطل جدا مى كند و اوبهترين جداكنندگان حق از باطل است » (يقص الحق وهو خير الفاصلين ).زيـرا كسى كه علمش از همه بيشتر و قدرت كافى براى اعمال علم و دانش خود نيز داشته باشد او بهترين جداكنندگان حق از باطل است .

بگو: اگر آنچه را كه شما با عجله ازمن مى طلبيد در قبضه قدرت مـن بـود و مـن بـه درخواست شما ترتيب اثر مى دادم كارمن با شما پايان گرفته بود خـداوند از همه كس بهتر ستمكاران و ظالمان را مى شناسد و به موقع آنها را كيفر خواهد داد قل لو ان عندى ما تستعجلون به لقضى الا مر بينى وبينكم واللّه اعلم بالظالمين در ايـن آيـه بـه پـيـامبر دستور مى دهد كه در برابر مطالبه عذاب وكيفر از ناحيه اين جمعيت لجوج و نادان به آنها «بگو: اگر آنچه را كه شما با عجله ازمن مى طلبيد در قبضه قدرت مـن بـود و مـن بـه درخواست شما ترتيب اثر مى دادم كارمن با شما پايان گرفته بود» (قل لو ان عندى ما تستعجلون به لقضى الا مر بينى وبينكم ).امـا بـراى ايـن كـه تـصـور نـكنند مجازات آنها به دست فراموشى سپرده شده درپايان مى گويد: «خـداوند از همه كس بهتر ستمكاران و ظالمان را مى شناسد و به موقع آنها را كيفر خواهد داد» (واللّه اعلم بالظالمين ).

كليدهاى غيب (ياخزانه هاى غيب ) همه در نزد خداست , و جز او كسى آنها را نمى داند هيچ برگى از درختى جدا نمى شود, مگر اين كه آن رامى داند و هم چنين هيچ دانه اى در مـخـفـيـگـاه زمـين قرار نمى گيرد (هيچ تر و خشكى نيست , مگر اين كه در كتاب مبين (و در مقام علم پروردگار) ثبت است وعنده مفاتح الغيب لا يعلمه الا هو وما تسقط من ورقة الا يعلمها ولا حبة فى ظلمات الا رض ولا رطب ولا يابس الا فى كتاب مبين

اسرار غيب !.

در آيـات گذشته سخن از علم و قدرت خدا و وسعت دايره حكم و فرمان اودر ميان بود, از اين به بـعد آنچه در آيات قبل اجمالا بيان شد, مشروحا توضيح داده مى شود, نخست به موضوع علم خدا پرداخته , مى گويد: «كليدهاى غيب (ياخزانه هاى غيب ) همه در نزد خداست , و جز او كسى آنها را نمى داند» (وعنده مفاتح الغيب لا يعلمه الا هو).سـپـس بـراى تـوضيح و تاكيد بيشتر مى گويد: «آنچه در بر و بحر است خدامى داند» (ويعلم ما فى البر والبحر).«بـر» بـه معنى مكان وسيع است , و معمولا به خشكيها گفته مى شود, و «بحر»نيز در اصل به مـعنى محل وسيعى است كه آب زياد در آن مجتمع باشد, و معمولابه درياها و گاهى به نهرهاى عظيم نيز گفته مى شود.در هر حال آگاهى خدا از آنچه در خشكيها و درياهاست , به معنى احاطه علم او برهمه چيز است . يـعـنـى , او از جـنـبـش ميلياردها موجود زنده , كوچك و بزرگ , در اعماق درياهااز شماره واقعى سلولهاى بدن هر انسان و گلبولهاى خونها از حركات مرموز تمام الكترونها در دل اتمها و بالاخره از تمام انديشه هايى كه از لابلاى پرده هاى مغز مامى گذرد, و تا اعماق روح ما نفوذ مى كند.آرى ! از همه اينها بطور يكسان باخبر است . باز در جمله بعد براى تاكيد احاطه علمى خداوند, اشاره بخصوص در اين مورد كرده و مى فرمايد: «هيچ برگى از درختى جدا نمى شود, مگر اين كه آن رامى داند» (وما تسقط من ورقة الا يعلمها) . يـعنى , تعداد اين برگها و لحظه جدا شدنشان از شاخه ها و گردش آنها دروسط هوا و لحظه قرار گـرفـتـنـشان روى زمين , همه اينها در پيشگاه علم او روشن است «و هم چنين هيچ دانه اى در مـخـفـيـگـاه زمـين قرار نمى گيرد» مگر اين كه تمام خصوصيات آن را مى داند» (ولا حبة فى ظلمات الا رض ).در حقيقت دست روى دو نقطه حساس گذارده شده است , كه براى هيچ انسانى هر چند ميليونها سـال از عـمـر او بـگـذرد, و دستگاههاى صنعتى تكامل حيرت انگيز پيدا كند, احاطه بر آن ممكن نيست . چه كسى مى داند بادها در هر شبانه روز در سرتاسر كره زمين چه بذرهايى را ازگياهان جدا كرده و بـه چه نقطه اى مى پاشد, كدام مغز الكترونيكى مى تواند, تعدادبرگهايى كه در يك روز از شاخه درختان جنگلها جدا مى شود حساب كند ؟!.نـگاه به منظره يك جنگل مخصوصا در فصل پاييز, و منظره بديعى كه سقوطپى درپى برگها پيدا مـى كـنـد, بـه خـوبـى اين حقيقت را ثابت مى كند, كه اين گونه علوم هيچ گاه ممكن نيست در دسترس انسان قرارگيرد.در واقع سقوط برگها لحظه مرگ آنهاست , و سقوط دانه ها در مخفيگاه زمين گامهاى نخستين حيات و زندگى آنهاست , اوست كه از نظام اين مرگ و زندگى باخبراست . بيان اين موضوع يك اثر «فلسفى » دارد و يك اثر «تربيتى », اما اثر فلسفى آن اين است كه پندار كـسـانـى را كـه عـلم خدا را منحصر به كليات مى دانند, و معتقدند كه خدا از جزئيات اين جهان آگاهى ندارد, نفى مى كند, و صريحا مى گويد كه خدا ازهمه كليات و جزئيات آگاهى كامل دارد . و امـا اثـر تربيتى آن روشن است , زيرا ايمان به اين علم وسيع پهناور به انسان مى گويد تمام اسرار وجـود تـو, اعمال و گفتار تو, نيات و افكار تو, همگى براى ذات پاك او آشكار است با چنين ايمانى چگونه ممكن است انسان مراقب حال خويش نباشد و اعمال و گفتار و نيات خود را كنترل نكند.و در پـايـان آيـه مى فرمايد: «هيچ تر و خشكى نيست , مگر اين كه در كتاب مبين (و در مقام علم پروردگار) ثبت است » (ولا رطب ولا يابس الا فى كتاب مبين ).

او كسى است كه روح شما را در شب قبض مى كند, و ازآنچه در روز انجام مى دهيد و به دست مى آوريد آگاه است وروز شما را بيدار مـى كـنـد و اين وضع هم چنان ادامه دارد تا پايان زندگى شما فرارسد سپس بازگشت همه به سوى خداست و شما را از آنچه انجام داده ايد آگاه مى سازد وهو الذى يتوفيكم بالليل ويعلم ماجرحتم بالنهار ثم يبعثكم فيه ليقضى اجل مسمى ثم اليه مرجعكم ثم ينبئكم بما كنتم تعملوندر اين آيه بحث را به احاطه علم خداوند به اعمال انسان كه هدف اصلى است , كشانيده و قدرت قاهره خدا را نيز مشخص مى سازد, تا مردم ازمجموع اين بحث نتايج تربيتى لازم را بگيرند.نـخـسـت مـى گويد «او كسى است كه روح شما را در شب قبض مى كند, و ازآنچه در روز انجام مى دهيد و به دست مى آوريد آگاه است » (وهو الذى يتوفيكم بالليل ويعلم ماجرحتم بالنهار).سـپـس مـى گـويد: اين نظام خواب و بيدارى تكرار مى شود, شب مى خوابيد «وروز شما را بيدار مـى كـنـد و اين وضع هم چنان ادامه دارد تا پايان زندگى شما فرارسد» (ثم يبعثكم فيه ليقضى اجل مسمى ).سرانجام نتيجه نهايى بحث را چنين بيان مى كند: «سپس بازگشت همه به سوى خداست و شما را از آنچه انجام داده ايد آگاه مى سازد» (ثم اليه مرجعكم ثم ينبئكم بما كنتم تعملون).

اوتسلط كامل بر بندگان خود دارد و حـافظان و مراقبانى بر شما مى فرستد كه حساب اعمالتان را دقيقا نگاهدارى كنند نگاهدارى اين حساب تا لحظه پايان زندگى و فرارسيدن مرگ ادامه دارد و در اين هنگام فرستادگان ما كه مامور قبض ارواحند روح او را مى گيرند اين فرشتگان به هيچ وجه در انجام ماموريت خود كوتاهى و قصور و تفريط ندارند, نه لحظه اى گرفتن روح را مقدم مى دارند, و نه لحظه اى مؤخر وهو القاهرن فوق عباده ويرسل عليكم حفظة حـتـى اذا جـا احدكم الموت وهم لايفرطون در اين آيه باز براى توضيح بيشتر روى احاطه علمى خداوند نسبت به اعمال بندگان , و نگاهدارى دقيق حساب آنها براى روز رستاخيز چنين مى گويد: «اوتسلط كامل بر بندگان خود دارد و حـافظان و مراقبانى بر شما مى فرستد كه حساب اعمالتان را دقيقا نگاهدارى كنند» (وهو القاهرن فوق عباده ويرسل عليكم حفظة ).سـپـس مى فرمايد: «نگاهدارى اين حساب تا لحظه پايان زندگى و فرارسيدن مرگ ادامه دارد» (حـتـى اذا جـا احدكم الموت ) «و در اين هنگام فرستادگان ما كه مامور قبض ارواحند روح او را مى گيرند» (توفته رسلنا).و در پـايان اضافه مى كند كه «اين فرشتگان به هيچ وجه در انجام ماموريت خود كوتاهى و قصور و تفريط ندارند, نه لحظه اى گرفتن روح را مقدم مى دارند, و نه لحظه اى مؤخر» (وهم لايفرطون ) .

افرادبشر پس از طى دوران خود با اين پرونده هاى تنظيم شده كه همه چيز در آنها ثبت است , در روز رستاخيز به سوى پـروردگـارى كـه مولاى حقيقى آنهاست باز مى گردند دادرسى و حكم و قضاوت مخصوص ذات پاك خداست به سرعت به تمام حسابهاى آنها رسيدگى مى كند ثم ردا الى اللّه موليهم الحق الا له الحكم وهو اسرع الحاسبين در ايـن آيـه اشاره به آخرين مرحله كار انسان كرده , مى گويد: «افرادبشر پس از طى دوران خود با اين پرونده هاى تنظيم شده كه همه چيز در آنها ثبت است , در روز رستاخيز به سوى پـروردگـارى كـه مولاى حقيقى آنهاست باز مى گردند»(ثم ردا الى اللّه موليهم الحق ) و در آن دادگاه , «دادرسى و حكم و قضاوت مخصوص ذات پاك خداست » (الا له الحكم ).و بـا آن هـمه اعمال و پرونده هايى كه افراد بشر در طول تاريخ پرغوغاى خودداشته اند «به سرعت به تمام حسابهاى آنها رسيدگى مى كند» (وهو اسرع الحاسبين ).تـا آنـجا كه در بعضى از روايات وارد شده , انه سبحانه يحاسب جميع عباده على مقدار حلب شاة !: «خـداونـد حساب تمام بندگان را در زمان كوتاهى به اندازه دوشيدن يك گوسفند, رسيدگى مى كند»!.

بگو: چه كسى شما را از تاريكيهاى بر و بحر رهايى مى بخشد در چنين حالى شما از لطف بى پايان او استمدادمى كنيد گاهى آشكارا و با تضرع و خضوع و گاهى پنهانى و در درون دل و جان , او رامى خوانيد و در چـنـيـن حالى فورا با آن مبد بزرگ عهد و پيمان مى بنديد كه اگر ما را ازكام خطر برهاند بـطور قطع , شكر نعمتهاى او را انجام خواهيم داد, و جز به او دل نخواهيم بست قل من ينجيكم من ظلمات البر والبحر تدعونه تضرعا وخفية لئن انجينا من هذه لنكونن من الشاكرين

نورى كه در تاريكى مى درخشد!.

بـار ديـگر قرآن دست مشركان را گرفته و به درون فطرتشان مى برد و در آن مخفيگاه اسرارآميز نـور تـوحيد و يكتاپرستى را به آنها نشان مى دهد و به پيامبر(ص )دستور مى دهد به آنها «بگو: چه كسى شما را از تاريكيهاى بر و بحر رهايى مى بخشد» ! (قل من ينجيكم من ظلمات البر والبحر).ظـلـمـت و تاريكى گاهى جنبه حسى دارد و گاهى جنبه معنوى : ظلمت حسى آن است كه نور بكلى قطع شود يا آن چنان ضعيف شود كه انسان جايى را نبيند يا به زحمت ببيند, و ظلمت معنوى همان مشكلات , گرفتاريها و پريشانيها و آلودگيهايى است كه عاقبت آنها تاريك و ناپيداست . اگر اين تاريكى با حوادث وحشتناكى آميخته شود و مثلا انسان در يك سفردريايى «شب تاريك و بـيـم مـوج و گـردابـى حائل » محاصره شود وحشت آن به درجات بيش از مشكلاتى است كه به هنگام روز پديد مى آيد در چنين لحظاتى است كه انسان همه چيز را به دست فراموشى مى سپارد و جـز خـودش و نـور تابناكى كه در اعماق جانش مى درخشد و او را بسوى مبدئى مى خواند كه تنها اوست كه مى تواند چنان مشكلاتى را حل كند, از ياد مى برد.اين گونه حالات دريچه هايى هستند به جهان توحيد و خداشناسى . لـذا در جـمـلـه بعد مى گويد: «در چنين حالى شما از لطف بى پايان او استمدادمى كنيد گاهى آشكارا و با تضرع و خضوع و گاهى پنهانى و در درون دل و جان , او رامى خوانيد» (تدعونه تضرعا وخفية ).«و در چـنـيـن حالى فورا با آن مبد بزرگ عهد و پيمان مى بنديد كه اگر ما را ازكام خطر برهاند بـطور قطع , شكر نعمتهاى او را انجام خواهيم داد, و جز به او دل نخواهيم بست » (لئن انجينا من هذه لنكونن من الشاكرين ).

ولى اى پيامبر به آنها بگو: خداوند شما را از اين تاريكيها و ازهرگونه غم و اندوه ديگر نجات مى دهد (و بارها نجات داده است ) ولى پس ازرهايى باز همان راه شرك و كفر را مى پوييد قل اللّه ينجيكم منها ومن كل كرب ثم انتم تشركون «ولى اى پيامبر به آنها بگو: خداوند شما را از اين تاريكيها و ازهرگونه غم و اندوه ديگر نجات مى دهد (و بارها نجات داده است ) ولى پس ازرهايى باز همان راه شرك و كفر را مى پوييد» (قل اللّه ينجيكم منها ومن كل كرب ثم انتم تشركون ).

بگو: خداوند قادر است كه مجازاتى از طرف بالا يا ازطرف پايين بر شما بفرستد و يا اين كه شما را به صورت دسـتـه هـاى پراكنده به يكديگرمخلوط كند و طعم جنگ و خونريزى را به بعضى به وسيله بضعى ديگر بچشاند بنگر كه چگونه نشانه ها و دلايل مختلف رابراى آنها بازگو مى كنيم , شايد درك كنند و به سوى حق باز گردند قل هو القادر عـلـى ان يـبـعـث عـلـيـكم عذابا من فوقكم اومن تحت ارجلكم او يلبسكم شيعا ويذيق بعضكم باس بعض انظر كيف نصرف الا يات لعلهم يفقهون

عذابهاى رنگارنگ !.

در ايـن آيـه بـراى تـكميل طرق مختلف تربيتى , تكيه روى مساله تهديد به عذاب و مجازات الهى شـده , يـعـنـى همانطور كه خداوند ارحم الراحمين و پناه دهنده بى پناهان است همچنين در برابر طغيانگران و سركشان , قهار و منتقم نيز مى باشد.در ايـن آيـه بـه پـيامبر(ص ) دستور داده شده است كه مجرمان را به سه نوع مجازات تهديد كند: عـذابـهـايـى از طرف بالا و پايين و مجازات اختلاف كلمه و بروز جنگ وخونريزى , لذا مى گويد: «بگو: خداوند قادر است كه مجازاتى از طرف بالا يا ازطرف پايين بر شما بفرستد» (قل هو القادر عـلـى ان يـبـعـث عـلـيـكم عذابا من فوقكم اومن تحت ارجلكم ) «و يا اين كه شما را به صورت دسـتـه هـاى پراكنده به يكديگرمخلوط كند و طعم جنگ و خونريزى را به بعضى به وسيله بضعى ديگر بچشاند»(او يلبسكم شيعا ويذيق بعضكم باس بعض ). مساله اختلاف كلمه و پراكندگى در ميان جمعيت به قدرى خطرناك است كه در رديف عذابهاى آسمانى و صاعقه ها و زلزله ها قرار گرفته است , و راستى چنين است , بلكه گاهى ويرانيهاى ناشى از اختلاف و پراكندگى به درجات بيشتر ازويرانيهاى ناشى از صاعقه ها و زلزله هاست , كرارا ديده شده است كشورهاى آباد درسايه شوم نفاق و تفرقه به نابودى مطلق كشيده شده است و اين جمله هشدارى است به همه مسلمانان جهان !.و در پـايـان آيـه اضـافـه مـى كـنـد: «بنگر كه چگونه نشانه ها و دلايل مختلف رابراى آنها بازگو مى كنيم , شايد درك كنند و به سوى حق باز گردند» (انظر كيف نصرف الا يات لعلهم يفقهون ).