• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دوم> قرآن ( 2 ) > گزیده تفسیر نمونه جلد 1

سوره انعام

سوره مبارزه با انواع شرك و بت پرستى

اين سوره در «مكه » نازل شده و 165 آيه است .

محتواى سوره

گـفـتـه مـى شود اين سوره شصت و نهمين سوره اى است كه در مكه بر پيامبرنازل گرديد, و از روايات اهل بيت (ع ) استفاده مى شود كه تمام آياتش يكجا نازل شده است و هدف اساسى اين سوره , همانند ساير سوره هاى مكى , دعوت به اصول سه گانه «توحيد», «نبوت » و «معاد» است , ولى بيش از همه روى مساله يگانه پرستى و مبارزه با شرك و بت پرستى دور مى زند.دقت در آيات اين سوره مى تواند روح نفاق و پراكندگى را از ميان مسلمانان برچيند, و گوشها را شنوا, و چشمها را بينا و دلها را دانا سازد.بـه خـاطـر همين موضوع است كه در رواياتى كه پيرامون فضيلت اين سوره وارد شده مى خوانيم : «سوره انعام را هفتاد هزار فرشته , به هنگام نزول بدرقه كردند,و كسى كه آن را بخواند (و در پرتو آن روح و جانش از سرچشمه توحيد سيراب گردد) تمام آن فرشتگان براى او آمرزش مى طلبند»! . ولـى عـجيب اين است كه بعضى از اين سوره , تنها به خواندن الفاظ آن قناعت مى كنند, و جلسات عـريض و طويلى براى «ختم انعام » و حل مشكلات شخصى وخصوصى خود با تشريفات ويژه اى تـشـكـيـل مـى دهـند كه به نام جلسات ختم انعام ناميده مى شود, مسلما اگر در اين جلسات به مـحـتـواى سـوره دقـت شود, نه تنهامشكلات شخصى , بلكه مشكلات عمومى مسلمانان نيز حل خـواهـد شـد, امـاافـسـوس كه بسيارى از مردم به قرآن به عنوان يك سلسله «اوراد» كه داراى خـواص مرموز و ناشناخته است مى نگرند و جز به خواندن الفاظ آن نمى انديشند, در حالى كه قرآن سراسر درس است و مكتب , برنامه است و بيدارى , رسالت است و آگاهى .

حمد وسپاس براى خدايى است كه آسمانها و زمين را آفـريـد خداوندى كه مبد نور و ظلمت (و بر خلاف عقيده دوگانه پرستان ) آفريننده همه چيز است امـا مـشـركان و كافران به جاى اين كه از اين نظام واحد درس توحيد بياموزندبراى پروردگار خود شريك و شبيه مى سازند الـحمدللّه الذى خلق السموات والا رض وجعل الظلمات والنور ثم الذين كفروا بربهم يعدلوناين سوره با حمد و ستايش پروردگار آغاز شده است نخست ازطريق آفرينش عالم كبير (آسـمـان و زمـين ) و نظامات آنها, و سپس از طريق آفرينش «عالم صغير يعنى انسان », مردم را مـتـوجه اصل توحيد مى سازد, مى گويد: «حمد وسپاس براى خدايى است كه آسمانها و زمين را آفـريـد» (الـحمدللّه الذى خلق السموات والا رض ) «خداوندى كه مبد نور و ظلمت (و بر خلاف عقيده دوگانه پرستان ) آفريننده همه چيز است » (وجعل الظلمات والنور).«امـا مـشـركان و كافران به جاى اين كه از اين نظام واحد درس توحيد بياموزندبراى پروردگار خود شريك و شبيه مى سازند» (ثم الذين كفروا بربهم يعدلون ).كلمه «ثم » بيانگر اين حقيقت است كه در آغاز, توحيد به عنوان يك اصل فطرى و عقيده عمومى و همگانى بشر بوده است و شرك بعدا به صورت يك انحراف از اين اصل فطرى به وجود آمده .

اوست خدايى كه شما را از گل آفريد پس از آن مدتى رامقرر ساخت كه در اين مدت انسان در روى زمين پرورش و تكامل پيدا كند اجل مسمى در نزد خداست شما افراد مشرك (در باره آفريننده اى كه انسان را از اين اصل بى ارزش , يعنى گـل آفـريـده و از ايـن مـراحـل حـيرت انگيز و حيرت زا گذرانده است )شك و ترديد به خود راه مى دهيد هو الذى خلقكم من طين ثم قضى اجلا واجل مسمى عنده ثم انتم تمترون و در ايـن آيـه توجه به عالم صغير يعنى انسان مى دهد و در اين موردبه شگفت انگيزترين مـساله يعنى , آفرينش او از خاك و گل اشاره كرده و مى فرمايد:«اوست خدايى كه شما را از گل آفريد» (هو الذى خلقكم من طين ).از آنـجـا كـه آفرينش انسان نخستين از خاك و گل بوده , درست است كه به مانيز چنين خطابى بشود.سپس به مراحل تكاملى عمر انسان اشاره كرده مى گويد: «پس از آن مدتى رامقرر ساخت كه در اين مدت انسان در روى زمين پرورش و تكامل پيدا كند» (ثم قضى اجلا ).سپس براى تكميل اين بحث مى گويد: «اجل مسمى در نزد خداست »(واجل مسمى عنده ).و بـعـد مى گويد: «شما افراد مشرك (در باره آفريننده اى كه انسان را از اين اصل بى ارزش , يعنى گـل آفـريـده و از ايـن مـراحـل حـيرت انگيز و حيرت زا گذرانده است )شك و ترديد به خود راه مى دهيد» (ثم انتم تمترون ).مـوجـودات بـى ارزشى همچون بتها را در رديف او قرار داده , يا در قدرت پروردگار بر رستاخيز و زنده كردن مردگان شك و ترديد داريد.در ايـن كـه مـنـظـور از «اجـل مسمى » و «اجلا» در آيه چيست ؟ آنچه از آيات قرآن و روايات اهـل بـيـت (ع ) اسـتـفـاده مـى شـود اين است كه «اجل » به تنهايى به معنى عمر و وقت و مدت غيرحتمى , و «اجل مسمى » به معنى عمر و مدت حتمى است ,و به عبارت ديگر «اجل مسمى » مـرگ طـبـيـعى و «اجل » مرگ زودرس است ولى به هرحال هر دو اجل از ناحيه خداوند تعيين مى شود.

اوست خداوندى كه بر تمام آسمانهاو زمين حكومت مى كند چنين پـروردگـارى پـنـهان وآشكار شمارا مى داند ونيز ازآنچه انجام مى دهيدو به دست مى آوريد باخبر است وهواللّه فى السموات وفى الا رض يعلم سركم وجهركم ويعلم ما تكسبون در اين آيه براى پاسخ گفتن به كسانى كه براى هر دسته اى ازموجودات خدايى قائلند و مـى گـويـنـد خـداى بـاران , خـداى جـنگ , خداى صلح ,خداى آسمان و مانند آن«38»چنين مـى گويد: «اوست خداوندى كه بر تمام آسمانهاو زمين حكومت مى كند» (وهواللّه فى السموات وفى الا رض ).بـديـهى است كسى كه در همه جا حكومت مى كند و تدبير همه چيز به دست او است و در همه جا حـضـور دارد, تـمـام اسـرار و نـهـانـهـا را مـى دانـد, و لـذا در جـمـلـه بـعدمى گويد: «چنين پـروردگـارى پـنـهان وآشكار شمارا مى داند ونيز ازآنچه انجام مى دهيدو به دست مى آوريد باخبر است » (يعلم سركم وجهركم ويعلم ما تكسبون ).

آنهاچنان لجوج و بى اعتنا هستند كه هر نـشـانـه اى از نـشانه هاى پروردگار را مى بينند, فوراازآن روى برمى گردانند وماتاتيهم من آية من آيات ربهم الا كانوا عنهامعرضين گـفـتـيم در سوره انعام روى سخن بيشتر با مشركان است , و قرآن به انواع وسائل براى بـيـدارى و آگـاهـى آنـها متوسل مى شود, در اين آيه به روح لجاجت وبى اعتنايى وتكبر مشركان دربـرابـر حـق ونـشانه هاى خدا اشاره كرده , مى گويد: «آنهاچنان لجوج و بى اعتنا هستند كه هر نـشـانـه اى از نـشانه هاى پروردگار را مى بينند, فوراازآن روى برمى گردانند» (وماتاتيهم من آية من آيات ربهم الا كانوا عنهامعرضين ).ايـن روحيه منحصر به دوران جاهليت و مشركان عرب نبوده , الان هم بسيارى را مى بينيم كه در يـك عـمـر شـصـت ساله حتى , زحمت يك ساعت تحقيق وجستجو در باره خدا و مذهب به خود نمى دهند, سهل است اگر كتاب و نوشته اى در اين زمينه به دست آنها بيفتد به آن نگاه نمى كنند, و اگـر كسى با آنها در اين باره سخن گويد, گوش فرا نمى دهند, اينها جاهلان لجوج و بى خبرى هستند كه ممكن است گاهى در كسوت دانشمند ظاهر شوند!.

نتيجه اين شد كه آنها حق را به هنگامى كه به سراغشان آمد تكذيب كردند و نتيجه اين تكذيب را به زودى دريافت خواهند داشت , و خبر آنچه را به باد مسخره گرفتند به آنها مى رسد فقد كذبوا بالحق لما جئهم فسوف ياتيهم انبؤا ما كانوا به يستهزؤن سپس به نتيجه اين عمل آنها اشاره كرده , و مى گويد: «نتيجه اين شد كه آنها حق را به هنگامى كه به سراغشان آمد تكذيب كردند» (فقد كذبوا بالحق لما جئهم ).در حـالـى كه اگر در آيات و نشانه هاى پروردگارت دقت مى نمودند, حق را به خوبى مى ديدند و مى شناختند و باور مى كردند.«و نتيجه اين تكذيب را به زودى دريافت خواهند داشت , و خبر آنچه را به باد مسخره گرفتند به آنها مى رسد» (فسوف ياتيهم انبؤا ما كانوا به يستهزؤن ).در دو آيـه فـوق در حقيقت اشاره به سه مرحله از كفر شده كه مرحله به مرحله تشديد مى گردد, نـخـسـت مـرحـله اعراض و روى گردانيدن , سپس مرحله تكذيب وبعدا مرحله استهزا و مسخره كردن حقايق و آيات خدا.

آيا اينها مشاهده نكردند چه اقوامى را پيش از آنـهـا هلاك كرديم , اقوامى كه امكاناتى در روى زمين در اختيار آنها گذاشتيم كه در اختيار شما نگذاشتيم بارانهاى پربركت و پشت سرهم براى آنها فرستاديم و ديـگـر ايـن كـه نـهرهاى آب جارى را از زير آباديهاى آنها و در دسترس آنهاجارى ساختيم و ما آنها را به خاطر گناهانشان نابود كرديم و بعد از آنها اقوام ديگرى روى كار آورديم الم يرواكم اهلكنا من قبلهم من قرن مكناهم فى الا رض مالم نمكن لكم وارسلنا السم عليهم مدرارا وجعلنا الا نهار تجرى من تحتهم فاهلكناهم بذنوبهم وانشانا من بعدهم قرنا آخرين

سرنوشت طغيانگران !.

از ايـن آيـه بـه بـعـد, قرآن يك برنامه تربيتى مرحله به مرحله را, براى بيدارساختن بت پرستان و مشركان ـبه تناسب انگيزه هاى مختلف شرك و بت پرستى ـعرضه مى كند.نخست براى كوبيدن عامل غرور كه يكى از عوامل مهم طغيان و سركشى وانحراف است , دست به كـار شـده و بـا يادآورى وضع اقوام گذشته و سرانجام دردناك آنها, به اين افراد, كه پرده غرور بر چشمانشان افتاده است هشدار مى دهد ومى گويد: «آيا اينها مشاهده نكردند چه اقوامى را پيش از آنـهـا هلاك كرديم , اقوامى كه امكاناتى در روى زمين در اختيار آنها گذاشتيم كه در اختيار شما نگذاشتيم » (الم يرواكم اهلكنا من قبلهم من قرن مكناهم فى الا رض مالم نمكن لكم ) از جمله اين كه «بارانهاى پربركت و پشت سرهم براى آنها فرستاديم » (وارسلنا السم عليهم مدرارا).«و ديـگـر ايـن كـه نـهرهاى آب جارى را از زير آباديهاى آنها و در دسترس آنهاجارى ساختيم » (وجعلنا الا نهار تجرى من تحتهم ).اما به هنگامى كه راه طغيان را پيش گرفتند, هيچ يك از اين امكانات نتوانست آنها را از كيفرالهى بـركنار دارد «و ما آنها را به خاطر گناهانشان نابود كرديم »(فاهلكناهم بذنوبهم ) «و بعد از آنها اقوام ديگرى روى كار آورديم » (وانشانا من بعدهم قرنا آخرين ).

اگرهمانطور كه آنها تقاضا كردند, نوشته اى بر صفحه اى از كاغذ و مانند آن بر تو نازل كنيم , و علاوه بر مشاهده كردن , با دست خود نيز آن را لمس كنند باز مى گويند: اين يك سحر آشكار است ولو نزلنا عليك كتابا فى قرطاس فلمسوه بايديهم لقال الذين كفروا ان هذا الا سحر مبين

آخرين درجه لجاجت !.

قـرآن در ايـنـجا اشاره به تقاضاى جمعى از بت پرستان كرده و مى گويد: «اگرهمانطور كه آنها تقاضا كردند, نوشته اى بر صفحه اى از كاغذ و مانند آن بر تو نازل كنيم , و علاوه بر مشاهده كردن , با دست خود نيز آن را لمس كنند باز مى گويند: اين يك سحر آشكار است » ! (ولو نزلنا عليك كتابا فى قرطاس فلمسوه بايديهم لقال الذين كفروا ان هذا الا سحر مبين ).يـعنى دايره لجاجت آنها تا حدى توسعه يافته كه روشنترين محسوسات راانكار مى كنند و به بهانه سحر از تسليم شدن در برابر آن سرباز مى زنند.

چرا موجودى از غـير جنس بشر و از جنس فرشتگان او رادر اين ماموريت همراهى نمى كند اگر فرشته اى نازل شود, و سپس آنها ايمان نياورند, به حيات همه آنان خاتمه داده خواهد شد و ديگر به آنها مهلت داده نمى شود وقالوا لولا انزل عليه ملك ولو انزلنا ملكا لقضى الا مر ثم لاينظرون

بهانه جوييها!.

يـكـى ديـگـر از عـوامل كفر و انكار, بهانه جويى است از جمله بهانه جوييهايى كه مشركان در برابر پـيـامـبر(ص ) داشتند و در چندين آيه از قرآن به آن اشاره شده و دراين آيه نيز آمده , اين است كه آنها مى گفتند: چرا پيامبر(ص ) به تنهايى به اين ماموريت بزرگ دست زده است ؟ «چرا موجودى از غـير جنس بشر و از جنس فرشتگان او رادر اين ماموريت همراهى نمى كند» ؟ (وقالوا لولا انزل عليه ملك ) مگر مى تواندانسانى كه از جنس ما است به تنهايى با رسالت را بر دوش كشد؟.قـرآن با دو جمله كه هر كدام استدلالى را در بر دارد به آنها پاسخ مى گويد: نخست اين كه «اگر فرشته اى نازل شود, و سپس آنها ايمان نياورند, به حيات همه آنان خاتمه داده خواهد شد و ديگر به آنها مهلت داده نمى شود» (ولو انزلنا ملكا لقضى الا مر ثم لاينظرون).

اگر ما او را فرشته قرار مى داديم وبه پيشنهاد آنها عـمـل مـى كـرديـم , باز لازم بود تمام صفات انسان را در او ايجاد كنيم , واو را به صورت و سيرت مردى قرار دهيم با اين حال همان ايرادات سابق را بر ما تكرارمى كردند كه چرا به انسانى ماموريت رهبرى داده اى و چهره حقيقت را بر ماپوشانيده اى ولو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا وللبسنا عليهم ما يلبسونلـذا قـرآن در جواب دوم مى گويد «اگر ما او را فرشته قرار مى داديم وبه پيشنهاد آنها عـمـل مـى كـرديـم , باز لازم بود تمام صفات انسان را در او ايجاد كنيم , واو را به صورت و سيرت مردى قرار دهيم » (ولو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا ).سـپـس نـتـيجه مى گيرد كه «با اين حال همان ايرادات سابق را بر ما تكرارمى كردند كه چرا به انسانى ماموريت رهبرى داده اى و چهره حقيقت را بر ماپوشانيده اى » (وللبسنا عليهم ما يلبسون).

جمعى از پيامبران پيش از تورا نيز به باد استهزا و مسخره گـرفـتـنـد اما سرانجام آنچه را, مسخره مى كردند,دامانشان را گرفت و عذاب الهى بر آنها نازل شد ولقد استهزئ برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزؤن در ايـن آيـه , خـداونـد بـه پيامبرش دلدارى مى دهد و مى گويد ازمخالف و لجاجت و سـرسـخـتـى آنـهـا نگران نباش , زيرا «جمعى از پيامبران پيش از تورا نيز به باد استهزا و مسخره گـرفـتـنـد اما سرانجام آنچه را, مسخره مى كردند,دامانشان را گرفت و عذاب الهى بر آنها نازل شد» (ولقد استهزئ برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزؤن ).در حقيقت اين آيه هم مايه تسلى خاطرى است براى پيامبر(ص ) و هم تهديدى است براى مخالفان لجوج كه به عواقب شوم و دردناك كار خود بينديشند.

بگو: در زمين به سير وسياحت بپردازيد وعواقب كـسانى كه حقايق را تكذيب كردند با چشم خودببينيد,شايدبيدا رشويد قل سيروا فى الا رض ثم انظروا كيف كان عاقبة المكذبين قرآن در اينجا براى بيدار ساختن اين افراد لجوج و خودخواه ازراه ديگرى وارد شده و به پـيـامـبر دستور مى دهد كه به آنها سفارش كن «بگو: در زمين به سير وسياحت بپردازيد وعواقب كـسانى كه حقايق را تكذيب كردند با چشم خودببينيد,شايدبيدا رشويد»(قل سيروا فى الا رض ثم انظروا كيف كان عاقبة المكذبين ).شك نيست كه مشاهده آثار گذشتگان و اقوامى كه بر اثر پشت پا زدن به حقايق راه فنا و نابودى را پيمودند, تاثيرش بسيار بيشتر از مطالعه تاريخ آنها در كتابهااست , زيرا اين آثار حقيقت را محسوس و قابل لمس مى سازد.

بـگـو: آنـچـه در آسـمانها و زمين است براى كيست بگو: براى خدا اوست كه رحمت را بر عهده خويش قرار داده بطور مسلم همه شما را در روزرستاخيز, روزى كه هيچ گونه شك و ترديدى در آن نيست جمع خواهد كرد آنها كه در بازار تـجـارت زنـدگى , سرمايه وجود خود را از دست داده اند به اين حقايق ايمان نمى آورند قل لمن ما فـى الـسموات والا رض قل للّه كتب على نفسه الرحمة ليجمعنكم الى يوم القيمة لا ريب فيه الذين خسروا انفسهم فهم لايؤمنوندر ادامـه بـحث با مشركان , در اين آيه با اشاره به اصل توحيد,مساله رستاخيز و معاد از طريق جالبى تعقيب مى گردد.1ـ نـخـسـت مـى گـويـد: «بـگـو: آنـچـه در آسـمانها و زمين است براى كيست » ؟(قل لمن ما فـى الـسموات والا رض ) و بلافاصله به دنبال آن مى گويد: خودت از زبان فطرت و جان آنها پاسخ بده «بگو: براى خدا» (قل للّه ).2ـ پروردگار عالم سرچشمه تمام رحمتهاست «اوست كه رحمت را بر عهده خويش قرار داده » و مواهب بى شمار, به همه ارزانى مى دارد (كتب على نفسه الرحمة ).هـمـيـن رحـمت ايجاب مى كند انسان را كه استعداد بقا و زندگى جاودانى دارد پس از مرگ در لباس حياتى نوين و در عالمى وسيعتر درآورد و در اين سيرابدى تكامل دست رحمتش پشت سر او باشد.لـذا بـه دنـبـال ايـن دو مـقدمه مى گويد: «بطور مسلم همه شما را در روزرستاخيز, روزى كه هيچ گونه شك و ترديدى در آن نيست جمع خواهد كرد»(ليجمعنكم الى يوم القيمة لا ريب فيه ) . در پـايـان آيـه بـه سـرنوشت و عاقبت كار مشركان لجوج اشاره كرده مى گويد:«آنها كه در بازار تـجـارت زنـدگى , سرمايه وجود خود را از دست داده اند به اين حقايق ايمان نمى آورند» (الذين خسروا انفسهم فهم لايؤمنون).

و از آن اوست آنچه در شب و روزقرار گرفته است و اوست شنونده دانا وله ما سكن فى الليل والنهار وهو السميع العليم در آيه قبل اشاره به مالكيت خداوند نسبت به همه موجودات ازطريق قرارگرفتن آنها در افـق «مـكـان » شـده بـود, و ايـن آيه اشاره به مالكيت او از طريق قرارگرفتن در افق و پهنه «زمـان » كـرده , مى گويد: «و از آن اوست آنچه در شب و روزقرار گرفته است » (وله ما سكن فى الليل والنهار).و در پايان آيه پس از ذكر توحيد اشاره به دو صفت بارز خداوند كرده مى گويد: «و اوست شنونده دانا» (وهو السميع العليم ).اشاره به اين كه وسعت جهان هستى و موجوداتى كه در افق زمان و مكان قرارگرفته اند هيچ گاه مانع از آن نيست كه خدا از اسرار آنها آگاه باشد.

به آنها بگو: آيا غير خـدا را ولـى و سـرپـرست و پناهگاه خود انتخاب كنم ! در حالى كه اوآفريننده آسمانها و زمين , و روزى دهـنـده هـمه موجودات است ; بدون اين كه خودنيازى به روزى داشته باشد بگو: وحى الهى نيز به من دستورداده است كه نخستين مسلمان باشم و بـه هـيـچ وجـه در صف مشركان قرار نگيرم قل اغيراللّه اتخذ وليا فاطر السموات والا رض وهويطعم ولا يطعم قل انى امرت ان اكون اول من اسلم ولا تكونن من المشركين

پناهگاهى غير از خدا نيست !.

در ايـن آيـه نيز هدف , اثبات توحيد و مبارزه با شرك و بت پرستى است ,مشركان با اين كه آفرينش جهان را مخصوص ذات خداوند مى دانستند بتها را به عنوان تكيه گاه و پناهگاه براى خود انتخاب كرده بودند.قـرآن بـراى از بين بردن اين پندار غلط به پيامبر(ص ) چنين دستور مى دهد: «به آنها بگو: آيا غير خـدا را ولـى و سـرپـرست و پناهگاه خود انتخاب كنم ! در حالى كه اوآفريننده آسمانها و زمين , و روزى دهـنـده هـمه موجودات است ; بدون اين كه خودنيازى به روزى داشته باشد» (قل اغيراللّه اتخذ وليا فاطر السموات والا رض وهويطعم ولا يطعم ).قـابـل توجه اين كه : در ميان صفات خدا در اينجا تنها روى اطعام بندگان وروزى دادن آنها تكيه شده است اين تعبير شايد به خاطر آن است كه بيشتروابستگيها در زندگى مادى بشر بر اثر همين نـيـاز مـادى است , همين به اصطلاح «خوردن يك لقمه نان » است كه افراد را به خضوع در برابر اربابان زر و زور وامى دارد, و گاهى تا سر حد پرستش در مقابل آنها كرنش مى كنند.قرآن در آيه فوق مى گويد: روزى شما به دست اوست نه به دست اين گونه افراد.سـپـس بـراى پـاسـخ گفتن به پيشنهاد كسانى كه از او دعوت مى كردند به آيين شرك , بپيوندد مـى گـويـد: عـلاوه بـر اين كه عقل به من فرمان مى دهد كه تنها تكيه بركسى كنم كه آفريننده آسمان و زمين مى باشد «بگو: وحى الهى نيز به من دستورداده است كه نخستين مسلمان باشم و بـه هـيـچ وجـه در صف مشركان قرار نگيرم »(قل انى امرت ان اكون اول من اسلم ولا تكونن من المشركين ).

بـگـو: من نيز اگر از دستور پروردگار منحرف شوم و راه سازشكارى با مشركان را بپيمايم و عصيان و نافرمانى او كنم از مجازات آن روز بزرگ ـروز رستاخيزـ ترسان و خائفم قل انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم مـن نـيـز بـه نوبه خود احساس مسؤوليت مى كنم و از قوانين الهى به هيچ وجه مستثنا نـيـسـتـم , «بـگـو: من نيز اگر از دستور پروردگار منحرف شوم و راه سازشكارى با مشركان را بپيمايم و عصيان و نافرمانى او كنم از مجازات آن روز بزرگ ـروز رستاخيزـ ترسان و خائفم » (قل انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم ).

در اين آيه براى اين كه ثابت شود پيامبر(ص ) نيز بدون تكيه برلطف و رحمت خدا كارى نمى تواند بكند و هرچه هست به دست اوست و حتى شخص پيغمبر(ص ) چشم اميدش را به رحمت بى پايان پروردگار دوخته و نجات وپيروزى خود را از او مى طلبد مى گويد: «هر كس در آن روز بـزرگ از مـجـازات پـروردگـار رهـايـى يابد مشمول رحمت خدا شده است و اين يك موفقيت و پيروزى آشكار است » (من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه وذلك الفوز المبين ).

اگر كمترين زيانى به توبرسد برطرف كننده آن , كسى جز خدا نخواهد بود, و اگـر خـيـر و بـركـت و پـيروزى وسعادتى نصيب تو شود از پرتو قدرت اوست , زيرا او بر همه چيز تواناست وان يمسسك اللّه بضر فلا كاشف له الا هو وان يمسسك بخير فهو على كل شى قدير

قدرت قاهره پروردگار!.

گفتيم هدف اين سوره در درجه اول ريشه كن ساختن عوامل شرك وبت پرستى است .در ايـن آيـه و آيـه بعد نيز همين حقيقت تعقيب شده است نخست مى گويد:چرا شما به غير خدا توجه مى كنيد, و براى حل مشكلات و دفع زيان و ضرر وجلب منفعت به معبودهاى ساختگى پناه مى بريد با اين كه «اگر كمترين زيانى به توبرسد برطرف كننده آن , كسى جز خدا نخواهد بود, و اگـر خـيـر و بـركـت و پـيروزى وسعادتى نصيب تو شود از پرتو قدرت اوست , زيرا او بر همه چيز تواناست » (وان يمسسك اللّه بضر فلا كاشف له الا هو وان يمسسك بخير فهو على كل شى قدير).در حـقـيـقـت تـوجه به غير خدا به خاطر اين است كه آنها را سرچشمه خيرات ويا برطرف كننده مصائب و مشكلات مى دانند.

اوست كه بر تمام بندگان قاهر و مسلط است و بااين حال او حكيم است و هـمـه كـارش روى حساب , و خبير و آگاه است و كمترين اشتباه و خطا در اعمال قدرت ندارد وهو القاهر فوق عباده وهو الحكيم الخبيردر اين آيه براى تكميل بحث فوق مى گويد: «اوست كه بر تمام بندگان قاهر و مسلط است » (وهو القاهر فوق عباده ).اما براى اين كه اين توهم پيش نيايد كه خداوند مانند بعضى از صاحبان قدرت ممكن است كمترين سـؤاسـتفاده اى از قدرت نامحدود خود كند در پايان آيه مى فرمايد: «و بااين حال او حكيم است و هـمـه كـارش روى حساب , و خبير و آگاه است و كمترين اشتباه و خطا در اعمال قدرت ندارد» (وهو الحكيم الخبير).