• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دوم> قرآن ( 2 ) > گزیده تفسیر نمونه جلد 1

بطورمسلم سرسخت ترين دشمنان مؤمنان را يهود و مشركان خواهى يافت , و با مـحـبـت تـرين آنها نسبت به مؤمنان مدعيان مسيحيتند در ميان آنها جمعى دانشمند بـودنـد كـه به اندازه دانشمندان دنياپرست يهود در كتمان حقيقت كوشش نداشتند تارك دنيا بودند و بسيارى از آنها در برابر پذيرش حق خاضع بودند, و تكبرى از خودشان نمى دادند لتجدن اشد الناس عداوة للذين آمنوا اليهود والذين اشركواولتجدن اقربهم مودة للذين آمنوا الذين قلوا انا نصارى ذلك بان منهم قسيسين ورهبانا وانهم لا يستكبرون شان نزول

نخستين مهاجران اسلام !.

در شـان نـزول سلسله آيات 82 تا 86ـ نقل كرده اند كه اين آيات در باره نجاشى زمامدار حبشه در عصر پيامبر(ص ) و ياران او نازل شده است . آنـچـه در بـاره اين موضوع نقل شده , چنين است : در سالهاى نخستين بعثت پيامبر(ص ) و دعوت عـمـومـى او, مسلمانان در اقليت شديدى قرار داشتند, قريش به قبائل عرب توصيه كرده بود كه هـركدام , افراد وابسته خود را كه به پيامبر(ص ) ايمان آورده است تحت فشار شديد قرار دهند و به اين ترتيب هر يك از مسلمانان ازطرف قوم و قبيله خود سخت تحت فشار قرار داشت . آن روز تـعداد مسلمانان براى دست زدن به يك «جهاد آزاديبخش » كافى نبود, پيامبر(ص ) براى حفظ اين دسته كوچك , و تهيه پايگاهى براى مسلمانان دربيرون حجاز, به آنها دستور مهاجرت به حبشه داد.يازده مرد و چهار زن از مسلمانان راه حبشه را پيش گرفتند, و اين در ماه رجب سال پنجم بعثت بود, و اين مهاجرت , مهاجرت اول نام گرفت . چيزى نگذشت كه «جعفربن ابوطالب » و جمعى ديگر از مسلمانان به حبشه رفتند و هسته اصلى يـك جـمـعـيـت متشكل اسلامى را كه از 82 نفر مرد و عده قابل ملاحظه اى زن و كودك تشكيل مى شد بوجود آوردند.طرح اين مهاجرت براى بت پرستان سخت دردناك بود, و براى به هم زدن اين موقعيت دست به كار شـدنـد, و دو نفر از جوانان با هوش و حيله گر و پشت هم انداز يعنى «عمروعاص » و «عمارة بن ولـيـد» را انتخاب كردند و با هداياى فراوانى به حبشه فرستادند, اين دو نفر با مقدماتى به حضور نجاشى بار يافتند.«عـمـروعـاص » بـا نـجاشى چنين گفت : «ما فرستادگان بزرگان مكه ايم , تعدادى از جوانان سـبـك مغز در ميان ما پرچم مخالفت برافراشته اند و از آيين نياكان خودبرگشته و به بدگويى از خدايان ما پرداخته و آشوب و فتنه به پا كرده و از موقعيت سرزمين شما سؤاستفاده كرده و به اينجا پناه آوردند, ما از آن مى ترسيم كه در اينجانيز دست به اخلال گرى زنند, بهتر اين است كه آنها را به ما بسپاريدد تا به محل خودباز گردانيم ».اين را گفتند و هدايايى را كه با خود آورده بودند تقديم داشتند.نجاشى گفت : تا من با نمايندگان اين پناهندگان به كشورم تماس نگيرم نمى توانم در اين زمينه سخن بگويم !.روز ديـگـرى در يـك جـلـسـه مـهـم كـه اطـرافـيـان نجاشى و جمعى از دانشمندان مسيحى و جعفربن ابيطالب به عنوان نمايندگى مسلمانان , و نمايندگان قريش ,حضور داشتند, نجاشى پس از اسـتماع سخنان نمايندگان قريش رو به جعفر كرد و ازاو خواست كه نظر خود را در اين زمينه بيان كند.«جـعـفـر پـس از اداى احـترام چنين گفت : نخست از اينها بپرسيد آيا ما جزبردگان فرارى اين جمعيتيم ؟.عمرو گفت : نه شما آزاديد.جعفرـ و نيز سؤال كنيد آيا آنها دينى بر ذمه ما دارند كه آن را از ما مى طلبند؟.عمروـ نه ما هيچ گونه مطالبه اى از شما نداريم . جعفرـ آيا خونى از شما ريخته ايم ؟ كه آن را از ما مى طلبيد؟.عمروـ نه چنين چيزى در كار نيست . سـپـس جـعـفر رو به نجاشى كرد و گفت : ما جمعى نادان بوديم , بت پرستى مى كرديم ,گوشت مـردار مـى خورديم , انواع كارهاى زشت و ننگين انجام مى داديم , قطع رحم مى كرديم و نسبت به همسايگان خويش بدرفتارى داشتيم , و نيرومندان ما حق ضعيفان را مى خوردند!.ولـى خداوند پيامبرى در ميان ما مبعوث كرد كه به ما دستور داده است هرگونه شبيه و شريك را از خـدا دور سـازيم و فحشا و منكرات و ظلم و ستم و قماررا ترك گوييم , به ما دستور داده نماز بخوانيم , زكات بدهيم , عدالت و احسان پيشه كنيم و بستگان خود را كمك نماييم . نجاشى گفت : عيساى مسيح نيز براى همين مبعوث شده بود!.سپس از جعفر پرسيد: آيا چيزى از آياتى كه بر پيامبر شما نازل شده است حفظ دارى ؟.جعفر گفت : آرى ! و سپس شروع به خواندن سوره «مريم » كرد.حـسـن انـتـخـاب جـعـفر, در مورد آيات تكان دهنده اين سوره كه مسيح و مادرش را از هرگونه تـهـمـتـهاى ناروا پاك مى سازد, اثر عجيبى گذاشت تا آنجا كه قطره هاى اشك شوق , از ديدگان دانـشـمندان مسيحى سرازير گشت , و نجاشى صدا زد به خداسوگند نشانه هاى حقيقت در اين آيات نمايان است !. هـنگامى كه «عمرو» خواست در اينجا سخنى بگويد و تقاضاى سپردن مسلمانان را به دست وى كـنـد, نـجـاشـى دسـت بـلند كرد, و محكم بر صورت عمروكوبيد و گفت : خاموش باش به خدا سوگند اگر بيش از اين سخنى در مذمت اين جمعيت بگويى تو را مجازات خواهم كرد!.سـالـهـاگـذشت ,پيامبر(ص ) هجرت كرد وكاراسلام بالاگرفت ,وعهدنامه «حديبيه »امضا شد و پـيـامـبـر(ص ) متوجه فتح «خيبر» گشت , درآن روزكه مسلمانان ازفرط شادى به خاطر در هم شـكستن بزرگترين كانون خطر يهود در پوست نمى گنجيدند, از دورشاهد حركت دسته جمعى عـده اى بـه سـوى سـپـاه اسـلام بودند, چيزى نگذشت كه معلوم شد اين جمعيت همان مهاجران حبشه اند كه به آغوش وطن باز مى گردند!.پـيـامبر(ص ) با مشاهده «جعفر» و مهاجران حبشه , اين جمله تاريخى را فرمود:لا ادرى انا بفتح خيبر اسر ام بقدوم جعفر؟ !: «نمى دانم از پيروزى خيبر خوشحالترباشم يا از بازگشت جعفر»؟.مـى گـويـنـد, عـلاوه بر مسلمانان , هشت نفر از شاميان كه در ميان آنها يك راهب مسيحى بود و تمايل شديد به اسلام پيدا كرده بود, خدمت پيامبر(ص ) رسيدند و پس از شنيدن آيات سوره يس به گريه افتادند و مسلمان شدند و گفتند: چقدر اين آيات به تعليمات راستين مسيح شباهت دارد.آيات 82 تا 86ـ نازل شد و از اين مؤمنان تجليل كرد.تفسير

كينه توزى يهود و نرمش نصارى !.

در سـلـسـلـه آيـات 82 تـا 86ـ مقايسه اى ميان يهوديان و مسيحيانى كه معاصرپيامبراسلام (ص ) بـوده انـد شـده اسـت , نخست آيه يهود و مشركان را در يك صف ومسيحيان را در صف ديگر قرار داده , مى گويد: «بطورمسلم سرسخت ترين دشمنان مؤمنان را يهود و مشركان خواهى يافت , و با مـحـبـت تـرين آنها نسبت به مؤمنان مدعيان مسيحيتند» (لتجدن اشد الناس عداوة للذين آمنوا اليهود والذين اشركواولتجدن اقربهم مودة للذين آمنوا الذين قلوا انا نصارى ).تاريخ اسلام به خوبى گواه اين حقيقت است , زيرا در بسيارى از صحنه هاى نبرد ضداسلامى , يهود بطور مستقيم يا غيرمستقيم دخالت داشتند.در حـالى كه در غزوات اسلامى , كمتر مسلمانان را مواجه با مسيحيان مى بينيم , سپس قرآن دليل اين تفاوت روحيه و خطمشى اجتماعى را طى چندجمله بيان كرده , مى گويد: مسيحيان معاصر پـيـامـبـر(ص ) امتيازاتى داشتند كه در يهودنبود نخست اين كه : «در ميان آنها جمعى دانشمند بـودنـد كـه به اندازه دانشمندان دنياپرست يهود در كتمان حقيقت كوشش نداشتند» (ذلك بان منهم قسيسين ).و نـيـز در مـيـان آنـهـا جمعى «تارك دنيا بودند» كه درست در نقطه مقابل حريصان يهود گام بـرمى داشتند (ورهبانا) «و بسيارى از آنها در برابر پذيرش حق خاضع بودند, و تكبرى از خودشان نمى دادند» (وانهم لا يستكبرون ).در حـالـى كه اكثريت يهود به خاطر اين كه خود را نژاد برتر مى دانستند, از قبول آيين اسلام كه از نژاد يهود برنخاسته بود سر باز مى زدند.

جمعى از آنان (همانند همراهان جعفر و جمعى ازمسيحيان حبشه » هنگامى كـه آيـات قـرآن را مـى شـنيدند, اشك شوق از ديدگانشان به خاطر دست يافتن به حق سرازيرى مى شد و بـا صـراحت و شهامت و بى نظرى صدا مى زدند: پروردگارا ! ما ايمان آورديم , ما را از گواهان حق و همراهان محمد(ص ) و ياران او قرار ده واذا سمعوا م انزل الى الرسول ترى اعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق يقولون ربن آمنا فاكتبنا مع الشاهدين

آغاز جز هفتم قرآن مجيد.

به علاوه «جمعى از آنان (همانند همراهان جعفر و جمعى ازمسيحيان حبشه » هنگامى كـه آيـات قـرآن را مـى شـنيدند, اشك شوق از ديدگانشان به خاطر دست يافتن به حق سرازيرى مى شد» (واذا سمعوا م انزل الى الرسول ترى اعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق ).«و بـا صـراحت و شهامت و بى نظرى صدا مى زدند: پروردگارا ! ما ايمان آورديم , ما را از گواهان حق و همراهان محمد(ص ) و ياران او قرار ده » (يقولون ربن آمنا فاكتبنا مع الشاهدين ).

چگونه ممكن است ما به خداوند يگانه و حقايقى كه ازطرف او آمده است ايمان نـيـاوريم در حالى كه انتظار داريم ما را در زمره جمعيت صالحان قرار دهد وما لنا لا نؤمن باللّه وما جانا من الحق ونطمع ان يدخلنا ربنامع القوم الصالحين آنـهـا بـقـدرى تـحـت تـاثـير آيات تكان دهنده اين كتاب آسمانى قرارمى گرفتند كه مـى گـفـتـند: «چگونه ممكن است ما به خداوند يگانه و حقايقى كه ازطرف او آمده است ايمان نـيـاوريم در حالى كه انتظار داريم ما را در زمره جمعيت صالحان قرار دهد» (وما لنا لا نؤمن باللّه وما جانا من الحق ونطمع ان يدخلنا ربنامع القوم الصالحين ).

آنها كه در برابر افراد با ايمان , محبت نشان دادند, و در مقابل آيات الهى سر تسليم فرود آوردند, و با صراحت ايمان خود رااظهار داشتند, خداوند در برابر اين به آنها باغهاى بهشت را پـاداش مـى دهـد كـه از زيـردرخـتان آن نهرها جارى است و جاودانه در آن مى مانند و اين است جـزاى نـيـكوكاران فاثابهم اللّه بما قالوا جنات تجرى من تحتها الا نهار خالدين فيها وذل ك جزا المحسنين در ايـن آيه و آيه بعد به سرنوشت اين دو طايفه و پاداش و كيفرآنها اشاره شده , نخست مـى گـويـد: «آنها كه در برابر افراد با ايمان , محبت نشان دادند, و در مقابل آيات الهى سر تسليم فرود آوردند, و با صراحت ايمان خود رااظهار داشتند, خداوند در برابر اين به آنها باغهاى بهشت را پـاداش مـى دهـد كـه از زيـردرخـتان آن نهرها جارى است و جاودانه در آن مى مانند و اين است جـزاى نـيـكوكاران » (فاثابهم اللّه بما قالوا جنات تجرى من تحتها الا نهار خالدين فيها وذل ك جزا المحسنين ).

آنها كه راه دشمنى را پيمودند و كافر شدند و آيات خدا راتكذيب كردند اهل دوزخند والذين كفروا وكذبوا بياتنا اولئك اصحاب الجحيم و در مـقـابل «آنها كه راه دشمنى را پيمودند و كافر شدند و آيات خدا راتكذيب كردند اهل دوزخند» (والذين كفروا وكذبوا بياتنا اولئك اصحاب الجحيم ).

اى كسانى كه ايمان آورده ايد«طيبات » و امور پاكيزه اى را كه خداوند براى شما حلال كرده بر خود حرام مكنيد از حد و مرزها فراتر نرويد, زيراخداوند تجاوزكنندگان را دوست ندارد يا ايها الذين آمنوا لاتحرموا طيبات ما احل اللّه لكم ولا تعتدوا ان اللّه لايحب المعتدين شـان نزول : در مورد نزول اين آيه و دو آيه بعد نقل شده است :روزى پيامبر(ص ) در باره رسـتـاخـيـز و وضع مردم در آن دادگاه بزرگ الهى بياناتى فرمود, اين بيانات مردم را تكان داد و جـمـعـى گـريـستند, به دنبال آن جمعى از ياران پيامبر(ص ) تصميم گرفتند, پاره اى از لذائذ و راحتيها را بر خود تحريم كرده و به جاى آن به عبادت پردازند.روزى هـمـسـر «عـثمان بن مظعون » نزد عايشه آمد, او زن جوان و صاحب جمالى بود, عايشه از وضع او متعجب شد و گفت : چرا به خودت نمى رسى , وزينت نمى كنى ؟!.در پـاسـخ گـفـت : براى چه كسى زينت كنم ؟ همسرم مدتى است كه مرا ترك گفته و رهبانيت پـيـش گـرفته است , اين سخن به گوش پيامبر(ص ) رسيد, فرمان دادهمه مسلمانان به مسجد آيـنـد, هـنـگـامى كه مردم در مسجد اجتماع كردند, بالاى منبرقرار گرفت , پس از حمد و ثناى پـروردگـار گـفـت : من سنت خود را براى شما بازگومى كنم هركس از آن روى گرداند از من نيست , من قسمتى از شب را مى خوابم و باهمسرانم آميزش دارم و همه روزها را روزه نمى گيرم . آگـاه بـاشيد ! من هرگز به شما دستور نمى دهم كه مانند كشيشان مسيحى ورهبانها ترك دنيا گوييد زيرا اين گونه مسائل و همچنين ديرنشينى در آيين من نيست ,رهبانيت امت من در جهاد اسـت , آنـها كه سوگند ياد كرده بودند, برخاستند و گفتند:اى پيامبر ! ما در اين راه سوگند ياد كرده ايم وظيفه ما در برابر سوگندمان چيست ؟آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت . تفسير

از حد تجاوز نكنيد!.

در اين آيه و آيات بعد يك سلسله احكام مهم اسلامى مطرح شده است .نـخست , اشاره به تحريم قسمتى از مواهب الهى به وسيله بعضى از مسلمين شده , وآنها را از تكرار ايـن كـار نهى مى كند, و مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد«طيبات » و امور پاكيزه اى را كه خداوند براى شما حلال كرده بر خود حرام مكنيد»(يا ايها الذين آمنوا لاتحرموا طيبات ما احل اللّه لكم ).با بيان اين حكم , اسلام صريحا بيگانگى خود را از مساله رهبانيت و ترك دنياآن چنان كه مسيحيان و مرتاضان دارند اعلام داشته است . سپس براى تاكيد اين موضوع مى گويد: «از حد و مرزها فراتر نرويد, زيراخداوند تجاوزكنندگان را دوست ندارد» (ولا تعتدوا ان اللّه لايحب المعتدين ).

از آنچه خداوند به شما روزى داده است حلال و پاكيزه بخوريد از (مخالفت ) خداوندى كه به او ايمان داريدبپرهيزيد وكلوا مما رزقكم اللّه حلالا طيبا واتقوااللّه الذى انتم به مؤمنون در اين آيه نيز مجددا روى مطلب تاكيد كرده , منتها در آيه گذشته نهى از تحريم بود و در ايـن آيـه امر به بهره گرفتن مشروع از مواهب الهى كرده ,مى فرمايد: «از آنچه خداوند به شما روزى داده است حلال و پاكيزه بخوريد»(وكلوا مما رزقكم اللّه حلالا طيبا).تـنـهـا شـرط آن اين است كه «از (مخالفت ) خداوندى كه به او ايمان داريدبپرهيزيد» (واتقوااللّه الذى انتم به مؤمنون ).يعنى , ايمان شما به خدا ايجاب مى كند كه همه دستورات او را محترم بشمريد, هم در بهره گرفتن از مواهب الهى و هم رعايت اعتدال و تقوى .

خـداوند شما را در برابر قسمهاى لغو مؤاخذه و مجازات نمى كند خداوندشما را در برابر چنين سـوگـندهايى كه گره آن را محكم كرده ايد مؤاخذه مى كند وشمارا موظف به عمل كردن به آن مى سازد و كفاره چنين سوگندى (يكى از سه چيزاست : نخست ) اطعام ده نفر مسكين اين غذا بايد لااقل يك غذاى حدوسط بوده باشد كه معمولا در خانواده خود از آن تغذيه مى كنيد پوشاندن لباس , بر ده نفر نيازمند آزاد كردن يك برده آنهايى كه دسترسى به هيچ يك ندارند بايدسه روز, روزه بگيرند كفاره سوگندهاى شما اين است كه گفته شد سوگندهاى خود را حفظ كنيد اين چنين خداوند آياتش را براى شما بيان مى كند, تا شكر او را بگذاريد و در بـرابـر ايـن احـكـام و دستوراتى كه ضامن سعادت وسلامت فرد و اجتماع است , او را سپاس گوييد لا يؤاخذكم اللّه باللغو فى ايمانكم ولكن يؤاخذكم بما عقدتم الا يمان فكفارته اطعام عشرة مساكين من اوسط ما تطعمون اهليكم اوكسوتهم او تحرير رقبة فمن لم يجد فصيام ثلثة ايام واحفظوا ايمانكم كذلك يبين اللّه لكم آياته لعلكم تشكرون

سوگند و كفاره سوگند!.

در ايـن آيـه در بـاره سـوگندهايى كه در زمينه تحريم حلال و غير آن خورده مى شود, بطوركلى بحث كرده و قسمها را به دو قسمت تقسيم مى كندنـخـسـت مـى گـويـد: «خـداوند شما را در برابر قسمهاى لغو مؤاخذه و مجازات نمى كند» (لا يؤاخذكم اللّه باللغو فى ايمانكم ).مـنـظـور از سـوگـنـد لـغو چنانكه مفسران و فقها گفته اند, سوگندهايى است كه داراى هدف مشخص نيست و از روى اراده و تصميم سر نمى زند.قـسـم دوم از سـوگندها, سوگندهايى است كه از روى اراده و تصميم و بطورجدى ياد مى شود, دربـاره ايـن نـوع قـسـمـهـا, قـرآن در ادامـه آيه چنين مى گويد: «خداوندشما را در برابر چنين سـوگـندهايى كه گره آن را محكم كرده ايد مؤاخذه مى كند وشمارا موظف به عمل كردن به آن مى سازد» (ولكن يؤاخذكم بما عقدتم الا يمان ).الـبته جدى بودن سوگند به تنهايى براى صحت آن كافى نيست بلكه بايدمحتواى سوگند لااقل يك امر مباح بوده باشد و بايد دانست كه سوگند جز به نام خدا معتبر نيست . بـنابراين اگر كسى به نام خدا سوگند ياد كند واجب است به سوگند خودعمل كند و اگر آن را شـكـسـت كـفـاره دارد «و كفاره چنين سوگندى (يكى از سه چيزاست : نخست ) اطعام ده نفر مسكين » (فكفارته اطعام عشرة مساكين ).منتها براى اين كه بعضى از اطلاق اين حكم چنين استفاده نكنند كه مى توان از هر نوع غذاى پست و كـم ارزشى براى كفاره استفاده كرد, تصريح مى كند كه «اين غذا بايد لااقل يك غذاى حدوسط بوده باشد كه معمولا در خانواده خود از آن تغذيه مى كنيد» (من اوسط ما تطعمون اهليكم ).دوم : «پوشاندن لباس , بر ده نفر نيازمند» (اوكسوتهم ).الـبـته ظاهر آيه اين است كه لباسى بوده باشد كه بطور معمول تن را بپوشاند وبر حسب فصول و مكانها و زمانها تفاوت پيدا مى كند.در ايـن كـه آيـا از نـظـر كيفيت حداقل كافى است و يا در اينجا نيز بايد حدوسطمراعات شود, به مقتضاى اطلاق آيه هرگونه لباس كافى است . سوم : «آزاد كردن يك برده » (او تحرير رقبة ).امـا مـمـكـن اسـت كـسانى باشند كه قدرت بر هيچ يك از اينها نداشته باشند ولذا بعد از بيان اين دسـتـور مى فرمايد: «آنهايى كه دسترسى به هيچ يك ندارند بايدسه روز, روزه بگيرند» (فمن لم يجد فصيام ثلثة ايام ).سـپـس بـراى تـاكيد مى گويد: «كفاره سوگندهاى شما اين است كه گفته شد»(ذلك كفارة ايمانكم اذا حلفتم ).ولـى بـراى ايـن كـه كـسـى تصور نكند با دادن كفاره , شكستن سوگندهاى صحيح حرام نيست مى گويد: «سوگندهاى خود را حفظ كنيد» (واحفظوا ايمانكم ).و در پايان آيه مى فرمايد: «اين چنين خداوند آياتش را براى شما بيان مى كند, تا شكر او را بگذاريد و در بـرابـر ايـن احـكـام و دستوراتى كه ضامن سعادت وسلامت فرد و اجتماع است , او را سپاس گوييد» (كذلك يبين اللّه لكم آياته لعلكم تشكرون ).

اى كسانى كه ايمان آورده ايد شراب و قمار و بتها واز لام (يكنوع بخت آزمايى ) پليدند و از عمل شيطانند از آنها دورى كنيد تا رستگارشويد يا ايها الذين آمنوا انما الخمر والميسر والا نصاب والا زلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون

شـان نـزول :

در تفاسير شيعه و اهل تسنن شان نزولهاى مختلفى در باره اين آيه ذكر شده اسـت كـه تقريبا با يكديگر شباهت دارند از جمله اين كه در«مسنداحمد» و «سنن ابى داود» و «نـسـائى » و «تـرمـذى » چنين نقل شده است كه :عمر (كه طبق تصريح تفسير فى ظلال جلد سـوم , صـفـحـه33 , علاقه شديدى به نوشيدن شراب داشت ) دعا مى كرد, و مى گفت : خدايا بيان روشنى در مورد خمربراى ما بفرما, هنگامى كه آيه 219, سوره بقره (يسئلونك عن الخمر والميسر )نـازل شد پيامبر(ص ) آيه را براى او قرائت كرد ولى او باز به دعاى خود ادامه مى داد, ومى گفت : خـدايـا بـيـان روشنترى در اين زمينه بفرما, تا اين كه آيه 43 سوره نسا (ياايها الذين آمنوا لاتقربوا الصلوة وانتم سكارى ) نازل شد, پيامبر(ص ) آن را نيز بر اوخواند, باز به دعاى خود ادامه مى داد!.تـا ايـن كه آيه مورد بحث كه صراحت فوق العاده اى در اين موضوع دارد, نازل گرديد, هنگامى كه پـيـامـبـر(ص ) آيـه را بر او خواند, گفت : انتهينا انتهينا ! «از نوشيدن شراب خوددارى مى كنيم , خوددارى مى كنيم »!.تفسير

حكم قطعى در باره شراب و مراحل تدريجى آن ـ.

هـمـانـطور كه در ذيل آيه 43 سوره نسا اشاره كرديم , شرابخورى و ميگسارى در زمان جاهليت و قـبـل از ظـهور اسلام فوق العاده رواج داشت و به صورت يك بلاى عمومى درآمده بود, تا آنجا كه بعضى از مورخان مى گويند عشق عرب جاهلى در سه چيز خلاصه مى شد: شعر و شراب و جنگ !. روشـن اسـت كـه اگـر اسلام مى خواست بدون رعايت اصول روانى و اجتماعى با اين بلاى بزرگ عـمومى به مبارزه برخيزد ممكن نبود, و لذا از روش تحريم تدريجى و آماده ساختن افكار و اذهان براى ريشه كن كردن ميگسارى كه به صورت يك عادت ثانوى در رگ و پوست آنها نفوذ كرده بود, استفاده كرد, به اين ترتيب كه نخست در بعضى از سوره هاى مكى اشاراتى به زشتى اين كار نمود, ولى عادت زشت شرابخوارى از آن ريشه دارتر بود, كه با اين اشاره ها ريشه كن شود, لذا هنگامى كه مـسلمانان به مدينه منتقل شدند و نخستين حكومت اسلامى تشكيل شد, دومين دستور ـيه219 , سوره بقره ـ در زمينه منع شرابخوارى به صورت قاطع ترى نازل گشت , آشنايى مسلمانان به احكام اسـلام سـبـب شـد كه دستور نهايى ـهمين آيه موردبحث ـ با صراحت كامل و بيان قاطع كه حتى بهانه جويان نيز نتوانند به آن ايرادگيرند نازل گردد.در ايـن آيـه بـا تـعـبـيـرات گـونـاگـون ممنوعيت اين كار مورد تاكيد قرار گرفته , تاجايى كه شـرابـخـوارى در رديـف بـت پـرستى و قمار و از لام و از اعمال شيطانى و پليدقلمداد شده است مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد شراب و قمار و بتها واز لام (يكنوع بخت آزمايى ) پليدند و از عمل شيطانند از آنها دورى كنيد تا رستگارشويد» (يا ايها الذين آمنوا انما الخمر والميسر والا نصاب والا زلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون ).«انـصاب » بتهايى كه شكل مخصوصى نداشتند و تنها قطعه سنگى بودند وقرار گرفتن شراب و قـمـار هـم رديـف آن نـشـانـگـر خـطر بسيار زياد شراب و قمار است به همين دليل در روايتى از پيامبر(ص ) مى خوانيم : شارب الخمر كعابد الوثن : «شرابخورهمانند بت پرست است ».