• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دوم> قرآن ( 2 ) > گزیده تفسیر نمونه جلد 1

اى اهـل كـتاب فرستاده ما به سوى شما آمد,تا بسيارى از حقايق كتب آسمانى را كه شما كتمان كـرده بـوديـد آشـكار سازد, و درعين حال از بسيارى از آنها (كه نيازى به ذكر نبوده و مربوط به دورانـهـاى گذشته است ) صرف نظر مى كند از طرف خداوند نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد يا اهل الكتاب قد جكم رسولنا يبين لكم كثيرا مما كنتم تخفون من الكتاب ويعفوا عن كثير قد جكم من اللّه نور وكتاب مبين در تـعقيب آياتى كه در باره يهود و نصارى و پيمان شكنيهاى آنهابحث مى كرد, اين آيه اهـل كتاب را بطوركلى مخاطب قرار داده و از آنها دعوت به سوى اسلام كرده , نخست مى گويد: «اى اهـل كـتاب فرستاده ما به سوى شما آمد,تا بسيارى از حقايق كتب آسمانى را كه شما كتمان كـرده بـوديـد آشـكار سازد, و درعين حال از بسيارى از آنها (كه نيازى به ذكر نبوده و مربوط به دورانـهـاى گذشته است ) صرف نظر مى كند» (يا اهل الكتاب قد جكم رسولنا يبين لكم كثيرا مما كنتم تخفون من الكتاب ويعفوا عن كثير).سـپـس اشـاره بـه اهـمـيت و عظمت قرآن مجيد و اثرات عميق آن در هدايت وتربيت بشر كرده مـى گويد: «از طرف خداوند نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد»(قد جكم من اللّه نور وكتاب مبين ).

هـمـان نـورى كه خداوند بوسيله آن كسانى را كه در پى كسب خشنودى او باشند به طرق سلامت هدايت مى كند آنها را به جاده مستقيم كه هيچ گونه كجى در آن از نظر اعتقادو برنامه عملى نيست هدايت مى نمايد يهدى به اللّه من اتبع رضوانه سبل السلام ويهديهم الى صراط مستقيم «هـمـان نـورى كه خداوند بوسيله آن كسانى را كه در پى كسب خشنودى او باشند به طرق سلامت هدايت مى كند» (يهدى به اللّه من اتبع رضوانه سبل السلام ).و علاوه بر اين «آنها را از انواع ظلمتها و تاريكيها (ظلمت شرك , ظلمت جهل , ظلمت پراكندگى و نـفـاق و ) بـه سـوى نور توحيد, علم و اتحاد رهبرى مى كند»(ويخرجهم من الظلمات الى النور باذنه ).و از هـمـه گـذشـتـه «آنها را به جاده مستقيم كه هيچ گونه كجى در آن از نظر اعتقادو برنامه عملى نيست هدايت مى نمايد» (ويهديهم الى صراط مستقيم ).

بطورمسلم كسانى كه گفتند:مسيح بن مريم خدا است كافر شدند و در حقيقت خدا را انكار كرده اند اگر خدابخواهد مسيح و مادرش مريم و تمام كسانى را كه در زمين زندگى مى كنند هلاك كندچه كسى مى تواند جلو آن را بـگـيرد خـداوند حكومت آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو است در اختيار دارد هرگونه مخلوقى بخواهد مى آفريند (خواه انسانى بدون پدر و مادر مانند آدم , و خواه انسانى از پدر و مـادر مـانند انسانهاى معمولى , و خواه فقط از مادر مانند مسيح , اين تنوع خلقت دليل بر قدرت اوسـت و دليل بر هيچ چيزديگر نيست ) و خداوند بر هر چيزى تواناست لقد كفرالذين قلوا ان اللّه هو المسيح ابن مريم قل فمن يملك من اللّه شيئا ان اراد ان يهلك المسيح ابن مريم وامه ومن فى الا رض جميعا وللّه ملك السموات والا رض ومابينهما يخلق ما يش واللّه عـلى كـل شى قدير

چگونه ممكن است مسيح , خدا باشد!.

براى تكميل بحثهاى گذشته در اين آيه شديدا به ادعاى الوهيت مسيح (ع )حمله شده و آن را يك كـفـر آشـكار شمرده و مى گويد: «بطورمسلم كسانى كه گفتند:مسيح بن مريم خدا است كافر شدند و در حقيقت خدا را انكار كرده اند» (لقد كفرالذين قلوا ان اللّه هو المسيح ابن مريم ).بـراى روشـن شـدن مفهوم اين جمله بايد بدانيم كه مسيحيان چند ادعاى بى اساس در مورد خدا دارند; نخست اين كه : عقيده به خدايان سه گانه دارند, آيه170 سوره نسا به آن اشاره كرده و آن را ابطال مى كند.ديـگـر اين كه : آنها خداى آفريننده عالم هستى را يكى از خدايان سه گانه مى شمرند و به او خداى پدر مى گويند, قرآن اين عقيده را نيز در آيه 73 همين سوره ابطال مى كند.ديـگر اين كه خدايان سه گانه در عين تعدد حقيقى , يكى هستند كه گاهى از آن تعبير به وحدت در تثليث مى شود, و اين همان چيزى است كه در آيه فوق به آن اشاره شده كه آنها مى گويند خدا همان مسيح بن مريم و مسيح بن مريم همان خدااست ! و اين دو با روح القدس يك واحد حقيقى و در عين حال سه ذات متعدد راتشكيل مى دهند!.سـپـس بـراى ابـطـال عـقيده الوهيت مسيح قرآن چنين مى گويد: «اگر خدابخواهد مسيح و مادرش مريم و تمام كسانى را كه در زمين زندگى مى كنند هلاك كندچه كسى مى تواند جلو آن را بـگـيرد» (قل فمن يملك من اللّه شيئا ان اراد ان يهلك المسيح ابن مريم وامه ومن فى الا رض جميعا).اشاره به اين كه مسيح مانند مادرش مريم و مانند همه افراد بشر انسانى بيش نبود و به همين دليل فنا و نيستى در ذات او راه دارد و چنين چيزى , چگونه ممكن است خداوند ازلى و ابدى باشد!.و در پـايـان آيـه به گفتار آنهايى كه تولد مسيح را بدون پدر دليلى بر الوهيت اومى گيرند پاسخ داده , مـى گـويـد: «خـداوند حكومت آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو است در اختيار دارد هرگونه مخلوقى بخواهد مى آفريند (خواه انسانى بدون پدر و مادر مانند آدم , و خواه انسانى از پدر و مـادر مـانند انسانهاى معمولى , و خواه فقط از مادر مانند مسيح , اين تنوع خلقت دليل بر قدرت اوسـت و دليل بر هيچ چيزديگر نيست ) و خداوند بر هر چيزى تواناست » (وللّه ملك السموات والا رض ومابينهما يخلق ما يش واللّه عـلى كـل شى قدير).

يهود و نصارى گفتند: ما فرزندان خداو دوستان او هستيم بگو: پس چرا شما را در مقابل گناهانتان مجازات مى كند شما بشرى هستيد از مخلوقات خدا, همانند ساير انسانها خدا هر كه را بخواهد (و شايسته ببيند)مى بخشد و هر كه را بخواهد (و مستحق ببيند) كيفر مى دهد هـمه مخلوق خدا هستند و بنده و مملوك او, بنابراين نام فرزندخدا بر كسى گـذاشـتـن مـنـطـقـى نيست وسرانجام هم تمام مخلوقات به سوى او باز مى گردند وقالت اليهود والنصارى نحن ابن اللّه واحبؤه قل فلم يعذبكم بذنوبكم بل انتم بشر ممن خلق يغفر لمن يش ويعذب من يش وللّه ملك السموات والا رض وما بينهما واليه المصيردر ايـن آيـه به يكى از ادعاهاى بى اساس و امتيازات موهومى كه يهود و نصارى داشتند اشـاره كـرده مى گويد: «يهود و نصارى گفتند: ما فرزندان خداو دوستان او هستيم » ! (وقالت اليهود والنصارى نحن ابن اللّه واحبؤه )!.اما مى دانيم كه قرآن با تمام اين امتيازات موهوم مبارزه مى كند و امتياز هرانسانى را تنها در ايمان و عـمـل صـالـح و پرهيزكارى او مى شمرد, لذا در ادامه آيه براى ابطال اين ادعا چنين مى گويد: «بگو: پس چرا شما را در مقابل گناهانتان مجازات مى كند»؟ (قل فلم يعذبكم بذنوبكم ).ايـن مـجـازات گـنـاهكاران نشانه آن است كه ادعاى ارتباط فوق العاده با خدا ! تاآنجا كه خود را دوستان , بلكه فرزندان خدا مى شماريد, ادعايى بى اساس است به علاوه تاريخ شما نشان مى دهد كه گـرفـتـار يـك سلسله مجازاتها و كيفرهاى الهى درهمين دنيا نيز شده ايد و اين دليل ديگرى بر بطلان ادعاى شماست . سـپـس بـراى تـاكـيـد مطلب اضافه مى كند: «شما بشرى هستيد از مخلوقات خدا, همانند ساير انسانها» (بل انتم بشر ممن خلق ).و ايـن يـك قـانون عمومى است كه «خدا هر كه را بخواهد (و شايسته ببيند)مى بخشد و هر كه را بخواهد (و مستحق ببيند) كيفر مى دهد» (يغفر لمن يش ويعذب من يش).از ايـن گـذشـتـه «هـمه مخلوق خدا هستند و بنده و مملوك او, بنابراين نام فرزندخدا بر كسى گـذاشـتـن مـنـطـقـى نيست » (وللّه ملك السموات والا رض وما بينهما) «وسرانجام هم تمام مخلوقات به سوى او باز مى گردند» (واليه المصير).

اى اهل كتاب واى يهود و نصارى پيامبر مـا بـه سوى شما آمد و در عصرى كه ميان پيامبران الهى فترت و فاصله اى واقع شده بود ح قايق را براى شما بيان كرد, مبادا بگوييد از طرف خدا بشارت دهنده و بيم دهنده به سوى ما نيامد كه افراد با ايمان و نيكوكار را به رحمت و پاداش الـهى بشارت داده و افراد بى ايمان و گنهكار و آلوده را از كيفرهاى الهى بيم مى دهد به سوى شما آمد خداوند بر هر چيز تواناست يا اهل الكتاب قد جكم رسولنايبين لكم على فترة من الرسل ان تقولوا ما جنا من بشير ولا نذير فقد جكم بشير ونذير واللّه على كل شى قديرباز در اين آيه روى سخن به اهل كتاب است : «اى اهل كتاب واى يهود و نصارى پيامبر مـا بـه سوى شما آمد و در عصرى كه ميان پيامبران الهى فترت و فاصله اى واقع شده بود ح قايق را براى شما بيان كرد, مبادا بگوييد از طرف خدا بشارت دهنده و بيم دهنده به سوى ما نيامد» (يا اهل الكتاب قد جكم رسولنايبين لكم على فترة من الرسل ان تقولوا ما جنا من بشير ولا نذير).آرى ! «بشير» و «نذير» يعنى پيامبر اسلام (ص ) (كه افراد با ايمان و نيكوكار را به رحمت و پاداش الـهى بشارت داده و افراد بى ايمان و گنهكار و آلوده را از كيفرهاى الهى بيم مى دهد به سوى شما آمد» (فقد جكم بشير ونذير).و در پـايـان آيـه مى فرمايد: «خداوند بر هر چيز تواناست » (واللّه على كل شى قدير) يعنى مبعوث سـاختن پيامبران و برانگيختن جانشينان آنها براى نشر دعوت حق در برابر قدرت او ساده و آسان است .

زمانى را كه موسى به پيروان خود گفت :اى بنى اسرائيل نعمتهايى را كه خدا به شما ارزانى داشته است بياد آوريد هنگامى كه در ميان شما پيامبرانى قرار داد به شما چيزهايى داده كه به احدى ازعالميان نداد واذ قال موسى لقومه يا قوم اذكروا نعمة اللّه عليكم اذ جعل فيكم انبيا وجعلكم ملوكا وآتيكم مالم يؤت احدا من العالمين

بنى اسرائيل و سرزمين مقدس !.

از ايـن بـه بعد قرآن براى زنده كردن روح حق شناسى در يهود, و بيدار كردن وجدان آنها در برابر خطاهايى كه در گذشته مرتكب شدند, تا به فكر جبران بيفتند,نخست چنين مى گويد: به خاطر بـيـاوريـد «زمانى را كه موسى به پيروان خود گفت :اى بنى اسرائيل نعمتهايى را كه خدا به شما ارزانى داشته است بياد آوريد» (واذ قال موسى لقومه يا قوم اذكروا نعمة اللّه عليكم ).سـپس به سه نعمت مهم اشاره كرده , نخست مى گويد: «هنگامى كه در ميان شما پيامبرانى قرار داد» و زنجير فرعونى را شكست (اذ جعل فيكم انبيا).در پـرتو اين نعمت بود كه از دره هولناك شرك و بت پرستى و گوساله پرستى رهايى يافتند, و اين بزرگترين نعمت معنوى در حق آنها بود.سـپس به بزرگترين موهبت مادى كه به نوبه خود مقدمه مواهب معنوى نيزمى باشد اشاره كرده مى فرمايد: «شما را صاحب اختيار جان و مال و زندگى خودقرار داد» (وجعلكم ملوكا).زيـرا بـنـى اسرائيل ساليان دراز در زنجير اسارت و بردگى فرعون و فرعونيان بودند وهيچ گونه «اختيارى » از خود نداشتند, خداوند به بركت قيام موسى آنها را صاحب اختيار هستى و زندگى خود ساخت . و در آخـر آيـه بـطـوركلى به نعمتهاى مهم و برجسته اى كه در آن زمان به احدى داده نشده بود اشاره فرموده , مى گويد: «به شما چيزهايى داده كه به احدى ازعالميان نداد» (وآتيكم مالم يؤت احدا من العالمين ).اين نعمتهاى متنوع , فراوان بودند, كه شرح آن در آيه 57 سوره بقره گذشت .

موسى به قـوم خود گفت : شما به سرزمين مقدسى كه خداوند برايتان مقرر داشته است وارد شويد, و براى ورود بـه آن از مـشـكـلات نترسيدو از فداكارى مضايقه نكنيد, اگر به اين فرمان پشت كنيد زيان خـواهيد ديد يا قوم ادخلواالا رض المقدسة التى كتب اللّه لكم ولا ترتدوا على ادباركم فتنقلبوا خاسرين در اين آيه جريان ورود بنى اسرائيل را به سرزمين مقدس چنين بيان مى كند: «موسى به قـوم خود گفت : شما به سرزمين مقدسى كه خداوند برايتان مقرر داشته است وارد شويد, و براى ورود بـه آن از مـشـكـلات نترسيدو از فداكارى مضايقه نكنيد, اگر به اين فرمان پشت كنيد زيان خـواهيد ديد» (يا قوم ادخلواالا رض المقدسة التى كتب اللّه لكم ولا ترتدوا على ادباركم فتنقلبوا خاسرين ).

به او گفتند: اى موسى ! تو كه مى دانى در اين سـرزمـين جمعيتى جبار و زورمندزندگى مى كنند و ما هرگز در آن گام نخواهيم گذاشت تا آنـهـا اين سرزمين را تخليه كرده و بيرون روند, هنگامى كه آنها خارج شوند ما فرمان تو را اطاعت خـواهـيـم كـردو گـام در ايـن سرزمين مقدس خواهيم گذاشت قالوا يا موسى ان فيها قوما جبارين وانا لن ندخلها حتى يخرجوا منها فان يخرجوا منها فانا داخلون امـا بـنى اسرائيل در برابر اين پيشنهاد موسى ـهمانطور كه روش افراد ضعيف و ترسو و بـى اطـلاع اسـت كـه مايلند همه پيروزيها در سايه تصادفها و يامعجزات براى آنها فراهم شود و به اصـطـلاح لقمه را بگيرند و در دهانشان بگذارند«به او گفتند: اى موسى ! تو كه مى دانى در اين سـرزمـين جمعيتى جبار و زورمندزندگى مى كنند و ما هرگز در آن گام نخواهيم گذاشت تا آنـهـا اين سرزمين را تخليه كرده و بيرون روند, هنگامى كه آنها خارج شوند ما فرمان تو را اطاعت خـواهـيـم كـردو گـام در ايـن سرزمين مقدس خواهيم گذاشت » (قالوا يا موسى ان فيها قوما جبارين وانا لن ندخلها حتى يخرجوا منها فان يخرجوا منها فانا داخلون ).ايـن پـاسـخ بـنى اسرائيل به خوبى نشان مى دهد كه استعمار فرعونى در طول ساليان دراز چه اثر شومى روى نسل آنها گذارده بود.

در اين هنگام دو نفر از مردان با ايمان كه ترس از خدا در دل آنها جاى داشت و به همين دليل مشمول نعمتهاى بزرگ او شده بودند (و روح استقامت و شهامت را بـا دورانـديـشـى و آگـاهـى اجتماعى و نظامى آميخته بودند براى دفاع از پيشنهاد موسى بپا خاستند و به بنى اسرائيل ) گفتند: شمااز دروازه شهر وارد بشويد, هنگامى كه وارد شديد (و آنها را در بـرابـر عمل انجام شده قرار داديد) پيروز خواهيد شد ولـى بايد در هر صورت از روح ايمان استمداد كنيد و بر خدا تكيه نماييد تابه اين هدف برسيد قال رجلان من الذين يخافون انعم اللّه عليهم ادخلوا عليهم الباب فاذا دخلتموه فانكم غالبون وعلى اللّه فتوكلوا ان كنتم مؤمنين سـپس قرآن مى گويد: «در اين هنگام دو نفر از مردان با ايمان كه ترس از خدا در دل آنها جاى داشت و به همين دليل مشمول نعمتهاى بزرگ او شده بودند (و روح استقامت و شهامت را بـا دورانـديـشـى و آگـاهـى اجتماعى و نظامى آميخته بودند براى دفاع از پيشنهاد موسى بپا خاستند و به بنى اسرائيل ) گفتند: شمااز دروازه شهر وارد بشويد, هنگامى كه وارد شديد (و آنها را در بـرابـر عمل انجام شده قرار داديد) پيروز خواهيد شد» (قال رجلان من الذين يخافون انعم اللّه عليهم ادخلوا عليهم الباب فاذا دخلتموه فانكم غالبون ).«ولـى بايد در هر صورت از روح ايمان استمداد كنيد و بر خدا تكيه نماييد تابه اين هدف برسيد» (وعلى اللّه فتوكلوا ان كنتم مؤمنين ).

ما تا آنها در اين سرزمينند هـرگـز و ابـدا وارد آن نخواهيم شد تو و پروردگارت كه به تو وعده پيروزى داده است برويد و با عمالقه بجنگيد هنگامى كه پيروز شديدما را خبر كنيد ما در اينجا نشسته ايم قالوا يا موسى انا لن ندخله ابدا ماداموافيها فاذهب انت وربك فقاتلا انا هيهنا قاعدون ولى بنى اسرائيل هيچ يك از اين پيشنهادها را نپذيرفتند و به خاطرضعف و زبونى كه در روح و جان آنها لانه كرده بود, صريحا به موسى خطاب كرده ,گفتند: «ما تا آنها در اين سرزمينند هـرگـز و ابـدا وارد آن نخواهيم شد تو و پروردگارت كه به تو وعده پيروزى داده است برويد و با عمالقه بجنگيد هنگامى كه پيروز شديدما را خبر كنيد ما در اينجا نشسته ايم » ! (قالوا يا موسى انا لن ندخله ابدا ماداموافيها فاذهب انت وربك فقاتلا انا هيهنا قاعدون ).اين آيه نشان مى دهد كه بنى اسرائيل جسارت را در مقابل پيامبر خود به حداكثر رسانيده بودند.

پروردگارا !من تنها اختياردار خود و برادرم هـسـتـم , خـداوندا ! ميان ما و جمعيت فاسقان ومتمردان جدايى بيفكن قال رب انى لا املك الا نفسى واخى فافرق بيننا وبين القوم الفاسقين در اين آيه مى خوانيم كه موسى بكلى از جمعيت مايوس گشت ودست به دعا برداشت و جـدايـى خـود را از آنـهـا با اين عبارت تقاضا كرد: «پروردگارا !من تنها اختياردار خود و برادرم هـسـتـم , خـداوندا ! ميان ما و جمعيت فاسقان ومتمردان جدايى بيفكن » تا نتيجه اعمال خود را ببينند و اصلاح شوند (قال رب انى لا املك الا نفسى واخى فافرق بيننا وبين القوم الفاسقين ).الـبـتـه كـارى كـه بـنى اسرائيل كردند يعنى رد صريح فرمان پيامبرشان درسرحدكفر بود و اگر مى بينيم قرآن لقب «فاسق » به آنها داده است به خاطر آن است كه فاسق معنى و سيعى دارد و هر نوع خروج از رسم عبوديت و بندگى خدا راشامل مى شود.

اين جمعيت از ورود در اين سرزمين مـقدس كه مملو از انواع مواهب مادى و معنوى بودتا چهل سال محروم خواهند ماند به علاوه در اين چهل سال بايد در بيابانها سرگردان باشند هيچ گاه در باره فاسقان از اين سرنوشت غمگين مباش قال فانها مـحـرمـة عـلـيـهم اربعين سنة يتيهون فى الا رض فلا تاس على القوم الفاسقين سرانجام دعاى موسى به اجابت رسيد و بنى اسرائيل نتيجه شوم اعمال خود را گرفتند; زيرا از طرف خداوند به موسى چنين وحى فرستاده شد كه : «اين جمعيت از ورود در اين سرزمين مـقدس كه مملو از انواع مواهب مادى و معنوى بودتا چهل سال محروم خواهند ماند» (قال فانها مـحـرمـة عـلـيـهم اربعين سنة ) «به علاوه در اين چهل سال بايد در بيابانها سرگردان باشند» (يتيهون فى الا رض ).سـپـس بـه مـوسـى مـى گـويد: هر چه بر سر جمعيت اين سرزمين در اين مدت بيابد به جا است «هيچ گاه در باره فاسقان از اين سرنوشت غمگين مباش » (فلا تاس على القوم الفاسقين ).

اى پيامبر ! داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان در آن هنگام كه هر كدام كارى براى تقرب به پـروردگار انجام دادند, اما از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد سوگند ياد نمايد كه تو را خواهم كشت گفت : خدا تنها از پرهيزكاران مى پذيرد واتل عليهم نبا ابنى آدم بالحق اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما ولم يتقبل من الا خر قال لا قتلنك قال انما يتقبل اللّه من المتقين

نخستين قتل در روى زمين !.

از ايـن آيـه بـه بـعـد داستان فرزند آدم , و قتل يكى به وسيله ديگرى , شرح داده شده است و شايد ارتـباط آن با آيات سابق ـكه در باره بنى اسرائيل بودـ اين باشد كه انگيزه بسيارى از خلافكاريهاى بـنـى اسـرائيـل مسئله «حسد» بود, و خداوند در اينجابه آنها گوشزد مى كند كه سرانجام حسد چگونه ناگوار و مرگبار مى باشد كه حتى به خاطر آن برادر دست به خون برادر خود مى آلايد!.نـخـسـت مى فرمايد: «اى پيامبر ! داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان »(واتل عليهم نبا ابنى آدم بالحق ).ذكـر كـلـمـه «بـالـحق » ممكن است اشاره به اين باشد كه سرگذشت مزبور در«عهد قديم » (تـورات ) بـا خـرافـاتى آميخته شده است , اما آنچه در قرآن آمده عين واقعيتى است كه روى داده است . سـپـس بـه شـرح داسـتان مى پردازد و مى گويد: «در آن هنگام كه هر كدام كارى براى تقرب به پـروردگار انجام دادند, اما از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد» (اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما ولم يتقبل من الا خر).و هـمـيـن مـوضـوع سـبب شد برادرى كه عملش قبول نشده بود ديگرى راتهديد به قتل كند, و «سوگند ياد نمايد كه تو را خواهم كشت » ! (قال لا قتلنك ).اما برادر دوم او را نصيحت كرد كه اگر چنين جريانى پيش آمده گناه من نيست بلكه ايراد متوجه خـود تـو است كه عملت با تقوا و پرهيزكارى همراه نبوده است و«گفت : خدا تنها از پرهيزكاران مى پذيرد» (قال انما يتقبل اللّه من المتقين ).

اگر تو, به تهديدت جامه عمل بپوشانى و دست به كشتن من دراز كنى , من هرگز مقابله به مثل نخواهم كرد و دست به كشتن تو دراز نمى كنم چـرا كـه من از خدا مى ترسم » و هرگز دست به چنين گناهى نمى آلايم لئن بسطت الى يدك لتقتلنى م انا بباسط يدى اليك لا قتلك انى اخاف اللّه رب العالمين سپس اضافه كرد: حتى «اگر تو, به تهديدت جامه عمل بپوشانى و دست به كشتن من دراز كنى , من هرگز مقابله به مثل نخواهم كرد و دست به كشتن تو دراز نمى كنم » (لئن بسطت الى يدك لتقتلنى م انا بباسط يدى اليك لا قتلك ).«چـرا كـه من از خدا مى ترسم » و هرگز دست به چنين گناهى نمى آلايم » (انى اخاف اللّه رب العالمين ).

بلكه مى خواهم تو بار گناه مـن و خـويـش را به دوش بكشى از دوزخيان خواهى بود و همين است جزاى ستمكاران انى اريد ان تبو باثمى واثمك فتكون من اصحاب النار وذلك جزا الظالمين به علاوه من نمى خواهم بار گناه ديگرى را به دوش بكشم «بلكه مى خواهم تو بار گناه مـن و خـويـش را به دوش بكشى » (انى اريد ان تبو باثمى واثمك ) و مسلما با قبول اين مسؤوليت بزرگ «از دوزخيان خواهى بود و همين است جزاى ستمكاران » (فتكون من اصحاب النار وذلك جزا الظالمين ).

سرانجام , نفس سركش قابيل او را مصمم به كشتن برادر كرد و او راكشت و بر اثر اين عمل زيانكار شد فطوعت له نفسه قتل اخيه فقتله فاصبح من الخاسرين

پرده پوشى بر جنايت !.

در ايـن آيه و آيه بعد دنباله ماجراى فرزندان آدم تعقيب شده , نخست مى گويد: «سرانجام , نفس سركش قابيل او را مصمم به كشتن برادر كرد و او راكشت » (فطوعت له نفسه قتل اخيه فقتله ).سپس مى گويد: «و بر اثر اين عمل زيانكار شد» (فاصبح من الخاسرين ).چـه زيـانـى از اين بالاتر كه عذاب وجدان و مجازات الهى و نام ننگين را تادامنه قيامت براى خود خريد.

خداوند زاغى را فرستاد كه خاكهاى زمين را كـنـار بـزنـد (و بـا پنهان كردن جسدبى جان زاغ ديگر, و يا با پنهان كردن قسمتى از طعمه خود, آنـچنان كه عادت زاغ است ) به قابيل نشان دهد كه چگونه جسد برادر خويش را به خاك بسپارد فرياد برآورد كـه اى واى بـرمـن ! آيـا من بايد از اين زاغ هم ناتوانتر باشم و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن كنم سرانجام از كرده خود نادم و پشيمان شد فبعث اللّه غرابا يبحث فى الا رض ليريه كيف يوارى سواة اخيه قال يا ويلتى اعجزت ان اكون مثل هذا الغراب فاوارى سؤاة اخى فاصبح من النادمين در روايـتـى از امـام صادق (ع ) نقل شده , هنگامى كه قابيل برادرخود را كشت , او را در بـيابان افكنده بود, و نمى دانست چه كند ! چيزى نگذشت كه درندگان به سوى جسد هابيل روى آوردنـد, در اين موقع همانطور كه قرآن مى گويد:«خداوند زاغى را فرستاد كه خاكهاى زمين را كـنـار بـزنـد (و بـا پنهان كردن جسدبى جان زاغ ديگر, و يا با پنهان كردن قسمتى از طعمه خود, آنـچنان كه عادت زاغ است ) به قابيل نشان دهد كه چگونه جسد برادر خويش را به خاك بسپارد» (فبعث اللّه غرابا يبحث فى الا رض ليريه كيف يوارى سواة اخيه ).سپس قرآن اضافه مى كند در اين موقع قابيل از غفلت و بى خبرى خود ناراحت شدو «فرياد برآورد كـه اى واى بـرمـن ! آيـا من بايد از اين زاغ هم ناتوانتر باشم و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن كنم » (قال يا ويلتى اعجزت ان اكون مثل هذا الغراب فاوارى سؤاة اخى ).اما به هر حال «سرانجام از كرده خود نادم و پشيمان شد» (فاصبح من النادمين ) البته اين ندامت دليل بر توبه او از گناه نخواهد بود.در حـديـثى از پيامبراسلام (ص ) نقل شده كه فرمود: «خون هيچ انسانى به ناحق ريخته نمى شود مـگـر اين كه سهمى از مسؤوليت آن بر عهده قابيل است كه اين سنت شوم آدمكشى را در دنيا بنا نهاد».

به خاطر همين موضوع بر بنى اسرائيل مقرر داشتيم كه هرگاه كسى انسانى را بدون ارتكاب قتل , و بدون فساد در روى زمين به قتل برساند,چنان است كه گويا همه انسانها را كشته است و كسى كه انسانى را از مرگ نجات دهد گويا همه انسانها را از مرگ نجات داده است پيامبران ما بادلايل روشن براى ارشـاد آنـهـا آمـدنـد ولـى بـسيارى از آنها قوانين الهى را درهم شكستند و راه اسراف را در پيش گرفتند من اجل ذلك كتبنا على بنى اسرائيل انه من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الا رض فكانما قتل الناس جميعاومن احياها فكانما احيا الناس جميعا ولقد جتهم رسلنا بالبينات ثم ان كثيرامنهم بعد ذلك فى الا رض لمسرفون

پيوند انسانها!.

پـس از ذكـر داسـتـان فرزندان آدم يك نتيجه گيرى كلى و انسانى در اين آيه شده است , نخست مى فرمايد: «به خاطر همين موضوع بر بنى اسرائيل مقرر داشتيم كه هرگاه كسى انسانى را بدون ارتكاب قتل , و بدون فساد در روى زمين به قتل برساند,چنان است كه گويا همه انسانها را كشته است و كسى كه انسانى را از مرگ نجات دهد گويا همه انسانها را از مرگ نجات داده است » (من اجل ذلك كتبنا على بنى اسرائيل انه من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الا رض فكانما قتل الناس جميعاومن احياها فكانما احيا الناس جميعا).چـگـونـه قـتـل يـك انسان مساوى است با قتل همه انسانها و نجات يك نفرمساوى با نجات همه انسانها؟.آنچه مى توان گفت اين است كه : قرآن در اين آيه يك حقيقت اجتماعى وتربيتى را بازگو مى كند زيـرا: كـسـى كـه دسـت بـه خون انسان بيگناهى مى آلايد درحقيقت چنين آمادگى را دارد كه انـسـانهاى بيگناه ديگرى را به قتل برساند, او درحقيقت يك قاتل است و طعمه او انسان بيگناه , و مـى دانـيـم تـفـاوتـى در مـيـان انـسـانهاى بيگناه از اين نظر نيست , همچنين كسى كه به خاطر نـوع دوسـتـى و عاطفه انسانى , ديگرى را از مرگ نجات بخشد اين آمادگى را دارد كه اين برنامه انـسـانـى رادر مـورد هـر بـشـر ديـگرى انجام دهد و با توجه به اين كه قرآن مى گويد: «فكانما »اسـتـفـاده مى شود كه مرگ و حيات يك نفر اگر چه مساوى با مرگ و حيات اجتماع نيست اما شباهتى به آن دارد.قابل توجه اين كه , كسى از امام صادق (ع ) تفسير اين آيه را پرسيد, امام فرمود: منظور از «كشتن » و «نـجـات از مـرگ » كـه در آيـه آمده نجات از آتش سوزى ياغرقاب و مانند آن است , سپس امام سـكوت كرد و بعد فرمود: تاويل اعظم و مفهوم بزرگتر آيه اين است كه ديگرى را دعوت به سوى راه حق يا باطل كند و او دعوتش را بپذيرد.در پـايان آيه اشاره به قانون شكنى بنى اسرائيل كرده مى فرمايد: «پيامبران ما بادلايل روشن براى ارشـاد آنـهـا آمـدنـد ولـى بـسيارى از آنها قوانين الهى را درهم شكستند و راه اسراف را در پيش گرفتند» (ولقد جتهم رسلنا بالبينات ثم ان كثيرامنهم بعد ذلك فى الا رض لمسرفون ).«اسراف » در لغت , معنى وسيعى دارد كه هرگونه تجاوز و تعدى از حد راشامل مى شود اگرچه غالبا در مورد بخششها و هزينه ها و مخارج به كار مى رود.

كيفر كسانى كه با خـدا و پـيـامـبر به جنگ برمى خيزند و درروى زمين دست به فساد مى زنند اين است كه (يكى از چـهـار مـجازات در مورد آنهااجرا شود نخست :) اين كه كشته شوند, (ديگر) اين كه به دار آويخته شـونـد, (سوم )اين كه دست و پاى آنها بطور مخالف (دست راست با پاى چپ ) بريده شود(چهارم ) ايـن كه از زمينى كه در آن زندگى مى كنند تبعيد گردند اين مجازات و رسوايى آنها در دنيا است و (تنها به اين مجازات قناعت نـخواهد شد بلكه ) در آخرت نيز كيفر سخت و عظيمى خواهندداشت انما جزا الذين يحاربون اللّه ورسوله ويـسـعـون فى الا رض فسادا ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم وارجلهم من خلاف او ينفوا من الا رض ذلك لهم خزى فى الدنيا ولهم فى الا خرة عذاب عظيم شان نزول : نقل شده كه : جمعى از مشركان خدمت پيامبر آمدند ومسلمان شدند اما آب و هواى مدينه به آنها نساخت , رنگ آنها زرد و بدنشان بيمارشد, پيامبر(ص ) براى بهبودى آنها دستور داد بـه خـارج مـديـنـه , در نـقـطه خوش آب وهوايى از صحرا كه شتران زكات را در آنجا به چرا مـى بردند بروند و ضمن استفاده ازآب و هواى آنجا از شير تازه شتران به حد كافى استفاده كنند, آنـهـا چـنين كردند وبهبود يافتند اما به جاى تشكر از پيامبر(ص ) چوپانهاى مسلمان را دست و پا بـريـده وچـشـمـان آنـهـا را از بـيـن بـردنـد و سپس دست به كشتار آنها زدند و از اسلام بيرون رفتندپيامبر(ص ) دستور داد آنها را دستگيركردند و همان كارى كه با چوپانها انجام داده بودند به عنوان مجازات در باره آنها انجام يافت , آيه در باره اين گونه اشخاص نازل گرديد و قانون اسلام را در مورد آنها شرح داد.

كيفر آنها كه به جان و مال مردم حمله مى برندـ.

ايـن آيه در حقيقت بحثى را كه در مورد قتل نفس در آيات سابق بيان شدتكميل مى كند و جزاى افـراد مـتـجـاوزى را كـه اسـلـحه به روى مسلمانان مى كشند و باتهديد به مرگ و حتى كشتن , اموالشان را به غارت مى برند, با شدت هر چه تمامتربيان مى كند, و مى گويد: «كيفر كسانى كه با خـدا و پـيـامـبر به جنگ برمى خيزند و درروى زمين دست به فساد مى زنند اين است كه (يكى از چـهـار مـجازات در مورد آنهااجرا شود نخست :) اين كه كشته شوند, (ديگر) اين كه به دار آويخته شـونـد, (سوم )اين كه دست و پاى آنها بطور مخالف (دست راست با پاى چپ ) بريده شود(چهارم ) ايـن كه از زمينى كه در آن زندگى مى كنند تبعيد گردند» (انما جزا الذين يحاربون اللّه ورسوله ويـسـعـون فى الا رض فسادا ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم وارجلهم من خلاف او ينفوا من الا رض ).در پـايـان آيـه مى فرمايد: «اين مجازات و رسوايى آنها در دنيا است و (تنها به اين مجازات قناعت نـخواهد شد بلكه ) در آخرت نيز كيفر سخت و عظيمى خواهندداشت » (ذلك لهم خزى فى الدنيا ولهم فى الا خرة عذاب عظيم ).از ايـن جمله استفاده مى شود كه حتى اجراى حدود و مجازاتهاى اسلامى مانع از كيفرهاى آخرت نخواهد گرديد.