• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دوم> قرآن ( 2 ) > گزیده تفسیر نمونه جلد 1

مردان سرپرست ونگهبان زناننداين سرپرستى به خاطر برتريهايى است كه (از نـظـر نـظام اجتماع ) خداوند براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده استو نيز اين سرپرستى به خاطر تعهداتى است كه مردان در مورد پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند و زنـان صـالـح , زنانى هستند كه متواضعند و در غياب (همسرخود) حفظ اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقى كه خدا براى آنان قرار داده ,مى كنندزنانى را كه از طغيان وسركشى آنها مى ترسيد پند و اندرز دهيددر صورتى كه اندرزهاى شما سودى نداد, دربستر از آنها دورى كنيدآنها را تنبيه بدنى كنيدپس اگر آنها از شما اطاعت كردند, راهى براى تعدى بر آنهامجوييدزيرا خداوند بلندمرتبه و بزرگ است الرجال قوامون على النسبما فضل اللّه بعضهم على بعضوبما انفقوامن اموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ اللّه واللا تى تخافون نشوزهن فعظوهنواهجروهن فى المضاجع واضربوهن فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا ان اللّه كان عليا كبيرا

سرپرستى در نظام خانواده

خانواده يك واحد كوچك اجتماعى است و همانند يك اجتماع بزرگ بايدرهبر و سرپرست واحدى داشـتـه بـاشـد, زيـرا رهبرى و سرپرستى دسته جمعى كه زن و مرد مشتركا آن را به عهده بگيرند مفهومى ندارد در نتيجه مرد يا زن يكى بايد«رئيس » خانواده و ديگرى «معاون » و تحت نظارت او باشد, قرآن در اينجا تصريح مى كند كه مقام سرپرستى بايد به مرد داده شود, مى گويد: «مردان سرپرست ونگهبان زنانند» (الرجال قوامون على النس).الـبـتـه مـقصود از اين تعبير استبداد و اجحاف و تعدى نيست , بلكه منظوررهبرى واحد منظم با توجه به مسؤوليتها و مشورتهاى لازم است . جمله بعد كه دو بخش است در قسمت اول مى فرمايد: «اين سرپرستى به خاطر برتريهايى است كه (از نـظـر نـظام اجتماع ) خداوند براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است » (بما فضل اللّه بعضهم على بعض ).

و در قـسـمـت دوم مـى فـرمـايد: «و نيز اين سرپرستى به خاطر تعهداتى است كه مردان در مورد پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند» (وبما انفقوامن اموالهم ).سپس اضافه مى كند كه زنان در برابر وظايفى كه در خانواده به عهده دارند به دو دسته انددسـتـه اول : «و زنـان صـالـح , زنانى هستند كه متواضعند و در غياب (همسرخود) حفظ اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقى كه خدا براى آنان قرار داده ,مى كنند» (فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ اللّه ).يعنى مرتكب خيانت چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظشخصيت شوهر و اسرار خانواده در غياب او نمى شوند, و وظايف و مسؤوليتهاى خود را به خوبى انجام مى دهند.دسـتـه دوم : زنـانـى هستند كه از وظايف خود سرپيچى مى كنند و نشانه هاى ناسازگارى در آنها ديده مى شود, مردان در مقابل اين گونه زنان وظايفى دارند كه بايدمرحله به مرحله اجرا گردد, در مـرحـلـه اول مى فرمايد: «زنانى را كه از طغيان وسركشى آنها مى ترسيد پند و اندرز دهيد» (واللا تى تخافون نشوزهن فعظوهن ).در مـرحـلـه دوم مـى فـرمايد: «در صورتى كه اندرزهاى شما سودى نداد, دربستر از آنها دورى كنيد» (واهجروهن فى المضاجع ).و در مـرحـلـه سـوم : در صورتى كه سركشى و پشت پا زدن به وظايف ومسؤوليتها از حد بگذرد و هـمـچـنان در راه قانون شكنى با لجاجت و سرسختى گام بردارند, نه اندرزها تاثير كند, و نه جدا شـدن در بـستر, و كم اعتنايى نفعى نبخشد, وراهى جز «شدت عمل » باقى نماند «آنها را تنبيه بدنى كنيد» (واضربوهن ).مسلم است كه اگر يكى از اين مراحل مؤثر واقع شود و زن به انجام وظيفه خود اقدام كند مرد حق ندارد بهانه گيرى كرده , در صدد آزار زن برآيد, لذا به دنبال اين جمله مى فرمايد: «پس اگر آنها از شما اطاعت كردند, راهى براى تعدى بر آنهامجوييد»(فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا ).و در پايان آيه مجددا به مردان هشدار مى دهد كه از موقعيت سرپرستى خوددر خانواده سؤاستفاده نـكـنـنـد و به قدرت خدا كه بالاتر از همه قدرتهاست بينديشند «زيرا خداوند بلندمرتبه و بزرگ است » (ان اللّه كان عليا كبيرا).

و اگر از جدايى و شـكـاف ميان آنان (دو همسر) بيم داشته باشيد يك داور ازخانواده شوهر, و داورى از خانواده زن انـتـخـاب كـنـيدگر اين دو داور (با حسن نيت و دلسوزى وارد كار شوند و)هدفشان اصلاح مـيـان دو همسر بوده باشد, خداوند كمك مى كند و به وسيله آنان ميان دو همسر الفت مى دهد خداوند (از نيت آنها) با خبر و آگاه است وان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله وحكما من اهلهاان يريدا اصلاحا يوفق اللّه بينهماان اللّه كان عليما خبيرا

محكمه صلح خانوادگى !.

در اين آيه اشاره به مساله بروز اختلاف و نزاع ميان دو همسر كرده , مى گويد:«و اگر از جدايى و شـكـاف ميان آنان (دو همسر) بيم داشته باشيد يك داور ازخانواده شوهر, و داورى از خانواده زن انـتـخـاب كـنـيد» تا به كار آنان رسيدگى كنند(وان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله وحكما من اهلها).سـپـس مى فرمايد: «اگر اين دو داور (با حسن نيت و دلسوزى وارد كار شوند و)هدفشان اصلاح مـيـان دو همسر بوده باشد, خداوند كمك مى كند و به وسيله آنان ميان دو همسر الفت مى دهد» (ان يريدا اصلاحا يوفق اللّه بينهما).و بـراى اين كه به داوران هشدار دهد كه حسن نيت به خرج دهند در پايان آيه مى فرمايد: «خداوند (از نيت آنها) با خبر و آگاه است » (ان اللّه كان عليما خبيرا).

محكمه صلح خانوادگى

كه در آيه فوق به آن اشاره شده يكى از شاهكارهاى اسلام است اين محكمه امتيازاتى دارد كه ساير محاكم فاقد آن . هستند, از جمله 1ـ در مـحـيـط خـانواده نمى توان تنها با مقياس خشك قانون و مقررات بى روح گام برداشت , لذا دسـتـور مـى دهد كه داوران اين محكمه كسانى باشند كه پيوندخويشاوندى به دو همسر دارند و مى توانند عواطف آنها را در مسير اصلاح تحريك كنند.2ـ در مـحـاكم عادى قضايى طرفين دعوا مجبورند براى دفاع از خود, هرگونه اسرارى كه دارند فاش سازند مسلم است كه اگر زن و مرد در برابر افراد بيگانه واجنبى اسرار زناشويى خود را فاش سـازند احساسات يكديگر را چنان جريحه دارمى كنند كه اگر به اجبار به منزل و خانه باز گردند, ديگر از آن صميميت و محبت سابق خبرى نخواهد بود.3ـ داوران در مـحـاكم معمولى , در جريان اختلافات غالبا بى تفاوتند درحالى كه در محكمه صلح فاميلى حكمين نهايت كوشش را به خرج مى دهند كه صلح و صميمت در ميان اين دو برقرار شود و به اصطلاح آب رفته , به جوى باز گردد!.4ـ از هـمـه ايـنـهـا گـذشـتـه چـنـين محكمه اى هيچ يك از مشكلات و هزينه هاى سرسام آور و سرگردانى محاكم معمولى را ندارد.

و خدا رابپرستيد و هيچ چيز را شريك او قرار ندهيدو به پدر و مادر نيكى كنيدهمچنين به خويشاوندان يتيمانمستمندان همسايگان نزديك همسايگان دورو به دوست و همنشينو واماندگان و بردگانى كه مالك آنها هستيدخداوند افراد متكبر و فخرفروش رادوست نمى داردواعبدواللّه ولا تشركوا به شيئاوبالوالدين احساناوبذى القربىواليتامىوالمساكين والجار ذى القربى والجار الجنب والصاحب بالجنب وابن السبيل وما ملكت ايمانكم ان اللّه لايحب من كان مختالا فخورا در اين آيه يك سلسله از حقوق اعم از حق خدا و بندگان و آداب معاشرت با مردم بيان شده است , و روى هم رفته ده دستور از آن استفاده مى شود.1ـ نـخست مردم را دعوت به عبادت و بندگى پروردگار و ترك شرك وبت پرستى كه ريشه اصلى تمام برنامه هاى اسلامى است مى كند, دعوت به توحيدو يگانه پرستى روح را پاك , و نيت را خالص , و اراده را قـوى , وتـصميم را براى انجام هر برنامه مفيدى محكم مى سازد, و از آنجا كه آيه بيان يك رشته از حقوق اسلامى است , قبل از هر چيز اشاره به حق خداوند بر مردم كرده , مى گويد: «و خدا رابپرستيد و هيچ چيز را شريك او قرار ندهيد» (واعبدواللّه ولا تشركوا به شيئا).2ـ سپس مى گويد: «و به پدر و مادر نيكى كنيد» (وبالوالدين احسانا).حق پدر و مادر از مسائلى است كه در قرآن مجيد زياد روى آن تكيه شده وكمتر موضوعى است كه اين قدر مورد تاكيد واقع شده باشد, و در چهار مورد ازقرآن , بعد از توحيد قرار گرفته است . 3ـ «همچنين به خويشاوندان » نيكى كنيد (وبذى القربى ).ايـن مـوضـوع نيز از مسائلى است كه در قرآن تاكيد فراوان در باره آن شده است , گاهى به عنوان «صله رحم », و گاهى به عنوان «احسان و نيكى به خويشاوندان ».4ـ سـپـس اشـاره بـه حقوق «ايتام » كرده , و افراد با ايمان را توصيه به نيكى درحق «يتيمان » مـى كـنـد (واليتامى ) زيرا در هر اجتماعى بر اثر حوادث گوناگون هميشه كودكان يتيمى وجود دارنـد كـه فـرامـوش كـردن آنـها نه فقط وضع آنان را به خطرمى افكند, بلكه وضع اجتماع را نيز به خطر مى اندازد.5ـ بعد از آن حقوق «مستمندان » را يادآورى مى كند (والمساكين ).زيـرا در هـر اجتماعى افرادى معلول و از كار افتاده و مانند آن وجود دارند كه فراموش كردن آنها برخلاف تمام اصول انسانى است . 6ـ سـپس توصيه به نيكى در حق «همسايگان نزديك » مى كند (والجار ذى القربى )7ـ سپس در باره «همسايگان دور» سفارش مى كند (والجار الجنب ).«حـق هـمـسـايـگـى » در اسـلام بـه قدرى اهميت دارد كه در وصاياى معروف اميرمؤمنان (ع ) مى خوانيم : مازال (رسول اللّه ) يوصى بهم حتى ظننا انه سيورثهم :«آنقدر پيامبر(ص ) در باره آنها سفارش كرد, كه ما فكر كرديم شايد دستور دهدهمسايگان از يكديگر ارث ببرند».در حديث ديگرى از پيامبر(ص ) نقل شده كه در يكى از روزها سه بار فرمود:واللّه لا يؤمن : «به خدا سوگند چنين كسى ايمان ندارد».يـكـى پـرسـيـد چه كسى ؟ پيامبر(ص ) فرمود: الذى لا يامن جاره بوائقه : «كسى كه همسايه او از مزاحمت او در امان نيست »!.8ـ سـپس قرآن در باره كسانى كه با انسان دوستى و مصاحبت دارند, توصيه مى كرده , مى فرمايد: «و به دوست و همنشين » نيكى كنيد (والصاحب بالجنب ).البته «صاحب بالجنب » معنايى وسيعتر از دوست و رفيق دارد, به اين ترتيب آيه يك دستور جامع و كلى براى حسن معاشرت نسبت به تمام كسانى كه با انسان ارتباط دارند مى باشد, اعم از دوستان واقعى , و همكاران , و همفسران , و مراجعان ,و شاگردان , و مشاوران , و خدمتگذاران . 9ـ دسـتـه ديـگـرى كه در اينجا در باره آنها سفارش شده , كسانى هستند كه درسفر و بلاد غربت احتياج پيدا مى كنند و با اين كه ممكن است در شهر خود افرادمتمكنى باشند, در سفر به علتى وا مى مانند مى فرمايد: «و واماندگان » (وابن السبيل ).10ـ در آخـرين مرحله توصيه به نيكى كردن نسبت به بردگان كرده ,مى فرمايد: «و بردگانى كه مالك آنها هستيد» (وما ملكت ايمانكم ).در حـقـيقت آيه با حق خدا شروع شده و با حقوق بردگان ختم مى گردد و تنهااين آيه نيست كه در آن در باره بردگان توصيه شده , بلكه در آيات مختلف ديگر نيزدر اين زمينه بحث شده است . در پـايان آيه هشدار مى دهد و مى گويد: «خداوند افراد متكبر و فخرفروش رادوست نمى دارد» (ان اللّه لايحب من كان مختالا فخورا).به اين ترتيب هر كس از فرمان خدا سرپيچى كند و به خاطر تكبر, از رعايت حقوق خويشاوندان , پدر و مـادر, يتيمان , مسكينان , ابن السيبيل و دوستان سر باززند محبوب خدا و مورد لطف او نيست و هر كس كه مشمول لطف او نباشد از هرخير و سعادتى محروم است .

آنها كسانى هستند كـه (نـه تـنـهـا خودشان از نيكى كردن به مردم ) بخل مى ورزند, بلكه مردم را نيز به بخل دعوت مى كنندآنچه را كه خداوند از فضل (و رحمت ) خود به آنان داده كتمان كنندما براى كافران عذاب خواركننده اى مهيا ساخته ايم الذين يبخلون ويامرون الناس بالبخل ويكتمون ما آتيهم اللّه من فضلهواعتدنا للكافرين عذابا مهينا

انفاقهاى ريايى و الهى !.

ايـن آيه در حقيقت , دنباله آيات پيش و اشاره به افراد متكبر و خودخواه است «آنها كسانى هستند كـه (نـه تـنـهـا خودشان از نيكى كردن به مردم ) بخل مى ورزند, بلكه مردم را نيز به بخل دعوت مى كنند» (الذين يبخلون ويامرون الناس بالبخل ).علاوه بر اين سعى دارند «آنچه را كه خداوند از فضل (و رحمت ) خود به آنان داده كتمان كنند» مبادا افراد اجتماع از آنها توقعى پيدا كنند (ويكتمون ما آتيهم اللّه من فضله ).سـپس سرانجام و عاقبت كار آنها را چنين بيان مى كند كه : «ما براى كافران عذاب خواركننده اى مهيا ساخته ايم » (واعتدنا للكافرين عذابا مهينا).شـايـد سـر تـعبير به «كافرين » آن باشد كه «بخل » غالبا از كفر سرچشمه مى گيرد, زيرا افراد بـخـيـل , در واقـع ايمان كامل به مواهب بى پايان پروردگار نسبت به نيكوكاران ندارند, و اين كه مى گويد: «عذاب آنها خواركننده است » براى اين است كه جزاى «تكبر» و «خود برتربينى » را از اين راه ببينند.

و آنها كسانى هستند كه اموال خود را براى نشان دادن به مردم (و كسب شهرت و مقام ) انفاق مى كنند و ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارندو كسى كه شيطان قرين اوست بدقرينى براى خود انتخاب كردهوالذين ينفقون اموالهم رئا الناس ولا يؤمنون باللّه ولا باليوم الا خرومن يكن الشيطان له قرينا فسا قرينا در ايـن آيـه بـه يكى ديگر از صفات متكبران خودخواه اشاره كرده ,مى فرمايد: «و آنها كسانى هستند كه اموال خود را براى نشان دادن به مردم (و كسب شهرت و مقام ) انفاق مى كنند و ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارند» (والذين ينفقون اموالهم رئا الناس ولا يؤمنون باللّه ولا باليوم الا خر).و از آنـجا كه هدف آنها جلب رضايت خالق نيست بلكه خدمت به خلق است , دائمادر اين فكرند كه چـگونه انفاق كنند تا بيشتر بتوانند از آن بهره بردارى به سود خودنموده , و موقعيت خود را تثبيت كنند.آنها شيطان را دوست و رفيق خود انتخاب كردند «و كسى كه شيطان قرين اوست بدقرينى براى خود انتخاب كرده » و سرنوشتى بهتر از اين نخواهد داشت (ومن يكن الشيطان له قرينا فسا قرينا).از ايـن آيـه اسـتـفـاده مى شود كه رابطه «متكبران » با «شيطان و اعمال شيطانى »يك رابطه مستمر است نه موقت و گاهگاهى .

چه مى شد اگر آنها (از ايـن بيراهه ها باز مى گشتند و) ايمان به خدا و روز رستاخيزمى آوردند و از مواهبى كه خداوند در اخـتـيار آنها گذاشته با اخلاص نيت و فكر پاك به بندگان خدا مى دادندو در هر حال خداوند از نيات و اعمال آنها باخبر استوماذا عليهم لو آمنوا باللّه واليوم الا خر وانفقوا مما رزقهم اللّه وكان اللّه بهم عليما در ايـن آيه به عنوان اظهار تاسف به حال اين عده مى فرمايد: «چه مى شد اگر آنها (از ايـن بيراهه ها باز مى گشتند و) ايمان به خدا و روز رستاخيزمى آوردند و از مواهبى كه خداوند در اخـتـيار آنها گذاشته با اخلاص نيت و فكر پاك به بندگان خدا مى دادند» و از اين راه براى خود كسب سعادت و خوشبختى دنيا وآخرت مى كردند (وماذا عليهم لو آمنوا باللّه واليوم الا خر وانفقوا مما رزقهم اللّه ).«و در هر حال خداوند از نيات و اعمال آنها باخبر است » و بر طبق آن به آنهاجزا و كيفر مى دهد» (وكان اللّه بهم عليما).

خداوند حتى به اندازه سنگينى ذره اى ستم نمى كنداگر كار نيكى انجام شود آن را مضاعف مـى نـمايد, و پاداش عظيم از طرف خود در برابر آن مى دهدان اللّه لا يظلم مثقال ذرةوان تك حسنة يضاعفها ويؤت من لدنه اجرا عظيما اين آيه به افراد بى ايمان و بخيل كه حال آنها در آيات قبل گذشت مى گويد: «خداوند حتى به اندازه سنگينى ذره اى ستم نمى كند» (ان اللّه لا يظلم مثقال ذرة ).«ذره » در اصل به معنى مورچه هاى بسيار كوچكى است كه به زحمت ديده مى شود, ولى تدريجا به هر چيز كوچكى ذره گفته شده است , و امروز به «اتم » كه كوچكترين جز اجسام است نيز ذره گـفته مى شود و از آنجا كه «مثقال » به معنى «سنگينى » است , تعبير «مثقال ذرة » به معنى سنگينى يك جسم فوق العاده كوچك مى باشد.سپس اضافه مى كند, خداوند نه تنها ستم نمى كند, بلكه «اگر كار نيكى انجام شود آن را مضاعف مـى نـمايد, و پاداش عظيم از طرف خود در برابر آن مى دهد»(وان تك حسنة يضاعفها ويؤت من لدنه اجرا عظيما).

چرا خداوند ظلم نمى كند ؟!.

از آنجا كه ظلم و ستم معمولا يا بر اثر جهل است و يا احتياج و يا كمبودهاى روانى , كسى كه نسبت به همه چيز و همه كس عالم و از همه بى نياز و هيچ كمبودى در ذات مقدس او نيست , ظلم كردن در باره او ممكن نيست نه اين كه نمى تواند ظلم كند, بلكه در عين توانايى به خاطر اين كه حكيم و عالم است از ظلم كردن ,خوددارى مى نمايد.

حال اين افراد چـگـونـه خـواهد بود آن روز كه براى هر امتى گواهى براعمال آنها مى آوريم و تو را گواه بر آنان خواهيم آوردفكيف اذا جئنا من كل امة بشهيد وجئنابك على هؤلا شهيدا در تـعقيب آيات گذشته كه در مورد مجازاتها و پاداشهاى بدكاران و نيكوكاران سخن مـى گـفـت , ايـن آيه اشاره به مساله شهود و گواهان رستاخيز كرده ,مى گويد: «حال اين افراد چـگـونـه خـواهد بود آن روز كه براى هر امتى گواهى براعمال آنها مى آوريم و تو را گواه بر آنان خواهيم آورد» (فكيف اذا جئنا من كل امة بشهيد وجئنابك على هؤلا شهيدا).و بـه ايـن تـرتـيب علاوه بر گواهى اعضاى پيكر آدمى , و گواهى زمينى كه بر آن زيست كرده , و گـواهـى فـرشـتگان خدا بر اعمال او, هر پيامبرى نيز گواه اعمال امت خويش است , و بدكاران با وجـود ايـن همه گواه چگونه مى توانند حقيقتى را انكاركنند و خود را از كيفر اعمال خويش دور دارند.

در آن روزآنها كه كافر شدند, و بـا فـرسـتـاده پروردگار به مخالفت برخاستند (دادگاه عدل خدا رامى بينند و شهود و گواهان غيرقابل انكارى در اين دادگاه مشاهده مى كنند, آن چنان از كار خود پشيمان مى شوند كه ) آرزو مى كنند اى كاش خاك بودند و با خاكهاى زمين يكسان مى شدندو در آن روز (با آن همه گواهان ) سخنى را نمى توانند از خدا پنهان كننديومئذ يود الذين كفروا وعصوا الـرسـول لـو تـسوى بهم الا رض ولا يكتمون اللّه حديثا در اين آيه به نتيجه اعمال آنها اشاره كرده , مى گويد: «در آن روزآنها كه كافر شدند, و بـا فـرسـتـاده پروردگار به مخالفت برخاستند (دادگاه عدل خدا رامى بينند و شهود و گواهان غيرقابل انكارى در اين دادگاه مشاهده مى كنند, آن چنان از كار خود پشيمان مى شوند كه ) آرزو مى كنند اى كاش خاك بودند و با خاكهاى زمين يكسان مى شدند» (يومئذ يود الذين كفروا وعصوا الـرسـول لـو تـسوى بهم الا رض ) «و در آن روز (با آن همه گواهان ) سخنى را نمى توانند از خدا پنهان كنند»(ولا يكتمون اللّه حديثا).زيرا با آن همه شهود و گواهان , راهى براى انكار نيست .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! در حال مستى به نمازنزديك نشويد, تا بدانيد چه مى گوييدو همچنين هنگامى كه جنب هستيدمگر اين كه مسافرباشيدتاغسل كنيدو اگر بيمارباشيد و يا در سفرهنگامى كه يكى از شما از قضاى حاجت برگشت و يا با زنان آميزش جنسى داشته ايدو در اين حال آب براى وضو يا غسل نيابيددر اين موقع با خاك پاكيزه اى تيمم كنيدسپس صورت و دستهاى خود را مسح كنيدچون خداوند بخشنده و آمرزنده استيا ايها الذين آمنوا لا تقربوا الصلوة وانتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون ولا جنباالا عابرى سبيل حتى تغتسلواوان كنتم مرضى او على سفراو جاءاحد منكم من الغائط او لـمستم النسفلم تجدوا ماءفتيمموا صعيدا طيبافامسحوا بوجوهكم وايديكمان اللّه كان عفواغفورا

چند حكم فقهى !.

از اين آيه چند حكم اسلامى استفاده مى شود:1ـ.

باطل بودن نماز در حال مستى

آيـه شـريـفـه مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! در حال مستى به نمازنزديك نشويد, تا بدانيد چه مى گوييد» (يا ايهاالذين آمنوا لا تقربوا الصلوة وانتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون ).فـلـسـفـه آن هـم روشـن است , زيرا نماز گفتگوى بنده و راز و نياز او با خداست وبايد در نهايت هوشيارى انجام گردد و افراد مست از اين مرحله دور و بيگانه اند.2ـ.

باطل بودن نماز در حال جنابت

هـمـان گـونه كه قرآن مى گويد: «و همچنين هنگامى كه جنب هستيد» به نمازنزديك نشويد (ولا جنبا).سپس استثنايى براى اين حكم بيان فرموده , مى گويد: «مگر اين كه مسافرباشيد» و در مسافرت گـرفتار بى آبى شويد (الا عابرى سبيل ) كه در اين حال نمازخواندن به شرط تيمم كه در ذيل آيه خواهد آمد جايز است . 3ـ سـپـس در مـورد جـواز نـمـاز خواندن و يا عبور از مسجد مى فرمايد: «تاغسل كنيد» (حتى تغتسلوا).4ـ.

تيمم براى معذورين ـ.

در جـمـلـه بعد كه در حقيقت تمام موارد تشريع تيمم جمع است , نخست به موردى كه آب براى بـدن ضـرر داشـتـه بـاشد اشاره كرده و مى فرمايد: «و اگر بيمارباشيد و يا در سفر» (وان كنتم مرضى او على سفر).و يا «هنگامى كه يكى از شما از قضاى حاجت برگشت و يا با زنان آميزش جنسى داشته ايد» (او ج احد منكم من الغائط او لـمستم النس).«و در اين حال آب براى وضو يا غسل نيابيد» (فلم تجدوا م).«در اين موقع با خاك پاكيزه اى تيمم كنيد» (فتيمموا صعيدا طيبا).در جمله بعد طرز تيمم را بيان فرموده , مى گويد: «سپس صورت و دستهاى خود را مسح كنيد» (فامسحوا بوجوهكم وايديكم ).در پايان آيه اشاره به اين حقيقت مى كند كه دستور مزبور, يك نوع تسهيل وتخفيف براى شماست «چون خداوند بخشنده و آمرزنده است » (ان اللّه كان عفواغفورا).

آيا نديدى جمعيتى كه بهره اى از كتاب آسمانى را در اختيارداشتند, (اما به جاى اين كه با آن , هدايت و سعادت براى خود و ديگران بخرند)هم براى خود گمراهى خريدند هم مى خواهند شما گمراه شويدالم تر الى الذين اوتوا نصيبا من الكتاب يشترون الضلالة ويريدون ان تضلوا السبيل در ايـن آيـه خـداوند با تعبيرى حاكى از تعجب به پيامبر خود,خطاب مى كند كه : «آيا نديدى جمعيتى كه بهره اى از كتاب آسمانى را در اختيارداشتند, (اما به جاى اين كه با آن , هدايت و سعادت براى خود و ديگران بخرند)هم براى خود گمراهى خريدند هم مى خواهند شما گمراه شويد» (الم تر الى الذين اوتوا نصيبا من الكتاب يشترون الضلالة ويريدون ان تضلوا السبيل ).و بـه ايـن تـرتـيب آنچه وسيله هدايت خود و ديگران بود بر اثر سؤنياتشان تبديل به وسيله گمراه شـدن و گـمـراه كـردن گشت , چرا كه آنها هيچ گاه دنبال حقيقت نبودند, بلكه به همه چيز با عينك سياه نفاق و حسد و ماديگرى مى نگريستند.

و خداوند از دشمنان شما آگاهتر استهمين قدركافى است كه خداوند رهبر و ولى شما باشد و كافى است كه خدا ياور شما باشدواللّه اعلم باعدائكم وكفى باللّه وليا وكفى باللّه نصيرا در ايـن آيـه مى فرمايد: اينها اگرچه در لباس دوست , خود را جلوه مى دهند, دشمنان واقعى شما هستند «و خداوند از دشمنان شما آگاهتر است »(واللّه اعلم باعدائكم ).چه دشمنى از آن بالاتر كه با سعادت و هدايت شما مخالفند, گاهى به زبان خيرخواهى و گاهى از طريق بدگويى و هر زمان به شكلى به دنبال تحقق بخشيدن به اهداف شوم خود هستند.ولى شما هرگز از عداوت آنها وحشت نكنيد, شما تنها نيستيد «همين قدركافى است كه خداوند رهبر و ولى شما باشد و كافى است كه خدا ياور شما باشد»(وكفى باللّه وليا وكفى باللّه نصيرا).

جـمـعـى از يهوديان سخنان را از محل خود تحريف مى نمايندما شنيديم و مخالفت كرديمبشنو كه هرگز نشنوىبا زبان خود حقايق را از محور اصلى بگردانندو در آيين حق طعن زنندما كلام خدا را شنيديم و از در اطاعت درآمديم , سخنان ما را بشنو و مـا را مـراعـات كـن و به ما مهلت بده (تا حقايق را كاملادرك كنيم ) به نفع آنها بود و با عدالت و مـنـطـق و ادب كاملا تطبيق داشت اما آنها بر اثر كفر و سركشى و طغيان از رحمت خدا به دور افتاده اند (ودلهاى آنها آن چنان مرده اسـت كـه بـه ايـن زودى در بـرابر حق , زنده و بيدار نمى گردد)فقط دسته كوچكى از آنها افراد پاكدلى هستند كه آمادگى پذيرش حقايق را دارند وسخنان حق را مى شنوند و ايمان مى آورندمن الذين هادوا يحرفون الكلم عن مواضعه ويقولون سمعنا وعصيناواسمع غير مسمعرا عناليا بالسنتهم وطعنا فى الدين ولو انهم قالوا سمعنا واطعنا واسمع وانظرنا لكان خيرا لهم واقوم ولكن لعنهم اللّه بكفرهم فلا يؤمنون الا قليلا

گوشه ديگرى از اعمال يهود!.

ايـن آيـه بـه دنـبال آيات قبل , صفات جمعى از دشمنان اسلام را تشريح مى كندو به گوشه اى از اعمال آنها اشاره مى نمايد.يـكـى از كـارهـاى آنها, تحريف حقايق و تغيير چهره دستورهاى خداوند بوده است , آيه مى فرمايد: «جـمـعـى از يهوديان سخنان را از محل خود تحريف مى نمايند» (من الذين هادوا يحرفون الكلم عن مواضعه ).ايـن تـحـريـف مـمكن است جنبه لفظى داشته باشد و يا جنبه معنوى و عملى ,اما جمله هاى بعد مـى رسـانـد كـه مـنـظـور از تـحـريف در اينجا همان تحريف لفظى وتغيير عبارت است زيرا آنها مى گويند: «ما شنيديم و مخالفت كرديم » ! (ويقولون سمعنا وعصينا).يـعـنـى , بـه جاى اين كه بگويند: سمعنا واطعنا «شنيديم و فرمانبرداريم »مى گويند شنيديم و مخالفيم . و بـعـد اشـاره بـه قـسمت ديگرى از سخنان عداوت آميز و آميخته با جسارت و بى ادبى آنها كرده , مـى گـويد: آنها مى گويند: «بشنو كه هرگز نشنوى » (واسمع غير مسمع )علاوه بر اين از روى سخريه مى گفتند: (را عنا).توضيح اين كه : مسلمانان راستين در آغاز دعوت پيامبر(ص ) براى اين كه بهترسخنان او را بشنوند و بـه دل بسپارند در برابر پيامبر(ص ) اين جمله را مى گفتند: راعنا;يعنى , ما را مراعات كن و به ما مهلت بده !.ولـى ايـن دسـتـه از يـهود اين جمله را دستاويز قرار داده و آن را مقابل حضرت تكرار مى كردند و مـنظورشان معنى عبرى اين جمله كه «بشنو كه هرگز نشنوى » بود ويا معنى ديگر عربى آن را يعنى «ما را تحميق كن » ! اراده مى كردند.تمام اينها به منظور آن بود كه «با زبان خود حقايق را از محور اصلى بگردانندو در آيين حق طعن زنند» (ليا بالسنتهم وطعنا فى الدين ).امـا اگـر آنـهـا بـه جاى اين همه لجاجت و دشمنى با حق و جسارت و بى ادبى ,راه راست را پيش مـى گرفتند و مى گفتند: «ما كلام خدا را شنيديم و از در اطاعت درآمديم , سخنان ما را بشنو و مـا را مـراعـات كـن و به ما مهلت بده (تا حقايق را كاملادرك كنيم ) به نفع آنها بود و با عدالت و مـنـطـق و ادب كاملا تطبيق داشت » (ولو انهم قالوا سمعنا واطعنا واسمع وانظرنا لكان خيرا لهم واقوم ).«اما آنها بر اثر كفر و سركشى و طغيان از رحمت خدا به دور افتاده اند (ودلهاى آنها آن چنان مرده اسـت كـه بـه ايـن زودى در بـرابر حق , زنده و بيدار نمى گردد)فقط دسته كوچكى از آنها افراد پاكدلى هستند كه آمادگى پذيرش حقايق را دارند وسخنان حق را مى شنوند و ايمان مى آورند» (ولكن لعنهم اللّه بكفرهم فلا يؤمنون الا قليلا ).