• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دوم> قرآن ( 2 ) > گزیده تفسیر نمونه جلد 1

و سزاوار نيست اين كه به شما دستور دهد فرشتگان و پيامبران را پروردگار خود انتخاب كنيدآيا شما را به كفر دعوت مى كندپس از آن كه (تسليم فرمان حق گشته و) مسلمان شديدولا يامركم ان تتخذوا الملائكة والنبيين ارباباايامركم بالكفر بعد اذ انتم مسلمون ايـن آيـه تـكميلى است نسبت به آنچه در آيه قبل آمد مى گويد:همانطور كه پيامبران مـردم را بـه پـرسـتش خويش دعوت نمى كردند, به پرستش فرشتگان و ساير پيامبران هم دعوت نـمـى نـمـودنـد مـى فـرمايد: «و سزاوار نيست اين كه به شما دستور دهد فرشتگان و پيامبران را پروردگار خود انتخاب كنيد» (ولا يامركم ان تتخذوا الملائكة والنبيين اربابا).اين جمله از يكسو پاسخى است به مشركان عرب كه فرشتگان را دختران خدامى پنداشتند و نوعى ربوبيت براى آنها قائل بودند و با اين حال خود را پيرو آيين ابراهيم معرفى مى كردند.و از سوى ديگر پاسخى است به صابئان كه خود را پيرو يحيى (ع )مى دانستند ولى مقام فرشتگان را تا سرحد پرستش بالا مى بردند.و نيز پاسخى است به يهود و نصارا كه عزير يا مسيح (ع ) را فرزند خدا معرفى مى كردند.و در پـايان آيه براى تاكيد بيشتر مى افزايد: «آيا شما را به كفر دعوت مى كندپس از آن كه (تسليم فرمان حق گشته و) مسلمان شديد» (ايامركم بالكفر بعد اذ انتم مسلمون ).يـعنى , چگونه ممكن است پيامبرى پيدا شود و نخست مردم را به ايمان وتوحيد دعوت كند سپس راه شرك را به آنها نشان دهد!.آيه ضمنا اشاره سربسته اى به معصوم بودن پيامبران و عدم انحراف آنها ازمسير فرمان خدا مى كند.

و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند پيمان مؤكد ازپيامبران (و پيروان آنها) گرفت كه هرگاه كتاب و دانش به شـمـا دادم سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه آنچه را با شما است تصديق مى كند (و نشانه هاى او موافق چيزى است كه با شما است ) حتما به او ايمان بياوريد و او را يارى كنيدآيا اقرار به اين موضوع داريد؟ و پيمان مؤكد مـرا بـر آن گـرفتيد؟ گفتند: آرى , اقرار داريم ; فرمود: بر اين پيمان گواه باشيد و من هم با شما گواهم واذ اخذاللّه ميثاق النبيين لما آتيتكم من كتاب وحكمة ثم جاكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به ولتنصرنه قال اقررتم واخذتم على ذلكم اصرى قالوا اقررنا قال فاشهدوا وانا معكم من الشاهدين

پيمان مقدس !.

به دنبال اشاراتى كه در آيات پيشين در باره وجود نشانه هاى روشن پيامبراسلام در كتب انبيا قبل آمده بود در اينجا اشاره به يك اصل كلى در اين رابطه مى كند و مى فرمايد: «و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند پيمان مؤكد ازپيامبران (و پيروان آنها) گرفت كه هرگاه كتاب و دانش به شـمـا دادم سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه آنچه را با شما است تصديق مى كند (و نشانه هاى او موافق چيزى است كه با شما است ) حتما به او ايمان بياوريد و او را يارى كنيد» (واذ اخذاللّه ميثاق النبيين لما آتيتكم من كتاب وحكمة ثم جاكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به ولتنصرنه ).در آيـات قـرآن كرارا اشاره به وحدت هدف پيغمبران خدا شده است و اين آيه نمونه زنده اى از آن مى باشد.سـپس براى تاكيد مى افزايد: خداوند به آنها فرمود: «آيا اقرار به اين موضوع داريد؟ و پيمان مؤكد مـرا بـر آن گـرفتيد؟ گفتند: آرى , اقرار داريم ; فرمود: بر اين پيمان گواه باشيد و من هم با شما گواهم » (قال اقررتم واخذتم على ذلكم اصرى قالوا اقررنا قال فاشهدوا وانا معكم من الشاهدين ).

پس هر كس (بعد از اين همه پيمانهاى مؤكد و ميثاقهاى محكم ) سرپيچى كند و روى گرداند (و بـه پـيـامبرى همچون پيامبراسلام كه بشارات ظهورش همراه نشانه هاى او در كتب پيشين آمده ايـمـان نـيـاورد) فـاسـق و خـارج ازاطـاعـت فرمان خداستفمن تولى بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون در ايـن آيـه قرآن مجيد پيمان شكنان را مورد مذمت و تهديد قرارمى دهد و مى گويد: «پس هر كس (بعد از اين همه پيمانهاى مؤكد و ميثاقهاى محكم ) سرپيچى كند و روى گرداند (و بـه پـيـامبرى همچون پيامبراسلام كه بشارات ظهورش همراه نشانه هاى او در كتب پيشين آمده ايـمـان نـيـاورد) فـاسـق و خـارج ازاطـاعـت فرمان خداست » (فمن تولى بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون ).و مـى دانـيم كه خداوند اين گونه فاسقان لجوج و متعصب را هدايت نمى كند ـهمان گونه كه در آيه 80 سوره توبه آمده است ـ و كسى كه مشمول هدايت الهى نشدسرنوشتش دوزخ و عذاب شديد الهى است .

آيا آنها غير از آيين خدا را مى طلبندتمام كسانى كه در آسمانها و زمينند چه از روى اختيار يااجبار اسلام آورده اند (و در بـرابر فرمان او تسليمند) و همه به سوى او بازگردانده مى شوندافغير دين اللّه يبغونوله اسلم من فى السموات والا رض طوعا وكرها واليه يرجعون

برترين آيين الهى !.

در ايـنجا بحث در باره اسلام آغاز مى شود و توجه اهل كتاب و پيروان اديان گذشته را به آن جلب مى كند.نـخست مى فرمايد: «آيا آنها غير از آيين خدا را مى طلبند»؟ آيين او همين اسلام است (افغير دين اللّه يبغون ).سـپس مى افزايد: «تمام كسانى كه در آسمانها و زمينند چه از روى اختيار يااجبار اسلام آورده اند (و در بـرابر فرمان او تسليمند) و همه به سوى او بازگردانده مى شوند» بنابراين , اسلام آيين همه جهان هستى و عالم آفرينش است (وله اسلم من فى السموات والا رض طوعا وكرها واليه يرجعون ).در ايـنـجـا قـرآن مجيد «اسلام » را به معنى وسيعى تفسير كرده و مى گويد: تمام كسانى كه در آسمان و زمينند و تمام موجوداتى كه در آنها وجود دارند مسلمانند.يعنى در برابر فرمان او تسليمند زيرا, روح اسلام همان تسليم در برابر حق است منتهى گروهى از روى اخـتيار (طوعا) در برابر «قوانين تشريعى » او تسليمند وگروهى بى اختيار (كرها) در برابر «قوانين تكوينى » او.

بگو: ايمان به خدا آورديم و به آنچه بر ما و برابراهيم و بر اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسـبـاط (پـيامبران تيره هاى بنى اسرائيل )نازل شده و آنچه به موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده است نيز ايمان آورده ايم ما در ميان آنها فرقى نمى گذاريم و ما در بـرابـر او (خـداونـد)تسليم هستيم قل آمنا باللّه وما انزل علينا وما انزل على ابرهيم و اسمعيل واسـحـق ويـعقوب والا سباط وما اوتى موسى و عيسى والنبييون من ربهم لا نفرق بين احدمنهم ونحن له مسلمون در ايـن آيـه خداوند به پيامبر(ص ) (و همه پيروان او) دستور مى دهد كه نسبت به همه تـعـلـيـمـات انبيا و پيامبران پيشين , علاوه بر آنچه بر پيغمبر اسلام نازل شده ايمان داشته باشند مى فرمايد: «بگو: ايمان به خدا آورديم و به آنچه بر ما و برابراهيم و بر اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسـبـاط (پـيامبران تيره هاى بنى اسرائيل )نازل شده و آنچه به موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده است نيز ايمان آورده ايم ما در ميان آنها فرقى نمى گذاريم و ما در بـرابـر او (خـداونـد)تسليم هستيم » (قل آمنا باللّه وما انزل علينا وما انزل على ابرهيم و اسمعيل واسـحـق ويـعقوب والا سباط وما اوتى موسى و عيسى والنبييون من ربهم لا نفرق بين احدمنهم ونحن له مسلمون ).

هر كس غير از اسلام آيـينى براى خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد و درآخرت از زيانكاران است ومن يبتغ غير الا سلا م دينا فلن يقبل منه وهو فى الا خرة من الخاسرينو بالاخره در اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مى فرمايد:«هر كس غير از اسلام آيـينى براى خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد و درآخرت از زيانكاران است » (ومن يبتغ غير الا سلا م دينا فلن يقبل منه وهو فى الا خرة من الخاسرين ).

چـگونه خداوند جمعيتى را هدايت مى كند كه بعد از ايمان وگواهى به حقانيت رسـول , و آمـدن نـشـانـه هـاى روشـن بـراى آنـها كافر شدند و خداجمعيت ستمكاران را هدايت نـمـى كـندكيف يهدى اللّه قوما كفروا بعد ايمانهم وشهدوا ان الرسول حق وجاهم البينات واللّه لايهدى القوم الظالمين شـان نزول : يكى از انصار (مسلمانان مدينه ) دستش به خون بى گناهى آلوده گشت و از ترس مجازات از اسلام برگشت و به مكه فرار كرد (و يازده نفر از پيروان او كه مسلمان شده بودند نيز مرتد شدند) پس از ورود به مكه از كارخود سخت پشيمان گشت , يك نفر را به سوى خويشان خود به مدينه فرستاد تا ازپيغمبر(ص ) سؤال كنند آيا براى او راه بازگشتى وجود دارد يا نه ؟.آيه نازل شد و قبولى توبه او را با شرايط خاصى اعلام داشت . تـفسير: در آيات گذشته سخن از آيين اسلام بود كه تنها آيين مقبول الهى است در اينجا سخن از كسانى است كه اسلام را پذيرفته و سپس از آن برگشته اند كه در اصطلاح مرتد ناميده مى شوند.مـى فـرمـايـد: «چـگونه خداوند جمعيتى را هدايت مى كند كه بعد از ايمان وگواهى به حقانيت رسـول , و آمـدن نـشـانـه هـاى روشـن بـراى آنـها كافر شدند و خداجمعيت ستمكاران را هدايت نـمـى كـند» (كيف يهدى اللّه قوما كفروا بعد ايمانهم وشهدوا ان الرسول حق وجاهم البينات واللّه لايهدى القوم الظالمين ).چـرا خـداونـد آنـهـا را هـدايـت نـمى كند؟ دليل آن روشن است ; آنها پيامبر را بانشانه هاى روشن شـناخته اند و به رسالت او گواهى داده اند; بنابراين , در بازگشت وعدول از اسلام در واقع ظالم و ستمگرند و كسى كه آگاهانه ظلم و ستم مى كند لايق هدايت الهى نيست او زمينه هاى هدايت را در وجود خود از ميان برده است .

آنها كيفرشان اين است كه لعن خداوند وفرشتگان و همه مردم بر آنهاست اولئك جزاؤهم ان عليهم لعنة اللّه والملائكة والناس اجمعين سـپـس مى افزايد: «آنها كيفرشان اين است كه لعن خداوند وفرشتگان و همه مردم بر آنهاست » (اولئك جزاؤهم ان عليهم لعنة اللّه والملائكة والناس اجمعين ).

اين در حالى است كه آنها همواره در اين لعن و طرد و نفرت مـى مـانـند و مجازات آنها تخفيف نمى يابد و به آنها مهلت داده نمى شودخالدين فيها لايخفف عنهم العذاب ولاهم ينظرون در ايـن آيـه مـى افزايد: «اين در حالى است كه آنها همواره در اين لعن و طرد و نفرت مـى مـانـند و مجازات آنها تخفيف نمى يابد و به آنها مهلت داده نمى شود» (خالدين فيها لايخفف عنهم العذاب ولاهم ينظرون ).در واقـع اگر اين لعن و طرد جاودانى نبود و يا جاودانى بود و تدريجا تخفيف مى يافت و يا حداقل مـهـلـتـى به آنها داده مى شد تحملش آسانتر بود ولى هيچ يك ازاينها در باره آنها نيست عذابشان دردناك و جاودانى و غيرقابل تخفيف و بدون هيچ گونه مهلت است .

مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند و اصلاح نمايند و در مقام جبران برآيند (كه توبه آنـان پذيرفته مى شود) زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است الا الذين تابوا من بعد ذلك واصلحوا فان اللّه غفور رحيم در اين آيه راه بازگشت را به روى اين افراد مى گشايد و به آنان اجازه توبه مى دهد چرا كه هدف قرآن در همه جا اصلاح و تربيت است . مـى فرمايد: «مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند و اصلاح نمايند و در مقام جبران برآيند (كه توبه آنـان پذيرفته مى شود) زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است »(الا الذين تابوا من بعد ذلك واصلحوا فان اللّه غفور رحيم ).از ايـن تـعـبـير استفاده مى شود كه گناه نقصى در ايمان انسان ايجاد مى كند كه بعد از توبه بايد تجديد ايمان كند تا اين نقص برطرف گردد.

كسانى كه بعد از ايمان آوردن كافرشدند سپس بر كفر خود افزودند (و در اين راه اصرار ورزيدند) هيچ گاه توبه آنان قبول نمى شود (چرا كه از روى ناچارى صورت مى گيرد) و آنها گمراهانندان الذين كفروا بعد ايمانهم ثم ازدادواكفرا لن تقبل توبتهم واولئك هم الضالون شان نزول : بعضى گفته اند اين آيه در مورد اهل كتاب كه قبل از بعث پيامبراسلام (ص ) به او ايمان آورده بودند, اما پس از بعثت به او كفر ورزيدند نازل شده است . تفسير

توبه بى فايده ـ.

در آيـات قـبـل سـخـن از كسانى در ميان بود كه از راه انحرافى خود پشيمان شده و توبه حقيقى نـمـوده بـودنـد و لذا توبه آنها قبول شد ولى در اين آيه سخن از كسانى است كه توبه آنها پذيرفته نيست , مى فرمايد: «كسانى كه بعد از ايمان آوردن كافرشدند سپس بر كفر خود افزودند (و در اين راه اصرار ورزيدند) هيچ گاه توبه آنان قبول نمى شود (چرا كه از روى ناچارى صورت مى گيرد) و آنها گمراهانند» چرا كه هم راه خدا را گم كرده اند و هم راه توبه را (ان الذين كفروا بعد ايمانهم ثم ازدادواكفرا لن تقبل توبتهم واولئك هم الضالون ).تـوبـه آنـهـا ظـاهـرى اسـت چرا كه وقتى پيروزى طرفداران حق را ببينند از روى ناچارى اظهار پشيمانى وتوبه مى كنند وطبيعى است كه چنين توبه اى پذيرفته نشود.

كسانى كه كافر شدند و در حال كفر ازدنيا رفتند اگر تمام روى زمين پر از طـلا بـاشـد و آن را بـه عـنـوان «فديه » (و كفاره اعمال زشت خويش ) بپردازند هرگز از آنها پـذيرفته نخواهد شدآنها كسانى هستند كه مجازات دردناك دارند و ياورى ندارندان الذين كفروا وماتواوهم كفار فلن يقبل من احدهم مل الا رض ذهبا ولو افتدى به اولئك لهم عذاب اليم وما لهم من ناصرين در اين آيه به دنبال اشاره اى كه در آيه قبل به توبه هاى بيهوده شدسخن از كفاره بيهوده مى گويد, مى فرمايد: «كسانى كه كافر شدند و در حال كفر ازدنيا رفتند اگر تمام روى زمين پر از طـلا بـاشـد و آن را بـه عـنـوان «فديه » (و كفاره اعمال زشت خويش ) بپردازند هرگز از آنها پـذيرفته نخواهد شد» (ان الذين كفروا وماتواوهم كفار فلن يقبل من احدهم مل الا رض ذهبا ولو افتدى به ).روشـن اسـت كفر تمام اعمال نيك انسان را بر باد مى دهد و اگر تمام روى زمين پر از طلا باشد و در راه خـدا انفاق كنند پذيرفته نخواهد شد و صد البته اگرچنين چيزى در قيامت در اختيار آنها باشد و بدهند پذيرفته نيست . و در پـايـان آيه به نكته ديگرى اشاره فرموده مى گويد: «آنها كسانى هستند كه مجازات دردناك دارند و ياورى ندارند» (اولئك لهم عذاب اليم وما لهم من ناصرين ).يعنى , نه تنها فديه و انفاق به حال آنها سودى ندارد بلكه شفاعت شفاعت كنندگان نيز شامل حال آنها نمى شود زيرا شفاعت شرايطى دارد كه يكى ازمهمترين آنها ايمان به خداست و اصولا شفاعت به اذن خدا است . آنـهـا هـرگز از چنين افراد نالايق شفاعت نمى كنند كه شفاعت نيز لياقتى لازم دارد چرا كه اذن الهى شامل افراد نالايق نمى شود.

آغاز جز چهارم قرآن مجيد.

شما هرگز به حقيقت بر و نيكى نمى رسيد مگر اين كه از آنچه دوست مى داريد در راه خدا انفاق كنيد آنچه در راه خداانفاق مى كنيد (كم يا زياد از اموال مورد علاقه يا غير مورد علاقه ) از همه آنها آگاه استلن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون وما تنفقوا من شى فان اللّه به عليم در اين آيه به يك نشانه ايمان اشاره كرده , مى گويد: «شما هرگز به حقيقت بر و نيكى نمى رسيد مگر اين كه از آنچه دوست مى داريد در راه خدا انفاق كنيد» (لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون ).«بر» معنى وسيعى دارد كه به تمام نيكيها اعم از ايمان و اعمال پاك گفته مى شود, چنانكه از آيه 177 سوره بقره استفاده مى شود كه «ايمان به خدا, و روزجزا, و پيامبران , و كمك به نيازمندان , و نـماز و روزه , وفاى به عهد, و استقامت دربرابر مشكلات و حوادث » همه از شعب «بر» محسوب مى شوند.بنابراين رسيدن به مقام نيكوكاران واقعى , شرايط زيادى دارد كه يكى از آنهاانفاق كردن از اموالى است كه مورد علاقه انسان است و اين گونه انفاق مقياسى است براى سنجش ايمان و شخصيت !.در پـايـان آيه براى جلب توجه انفاق كنندگان مى فرمايد: «آنچه در راه خداانفاق مى كنيد (كم يا زياد از اموال مورد علاقه يا غير مورد علاقه ) از همه آنها آگاه است » (وما تنفقوا من شى فان اللّه به عليم ).و بنابراين هرگز گم نخواهد شد و نيز چگونگى آن بر او مخفى نخواهد ماند.

نفوذ آيات قرآن در دلهاى مسلمانان

نـفوذ آيات قرآن در دلهاى مسلمانان به قدرى سريع و عميق بود كه بلافاصله بعد از نزول آيات اثر آن ظاهر مى گشت , به عنوان نمونه در تواريخ و تفاسير اسلامى در مورد آيه فوق چنين مى خوانيم : . 1ـ يـكـى از يـاران پـيـامبر(ص ) به نام ابوطلحه انصارى در مدينه نخلستان وباغى زيبا و پردرآمد داشـت , پـس از نـزول آيـه فوق به خدمت پيامبر(ص ) رسيد وعرض كرد: مى دانى كه محبوبترين امـوال من همين باغ است , و من مى خواهم آن رادر راه خدا انفاق كنم تا ذخيره اى براى رستاخيز من باشد, پيامبر(ص ) فرمود: بخ بخ ذلك مال را بح لك : آفرين بر تو, آفرين بر تو, اين ثروتى است كه بـراى تـو سـودمـندخواهد بود, سپس فرمود: من صلاح مى دانم كه آن را به خويشاوندان نيازمند خودبدهى , ابوطلحه دستور پيامبر(ص ) را عمل كرد و آن را در ميان بستگان خود تقسيم كرد.2ـ زبـيـده هـمـسر هارون الرشيد قرآنى بسيار گرانقيمت داشت كه آن را با زر و زيور وجواهرات تـزيين كرده بود و علاقه فراوانى به آن داشت , يك روز هنگامى كه ازهمان قرآن تلاوت مى كرد به آيه لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون رسيد, باخواندن آيه در فكر فرو رفت و با خود گفت هيچ چـيـز مـثـل ايـن قرآن نزد من محبوب نيست و بايد آن را در راه خدا انفاق كنم , كسى را به دنبال جـواهـرفروشان فرستاد وتزيينات و جواهرات آن را بفروخت و بهاى آن را در بيابانهاى حجاز براى تهيه آب مورد نياز باديه نشينان مصرف كرد كه مى گويند: امروز هم بقاياى آن چاه ها وجوددارد و به نام او ناميده مى شود.

در آغاز, تمام اين غذاها براى بـنـى اسرائيل حلال بود, جز آنچه اسرائيل (يعقوب ) پيش از نزول تورات بر خود تحريم كرده بودبگو: اگر راست مى گوييد تورات را بياوريد و بخوانيدكل الطعام حلا لبنى اسرآئيل الا ما حرم اسرائيل على نفسه من قبل ان تنزل التورية قل فاتوا بالتورية فاتلوها ان كنتم صادقين شان نزول : در مورد نزول اين آيه و دو آيه بعد از روايات استفاده مى شود كه يهود, دو ايراد در گفتگوهاى خود به پيامبر(ص ) كردند, نخست اين كه چگونه پيامبراسلام گوشت و شير شتر را حـلال مـى دانـد بـا ايـن كه در آيين ابراهيم (ع )حرام بوده , و به همين دليل يهود هم به پيروى از ابـراهـيم آنها را بر خود حرام مى دانند, نه تنها ابراهيم , بلكه نوح هم اينها را تحريم كرده بود با اين حال چگونه كسى كه آنها را حرام نمى داند دم از آيين ابراهيم مى زند ؟!.ديـگـر اين كه چگونه پيامبر اسلام خود را وفادار به آيين پيامبران بزرگ خدامخصوصا ابراهيم (ع ) مى داند در حالى كه تمام پيامبرانى كه از دودمان اسحاق فرزند ابراهيم بودند «بيت المقدس » را مـحـترم مى شمردند, و به سوى آن نمازمى خواندند, ولى پيامبراسلام از آن قبله روى گردانده و كعبه را قبله گاه خود انتخاب كرده است ؟!.آيـه مـورد بـحث به ايراد اول پاسخ گفته و دروغ آنها را روشن مى سازد, و آيات آينده به ايراد دوم پاسخ مى گويد.تفسير

تهمت يهود بر پيغمبر خداـ.

هـمـان گـونـه كـه در شـان نـزول خـوانـديـم يـهود حلال بودن گوشت و شير شتر را ازطرف پـيـامبراسلام (ص ) منكر شده بودند قرآن با صراحت تمام تهمتهاى يهود درمورد تحريم پاره اى از غـذاهاى پاك ـمانند شير و گوشت شترـ را رد مى كند ومى گويد: «در آغاز, تمام اين غذاها براى بـنـى اسرائيل حلال بود, جز آنچه اسرائيل (يعقوب ) پيش از نزول تورات بر خود تحريم كرده بود» (كل الطعام حلا لبنى اسرآئيل الا ما حرم اسرائيل على نفسه من قبل ان تنزل التورية ).در باره اين كه اسرائيل (اسرائيل نام ديگر يعقوب است ) چه نوع غذايى را بر خودتحريم كرده بود ؟ از روايات اسلامى بر مى آيد كه : هنگامى كه يعقوب گوشت شترمى خورد بيمارى عرق النسا«28» بر او شدت مى گرفت و لذا تصميم گرفت كه ازخوردن آن براى هميشه خوددارى كند, پيروان او هـم در ايـن قـسـمـت به او اقتداكردند, و تدريجا امر بر بعضى مشتبه شد, و تصور كردند اين يك تـحـريم الهى است و آن را به خدا نسبت دادند قرآن در آيه فوق نسبت دادن اين موضوع به خداوند رايك تهمت مى شمارد.در جـمـله بعد خداوند به پيامبرش دستور مى دهد كه از يهود دعوت كندهمان تورات موجود نزد آنـهـا را بـياورند و آن را بخوانند تا معلوم شود كه ادعاى آنهادر مورد تحريم غذاها نادرست است , مى فرمايد: «بگو: اگر راست مى گوييد تورات را بياوريد و بخوانيد» اين نسبتهايى كه به پيامبران پـيـشـيـن مـى دهـيـد حتى در تورات تحريف شده شما نيست (قل فاتوا بالتورية فاتلوها ان كنتم صادقين ).ولى آنها حاضر به چنين كارى نشدند, چون مى دانستند در تورات چنين چيزى وجود ندارد.

آنها كه بعد از اين به خدا دروغ مى بندند ستمگرندفمن افترى على اللّه الكذب من بعد ذلك فاولئك هم الظالمون در ايـن آيـه مى گويد, اكنون كه آنها حاضر به آوردن تورات نشدندو افترا بستن آنها بر خدا مسلم شد بايد بدانند: «آنها كه بعد از اين به خدا دروغ مى بندند ستمگرند» زيرا از روى علم و عمد چنين مى كنند (فمن افترى على اللّه الكذب من بعد ذلك فاولئك هم الظالمون ).

بگو: خدا راست گفته (و اينها در آيـين پاك ابراهيم نبوده است ) بنابراين , از آيين ابراهيم پيروى كنيد كه به حق گرايش داشت و از مشركان نبودقل صدق اللّه فاتبعوا ملة ابرهيم حنيفا وماكان من المشركين در ايـن آيه روى سخن را به پيامبر كرده مى گويد: «بگو: خدا راست گفته (و اينها در آيـين پاك ابراهيم نبوده است ) بنابراين , از آيين ابراهيم پيروى كنيد كه به حق گرايش داشت و از مشركان نبود» (قل صدق اللّه فاتبعوا ملة ابرهيم حنيفا وماكان من المشركين ).اكـنـون كـه مى بينيد من در دعوت خود صادق و راستگويم , پس از آيين من كه همان آيين پاك و بـى آلايـش ابـراهيم است پيروى كنيد او هرگز از مشركان نبود و اين كه مشركان عرب خود را بر آيين او مى دانند كاملا بى معنى است , «بت پرست » كجا و«بت شكن » كجا!.

نخستين خانه اى كه براى مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شـده همان است كه در سرزمين مكه است كه پربركت و مايه هدايت جهانيان است ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركاوهدى للعالمين

نخستين خانه مردم !.

ايـن آيـه و آيـه بعد به پاسخ دومين ايراد يهود كه در باره فضيلت بيت المقدس و برترى آن بر كعبه بوده مى پردازد, نخست مى فرمايد: «نخستين خانه اى كه براى مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شـده همان است كه در سرزمين مكه است كه پربركت و مايه هدايت جهانيان است » (ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركاوهدى للعالمين ).بـه ايـن تـرتـيـب اگـر كـعبه به عنوان قبله مسلمانان انتخاب شده است جاى تعجب نيست , زيرا نخستين خانه توحيد است . تـاريـخ و مـنابع اسلامى هم به ما مى گويد كه خانه كعبه به دست آدم (ع ) ساخته شد و سپس در توفان نوح آسيب ديد و به وسيله ابراهيم خليل تجديد بنا شد.جالب اين كه در آيه فوق خانه كعبه به عنوان خانه مردم معرفى شده و اين بيانگر اين حقيقت است كه آنچه به نام خدا و براى خداست بايد در خدمت مردم وبندگان او باشد, و آنچه در خدمت مردم و بندگان خداست براى خدا محسوب مى شود.قـابل توجه اين كه در اين آيه براى كعبه علاوه بر امتياز «نخستين پرستشگاه بودن » به دو امتياز «مبارك » و «مايه هدايت جهانيان » بودن آن نيز اشاره شده است .

در آن نشانه هاى روشن (از جمله ) مقام ابراهيم است و هركس داخل آن شود در امان خواهد بودو براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كـنـنـد آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارندو هركس كفربورزد (و حج را ترك كند به خود زيان رسانيده زيرا) خداوند از همه جهانيان بى نيازاست فيه آيات بينات مقام ابرهيم ومن دخله كان آمناوللّه على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا ومن كفر فان اللّه غنى عن العالميندر ايـن آيـه بـه دو امتياز ديگر آن اشاره كرده مى فرمايد: «در آن نشانه هاى روشن (از جمله ) مقام ابراهيم است » (فيه آيات بينات مقام ابرهيم ).و نـشانه ديگر آن آرامش و امنيت حاكم بر اين شهر است چنانكه قرآن مى گويد: «و هركس داخل آن شود در امان خواهد بود» (ومن دخله كان آمنا).در جـمله بعد دستور حج به همه مردم داده مى گويد: «و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كـنـنـد آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند» (وللّه على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا ).از اين دستور تعبير به يك بدهى و دين الهى شده كه بر ذمه عموم مردم مى باشد, زيرا فرموده است «وللّه على الناس » «براى خدا بر مردم است ».فـريـضـه حـج از زمـان آدم (ع ) تـشـريـع شـده بود, ولى رسميت يافتن آن بيشترمربوط به زمان ابراهيم (ع ) است . تـنـهـا شـرطـى كه در آيه براى وجوب حج ذكر شده مساله استطاعت و توانايى است كه از جمله داشتن زاد و توشه و مركب , و توانايى جسمى را شامل مى شود.ضـمـنا از آيه فوق استفاده مى شود كه اين قانون مانند ساير قوانين اسلامى اختصاص به مسلمانان ندارد, بلكه همه موظفند آن را انجام بدهند.در پـايان آيه براى تاكيد و بيان اهميت مساله حج مى فرمايد: «و هركس كفربورزد (و حج را ترك كند به خود زيان رسانيده زيرا) خداوند از همه جهانيان بى نيازاست » (ومن كفر فان اللّه غنى عن العالمين ).واژه «كـفـر» در اصـل بـه مـعـنـى پوشانيدن است و از نظر اصطلاح دينى معنى وسيعى دارد و هرگونه مخالفت با حق , چه در مرحله عقايد و چه در مرحله دستورات فرعى را شامل مى شود, لذا در آيه فوق در مورد «ترك حج » به كار رفته است . در بـاره اهميت فوق العاده حج در حديثى از پيامبرا كرم (ص ) مى خوانيم كه به على (ع ) فرمود: اى عـلـى ! كـسـى كـه حـج را تـرك كـند با اين كه توانايى دارد كافرمحسوب مى شود, زيرا خداوند مـى فـرمـايد: بر مردمى كه استطاعت دارند به سوى خانه خدا بروند لازم است حج به جا بياورند و كسى كه كفر بورزد (آن را ترك كند) به خود زيان رسانيده است , و خداوند از آنان بى نياز است , اى عـلـى ! كـسـى كـه حج رابه تاخير بياندازد تا اين كه از دنيا برود خداوند او را در قيامت يهودى يا نصرانى محشور مى كند!.

بگو: اى اهل كتاب ! چرا به آيات خـدا كـفـر مى ورزيد با آن كه خدا گواه است بر اعمالى كه انجام مى دهيدقل ي اهل الكتاب لم تكفرون بيات اللّه واللّه شهيد على ما تعملون شان نزول : در مورد نزول اين آيه و سه آيه بعد از مجموع آنچه در كتب شيعه و اهل تسنن نـقـل شـده چـنـيـن استفاده مى شود كه : يكى از يهوديان به نام «شاس بن قيس » كه پيرمردى تاريك دل و در كفر و عناد كم نظير بود, روزى از كنار مجمع مسلمانان مى گذشت , ديد جمعى از طـايـفـه «اوس » و «خـزرج » كـه سالها با هم جنگهاى خونينى داشتند, مجلس انسى به وجود آورده اند, با خود گفت اگر اينهاتحت رهبرى محمد(ص ) از همين راه پيش روند موجوديت يهود بـكـلـى در خطرمى افتد در اين حال يكى از جوانان يهودى را دستور داد كه به جمع آنها بپيوندد, وحوادث خونين «بغاث » (محلى كه جنگ شديد اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد)را به ياد آنها بياورد.اتفاقا اين نقشه , مؤثر واقع گرديد و جمعى از مسلمانان از شنيدن اين جريان به گفتگو پرداختند, چيزى نمانده بود كه آتش خاموش شده ديرين بار ديگر شعله ورگردد.خبر به پيامبر(ص ) رسيد, فورا با جمعى از مهاجرين به سراغ آنها آمد, و بااندرزهاى مؤثر و سخنان تكان دهنده خود آنها را بيدار ساخت . جـمـعيت چون سخنان آرام بخش پيامبر(ص ) را شنيدند, سلاحها را بر زمين گذاشته , و دانستند ايـن از نـقـشـه هـاى دشـمـنـان اسلام بوده است , و صلح و صفا وآشتى بار ديگر كينه هايى را كه مى خواست زنده شود شستشو داد.در ايـن هنگام چهار آيه نازل شد كه در دو آيه نخست , يهوديان اغوا كننده رانكوهش مى كند, و در دو آيه بعد به مسلمانان هشدار مى دهد.تفسير