• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دوم> قرآن ( 2 ) > گزیده تفسیر نمونه جلد 1

خداوندولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند آنها را از ظلمتها به سوى نور خارج مى سازد امـا كـسانى كه كافر شدند, اوليا آنها طاغوت (بت و شيطان و افراد جبار و منحرف ) هستند كه آنها را از نور به سوى ظلمتها بيرون مى برند آنها اهل آتشند و براى هميشه در آن خواهند بود اللّه ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور والذين كفروا اولياهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات اولئك اصحاب النارهم فيها خالدون بـا اشـاره اى كـه در مـساله ايمان و كفر در آيه قبل آمده بود در اينجاوضع مؤمنان و كافران را از نظر راهنما و رهبر مشخص مى كند, مى فرمايد: «خداوندولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند» (اللّه ولى الذين آمنوا).و در پـرتـو ايـن ولايـت و رهـبـرى «آنها را از ظلمتها به سوى نور خارج مى سازد»(يخرجهم من الظلمات الى النور).سـپـس مـى افـزايـد: «امـا كـسانى كه كافر شدند, اوليا آنها طاغوت (بت و شيطان و افراد جبار و منحرف ) هستند كه آنها را از نور به سوى ظلمتها بيرون مى برند»(والذين كفروا اولياهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات ).بـه هـمـين دليل آنها اهل آتشند و براى هميشه در آن خواهند بود» (اولئك اصحاب النارهم فيها خالدون ).

آيا نديدى (آگاهى ندارى ) از كسى كه باابراهيم در باره پروردگارش محاجه و گفتگو كرد بخاطراين بود كه خداوند بـه او حـكومت داده بود ابـراهـيـم گـفت : همان كسى كه زنده مى كند ومى ميراند گفت من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم ابراهيم گفت : خداوندخورشيد را (از افق مشرق ) مـى آورد (اگر تو راست مى گويى كه حاكم بر جهان هستى مى باشى ) خورشيد را از طرف مغرب بياور آن مرد كافر, مبهوت و وامانده شد خداوند قوم ظالم را هدايت نمى كند الم تر الى الذى حاج ابرهيم فى ربه ان اتيه اللّه الملك اذ قال ابرهيم ربى الذى يحيى ويميت قال انا احيى واميت قال ابرهيم فان اللّه ياتى بالشمس من المشرق فات بها من المغرب فبهت الذى كفر واللّه لا يهدى القوم الظالمين

ابراهيم در برابر طاغوت زمان خود نمرود!.

بـه دنـبال آيه قبل كه از هدايت مؤمنان در پرتو ولايت و راهنمايى پروردگار وگمراهى كافران بر اثـر پـيـروى ازطاغوت سخن مى گفت خداوند چندنمونه ذكرمى كندكه يكى ازآنها نمونه روشنى اسـت كه در اين آيه آمده و آن گفتگو ومحاجـه ابراهيم قهرمان بت شكن با جبار زمان خود, نمرود است , مى فرمايد: «آيا نديدى (آگاهى ندارى ) از كسى كه باابراهيم در باره پروردگارش محاجه و گفتگو كرد» (الم تر الى الذى حاج ابرهيم فى ربه ).و در يك جمله اشاره به انگيزه اصلى اين محاجه مى كند و مى گويد: «بخاطراين بود كه خداوند بـه او حـكومت داده بود» و بر اثر كمى ظرفيت از باده كبر و غرور,سرمست شده بود (ان اتيه اللّه الملك ).و چه بسيارند كسانى كه در حال عادى , انسانهاى معتدل , سربه راه , مؤمن وبيدارند اما هنگامى كه به مال و مقام و نوايى برسند همه چيز را به دست فراموشى مى سپارند و مهمترين مقدسات را زير پا مى نهند!.و در ادامـه مـى افزايد: در آن هنگام كه از ابراهيم (ع ) پرسيد خداى تو كيست كه به سوى او دعوت مـى كـنـى ؟ «ابـراهـيـم گـفت : همان كسى كه زنده مى كند ومى ميراند» (اذ قال ابرهيم ربى الذى يحيى ويميت ).در حـقـيـقت ابراهيم (ع ) بزرگترين شاهكار آفرينش يعنى قانون حيات و مرگ رابه عنوان نشانه روشنى از علم و قدرت پروردگار مطرح ساخت . ولى نمرود جبار, راه تزوير و سفسطه را پيش گرفت و براى اغفال مردم واطرافيان خود «گفت من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم » و قانون حيات و مرگ دردست من است (قال انا احيى واميت ).ولـى ابـراهيم (ع ) براى خنثى كردن اين توطئه , دست به استدلال ديگرى زد كه دشمن نتواند در بـرابـر سـاده لوحان در مورد آن مغالطه كند, «ابراهيم گفت : خداوندخورشيد را (از افق مشرق ) مـى آورد (اگر تو راست مى گويى كه حاكم بر جهان هستى مى باشى ) خورشيد را از طرف مغرب بياور»! (قال ابرهيم فان اللّه ياتى بالشمس من المشرق فات بها من المغرب ).اينجا بود كه «آن مرد كافر, مبهوت و وامانده شد» (فبهت الذى كفر).آرى ! «خداوند قوم ظالم را هدايت نمى كند» (واللّه لا يهدى القوم الظالمين ).و به اين ترتيب آن مرد مست و مغرور سلطنت و مقام , خاموش و مبهوت وناتوان گشت و نتوانست در برابر منطق زنده ابراهيم (ع ) سخنى بگويد.

يا همانند كسى كه از كنار يك آبـادى عـبـور مـى كـرد درحـالـى كـه ديـوارهـاى آن به روى سقفها فرو ريخته بود, (و اجساد و اسـتـخـوانهاى اهل آن در هر سو پراكنده بود, او از روى تعجب با خود) گفت : چگونه خدا اينها را بعداز مرگ زنده مى كند خداوند او را يكصد سال ميراند, سپس او را زنده كرد وبه او گفت : چقدر درنـگ كـردى ؟ گفت : يك روز يا قسمتى از يك روز, فرمود (نه )بلكه يكصدسال درنگ كردى پس حالا نگاه كن به غذا و نـوشـيـدنـيت (كه همراه داشتى ببين كه با گذشت سالها) هيچ گونه تغيير نيافته ولى نگاه به الاغ خود كن (كه چگونه از هم متلاشى شده براى اين كه اطمينان بـه زنـدگـى پس از مرگ پيدا كنى ) و تو را نشانه اى براى مردم قراردهيم به استخوانها نگاه كن (كه ازمركب سواريت باقى مـانـده ) و بـبـين چگونه آنها را بر مى داريم و به هم پيوند مى دهيم و گوشت بر آن مى پوشانيم هنگامى كه با مشاهده اين نشانه هاى واضح (همه چيز) براى او روشن شـد گـفـت : مى دانم كه خدا بر هر كارى قادر است او كالذى مر على قرية وهى خاوية على عروشها قال انى يحيى هذه اللّه بعد موتها فاماته اللّه مائة عام ثم بعثه قال كم لبثت قال لبثت يوما او بعض يوم قال بل لبثت مائة عام فانظر الى طعامك وشرابك لم يتسنه وانظر الى حمارك ولنجعلك آية للناس وانظر الى العظام كيف ننشزها ثم نكسوها لحما فلما تبين له قال اعلم ان اللّه على كل شى قدير در اين آيه سرگذشت يكى ديگر از انبيا پيشين بيان شده , كه مشتمل بر شواهد زنده اى بر مسائل معاد است . آيـه اشـاره بـه سـرگذشت كسى مى كند كه در اثناى سفر خود در حالى كه برمركبى سوار بود و مـقـدارى آشـامـيـدنـى و خـوراكى همراه داشت از كنار يك آبادى گذشت در حالى كه به شكل وحـشـتـنـاكى در هم ريخته و ويران شده بود و اجساد واستخوانهاى پوسيده ساكنان آن به چشم مـى خـورد هـنـگـامـى كـه اين منظره وحشتزا راديد گفت چگونه خداوند اين مردگان را زنده مى كند؟ شرح بيشتر اين ماجرا را اززبان قرآن بشنويم مى فرمايد: «يا همانند كسى كه از كنار يك آبـادى عـبـور مـى كـرد درحـالـى كـه ديـوارهـاى آن به روى سقفها فرو ريخته بود, (و اجساد و اسـتـخـوانهاى اهل آن در هر سو پراكنده بود, او از روى تعجب با خود) گفت : چگونه خدا اينها را بعداز مرگ زنده مى كند»! (او كالذى مر على قرية وهى خاوية على عروشها قال انى يحيى هذه اللّه بعد موتها).در ادامـه مـى فرمايد: «خداوند او را يكصد سال ميراند, سپس او را زنده كرد وبه او گفت : چقدر درنـگ كـردى ؟ گفت : يك روز يا قسمتى از يك روز, فرمود (نه )بلكه يكصدسال درنگ كردى » (فاماته اللّه مائة عام ثم بعثه قال كم لبثت قال لبثت يوما او بعض يوم قال بل لبثت مائة عام ).سپس براى اين كه آن پيامبر, اطمينان بيشترى به اين مساله پيدا كند, به اودستور داده شد كه به غـذا و نـوشـيدنى و همچنين مركب سواريش كه همراه داشته ,نگاهى بيفكند كه اولى كاملا سالم مـانده بود و دومى به كلى متلاشى شده بود, تا هم گذشت زمان را مشاهده كند, و هم قدرت خدا را بـر نـگـهدارى هر چه اراده داشته باشد, مى فرمايد: به او گفته شد «پس حالا نگاه كن به غذا و نـوشـيـدنـيت (كه همراه داشتى ببين كه با گذشت سالها) هيچ گونه تغيير نيافته » (فانظر الى طعامك وشرابك لم يتسنه ).بـنـابـرايـن , خـدايى كه مى تواند غذا و نوشيدنى تو را كه قاعدتا بايد زود فاسدگردد, به حال اول نگهدارد, زنده كردن مردگان براى او مشكل نيست , زيرا ادامه حيات چنين غذاى فاسد شدنى كه عمر آن معمولا بسيار كوتاه است , در اين مدت طولانى ساده تر از زنده كردن مردگان نيست . سپس مى افزايد: «ولى نگاه به الاغ خود كن (كه چگونه از هم متلاشى شده براى اين كه اطمينان بـه زنـدگـى پس از مرگ پيدا كنى ) و تو را نشانه اى براى مردم قراردهيم » آن را زنده مى سازيم (وانظر الى حمارك ولنجعلك آية للناس ).بـه هـر حال در تكميل همين مساله مى افزايد: «به استخوانها نگاه كن (كه ازمركب سواريت باقى مـانـده ) و بـبـين چگونه آنها را بر مى داريم و به هم پيوند مى دهيم و گوشت بر آن مى پوشانيم » (وانظر الى العظام كيف ننشزها ثم نكسوها لحما).و در پـايان آيه مى فرمايد: «هنگامى كه با مشاهده اين نشانه هاى واضح (همه چيز) براى او روشن شـد گـفـت : مى دانم كه خدا بر هر كارى قادر است » (فلما تبين له قال اعلم ان اللّه على كل شى قدير).در بـاره ايـن كـه او كـدامـيك از پيامبران بوده مشهور و معروف اين است كه «عزير» بوده و در حديثى از امام صادق (ع ) اين موضوع تاييد شده است .

بخاطر بياور, هنگامى را كه ابراهيم (ع ) گفت : خدايا! به من نشان ده چگونه مردگان را زنده مى كنى فرمود: آيا ايمان نياورده اى ؟ آرى , ايـمان آوردم ولى مى خواهم قلبم آرامش يابد خداوندفرمود: حال كه چنين است چـهـار نـوع از مرغان را انتخاب كن و آنها را (پس از ذبح كردن ) قطعه قطعه كن (و در هم بياميز) سـپس بر هر كوهى قسمتى از آن را قرار بده ,بعد آنها را بخوان به سرعت به سوى تو مى آيند و بدان خداوند توانا و حكيم است واذ قال ابرهيم رب ارنى كيف تحيى الموتى قال اولم تؤمن قال بلى ولكن ليطمئن قلبى قال فخد اربعة من الطير فصرهن اليك ثم اجعل على كل جبل منهن جز ثم ادعهن ياتينك سعيا واعلم ان اللّه عزيز حكيم

صحنه ديگرى از معاد در اين دنيا !.

بـه دنبال داستان عزير در مورد معاد داستان ديگرى از ابراهيم (ع ) در اينجامطرح شده است , و آن ايـن كـه : روزى ابـراهيم (ع ) از كنار دريايى مى گذشت مردارى را ديد كه در كنار دريا افتاده , در حالى كه مقدارى از آن داخل آب و مقدارى ديگر درخشكى قرار داشت و پرندگان و حيوانات دريا و خشكى از دو سو آن را طعمه خودقرار داده اند, اين منظره ابراهيم را به فكر مساله اى انداخت كه هـمـه مـى خـواهـنـدچـگـونـگى آن را بدانند و آن كيفيت زنده شدن مردگان پس از مرگ است چـنـانـكـه قـرآن مـى گويد: «بخاطر بياور, هنگامى را كه ابراهيم (ع ) گفت : خدايا! به من نشان ده چگونه مردگان را زنده مى كنى » (واذ قال ابرهيم رب ارنى كيف تحيى الموتى ).او مى خواست با رؤيت و شهود, ايمان خود را قويتر كند, به همين دليل درادامه اين سخن , هنگامى كه خداوند «فرمود: آيا ايمان نياورده اى ؟» (قال اولم تؤمن ).او در جـواب عـرض كـرد: «آرى , ايـمان آوردم ولى مى خواهم قلبم آرامش يابد» (قال بلى ولكن ليطمئن قلبى ).در اينجا به ابراهيم دستور داده مى شود كه براى رسيدن به مطلوبش دست به اقدام عجيبى بزند, آن گـونـه كـه قرآن در ادامه اين آيه بيان كرده , مى گويد: «خداوندفرمود: حال كه چنين است چـهـار نـوع از مرغان را انتخاب كن و آنها را (پس از ذبح كردن ) قطعه قطعه كن (و در هم بياميز) سـپس بر هر كوهى قسمتى از آن را قرار بده ,بعد آنها را بخوان به سرعت به سوى تو مى آيند» (قال فخد اربعة من الطير فصرهن اليك ثم اجعل على كل جبل منهن جز ثم ادعهن ياتينك سعيا).ابـراهـيم (ع ) اين كار را كرد, و آنها را صدا زد, در اين هنگام اجزاى پراكنده هريك از مرغان , جدا و جـمـع شـده و بـه هم آميختند و زندگى را از سر گرفتند و اين موضوع به ابراهيم نشان داد, كه همين صحنه در مقياس بسيار وسيعتر, در رستاخيزانجام خواهد شد.و در پـايـان آيـه مـى فـرمايد: اين را ببين «و بدان خداوند توانا و حكيم است »(واعلم ان اللّه عزيز حكيم ) هم تمام ذرات بدن مردگان را بخوبى مى شناسد, و هم توانايى بر جمع آنها دارد.

مثل كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنندهمانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند و در هـر خوشه اى يكصد دانه باشد خداوند آن را براى هر كس بخواهد (و شايستگى در آنـهـا و انـفـاق آنها از نظر نيت و اخلاص و كيفيت و كميت ببيند) دو يا چند برابر مى كند چرا كه او (از نظر رحمت وقدرت ) وسيع و از همه چيز آگاه است مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل اللّه كمثل حبة انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة مائة حبة واللّه يضاعف لمن يشا واللّه واسـع عليم

آغاز آيات انفاق !.

مـسـاله انفاق يكى از مهمترين مسائلى است كه اسلام روى آن تاكيد داردوشايد ذكر آيات آن پشت سـر آيات مربوط به معاد ازاين نظرباشدكه يكى ازمهمترين اسباب نجات درقيامت ,انفاق وبخشش در راه خداست . نخست مى فرمايد: «مثل كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنندهمانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند» (مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل اللّه كمثل حبة انبتت سبع سنابل ) «و در هـر خوشه اى يكصد دانه باشد» كه مجموعااز يك دانه هفتصد دانه بر مى خيزد (فى كل سنبلة مائة حبة ).تـازه پاداش آنها منحصر به اين نيست , بلكه : «خداوند آن را براى هر كس بخواهد (و شايستگى در آنـهـا و انـفـاق آنها از نظر نيت و اخلاص و كيفيت و كميت ببيند) دو يا چند برابر مى كند» (واللّه يضاعف لمن يشا).و ايـن همه پاداش از سوى خدا عجيب نيست «چرا كه او (از نظر رحمت وقدرت ) وسيع و از همه چيز آگاه است » (واللّه واسـع عليم ).

انفاق يكى از مهمترين طرق حل مشكل فاصله طبقاتى

بـا دقـت در آيـات قـرآن مـجـيـد آشـكـار مى شود كه يكى از اهداف اسلام اين است كه اختلافات غـيرعادلانه اى كه در اثر بى عدالتيهاى اجتماعى در ميان طبقه غنى وضعيف پيدا مى شود از بين بـرود و سطح زندگى كسانى كه نمى توانند نيازمنديهاى زندگيشان را بدون كمك ديگران رفع كـنـنـد بـالا بيايد و حداقل لوازم زندگى را داشته باشند, اسلام براى رسيدن به اين هدف برنامه وسيعى در نظر گرفته است ـتحريم رباخوارى بطور مطلق , و وجوب پرداخت مالياتهاى اسلامى از قـبـيـل زكـات و خمس و صدقات و مانند آنها و تشويق به انفاق ـ وقف و قرض الحسنه و كمكهاى مـخـتـلـف مـالـى قسمتى از اين برنامه را تشكيل مى دهد, و از همه مهمتر زنده كردن روح ايمان وبرادرى انسانى در ميان مسلمانان است .

كسانى كه اموال خود را در راه خداانفاق مى كنند سپس به دنبال انفاقى كه كـرده انـد مـنـت نمى گذارند و آزارى نمى رسانند پاداش آنها, نزد پروردگارشان است علاوه بر اين نه ترسى بر آنها است و نه غمگين مى شوند الذين ينفقون اموالهم فى سبيل اللّه ثم لا يتبعون ما انفقوا منا ولا اذى لهم اجرهم عند ربهم ولا خوف عليهم ولا هم يحزنون

چه انفاقى با ارزش است ؟.

در آيـه قـبـل اهميت انفاق در راه خدا بطوركلى بيان شد, ولى در اين آيه بعضى از شرايط آن ذكر مى شود, مى فرمايد: «كسانى كه اموال خود را در راه خداانفاق مى كنند سپس به دنبال انفاقى كه كـرده انـد مـنـت نمى گذارند و آزارى نمى رسانند پاداش آنها, نزد پروردگارشان است » (الذين ينفقون اموالهم فى سبيل اللّه ثم لا يتبعون ما انفقوا منا ولا اذى لهم اجرهم عند ربهم ).«علاوه بر اين نه ترسى بر آنها است و نه غمگين مى شوند» (ولا خوف عليهم ولا هم يحزنون ).بـنـابـراين كسانى كه در راه خدا بذل مال مى كنند ولى به دنبال آن منت مى گذارند يا كارى كه مـوجـب آزار و رنـجـش اسـت مى كنند در حقيقت با اين عمل ناپسند اجر و پاداش خود را از بين مـى بـرنـد, بـلكه مى توان گفت چنين افراد دربسيارى از موارد بدهكارند نه طلبكار! زيرا آبروى انسان و سرمايه هاى روانى واجتماعى او به مراتب برتر و بالاتر از ثروت ومال است . جمله «لهم اجرهم عند ربهم » به انفاق كنندگان اطمينان مى دهد كه پاداششان نزد پروردگار مـحـفوظ است تا با اطمينان خاطر در اين راه گام بردارند بلكه تعبير«ربهم » (پروردگارشان ) اشاره به اين است كه خداوند آنها را پرورش مى دهد و بر آن مى افزايد.

گفتار پسنديده (در برابر ارباب حاجت ) و عفو وگذشت (از خشونتهاى آنان ) از بـخـشـشى كه آزارى به دنبال آن باشد بهتر است و خداوند (از آن ) بى نياز و (در برابر خشونت وناسپاسى شما) بردبار است قول معروف ومغفرة خير من صدقة يتبعها اذى واللّه غنى حليم اين آيه در حقيقت تكميلى است نسبت به آيه قبل , در زمينه ترك منت و آزار به هنگام انفاق , مى فرمايد: «گفتار پسنديده (در برابر ارباب حاجت ) و عفو وگذشت (از خشونتهاى آنان ) از بـخـشـشى كه آزارى به دنبال آن باشد بهتر است » (قول معروف ومغفرة خير من صدقة يتبعها اذى ).اين را نيز بدانيد كه آنچه در راه خدا نفاق مى كنيد در واقع براى نجات خويشتن ذخيره مى نماييد, «و خداوند (از آن ) بى نياز و (در برابر خشونت وناسپاسى شما) بردبار است » (واللّه غنى حليم ).پـيـامـبـراكرم (ص ) در حديثى گوشه اى از آداب انفاق را روشن ساخته مى فرمايد: «هنگامى كه حـاجـتـمـندى از شما چيزى بخواهد گفتار او را قطع نكنيد تاتمام مقصود خويش را شرح دهد, سپس با وقار و ادب و ملايمت به او پاسخ بگوييد, يا چيزى كه در قدرت داريد در اختيارش بگذاريد و يا به طرز شايسته اى اورا بازگردانيد زيرا ممكن است سؤال كننده «فرشته اى » باشد كه مامور آزمـايـش شـمـااسـت تـا بـبـيـنـد در بـرابـر نـعمتهايى كه خداوند به شما ارزانى داشته چگونه عمل مى كنيد»!.

اى كسانى كه ايمان آورده ايد, بخششهاى خود را با منت و آزارباطل نسازيد اين هـمـانـنـد كسى است كه مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى كند و ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارد (كار او) همچون قطعه سنگ صافى است كه بر آن (قشرنازكى از) خاك باشد (و بذرهايى در آن افشانده شود) و باران درشت به آن برسد,(و خاكها و بذرها را بشويد) و آن را صاف رهـا سـازد آنـها از كارى كه انجام داده اندچيزى به دست نمى آورند و خداوند گروه كافران را هدايت نمى كند يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن والا ذى كالذى ينفق ماله رئا الناس ولا يؤمن باللّه واليوم الا خر فمثله كمثل صفوان عليه تراب فاصابه وابل فتركه صلدا لا يقدرون على شى مما كسبوا واللّه لا يهدى القوم الكافرين

دو مثال جالب در باره انگيزه هاى انفاق !.

در ايـن آيـه و آيـه بـعـد, نخست اشاره به اين حقيقت شده كه افراد با ايمان نبايدانفاقهاى خود را به خاطر منت و آزار, باطل و بى اثر سازند, سپس دو مثال جالب براى انفاقهاى آميخته با منت و آزار و ريـاكـارى و خـودنـمـايـى و هـمـچنين انفاقهايى كه از ريشه اخلاص و عواطف دينى و انسانى سرچشمه گرفته , بيان مى كند.مـى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد, بخششهاى خود را با منت و آزارباطل نسازيد» (يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن والا ذى ).سپس اين عمل را تشبيه به انفاقهايى كه توام با رياكارى و خودنمايى است مى كند مى فرمايد: «اين هـمـانـنـد كسى است كه مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى كند و ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارد» (كالذى ينفق ماله رئا الناس ولا يؤمن باللّه واليوم الا خر).و بعد مى افزايد: «(كار او) همچون قطعه سنگ صافى است كه بر آن (قشرنازكى از) خاك باشد (و بذرهايى در آن افشانده شود) و باران درشت به آن برسد,(و خاكها و بذرها را بشويد) و آن را صاف رهـا سـازد آنـها از كارى كه انجام داده اندچيزى به دست نمى آورند» (فمثله كمثل صفوان عليه تراب فاصابه وابل فتركه صلدا لا يقدرون على شى مما كسبوا).ايـن گـونه است اعمال رياكارانه و انفاقهاى آميخته با منت و آزار كه از دلهاى سخت و قساوتمند سرچشمه مى گيرد و صاحبانش هيچ بهره اى از آن نمى برند وتمام زحماتشان بر باد مى رود.و در پـايـان آيـه مـى فـرمـايد: «و خداوند گروه كافران را هدايت نمى كند» (واللّه لا يهدى القوم الكافرين ).اشاره به اين كه خداوند توفيق هدايت را از آنها مى گيرد چرا كه با پاى خود,راه كفر و ريا و منت و آزار را پوييدند, و چنين كسانى شايسته هدايت نيستند.

و مثل كسانى كه اموال خـود را بـراى خـشـنـودى خدا و استوار كردن (ملكات عالى انسانى ) در روح خود انفاق مى كنند, هـمچون باغى است كه در نقطه بلندى باشد, و بارانهاى درشت و پى درپى به آن برسد (و به خاطر بلند بودن مكان ,از هواى آزاد و نور آفتاب به حد كافى بهره گيرد و آن چنان رشد و نمو كند كه ) مـيـوه خـود را دو چندان دهد و اگر باران درشتى بر آن نبارد لااقل بارانهاى ريز و شبنم برآن مى بارد خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است ومثل الذين ينفقون اموالهم ابتغا مرضات اللّه وتثبيتا من انفسهم كمثل جنة بربوة اصابها وابل فتت اكلها ضعفين فان لم يصبهاوابل فطل واللّه بماتعملون بصير در ايـن آيه مثال زيباى ديگرى براى نقطه مقابل اين گروه بيان مى كند, آنها كسانى هستند كه در راه خدا از روى ايمان و اخلاص , انفاق مى كنندمى فرمايد: «و مثل كسانى كه اموال خـود را بـراى خـشـنـودى خدا و استوار كردن (ملكات عالى انسانى ) در روح خود انفاق مى كنند, هـمچون باغى است كه در نقطه بلندى باشد, و بارانهاى درشت و پى درپى به آن برسد (و به خاطر بلند بودن مكان ,از هواى آزاد و نور آفتاب به حد كافى بهره گيرد و آن چنان رشد و نمو كند كه ) مـيـوه خـود را دو چندان دهد» (ومثل الذين ينفقون اموالهم ابتغا مرضات اللّه وتثبيتا من انفسهم كمثل جنة بربوة اصابها وابل فتت اكلها ضعفين ).سپس مى افزايد: «و اگر باران درشتى بر آن نبارد لااقل بارانهاى ريز و شبنم برآن مى بارد» و باز هم ميوه و ثمر مى دهد و شاداب و با طراوت است (فان لم يصبهاوابل فطل ).و در پايان مى فرمايد: «خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است » (واللّه بماتعملون بصير).او مى داند آيا انفاق انگيزه الهى دارد يا رياكارانه است , آميخته با منت و آزاراست يا محبت و احترام .

آيا هيچ يك از شما دوسـت دارد كـه بـاغى از درختان خرما و انواع انگورداشته باشد كه از زير درختانش نهرها جارى بـاشـد, و بـراى او در آن باغ از تمام انواع ميوه ها موجود باشد, و در حالى كه به سن پيرى رسيده و فـرزنـدانـى (خـرد سـال و )ضـعـيـف دارد, نـاگـهـان در اين هنگام گردبادى شديد كه در آن آتش سوزانى است به آن برخورد كند و شعله ور گردد و بسوزد اين گونه خداوندآيات خود را براى شما بـيـان مى كند, شايد بينديشيد ايود احدكم ان تكون له جنة من نخيل واعناب تجرى من تحتها الا نهار له فيها من كل الـثمرات واصابه الكبر وله ذرية ضعفا فاصابها اعصار فيه نـار فاحترقت كذلك يبين اللّه لكم الا يات لعلكم تتفكرون

يك مثال جالب ديگر!.

در اين آيه مثال گوياى ديگرى , براى مساله انفاق آميخته با رياكارى و منت وآزار و اين كه چگونه ايـن كـارهـاى نـكـوهيده آثار آن را از بين مى برد بيان شده است ,مى فرمايد: «آيا هيچ يك از شما دوسـت دارد كـه بـاغى از درختان خرما و انواع انگورداشته باشد كه از زير درختانش نهرها جارى بـاشـد, و بـراى او در آن باغ از تمام انواع ميوه ها موجود باشد, و در حالى كه به سن پيرى رسيده و فـرزنـدانـى (خـرد سـال و )ضـعـيـف دارد, نـاگـهـان در اين هنگام گردبادى شديد كه در آن آتش سوزانى است به آن برخورد كند و شعله ور گردد و بسوزد» (ايود احدكم ان تكون له جنة من نخيل واعناب تجرى من تحتها الا نهار له فيها من كل الـثمرات واصابه الكبر وله ذرية ضعفا فاصابها اعصار فيه نـار فاحترقت ).آرى , زحـمت فراوانى كشيده اند, و در آن روز كه نياز به نتيجه آن دارند, همه را خاكستر مى بينند چرا كه گردباد آتشبار ريا و منت و آزار آن را سوزانده است . و در پايان آيه به دنبال اين مثال بليغ و گويا, مى فرمايد: «اين گونه خداوندآيات خود را براى شما بـيـان مى كند, شايد بينديشيد» و راه حق را از باطل تشخيص دهيد (كذلك يبين اللّه لكم الا يات لعلكم تتفكرون ).آرى ! سـرچـشـمه بدبختيهاى انسان مخصوصا كارهاى ابلهانه اى همچون منت گذاردن و ريا كه سودش ناچيز و زيانش سريع و عظيم است ترك انديشه وتفكر است , و خداوند همگان را به انديشه و تفكر دعوت مى كند.

اى كسانى كه ايمان آورده ايد از اموال پاكيزه اى كه (ازطريق تجارت ) به دست آورده ايـد و از آنچه از زمين براى شما خارج كرده ايم (ازمنابع و معادن زيرزمينى و از كشاورزى و زراعـت و باغ ) انفاق كنيد به سراغ قسمتهاى ناپاك نرويد تااز آن انفاق كنيد در حـالـى كـه خـود شـمـا حاضر نيستيد آنها را بپذيريد, مگر از روى اغماض و كراهت بدانيد خداوند بى نياز و شايسته ستايش است يا ايها الذين آمنوا انفقوا من طيبات ما كسبتم ومما اخرجنا لكم من الا رض ولا تيمموا الخبيث منه تنفقون ولستم بخذيه الا ان تغمضوافيه واعلموا ان اللّه غنى حميد شان نزول : از امام صادق (ع ) نقل شده كه اين آيه در باره جمعى نازل شد كه ثروتهايى از طـريـق ربـاخـوارى در زمـان جاهليت جمع آورى كرده بودند واز آن در راه خدا انفاق مى كردند, خداوند آنها را از اين كار نهى كرد, و دستور داد ازاموال پاك و حلال در راه خدا انفاق كنند.تفسير

از چه اموالى بايد انفاق كرد؟.

در اين آيه كه ششمين آيه , از سلسله آيات در باره انفاق است , سخن ازچگونگى اموالى است كه بايد انفاق گردد.نخست مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد از اموال پاكيزه اى كه (ازطريق تجارت ) به دست آورده ايـد و از آنچه از زمين براى شما خارج كرده ايم (ازمنابع و معادن زيرزمينى و از كشاورزى و زراعـت و باغ ) انفاق كنيد» (يا ايها الذين آمنوا انفقوا من طيبات ما كسبتم ومما اخرجنا لكم من الا رض ).در واقـع قـرآن مـى گويد, ما منابع اينها را در اختيار شما گذاشتيم بنابراين نبايداز انفاق كردن بخشى از طيبات و پاكيزه ها و «سرگل » آن در راه خدا دريغ كنيد.سـپس براى تاكيد هر چه بيشتر مى افزايد: «به سراغ قسمتهاى ناپاك نرويد تااز آن انفاق كنيد در حـالـى كـه خـود شـمـا حاضر نيستيد آنها را بپذيريد, مگر از روى اغماض و كراهت » (ولا تيمموا الخبيث منه تنفقون ولستم بخذيه الا ان تغمضوافيه ).از آنـجـا كـه بعضى از مردم عادت دارند هميشه از اموال بى ارزش و آنچه تقريبااز مصرف افتاده و قابل استفاده خودشان نيست انفاق كنند اين جمله صريحا مردم را از اين كار نهى مى كند.در حقيقت , آيه به نكته لطيفى اشاره مى كند كه انفاق در راه خدا, يك طرفش مؤمنان نيازمندند, و طـرف ديگر خدا و با اين حال اگر عمدا اموال پست و بى ارزش انتخاب شود, از يك سو تحقيرى اسـت نـسبت به نيازمندان كه ممكن است على رغم تهيدستى مقام بلندى از نظر ايمان و انسانيت داشته باشند و روحشان آزرده شود و از سوى ديگر سؤادبى است نسبت به مقام شامخ پروردگار.و در پـايـان آيـه مى فرمايد: «بدانيد خداوند بى نياز و شايسته ستايش است »(واعلموا ان اللّه غنى حميد).يعنى نه تنها نيازى به انفاق شما ندارد, و از هر نظر غنى است , بلكه تمام نعمتها را او در اختيار شما گذارده و لذا حميد و شايسته ستايش است .