• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دوم> قرآن ( 2 ) > گزیده تفسیر نمونه جلد 1

هنگامى كه آنها (لشگر طالوت و بنى اسرائيل ) در برابر جالوت و سپاهيان او قرارگرفتند گفتند: پروردگارا! صبر و اسـتـقـامت را بر ما فرو ريز گامهاى ما را استوار بدار, وما را بر جمعيت كافران پيروز گردان ولما برزوا لجالوت وجنوده قالوا ربنا افرغ علينا صبرا وثبت اقدامنا وانصرنا على القوم الكافرين در ايـن آيـه مـسـاله رويارويى دو لشگر مطرح مى شود, مى فرمايد:«هنگامى كه آنها (لشگر طالوت و بنى اسرائيل ) در برابر جالوت و سپاهيان او قرارگرفتند گفتند: پروردگارا! صبر و اسـتـقـامت را بر ما فرو ريز گامهاى ما را استوار بدار, وما را بر جمعيت كافران پيروز گردان » (ولما برزوا لجالوت وجنوده قالوا ربنا افرغ علينا صبرا وثبت اقدامنا وانصرنا على القوم الكافرين ).در حـقيقت طالوت و سپاه او سه چيز طلب كردند نخست صبر و استقامت ,دومين تقاضاى آنها از خدا اين بود كه گامهاى ما را استوار بدار تا از جا كنده نشود وفرار نكنيم در واقع دعاى اول جنبه بـاطـنـى و درونـى داشـت و ايـن دعا جنبه ظاهرى وبرونى دارد و مسلما ثبات قدم از نتايج روح اسـتـقـامت و صبر است , سومين تقاضاى آنها اين بود كه «ما را بر اين قوم كافر يارى فرما و پيروز كن » كه نتيجه نهايى صبر واستقامت و ثبات قدم است .

آنها به فرمان خداسپاه دشمن را شكست دادند و به هزيمت وا داشتند و داوود (جـوان كـم سـن و سال و نيرومند شجاعى كه در لشگر طالوت بود)جالوت را كشت خداوند حكومت و دانش را به او بخشيد و از آنچه مى خواست به او تعليم داد و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نكند سراسر روى زمين فاسد مى شود, ولى خداوند نسبت به تمام جهانيان , لـطـف و احـسـان دارد فهزموهم باذن اللّه وقتل داوود جالوت وا تيه اللّه الـمـلـك والحكمة وعلمه مما يش ولـولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لفسدت الا رض ولكن اللّه ذوفضل على العالمين بـه يقين خداوند چنين بندگانى را تنها نخواهد گذاشت هر چندعدد آنها كم و عدد دشـمن زياد باشد, لذا در اين ايه مى فرمايد: «آنها به فرمان خداسپاه دشمن را شكست دادند و به هزيمت وا داشتند» (فهزموهم باذن اللّه ).«و داوود (جـوان كـم سـن و سال و نيرومند شجاعى كه در لشگر طالوت بود)جالوت را كشت » (وقتل داوود جالوت ).ايـن جـوان با فلاخنى كه در دست داشت , يكى دو سنگ آن چنان ماهرانه پرتاب كرد كه درست بر پـيشانى و سر جالوت كوبيده شد و در آن فرو نشست وفريادى كشيد و فرو افتاد, و ترس و وحشت تـمـام سـپاه او را فرا گرفت و به سرعت فرار كردند, گويا خداوند مى خواست قدرت خويش را در ايـنـجـا نـشـان دهـد كـه چـگونه پادشاهى با آن عظمت و لشگرى انبوه به وسيله نوجوان تازه به ميدان آمده اى آن هم با يك سلاح ظاهرا بى ارزش , از پاى در مى آيد!.سـپس مى افزايد: «خداوند حكومت و دانش را به او بخشيد و از آنچه مى خواست به او تعليم داد» (وا تيه اللّه الـمـلـك والحكمة وعلمه مما يش).گـرچـه دراين ايه تصريح نشده كه اين داود همان داود, پيامبر بزرگ بنى اسرائيل ,پدر سليمان است ولى جمله فوق نشان مى دهد كه او به مقام نبوت رسيد.و در پـايـان آيـه بـه يـك قانون كلى اشاره فرموده مى گويد: «و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نكند سراسر روى زمين فاسد مى شود, ولى خداوند نسبت به تمام جهانيان , لـطـف و احـسـان دارد» (ولـولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لفسدت الا رض ولكن اللّه ذوفضل على العالمين ).ايـن آيـات , بـشارت است براى مؤمنان كه در مواقعى كه در فشار شديد ازسوى طاغوتها و جباران قرار مى گيرند در انتظار نصرت و پيروزى الهى باشند.ٍ

اينها آيات خداست كه به حق بر تو مى خوانيم و تو از رسولان هستى تلك آيات اللّه نتلوها عليك بالحق وانك لمن المرسلين ايه اشاره به داستانهاى متعددى است كه در آيات گذشته در باره بنى اسرائيل بيان شـده اسـت كـه هـر كـدام نشانه اى از قدرت و عظمت پروردگار است و پاك از هرگونه خرافه و افـسـانه و اساطير بر پيامبر نازل گرديده و درآن مى فرمايد: «اينها آيات خداست كه به حق بر تو مى خوانيم و تو از رسولان هستى » (تلك آيات اللّه نتلوها عليك بالحق وانك لمن المرسلين ).

آغاز جز سوم قرآن مجيد.

آن رسولان را بعضى بر بعضى برترى داديم بعضى از آنان را خدا با اوسخن گفت و درجـات بـعضى را بالا برد ما به عيسى بن مريم نشانه هاى روشن داديم , و او را با روح القدس تاييد كرديم اگر خدا مـى خواست كسانى كه بعد از آنان بودند, پس از آن كه آن همه نشانه هاى روشن براى آنان آمد, به جـنـگ و سـتـيز با يكديگر نمى پرداختند و راه اختلاف پيمودند پس بعضى از آنها ايمان آوردند و بعضى كافر شدند اگر خدا مى خواست هرگز آنها با يكديگر جنگ نمى كردند ولى خداوند آن را كه اراده كرده (و بـر طبق حكمت و هماهنگ با هدف آفرينش انسان است و آن آزادى اراده و مختار بودن است ) به جا مى آورد تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض منهم من كلم اللّه ورفع بعضهم درجات وآتينا عيسى ابن مريم البينات وايدناه بروح القدس ولوشا اللّه مااقتتل الذين من بعدهم من بعد ما جاتهم البينات ولكن اختلفوا فمنهم من امن ومنهم من كفر ولوشااللّه مااقتتلوا ولكن اللّه يفعل ما يريد

نقش پيامبران در زندگى انسانها!.

ايـن آيـه اشاره اى به درجات انبيا و مراتب آنها و گوشه اى از رسالت آنها درجامعه انسانى مى كند, نخست مى فرمايد: «آن رسولان را بعضى بر بعضى برترى داديم » (تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض ).تعبير به فضلنا بعضهم على بعض به روشنى مى رساند كه همه پيامبران الهى با اين كه از نظر نبوت و رسالت , همانند بودند از جهت مقام يكسان نبودند.سـپـس بـه ويـژگى بعضى از آنان پرداخته مى فرمايد: «بعضى از آنان را خدا با اوسخن گفت » (منهم من كلم اللّه ).و منظور از آن موسى (ع ) است كه به «كليم اللّه » معروف شده است . سـپـس مـى افـزايـد: «و درجـات بـعضى را بالا برد» (ورفع بعضهم درجات ) كه نمونه كامل آن پـيـامـبـرگـرامـى اسلام است كه آيينش كاملترين و آخرين آيينها بود, و يامنظور از آن بعضى از پيامبران پيشين مانند ابراهيم و امثال اوست . سـپس به سراغ امتياز حضرت مسيح (ع ) رفته مى فرمايد: «ما به عيسى بن مريم نشانه هاى روشن داديم , و او را با روح القدس تاييد كرديم » (وآتينا عيسى ابن مريم البينات وايدناه بروح القدس ).نـشـانـه هـاى روشـن , اشاره به معجزاتى مانند شفاى بيماران غيرقابل علاج واحياى مردگان , و مـعارف عالى دينى است و منظور از روح القدس پيك وحى خداوند يعنى جبرئيل , يا نيروى مرموز معنوى خاصى است كه در اوليااللّه باتفاوتهايى وجود دارد.در ادامـه آيـه اشـاره بـه وضـع امـتـهـا و اخـتـلافات آنها بعد از انبيا كرده مى فرمايد:«اگر خدا مـى خواست كسانى كه بعد از آنان بودند, پس از آن كه آن همه نشانه هاى روشن براى آنان آمد, به جـنـگ و سـتـيز با يكديگر نمى پرداختند» (ولوشا اللّه مااقتتل الذين من بعدهم من بعد ما جاتهم البينات ).يـعـنـى اگر خدا مى خواست , قدرت داشت كه آنها را به اجبار از جنگ و ستيزباز دارد, ولى سنت الهى بر اين بوده و هست كه مردم را در انتخاب راه آزاد گذارد.ولـى آنـها از آزادى خود سؤاستفاده كردند «و راه اختلاف پيمودند» (ولكن اختلفوا) در حقيقت اخـتـلافـات مـيـان پـيروان راستين و حقيقى مذاهب نبوده بلكه «ميان » پيروان و «مخالفان » مـذهـب صورت گرفته است «پس بعضى از آنها ايمان آوردند و بعضى كافر شدند» (فمنهم من امن ومنهم من كفر).بار ديگر تاكيد مى كند كه اين كار براى خدا آسان بود كه به حكم اجبار جلواختلافات آنها را بگيرد, زيرا «اگر خدا مى خواست هرگز آنها با يكديگر جنگ نمى كردند ولى خداوند آن را كه اراده كرده (و بـر طبق حكمت و هماهنگ با هدف آفرينش انسان است و آن آزادى اراده و مختار بودن است ) به جا مى آورد» (ولوشااللّه مااقتتلوا ولكن اللّه يفعل ما يريد).بدون شك گروهى از اين آزادى نتيجه منفى مى گيرند ولى در مجموع وجودآزادى از مهمترين اركان تكامل انسان است , زيرا تكامل اجبارى تكامل محسوب نمى شود.

اى كسانى كه ايمان آورده ايد از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد پيش از آن كه روزى فرارسد كه نه خريد و فـروش در آن اسـت و نه رابطه دوستى و نه شفاعت كافران همان ظالمانند يا ايها الذين آمنوا انفقوا مما رزقناكم من قبل ان ياتى يوم لا بيع فيه ولا خلة ولا شفاعة والكافرون هم الظالمون

انفاق يكى از مهمترين اسباب نجات در قيامت !.

در ايـن آيـه روى سخن را به مسلمانان كرده و به يكى از وظايفى كه سبب وحدت جامعه و تقويت حـكومت و بنيه دفاعى و جهاد مى شود اشاره مى كند ومى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد»(يا ايها الذين آمنوا انفقوا مما رزقناكم ).از تهديدى كه در ذيل ايه آمده استفاده مى شود منظور, انفاق واجب يعنى زكات است . سـپـس مى افزايد: امروز كه توانايى داريد انفاق كنيد «پيش از آن كه روزى فرارسد كه نه خريد و فـروش در آن اسـت و نه رابطه دوستى و نه شفاعت » (من قبل ان ياتى يوم لا بيع فيه ولا خلة ولا شفاعة ).و در پايان ايه مى فرمايد: «كافران همان ظالمانند» (والكافرون هم الظالمون ).اشـاره بـه اين كه آنها كه انفاق و زكات را ترك مى كنند هم به خويشتن ستم روامى دارند و هم به ديگران . «كفر» در اينجا به معنى سرپيچى و گناه و تخلف از دستور خداست .

خداوند هيچ معبودى جز او نيست خداوندى كه زنده و قائم به ذات خويش است وموجودات ديگر عالم , قائم به او هستند هيچ گاه خواب سبك و سنگين او را فرانمى گيرد براى اوست آنچه در آسمانها و زمين است براى اوست آنچه در آسمانها و زمين است كيست كه در نزد او جز به فرمانش شفاعت كند آنچه را پيش روى آنها (بندگان ) و پشت سرآنهاست مى داند و از گذشته و آينده آنان آگاه است آنها جز به مقدارى كه او بخواهد احاطه به علم او ندارند كرسى (حكومت ) او آسمانها وزمين را دربر گرفته و حفظ و نگاهدارى آسمان و زمين براى او گران نيست و اوست بلندمقام وباعظمت اللّه لا اله الا هو الحى القيوم لا تاخذه سنة ولا نوم له ما فى السموات وما فى الا رض من ذاالذى يشفع عنده الا باذنه يعلم ما بين ايديهم وما خلفهم ولا يحيطون بشى من علمه الا بماشا وسـع كرسيه السموات والا رض ولا يؤده حفظهما وهو العلى العظيم

«آية الكرسى » يكى ا ز مهمترين آيات قرآن !.

در اهميت و فضيلت اين همين بس كه از پيامبرگرامى اسلام (ص ) نقل شده است كه از ابى بن كـعـب سـؤال كـرد و فـرمود: كدام ايه برترين ايه كتاب اللّه است ؟عرض كرد: اللّه لا اله الا هوالحى الـقيوم , پيامبر(ص ) دست بر سينه او زد و فرمود:دانش بر تو گوارا باد, سوگند به كسى كه جان مـحـمد(ص ) در دست اوست اين ايه داراى دو زبان و دو لب است كه در پايه عرش الهى تسبيح و تقديس خدا مى گويند.در حديث ديگرى از امام باقر(ع ) آمده است : «هر كس آية الكرسى را يكباربخواند, خداوند هزار امر نـاخـوشـايـنـد از امـور نـاخوشايند دنيا, و هزار امر ناخوشاينداز آخرت را از او برطرف مى كند كه آسانترين ناخوشايند دنيا, فقر, و آسانترين ناخوشايند آخرت , عذاب قبر است ».تفسير: ابتدا از ذات اقدس الهى و مساله توحيد و اسماحسنى و صفات اوشروع مى كند مى فرمايد: «خداوند هيچ معبودى جز او نيست » (اللّه لا اله الا هو).«اللّه » نـام مـخـصوص خداوند و به معنى ذاتى است كه جامع همه صفات كمال و جلال و جمال است . سپس مى افزايد: «خداوندى كه زنده و قائم به ذات خويش است وموجودات ديگر عالم , قائم به او هستند» (الحى القيوم ).بـديهى است كه حيات در خداوند حيات حقيقى است چرا كه حياتش عين ذات و مجموعه علم و قدرت اوست نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت كه حيات آنها عارضى است لذا پس از مدتى مى ميرند!.امـا در خداوند چنين نيست چنانكه در ايه 58 سوره فرقان مى خوانيم : «توكل بر ذات زنده اى كن كه هرگز نمى ميرد».سپس در ادامه ايه مى افزايد: «هيچ گاه خواب سبك و سنگين او را فرانمى گيرد» و لحظه اى از تدبير جهان غافل نمى شود (لا تاخذه سنة ولا نوم ).«سنة » خوابى است كه به چشم عارض مى شود, اما وقتى عميقتر شد و به قلب عارض شد «نوم » گـفته مى شود اين جمله اشاره به اين حقيقت است كه فيض و لطف تدبير خداوند دائمى است , و لحظه اى قطع نمى گردد.سـپـس بـه مالكيت مطلقه خداوند اشاره كرده مى فرمايد: «براى اوست آنچه در آسمانها و زمين است » (له ما فى السموات وما فى الا رض ).و اين پنجمين وصف از اوصاف الهى است كه در اين ايه آمده , زيرا قبل از آن اشاره به توحيد و حى و قيوم بودن , و عدم غلبه خواب بر ذات پاك او شده است . نـاگفته پيداست توجه به اين صفت كه همه چيز مال خداست اثرتربيتى مهمى در انسانها دارد زيرا هـنـگـامـى كـه بـدانـنـد آنـچـه دارنـد از خـودشـان نـيـسـت وچـنـد روزى بـه عـنـوان ـگاـن عـاريـت يـاامانت به دست آنهاسپرده شده اين عقيده بطور مسلم انسان رااز تجاوزبه حقوق ديگران و استثمار و استعمار و احتكار و حرص و بخل و طمع باز مى دارد.در شـشـمين توصيف مى فرمايد: «كيست كه در نزد او جز به فرمانش شفاعت كند» (من ذاالذى يشفع عنده الا باذنه ).در واقع با يك استفهام انكارى مى گويد هيچ كس بدون فرمان خدا نمى توانددر پيشگاه او شفاعت كند. در باره «شفاعت » در ذيل ايه 48 سوره بقره بحث كرديم . در هفتمين توصيف مى فرمايد: «آنچه را پيش روى آنها (بندگان ) و پشت سرآنهاست مى داند و از گذشته و آينده آنان آگاه است » (يعلم ما بين ايديهم وما خلفهم ).و بـه اين ترتيب پهنه زمان و مكان , همه در پيشگاه علم او روشن است پس هركار ـحتى شفاعت ـ بايد به اذن او باشد.در هـشـتـمين توصيف , مى فرمايد: «آنها جز به مقدارى كه او بخواهد احاطه به علم او ندارند» و تـنـها بخش كوچكى از علوم را كه مصلحت دانسته در اختيارديگران گذارده است (ولا يحيطون بشى من علمه الا بماشا).و به اين ترتيب علم و دانش محدود ديگران , پرتوى از علم بى پايان اوست . از جمله فوق دو نكته ديگر نيز استفاده مى شود: نخست اين كه هيچ كس ازخود علمى ندارد و تمام علوم و دانشهاى بشرى از ناحيه خداست . ديـگـر ايـن كـه خـداونـد مـمـكن است بعضى از علوم پنهان و اسرار غيب را دراختيار كسانى كه مى خواهد قرار دهد.در نـهـمين و دهمين توصيف مى فرمايد: «كرسى (حكومت ) او آسمانها وزمين را دربر گرفته و حفظ و نگاهدارى آسمان و زمين براى او گران نيست » (وسـع كرسيه السموات والا رض ولا يؤده حفظهما).به اين ترتيب حكومت و قدرت پروردگار همه آسمانها و زمين را فراگرفته وكرسى علم و دانش او به همه اين عوالم احاطه دارد و چيزى از قلمرو حكومت ونفوذ علم او بيرون نيست . حـتـى از پـاره اى از روايـات استفاده مى شود كه كرسى به مراتب از آسمانها وزمين وسيعتر است چـنـانـكـه از امـام صادق (ع ) نقل شده كه فرمود: «آسمانها و زمين دربرابر كرسى همچون حلقه انـگـشـتـرى است در وسط يك بيابان و كرسى در برابرعرش همچون حلقه اى است در وسط يك بيابان » البته هنوز علم و دانش بشرنتوانسته است از اين معنى پرده بر دارد.و در يـازدهـمـين و دوازدهمين , توصيف مى گويد: «و اوست بلندمقام وباعظمت » (وهو العلى العظيم ).و خداوندى كه عظيم و بزرگ است و بى نهايت هيچ كارى براى او مشكل نيست و هيچ گاه از اداره و تدبير جهان هستى خسته و ناتوان و غافل و بى خبرنمى گردد و علم او به همه چيز احاطه دارد.قابل توجه اين كه آية الكرسى برخلاف آنچه مشهور و معروف است همين يك ايه بيشتر نيست .

در قبول دين هيچ اكراهى نيست (زيرا) راه درست از بيراهه آشكار شده است پس كسى كه به طاغوت (بت و شيطان و انسانهاى طغيانگر) كافر شود و به خدا ايمان آورد, به دستگيره محكمى دست زده است كه گسستن براى آن وجود ندارد خداوند شنوا و داناست لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى فمن يكفربالطاغوت ويؤمن باللّه فقداستمسك بالعروة الوثقى لا نفصام لها واللّه سميع عليم شـان نزول : مردى از اهل مدينه به نام «ابوحصين » دو پسر داشت برخى از بازرگانانى كه به مدينه كالا وارد مى كردند هنگام برخورد با اين دو پسر آنان را به عقيده و آيين مسيح دعوت كردند, آنها هم سخت تحت تاثير قرار گرفتند.«ابـوحصين » از اين جريان سخت ناراحت شد و به پيامبر(ص ) اطلاع داد و ازحضرت خواست كه آنـان را بـه مـذهـب خـود بـرگـردانـد و سـؤال كرد آيا مى تواند آنان رابا اجبار به مذهب خويش بـازگرداند؟ ايه نازل شد و اين حقيقت را بيان داشت كه :«در گرايش به مذهب اجبار و اكراهى نيست ».تـفسير: آية الكرسى در واقع مجموعه اى از توحيد و صفات جمال و جلال خدا بود كه اساس دين را تـشـكيل مى دهد, و چون در تمام مراحل با دليل عقل قابل استدلال است و نيازى به اجبار و اكراه نـيـست دراين ايه مى فرمايد: «در قبول دين هيچ اكراهى نيست (زيرا) راه درست از بيراهه آشكار شده است » (لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى ).ايـن آيـه پـاسـخ دنـدانـشكنى است به آنها كه تصور مى كننداسلام دربعضى ازمواردجنبه تحميلى و اجبارى داشته و با زور و شمشير و قدرت نظامى پيش رفته است . سـپـس به عنوان يك نتيجه گيرى از جمله گذشته مى افزايد: «پس كسى كه به طاغوت (بت و شيطان و انسانهاى طغيانگر) كافر شود و به خدا ايمان آورد, به دستگيره محكمى دست زده است كه گسستن براى آن وجود ندارد (فمن يكفربالطاغوت ويؤمن باللّه فقداستمسك بالعروة الوثقى لا نفصام لها).و در پايان مى فرمايد: «خداوند شنوا و داناست » (واللّه سميع عليم ). اشاره به اين كه مساله كفر و ايمان چيزى نيست كه با تظاهر انجام گيرد, زيراخداوند سخنان همه را اعم از آنچه آشكارا مى گويند يا در جلسات خصوصى ونهانى , همه را مى شنود.