• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دوم> قرآن ( 2 ) > گزیده تفسیر نمونه جلد 1

اى كسانى كه ايمان آورده ايد از صبر و نماز كمك بگيريد زيرا خداوند با صابران است يا ايـها الذين آمنوا استعينوا بالصبر والصلوة ان اللّه مع الصابرين

استقامت و توجه به خدا!.

در آيـات گذشته سخن از تعليم و تربيت و ذكر و شكر بود و در اين آيه سخن از صبر و پايدارى كه بـدون آن , مـفـاهيم گذشته هرگز تحقق نخواهد يافت نخست مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد از صبر و نماز كمك بگيريد» (يا ايـها الذين آمنوا استعينوا بالصبر والصلوة ).وبـا ايـن دونـيـرو (اسـتـقـامـت وتـوجـه بـه خـدا) بـه جـنـگ مـشـكـلات وحوادث سخت برويد كه پيروزى ازآن شماست «زيرا خداوند با صابران است » (ان اللّه مع الصابرين ).به عكس آنچه بعضى تصور مى كنند, «صبر» هرگز به معنى تحمل بدبختيها وتن دادن به ذلت و تسليم در برابر عوامل شكست نيست , بلكه صبر و شكيبايى به معنى پايدارى و استقامت در برابر هر مشكل و هر حادثه است . مـوضـوع ديـگـرى كه در آيه بالا به عنوان يك تكيه گاه مهم در كنار صبر, معرفى شده «صلوة » (نـماز) است , لذا در احاديث اسلامى مى خوانيم : «هنگامى كه على (ع ) با مشكلى روبرو مى شد به نـمـاز بـرمـى خـاسـت و پـس از نـمـاز به دنبال حل مشكل مى رفت و اين آيه را تلاوت مى فرمود: «واستعينوا بالصبر والصلوة ».بنابراين آيه فوق در حقيقت به دو اصل توصيه مى كند يكى اتكاى به خداوندكه نماز مظهر آن است و ديگرى مساله خوديارى و اتكاى به نفس كه به عنوان صبراز آن ياد شده است

هرگز به آنها كه در راه خدا كشته مى شوند و شربت شهادت مى نوشند مرده مگوييد بلكه آنها زندگانند, اما شما درك نمى كنيد! ولاتقولوا لمن يقتل فى سبيل اللّه اموات بل احيا ولكن لاتشعرون شان نزول : از ابن عباس نقل شده كه : اين آيه در باره كشته شدگان ميدان جنگ بدر نازل گـرديـد, آنـهـا چـهـارده تن بودند, شش نفر از مهاجران , و هشت نفر از انصار, بعد از پايان جنگ عده اى تعبير مى كردند فلان كس مرد, آيه نازل شد وبا صراحت آنها را از اطلاق كلمه «ميت » بر شهيدان نهى كرد.تفسير

شهيدان زنده اند!.

بـه دنـبـال مـساله صبر واستقامت دراين آيه , سخن از حيات جاويدان شهيدان مى گويد كه پيوند نزديكى با استقامت و صبرشان دارد.نـخست مى گويد: «هرگز به آنها كه در راه خدا كشته مى شوند و شربت شهادت مى نوشند مرده مگوييد» (ولاتقولوا لمن يقتل فى سبيل اللّه اموات ).سپس براى تاكيد بيشتر اضافه مى كند: «بلكه آنها زندگانند, اما شما درك نمى كنيد!» (بل احيا ولكن لاتشعرون ).اصـولا در هر نهضتى گروهى راحت طلب وترسو خود را كنار مى كشند وعلاوه بر اين كه خودشان كارى انجام نمى دهند سعى در دلسرد كردن ديگران دارند.گـروهى از اين قماش مردم در آغاز اسلام بودند كه هرگاه كسى از مسلمانان درميدان جهاد به افتخار شهادت نائل مى آمد مى گفتند: فلانى مرد! و با اظهار تاسف از مردنش , ديگران را مضطرب مى ساختند.خـداوند در پاسخ اين گفته هاى مسموم با صراحت مى گويد: شما حق نداريدكسانى را كه در راه خـدا جان مى دهند مرده بخوانيد آنها زنده اند, زنده جاويدان , و ازروزيهاى معنوى در پيشگاه خدا بـهـره مـى گـيـرند, اما شما كه در چهارديوارى محدودعالم ماده محبوس و زندانى هستيد اين حقايق را نمى توانيد درك كنيد.ضـمـنـا از ايـن آيـه مـوضـوع بقاى روح و زندگى برزخى انسانها (زندگى پس ازمرگ و قبل از رستاخيز) به روشنى اثبات مى شود.شـرح بـيـشـتـر در باره اين موضوع و همچنين مساله حيات جاويدان شهيدان وپاداش مهم ومقام والاى كشتگان راه خدا درسوره آل عمران ذيل آيه169 خواهد آمد.

بطور مسلم ماهمه شما را با امورى همچون تـرس و گـرسـنگى و زيان مالى و جانى و كمبود ميوه هاآزمايش مى كنيم و بشارت ده صابران و پايداران را ولنبلونكم بشى من الخوف والجوع ونقص من الا موال والا نفس ولـثمرات وبشرالصابرين

جهان صحنه آزمايش الهى است !.

بعد از ذكر مساله شهادت در راه خدا, و زندگى جاويدان شهيدان , در اين آيه به مساله «آزمايش و چـهره هاى گوناگون آن اشاره مى كند مى فرمايد: «بطور مسلم ماهمه شما را با امورى همچون تـرس و گـرسـنگى و زيان مالى و جانى و كمبود ميوه هاآزمايش مى كنيم » (ولنبلونكم بشى من الخوف والجوع ونقص من الا موال والا نفس ولـثمرات ).و از آنـجـا كـه پـيروزى در اين امتحانات جز در سايه مقاومت و پايدارى ممكن نيست در پايان آيه مى فرمايد: «و بشارت ده صابران و پايداران را» (وبشرالصابرين ).آنـها هستند كه از عهده اين آزمايشهاى سخت به خوبى بر مى آيند و بشارت پيروزى متعلق به آنها است , اما سست عهدان بى استقامت از بوته اين آزمايشهاسيه روى در مى آيند.

آنها كسانى هستند كه هرگاه مصيبتى به آنـها رسد مى گويند ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا للّه وانا اليه راجعون اين آيه صابران را معرفى كرده مى گويد: «آنها كسانى هستند كه هرگاه مصيبتى به آنـها رسد مى گويند ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم »(الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا للّه وانا اليه راجعون ).تـوجـه بـه ايـن واقـعيت كه همه از او هستيم اين درس را به ما مى دهد كه از زوال نعمتها هرگز ناراحت نشويم , چرا كه همه اين مواهب بلكه خود ما تعلق به او داريم ,يك روز مى بخشد و روز ديگر از ما باز مى گيرد و هر دو صلاح ما است . و تـوجـه بـه ايـن واقـعيت كه ما همه به سوى او باز مى گرديم به ما اعلام مى كندكه اينجا سراى جـاويـدان نـيست , زوال نعمتها و كمبود مواهب و يا كثرت و وفور آنهاهمه زودگذر است , و همه ايـنها وسيله اى است براى پيمودن مراحل تكامل , توجه به اين دو اصل اساسى اثر عميقى در ايجاد روح استقامت و صبر دارد.بـديهى است منظور از گفتن جمله انا للّه وانا اليه راجعون تنها ذكر زبانى آن نيست , بلكه توجه به حقيقت و روح آن است كه يك دنيا توحيد و ايمان در عمق آن نهفته است .

اينها كسانى هستندكه لطف و رحمت خدا و درود الهى بر آنها است و آنها هستند هدايت يافتگان واولئك عليهم صلوات من ربهم ورحمـة واولئك هم المهتدون در اين آيه الطاف بزرگ الهى را براى صابران و سخت كوشان كه ازعهده اين امتحانات بـزرگ برآمده اند بازگو مى كند و مى گويد: «اينها كسانى هستندكه لطف و رحمت خدا و درود الهى بر آنها است » (واولئك عليهم صلوات من ربهم ورحمـة ).ايـن الطاف و رحمتها آنها را نيرو مى بخشد كه در اين راه پرخوف و خطرگرفتار اشتباه و انحراف نشوند, لذا در پايان آيه مى فرمايد: «و آنها هستند هدايت يافتگان » (واولئك هم المهتدون ).نكته ها1ـ.

چرا خدا مردم را آزمايش مى كند؟.

در زمينه مساله آزمايش الهى بحث فراوان است , نخستين سؤالى كه به ذهن مى رسد اين است كه مگر آزمايش براى اين نيست كه اشخاص يا چيزهايى مبهم وناشناخته را بشناسيم و از ميزان جهل و نـادانـى خـود بكاهيم ؟ اگر چنين است خداوندى كه علمش به همه چيز احاطه دارد و از اسرار درون و بـرون هـمه كس وهمه چيز آگاه است , غيب آسمان و زمين را با علم بى پايانش مى داند, چرا امتحان مى كند؟ مگر چيزى بر او مخفى است . در پـاسـخ ايـن سؤال بايد گفت : مفهوم آزمايش و امتحان در مورد خداوند باآزمايشهاى ما بسيار متفاوت است . آزمـايـشـهـاى مـا بـراى شـناخت بيشتر و رفع ابهام و جهل است , اما آزمايش الهى در واقع همان «پـرورش و تربيت » است همان گونه كه فولاد را براى استحكام بيشتر در كوره مى گدازند تا به اصطلاح آبديده شود, آدمى را نيز در كوره حوادث سخت پرورش مى دهد تا مقاوم گردد.سربازان را براى اين كه از نظر جنگى نيرومند و قوى شوند به مانورها وجنگهاى مصنوعى مى برند و در بـرابـر انـواع مـشـكلات تشنگى , گرسنگى , گرما وسرما, حوادث دشوار, موانع سخت , قرار مى دهند تا ورزيده و آبديده شوند و اين است .

رمز آزمايشهاى الهى !.

2ـ .

آزمايش خدا همگانى است ـ.

از آنـجا كه نظام حيات در جهان هستى نظام تكامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسير تـكـامـل را مـى پـيـمـايند, همه مردم از انبيا گرفته تا ديگران طبق اين قانون عمومى مى بايست آزمايش شوند و استعدادات خود را شكوفا سازند.گـرچـه امـتحانات الهى متفاوت است , گاهى با وفور نعمت و كاميابيها و گاه به وسيله حوادث سـخـت و نـاگـوار, بعضى مشكل , بعضى آسان و قهرا نتايج آنها نيز باهم فرق دارد, اما به هر حال آزمايش براى همه هست . 3ـ.

رمز پيروزى در امتحان ـ.

حـال كـه هـمـه انسانها در يك امتحان گسترده الهى شركت دارند, راه موفقيت در اين آزمايشها چيست ؟ در پاسخ بايد بگوييم نخستين و مهمترين گام براى پيروزى همان است كه در جمله كوتاه و پرمعنى وبشر الصابرين در آيـه فوق آمده است , اين جمله با صراحت مى گويد: رمزپيروزى در اين راه , صبر و پايدارى است و به همين دليل بشارت پيروزى را تنها به صابران و افراد با استقامت مى دهد.ديـگـر ايـن كـه توجه به گذرا بودن حوادث اين جهان و سختيها و مشكلاتش واين كه اين جهان گـذرگـاهى بيش نيست عامل ديگرى براى پيروزى محسوب مى شود كه در جمله انا للّه وانا اليه راجعون (ما از آن خدا هستيم و به سوى خدا بازمى گرديم ) آمده است .

صفا و مروه از شعائر و نشانه هاى خداست كسى كه حج خانه خدا يا عمره رابجا آورد گناهى بر او نيست كه به اين دو طواف كند كسانى كه كار نيك به عنوان اطاعت خدا انجام دهند خداوند شاكر و عليم است ان الصفاوالمروة من شعئر اللّه فمن حج البيت او اعتمر فلاجناح عليه ان يطوف بهما ومن تطوع خيرا فان اللّه شاكر عليم شـان نزول : در بسيارى از روايات كه از طرق شيعه و اهل تسنن آمده , چنين مى خوانيم كـه : در عـصر جاهليت مشركان در بالاى كوه «صفا» بتى نصب كرده بودند به نام «اساف » و بر كـوه «مروه » بت ديگر به نام «نائله » و به هنگام سعى از اين دو كوه بالا مى رفتند و آن دو بت را بـه عـنـوان تبرك با دست خود مسح مى كردند, مسلمانان بخاطر اين موضوع از سعى ميان صفا و مروه كراهت داشتند وفكر مى كردند در اين شرايط سعى صفا و مروه كار صحيحى نيست , آيه نازل شد وبه آنها اعلام داشت كه صفا و مروه از شعائر خداوند است اگر مردم نادان آنها راآلوده كرده اند دليل بر اين نيست كه مسلمانان فريضه سعى را ترك كنند.تفسير

اعمال جاهلان نبايد مانع كار مثبت گرددـ.

اين آيه با توجه به شرايط خاص روانى كه در شان نزول گفته شد نخست به مسلمانان خبر مى دهد كه : «صفا و مروه از شعائر و نشانه هاى خداست » (ان الصفاوالمروة من شعئر اللّه ).و از اين مقدمه چنين نتيجه گيرى مى كند: «كسى كه حج خانه خدا يا عمره رابجا آورد گناهى بر او نيست كه به اين دو طواف كند» (فمن حج البيت او اعتمر فلاجناح عليه ان يطوف بهما).هرگز نبايد اعمال بى رويه مشركان كه اين شعائر الهى را با بتها آلوده كرده بودند از اهميت اين دو مكان مقدس بكاهد.و در پـايـان آيه مى فرمايد: «كسانى كه كار نيك به عنوان اطاعت خدا انجام دهند خداوند شاكر و عليم است » (ومن تطوع خيرا فان اللّه شاكر عليم ).در برابر اطاعت و انجام كار نيك به وسيله پاداش نيك از اعمال بندگان تشكرمى كند, و از نيتهاى آنها به خوبى آگاه است , مى داند چه كسانى به بتها علاقه مندندو چه كسانى از آن بيزار.1ـ.

صفا و مروه

«صـفـا» و «مروه » نام دو كوه كوچك در مكه است كه امروز بر اثر توسعه مسجدالحرام در ضلع شرقى مسجد در سمتى كه حجرالاسود و مقام حضرت ابراهيم قرار دارد, مى باشد.و در لغت , صفا به معنى سنگ محكم و صافى است كه با خاك و شن آميخته نباشد و مروه به معنى سنگ محكم و خشن است . «شـعـائراللّه » علامتهايى است كه انسان را به ياد خدا مى اندازد و خاطره اى ازخاطرات مقدس را در نظرها تجديد مى كند. 2ـ.

جنبه تاريخى صفا و مروه ـ.

با اين كه ابراهيم (ع ) به سن پيرى رسيده بود ولى فرزندى نداشت از خدادرخواست اولاد نمود, در همان سن پيرى از كنيزش هاجر فرزندى به او عطا شد كه نام وى را«اسماعيل » گذارد.هـمـسـر اول او «سـازه » نـتوانست تحمل كند كه ابراهيم از غير او فرزند داشته باشد خداوند به ابراهيم دستور داد تا مادر و فرزند را به مكه كه در آن زمان بيابانى بى آب و علف بود ببرد و سكنى دهد.ابـراهـيـم فـرمـان خـدا را امتثال كرد و آنها را به سرزمين مكه برد, همين كه خواست تنها از آنجا بـرگـردد هـمسرش شروع به گريه كرد كه يك زن و يك كودك شيرخوار در اين بيابان بى آب و گياه چه كند؟.اشكهاى سوزان او كه با اشك كودك شيرخوار آميخته مى شد قلب ابراهيم راتكان داد, دست به دعا برداشت و گفت : «خداوندا! من بخاطر فرمان تو, همسر وكودكم را در اين بيابان سوزان و بدون آب و گياه تنها مى گذارم , تا نام تو بلند و خانه تو آباد گردد» اين را گفت و با آنها در ميان اندوه و عشقى عميق وداع گفت . طولى نكشيد غذا و آب ذخيره مادر تمام شد و شير در پستان او خشكيد,بى تابى كودك شيرخوار و نـگـاهـهـاى تضرع آميز او, مادر را آنچنان مضطرب ساخت كه تشنگى خود را فراموش كرد و براى بـه دسـت آوردن آب به تلاش و كوشش برخاست , نخست به كنار كوه «صفا» آمد, اثرى از آب در آنجا نديد, برق سرابى ازطرف كوه «مروه » نظر او را جلب كرد و به گمان آب به سوى آن شتافت و در آنـجـا نيزخبرى از آب نبود, از آنجا همين برق را بر كوه «صفا» ديد و به سوى آن بازگشت وهـفت بار اين تلاش و كوشش براى ادامه حيات و مبارزه با مرگ تكرار شد, در آخرين لحظات كه طفل شيرخوار شايد آخريق دقايق عمرش را طى مى كرد از نزديك پاى او ـبا نهايت تعجب ـ چشمه زمزم جوشيدن گرفت ! مادر و كودك از آن نوشيدند و ازمرگ حتمى نجات يافتند.كـوه صـفـا و مروه به ما درسى مى دهد كه : براى احياى نام حق و به دست آوردن عظمت آيين او همه حتى كودك شيرخوار بايد تا پاى جان بايستند.سعى صفا و مروه به ما مى آموزد در نوميديها بسى اميدهاست . سعى صفا و مروه به ما مى گويد: قدر اين آيين و مركز توحيد را بدانيد,افرادى خود را تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا اين مركز توحيد را امروز براى شماحفظ كردند.به همين دليل خداوند بر هر فردى از زائران خانه اش واجب كرده با لباس ووضع مخصوص و عارى از هرگونه امتياز و تشخص هفت مرتبه براى تجديد آن خاطره ها بين اين دو كوه را بپيمايد.كـسـانـى كـه در اثر كبر و غرور حاضر نبودند حتى در معابر عمومى قدم بردارندو ممكن نبود در خـيـابـانـهـا بـه سـرعـت راه بـروند در آنجا بايد بخاطر امتثال فرمان خداگاهى آهسته و زمانى «هروله كنان » با سرعت پيش بروند و بنا به روايات متعدد,اينجا مكانى است كه دستوراتش براى بيدار كردن متكبران است !.

كسانى كه دلايل روشـن و وسـائل هـدايـت را كه نازل كرده ايم بعد از بيان آن براى مردم در كتاب آسمانى , كتمان مـى كـنـنـد خـدا آنـهـا را لـعنت مى كند (نه فقط خدا) بلكه همه لعنت كنندگان نيز آنها را لعن مى كنند ان الذين يكتمون م انـزلنا من البينات والهدى من بعد ما بيناه للناس فى الكتاب اولئك يلعنهم اللّه ويلعنهم اللا عنون شـان نـزول : از ابـن عباس چنين نقل شده كه : چند نفر از مسلمانان همچون «معاذبن جـبـل » و «سـعدبن معاذ» و «خارجة بن زيد» سؤالاتى از دانشمندان يهود پيرامون مطالبى از تورات (كه ارتباط با ظهور پيامبر(ص ) داشت ) كردند, آنهاواقع مطلب را كتمان كرده و از توضيح خوددارى كردند اين آيه در باره آنها نازل شد, و مسؤوليت كتمان حق را به آنها گوشزد كرد.تفسير

كتمان حق ممنوع !.

گـرچـه روى سخن در اين آيه طبق شان نزول , به علماى يهود است , ولى اين معنى مفهوم آيه را كه يك حكم كلى در باره كتمان كنندگان حق بيان مى كند محدودنخواهد كرد.آيـه شـريفه , اين افراد را با شديدترين لحنى مورد سرزنش قرار داده مى گويد:«كسانى كه دلايل روشـن و وسـائل هـدايـت را كه نازل كرده ايم بعد از بيان آن براى مردم در كتاب آسمانى , كتمان مـى كـنـنـد خـدا آنـهـا را لـعنت مى كند (نه فقط خدا) بلكه همه لعنت كنندگان نيز آنها را لعن مى كنند» (ان الذين يكتمون م انـزلنا من البينات والهدى من بعد ما بيناه للناس فى الكتاب اولئك يلعنهم اللّه ويلعنهم اللا عنون ).در حـقـيـقـت «كـتمان حق » عملى است كه خشم همه طرفداران حق را برمى انگيزد و مسلما منحصر به كتمان آيات خدا و نشانه هاى نبوت نيست , بلكه اخفاى هر چيزى كه مردم را مى تواند به واقـعيتى برساند در مفهوم وسيع اين كلمه درج است , حتى گاهى سكوت در جايى كه بايد سخن گفت و افشاگرى كرد,مصداق كتمان حق مى شود.