• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دوم> قرآن ( 2 ) > گزیده تفسیر نمونه جلد 1

ملت بهانه جو!.

بـررسـى شان نزول اين آيه , انسان را بار ديگر به ياد بهانه جوييهاى ملت يهودمى اندازد كه از زمان پـيـامـبـر بزرگوار, موسى (ع ) تاكنون اين برنامه را دنبال كرده اند دراينجا تنها بهانه اين است كه چون جبرئيل فرشته وحى تو است و تكاليف سنگين خدا را ابلاغ مى كند ما ايمان نمى آوريم . از ايـنـان بـايد پرسيد مگر فرشتگان الهى با يكديگر از نظر انجام وظيفه فرق دارند؟ اصولا مگر آنها طبق خواسته خودشان عمل مى كنند يا از پيش خود چيزى مى گويند؟.بـه هر حال قرآن در پاسخ اين بهانه جوييها چنين مى گويد: «به آنها بگو: هركس دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خداست ) چرا كه او به فرمان خداقرآن را بر قلب تو نازل كرده است » (قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن اللّه ).«قرآنى كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى كند» و هماهنگ با نشانه هاى آنها است (مصدقا لما بين يديه ).«قرآنى كه مايه هدايت و بشارت براى مؤمنان است » (وهدى وبشرى للمؤمنين ).

هر كس دشـمـن خـدا و فـرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل باشد خداوند دشمن اوست , خدا دشمن كافران است من كان عدوا للّه وملائكته ورسله وجبريل وميكال فان اللّه عدو للكافرين ايـن آيه موضوع فوق را با تاكيد بيشتر توام با تهديد بيان مى كند ومى گويد: «هر كس دشـمـن خـدا و فـرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل باشد خداوند دشمن اوست , خدا دشمن كافران است » (من كان عدوا للّه وملائكته ورسله وجبريل وميكال فان اللّه عدو للكافرين ).اشاره به اين كه اينها قابل تفكيك نيستند: اللّه , فرشتگان او, فرستادگان او,جبرئيل , ميكائيل و هر فرشته ديگر, ودر حقيقت دشمنى بايكى دشمنى بابقيه است .

ما بر تو آيات بينات نازل كرديم و جز فاسقان كسى به آنهاكفر نمى ورزدولقد انـزلن اليك آيات بينات وما يكفر به الا الفاسقون شان نزول : «ابن عباس مفسر معروف , نقل مى كند: «ابن صوريا»دانشمند يهودى از روى لـجـاج و عـناد به پيامبراسلام (ص ) گفت : تو چيزى كه براى ما مفهوم باشد نياورده اى ! و خداوند نشانه روشنى بر تو نازل نكرده تا ما از توتبعيت كنيم , آيه نازل شد و به او صريحا پاسخ گفت . تفسير

پيمان شكنان يهودـ.

نـخـسـت قـرآن به اين حقيقت اشاره مى كند كه دلايل كافى و نشانه هاى روشن و آيات بينات در اختيار پيامبراسلام (ص ) قرار دارد و آنها كه انكار مى كنند درحقيقت , پى به حقانيت دعوت او برده و به خاطر اغراض خاصى به مخالفت برخاسته اند, مى گويد: «ما بر تو آيات بينات نازل كرديم و جز فاسقان كسى به آنهاكفر نمى ورزد» (ولقد انـزلن اليك آيات بينات وما يكفر به الا الفاسقون ).

آيا هر بار آنان پيمانى با خدا و پيامبر بستند جمعى از آنها آن را دور نيفكندند و با آن مخالفت نكردنداكثرشان ايمان نمى آورنداوكلما عاهدوا عهدا نبذه فريق منهم بل اكثرهم لايؤمنون سپس به يكى از اوصاف بسيار بد جمعى از يهود, يعنى پيمان شكنى كه گويا با تاريخ آنها هـمراه است اشاره كرده , مى گويد: «آيا هر بار آنان پيمانى با خدا و پيامبر بستند جمعى از آنها آن را دور نيفكندند و با آن مخالفت نكردند»؟! (اوكلما عاهدوا عهدا نبذه فريق منهم ).آرى ! «اكثرشان ايمان نمى آورند» (بل اكثرهم لايؤمنون ).خـداونـد از آنـهـا در كـوه طور پيمان گرفت كه به فرمانهاى تورات عمل كنند ولى سرانجام اين پيمان را شكستند و فرمان او را زير پا گذاردند.و نـيز از آنها پيمان گرفته شده بود كه به پيامبر موعود (پيامبراسلام كه بشارت آمدنش در تورات داده شده بود) ايمان بياورند به اين پيمان نيز عمل نكردند.

هنگامى كه فـرستاده اى از سوى خدا به سراغ آنها آمد و با نشانه هايى كه نزد آنها بود مطابقت داشت , جمعى از آنـان كـه داراى كـتـاب بـودند كتاب الهى راپشت سر افكندند, آن چنانكه گويى اصلا از آن خبر ندارندولما جهم رسول من عنداللّه مصدق لما معهم نبذ فريق من الذين اوتوا الكتاب كتاب اللّه ورا ظهورهم كانـهم لا يعلمون در اين آيه , تاكيد صريحتر و گوياترى روى همين موضوع داردمى گويد: «هنگامى كه فـرستاده اى از سوى خدا به سراغ آنها آمد و با نشانه هايى كه نزد آنها بود مطابقت داشت , جمعى از آنـان كـه داراى كـتـاب بـودند كتاب الهى راپشت سر افكندند, آن چنانكه گويى اصلا از آن خبر ندارند» (ولما جهم رسول من عنداللّه مصدق لما معهم نبذ فريق من الذين اوتوا الكتاب كتاب اللّه ورا ظهورهم كانـهم لا يعلمون ).

آنها ازآنچه شياطين در عصر سليمان بر مردم مـى خواندند پيروى كردندسليمان هرگز كافر نشدولى شياطين كافر شدند, و به مردم تعليم سحر دادندآنـهـا (يهود) همچنين از آنچه بر دو فرشته بابل , هاروت و ماروت نازل گرديدپيروى كردندبـه هـيـچ كس چيزى ياد نمى دادند, مگر اين كه قبلابه او مى گفتند: ما وسيله آزمـايش تو هستيم , كافر نشواز آن دو فرشته مطالبى را مى آموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنندآنها هرگز نمى توانند بدون فرمان خدا به احدى ضرر برسانندآنـهـا قـسـمـتهايى را ياد مى گرفتند كه براى ايشان ضرر داشت و نفع نداشت بااين كه مى دانستند هر كسى خريدار ايـن گـونه متاع باشد بهره اى در آخرت نخواهدداشتچـه زشـت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند اگر علم و دانشى مى داشتندواتبعوا ما تتلواالشياطين على ملك سليـمانوما كفر سليـمانولكن الشياطين كفروا يعلمون الناس السحروم انزل على الملكين ببابل هاروت وماروت وما يعلمان من احد حتى يقولا انما نحن فتنة فلا تكفرفيتعلمون منهما ما يفرقون به بين المر وزوجه وما هم بضرين به من احد الا باذن اللّهويتعلمون ما يضرهم ولا ينفعهم ولقد علموا لمن اشتراه ماله فى الا خرة من خلاقولبئس ما شروا به انـفسهم لو كانوا يعلمون

سليمان و ساحران بابل !.

از احـاديـث چـنـيـن بـر مـى آيد كه در زمان سليمان پيامبر گروهى در كشور او به عمل سحر و جـادوگـرى پرداختند, سليمان دستور داد تمام نوشته ها و اوراق آنها راجمع آورى كرده در محل مخصوصى نگهدارى كنند.پـس از وفات سليمان گروهى آنها را بيرون آورده و شروع به اشاعه و تعليم سحر كردند, بعضى از اين موقعيت استفاده كرده و گفتند: سليمان اصلا پيامبر نبود,گروهى از بنى اسرائيل هم از آنها تبعيت كردند و سخت به جادوگرى دل بستند, تاآنجا كه دست از تورات نيز برداشتند.هـنـگـامى كه پيامبراسلام (ص ) ظهور كرد و ضمن آيات قرآن اعلام نمودسليمان از پيامبران خدا بوده است , بعضى از احبار و علماى يهود گفتند: از محمدتعجب نمى كنيد كه مى گويد سليمان پيامبر است ؟.اين گفتار يهود علاوه بر اين كه تهمت و افتراى بزرگى نسبت به اين پيامبرالهى محسوب مى شد لازمه اش تكفير سليمان (ع ) بود.به هر حال اين آيه فصل ديگرى از زشتكاريهاى يهود را معرفى مى كند كه پيامبربزرگ خدا سليمان را به سحر و جادوگرى متهم ساختند, مى گويد: «آنها ازآنچه شياطين در عصر سليمان بر مردم مـى خواندند پيروى كردند» (واتبعوا ما تتلواالشياطين على ملك سليـمان ) سپس قرآن به دنبال اين سخن اضافه مى كند:«سليمان هرگز كافر نشد» (وما كفر سليـمان ).او هـرگـز بـه سحر توسل نجست , و از جادوگرى براى پيشبرد اهداف خوداستفاده نكرد, «ولى شياطين كافر شدند, و به مردم تعليم سحر دادند» (ولكن الشياطين كفروا يعلمون الناس السحر) «14». «آنـهـا (يهود) همچنين از آنچه بر دو فرشته بابل , هاروت و ماروت نازل گرديدپيروى كردند» (وم انزل على الملكين ببابل هاروت وماروت ).«در حالى كه دو فرشته الهى (تنها هدفشان اين بود كه مردم را به طريق ابطال سحر ساحران آشنا سـازنـد) و لـذا «بـه هـيـچ كس چيزى ياد نمى دادند, مگر اين كه قبلابه او مى گفتند: ما وسيله آزمـايش تو هستيم , كافر نشو»! و از اين تعليمات سؤاستفاده مكن (وما يعلمان من احد حتى يقولا انما نحن فتنة فلا تكفر).خـلاصـه , ايـن دو فرشته زمانى به ميان مردم آمدند كه بازار سحر داغ بود ومردم گرفتار چنگال سـاحـران , آنـها مردم را به طرز ابطال سحر ساحران آشنا ساختندولى از آنجا كه خنثى كردن يك مـطلب (همانند خنثى كردن يك بمب ) فرع بر اين است كه انسان نخست از خود آن مطلب آگاه باشد و بعد طرز خنثى كردن آن را يادبگيرد, ناچار بودند فوت و فن سحر را قبلا شرح دهند.ولى سؤاستفاده كنندگان يهود همين را وسيله قرار دادند براى اشاعه هر چه بيشتر سحر و تا آنجا پيش رفتند كه پيامبر بزرگ الهى , سليمان را نيز متهم ساختند كه اگر عوامل طبيعى به فرمان او است يا جن و انس از او فرمان مى برند همه مولودسحر است آرى ! اين است راه و رسم بدكاران كه هميشه براى توجيه مكتب خود,بزرگان را متهم به پيروى از آن مى كنند.بـه هر حال آنها از اين آزمايش الهى پيروز بيرون نيامدند «از آن دو فرشته مطالبى را مى آموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند»(فيتعلمون منهما ما يفرقون به بين المر وزوجه ).ولى قدرت خداوند مافوق همه اين قدرتها است , «آنها هرگز نمى توانند بدون فرمان خدا به احدى ضرر برسانند» (وما هم بضرين به من احد الا باذن اللّه ).«آنـهـا قـسـمـتهايى را ياد مى گرفتند كه براى ايشان ضرر داشت و نفع نداشت »(ويتعلمون ما يضرهم ولا ينفعهم ).آرى ! آنـهـا اين برنامه سازنده الهى را تحريف كردند به جاى اين كه از آن به عنوان وسيله اصلاح و مبارزه با سحر استفاده كنند, آن را وسيله فساد قرار دادند «بااين كه مى دانستند هر كسى خريدار ايـن گـونه متاع باشد بهره اى در آخرت نخواهدداشت »(ولقد علموا لمن اشتراه ماله فى الا خرة من خلاق ).«چـه زشـت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند اگر علم و دانشى مى داشتند» (ولبئس ما شروا به انـفسهم لو كانوا يعلمون ).

در حالى كه اگر ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند پاداشى كه نزد خدا بود براى آنان از همه اين امور بهتر بود, اگر توجه داشتندولو انهم آمنوا واتـقوا لـمـثوبة من عنداللّه خير لو كانوا يعلمون آنـهـا آگـاهـانـه به سعادت و خوشبختى خود پشت پا زدند و درگرداب كفر و گناه غـوطه ور شدند «در حالى كه اگر ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند پاداشى كه نزد خدا بود براى آنان از همه اين امور بهتر بود, اگر توجه داشتند» (ولو انهم آمنوا واتـقوا لـمـثوبة من عنداللّه خير لو كانوا يعلمون ).

هيچ كس بدون اذن خدا قادر بر كارى نيست

در آيات فوق خوانديم كه ساحران نمى توانستند بدون اذن پروردگار به كسى زيان برسانند اين به آن مـعنى نيست كه جبر و اجبارى در كار باشد, بلكه اشاره به يكى از اصول اساسى توحيد است كه هـمـه قـدرتـهـا در ايـن جهان از قدرت پروردگارسرچشمه مى گيرد, حتى سوزندگى آتش و بـرندگى شمشير بى اذن و فرمان اونمى باشد, چنان نيست كه ساحر بتواند بر خلاف اراده خدا در عـالـم آفـريـنـش دخـالـت كند و چنين نيست كه خدا را در قلمرو حكومتش محدود نمايد بلكه اينهاخواص و آثارى است كه او در موجودات مختلف قرار داده , بعضى از آن حسن استفاده مى كنند و بعضى سؤاستفاده , و اين آزادى و اختيار كه خدا به انسانها داده نيز وسيله اى است براى آزمودن و تكامل آنها.

اى كسانى كه ايمان آورده ايد (هـنـگـامـى كه از پيامبر تقاضاى مهلت براى درك آيات قرآن مى كنيد)نگوييد راعنا بلكه بگوييد انـظـرنـا و آنـچـه بـه شـمـادسـتـور داده مـى شود بشنويد, و براى كافران و استهزاكنندگان عذاب دردناكى است ي ايـها الذين آمنوا لا تقولوا راعـنـا وقـولـوا انـظـرنـاواسمعوا وللكافرين عذاب اليم شـان نـزول : «ابـن عباس » نقل مى كند: مسلمانان صدر اسلام هنگامى كه پيامبر(ص ) مشغول سخن گفتن بود و بيان آيات و احكام الهى مى كردگاهى از او مى خواستند كمى با تانـى سـخـن بـگـويـد تا بتوانند مطالب را خوب درك كنند, و سؤالات و خواسته هاى خود را نيز مطرح نمايند, براى اين درخواست جمله «راعنا» كه از ماده «الرعى » به معنى مهلت دادن است به كار مى بردند.ولى يهود همين كلمه «راعنا» را از ماده «الرعونه » كه به معنى كودنى وحماقت است استعمال مى كردند (در صورت اول مفهومش اين است «به ما مهلت بده » ولى در صورت دوم اين است كه «ما را تحميق كن »!).در اينجا براى يهود دستاويزى پيدا شده بود كه بااستفاده از همان جمله اى كه مسلمانان مى گفتند, پيامبر يامسلمانان رااستهزاكنند, آيه نازل شد وبراى جلوگيرى از اين سؤاستفاده به مؤمنان دستور داد بـه جـاى جـمـلـه «راعـنـا», جمله «انظرنا» را به كار برند كه همان مفهوم را مى رساند, و دستاويزى براى دشمن لجوج نيست . تفسير

دستاويز به دشمن ندهيد؟.

بـا تـوجـه به آنچه در شان نزول گفته شد, نخست آيه مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد (هـنـگـامـى كه از پيامبر تقاضاى مهلت براى درك آيات قرآن مى كنيد)نگوييد راعنا بلكه بگوييد انـظـرنـا چرا كه همان مفهوم را دارد و دستاويزى براى دشمن نيست (ي ايـها الذين آمنوا لا تقولوا راعـنـا وقـولـوا انـظـرنـا) «و آنـچـه بـه شـمـادسـتـور داده مـى شود بشنويد, و براى كافران و استهزاكنندگان عذاب دردناكى است » (واسمعوا وللكافرين عذاب اليم ).از ايـن آيه به خوبى استفاده مى شود كه مسلمانان بايد در برنامه هاى خودمراقب باشند كه هرگز بـهـانـه به دست دشمن ندهند, حتى از يك جمله كوتاه كه ممكن است سوژه اى براى سؤاستفاده دشمنان گردد احتراز جويند.از اينجا تكليف مسلمانان در مسائل بزرگتر و بزرگتر روشن مى شود, هم اكنون گاهى اعمالى از مـا سر مى زند كه از سوى دشمنان داخلى , يا محافل بين المللى سبب تفسيرهاى سؤ و بهره گيرى بـلـندگوهاى تبليغاتى آنان مى شود,وظيفه ما اين است كه از اين كارها جدا بپرهيزيم و بى جهت بهانه به دست اين مفسدان داخلى و خارجى ندهيم .

كافران اهل كتاب و همچنين مشركان دوست ندارند خير و بركتى از سوى خدا بر شما نازل گرددخداوند رحمت و خير و بركت خويش را به هر كس بخواهد اختصاص مى دهدوخداوند داراى بخشش و فضل عظيم استما يود الذين كفروامن اهل الكتاب ولاالـمشركين ان ينزل عليكم من خير من ربكمواللّه يختص برحمته من يشا واللّه ذوالفضل العظيم اين آيه , پرده از روى كينه توزى و عداوت گروه مشركان و گروه اهل كتاب نيست به مؤمنان برداشته , مى گويد: «كافران اهل كتاب و همچنين مشركان دوست ندارند خير و بركتى از سوى خدا بر شما نازل گردد» (ما يود الذين كفروامن اهل الكتاب ولاالـمشركين ان ينزل عليكم من خير من ربكم ).ولى اين تنها آرزويى بيش نيست زيرا: «خداوند رحمت و خير و بركت خويش را به هر كس بخواهد اختصاص مى دهد» (واللّه يختص برحمته من يش) «وخداوند داراى بخشش و فضل عظيم است » (واللّه ذوالفضل العظيم ).آرى ! دشـمـنـان از شدت كينه توزى و حسادت حاضر نبودند اين افتخار وموهبت را بر مسلمانان بـبـيـنـنـد كه پيامبرى بزرگ , صاحب يك كتاب آسمانى باعظمت از سوى خداوند بر آنها مبعوث گردد, ولى مگر مى توان جلو فضل ورحمت خدا را گرفت ؟!.

هيچ حكمى را نسخ نمى كنيم , و يا نسخ آن را به تاخير نمى اندازيم مگر بهتر از آن يا همانندش را جانشين آن مى سازيم آيا نمى دانى كه خدا بر همه چيز قادر است ما ننسخ من آية او ننسهانات بخير منه او مثلهاالم تعلم ان اللّه على كل شى قدير

هدف از نسخ هدف از نسخ«15»باز در اين آيه سخن از تبليغات سؤ يهود بر ضد مسلمانان است .

آنها گاه به مسلمانان مى گفتند: دين , دين يهود است و قبله , قبله يهود, و لذاپيامبر شما به سوى قبله ما (بيت المقدس ) نماز مى خواند, اما هنگامى كه حكم قبله تغيير يافت و طبق آيه 144 همين سـوره مـسـلمانان موظف شدند به سوى كعبه نمازبگذارند اين دستاويز از يهود گرفته شد, آنها نـغـمـه تـازه اى ساز كردند و گفتند: اگر قبله اولى صحيح بود پس دستور دوم چيست ؟ و اگر دستور دوم صحيح است اعمال گذشته شما باطل است ؟.قرآن به ايرادهاى آنها پاسخ مى گويد و قلوب مؤمنان را روشن مى سازد.مـى گـويد: «هيچ حكمى را نسخ نمى كنيم , و يا نسخ آن را به تاخير نمى اندازيم مگر بهتر از آن يا همانندش را جانشين آن مى سازيم » (ما ننسخ من آية او ننسهانات بخير منه او مثلها).و اين براى خداوند آسان است «آيا نمى دانى كه خدا بر همه چيز قادر است »(الم تعلم ان اللّه على كل شى قدير).

آيـا نـمـى دانـى حكومت آسمانها و زمين از آن خدا است و آيـا نـمى دانى كه جز خدا سرپرست و ياورى براى شما نيستالم تعلم ان اللّه له ملك السموات والا رض وما لكم من دون اللّه من ولي ولا نصير«آيـا نـمـى دانـى حكومت آسمانها و زمين از آن خدا است » (الم تعلم ان اللّه له ملك السموات والا رض ).او حـق دارد هـرگـونـه تـغـيـيـر و تبديلى در احكامش طبق مصالح بدهد, و اونسبت به مصالح بندگانش از همه آگاهتر و بصيرتر است . «و آيـا نـمى دانى كه جز خدا سرپرست و ياورى براى شما نيست »؟ (وما لكم من دون اللّه من ولي ولا نصير).

آيا شمامى خواهيد از پيامبرتان همان تقاضاهاى نامعقول را بكنيد كه پيش از اين از موسى كردندكسى كـه كـفـر را به جاى ايمان بپذيرد, از راه مستقيم گمراه شده استام تريدون ان تسئلوارسولكم كما سئل موسى من قبلومن يتبدل الكفر بالا يمان فقد ضل سوآ السبيلشـان نـزول : از ابـن عـبـاس نـقـل شـده كه : «وهب بن زيد» و «رافع بن حرمله » نزد رسولخدا(ص ) آمدند و گفتند: از سوى خدا نامه اى به عنوان ما بياور تاآن را قرائت كنيم و سپس ايـمـان بـيـاوريم ! و يا نهرهايى براى ما جارى فرما تا از توپيروى كنيم ! آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت . تفسير