• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه ششم> حکومت اسلامي > حکومت اسلامی ( کتاب مرکز مدیریت )

درس 15 / معناى ولايت فقيه

درس 16 / ولايت انتصابى در مقابل وكالت و نظارت فقيه

درس 17 / تاريخچه ولايت فقيه (1)

درس 18 / تاريخچه ولايت فقيه (2)

درس 19 / ولايت فقيه، مسألهاى كلامى يا فقهى؟

درس 20 / ادلّه اثبات ولايت فقيه (1)

درس 21 / ادلّه اثبات ولايت فقيه (2)

درس 22 / ادلّه اثبات ولايت فقيه (3)

درس 23 / دليل عقلى بر ولايت فقيه

مقدّمه

گذشت كه انديشه سياسى شيعه بر «نظريه انتصاب» استوار است و اعتقاد شيعيان بر آن است كه امامان معصوم به امامت و ولايت، از جانب خداوند و به ابلاغِ رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)منصوب شدهاند.
پرسش مهم قابل بحث آن است كه آيا در عصر غيبت، فقيهان عادل، به ولايت و نيابت عامّه از معصومان(عليهم السلام)نصب شدهاند؟ فصل حاضر عهدهدار بررسى اين پرسش جدّى و اساسى است.
در اين فصل، ابتدا معناى ولايت فقيه روشن، و با تحرير دقيق محل نزاع، از پارهاى سوء فهمها در اين زمينه جلوگيرى مىشود; سپس بر اقوال علماى شيعه مرور مىكنيم و تاريخچه نظريه ولايت فقيه را از نظر مىگذرانيم.
بررسى ادلّه اثبات ولايت براى فقيه، مهمترين محور مباحث اين فصل است و پيش از آن روشن خواهيم كرد كه مسأله ولايت فقيه بحثى كلامى يا فقهى است; پاسخ به اين مسأله نقش مستقيمى در نوع دلايلى دارد كه براى اثبات ولايت فقيه اقامه مىشود.
كلامى دانستن مبحث ولايت فقيه، يا، دست كم، اعتقاد به اين كه افزون بر بُعد فقهى داراى بُعد كلامى نيز هست، زمينه مساعدى براى طرح ادلّه عقلى ولايت فقيه فراهم مىآورد.
از نظر لغوى، ولايت مشتق از «و ـ ل ـ ى» است و به كسر و فتح «واو» استعمال مىشود.
برخى از كلمات هم ريشه با ولايت عبارتند از: توليت، موالات، تولّى، ولىّ، متولّى، استيلاء، ولاء، مولا، والى.
ولايت به لحاظ لغوى بر معانى متعددى نظير نصرت و يارى، تصدّى امر غير، و سلطه و سرپرستى، دلالت دارد.
از ميان اين معانى متعدّد، معناى تصدّى و سرپرستى و تصرّف در امر غير، با آنچه از ولايت فقيه اراده مىشود، تناسب بيشترى دارد.
كسى كه متصدّى و عهدهدار امرى شود، بر آن ولايت يافته و مولا و ولىّ آن امر محسوب مىشود.
بنابر اين، كلمه ولايت و هم ريشههاى آن مانند ولىّ و توليت و متولّى و والى دلالت بر معناى سرپرستى و تدبير و تصرّف دارند.
اينگونه كلمات، معناى تصدّى و سرپرستى و اداره شؤون فرد ديگر ـ مولاّ عليه ـ را افاده مىكنند و نشان مىدهند كه ولىّ و مولا سزاوارتر از ديگران در اين تصرّف و تصدّى هستند و با وجود ولايت اين مولا و ولىّ، ديگران فاقد حق تصرّف و تصدّى و سرپرستى در شؤون آن فرد هستند(80). كلمات مشتمل بر اين معنا در قرآن به كار رفته و صفت خداوند و پيامبر و امام قرار گرفته است:
(إنّما وليّكم اللّهُ و رسولُه والّذينَ آمنوا الّذين يُقيمون الصّلوةَ ويُؤتون الزّكوةَ وهُم راكِعون).بحث تفصيلى در معانى متنوّع مشتقّات «و ـ ل ـ ى» و بررسى دقيق گونههاى مختلف استعمال آنها در قرآن و روايات، ما را از بحث اصلى دور مىسازد; زيرا معناى اصطلاحى ولايت و هم ريشههاى آن نظير والى و ولىّ روشن است.
زمانى كه مىگوييم آيا پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)كسى را به ولايت مسلمين منصوب كرده است؟ يا مىپرسيم: آيا در عصر غيبت، فقيه عادل داراى ولايت است؟ روشن است كه مرادمان دوستى و محبّت و نصرت و مانند آن نيست، بلكه سخن در تصدّى و سرپرستى و عهدهدارى امور جامعه اسلامى است.
ولايت فقيه به معناى آن است كه در زمان غيبت، فقيه عادل، سزاوار تصدّى و سرپرستى جامعه اسلامى است و او به اين موقعيت شرعى و اجتماعى نصب شده است.

ماهيت ولايت

ولايتى كه براى فقيه عادل به كمك ادلّه ولايت فقيه اثبات مىشود، از سنخ اعتبارات و مجعولات شرعى است.
فقاهت و عدالت و شجاعت و مانند آن، از صفات و حقايق تكوينى هستند، امّا امورى نظير رياست و ملكيّت «وضعى و قراردادى»اند.
امور اعتبارى و وضعى به امورى مىگويند كه به واسطه جعل و قرارداد ايجاد مىشوند و به خودىِ خود وجود خارجى ندارند، بلكه به واسطه وضعِ واضع و جعلِ جاعل موجود مىشوند.
اگر واضع و قرارداد كننده، شارع باشد، به آن «اعتبار شرعى» گويند و اگر واضع و ايجاد كننده آن، عقلا و عرف باشند، به آن «اعتبار عقلايى» گويند.
كسى كه فقيه مىشود يا به ملكه عدالت و تقوا دسترسى پيدا مىكند، صاحب يك واقعيت و صفت تكوينى و حقيقى مىشود.
امّا اگر كسى را به سِمَتى نصب كردند و رياستى براى او قرار دادند، اين سمت و منصب، يك واقعيت تكوينى و حقيقى نيست، بلكه يك قرارداد و اعتبار عقلايى است.
تفاوت امر اعتبارى با امر تكوينى در آن است كه زمام امر اعتبارى و وضعى به دست واضع يا قرارداد كنندگان است، بر خلاف حقايق تكوينى كه واضع و جاعلى آن را قرار نداده و اعتبار نكرده است تا با تغيير جعل و اعتبار او، وجود آن منتفى شود.
ولايت، به دو صورت تكوينى و اعتبارى وجود دارد و ولايتى كه فقيه از آن برخوردار است و از ادلّه ولايت فقيه استنباط مىشود، ولايت اعتبارى است.
ولايت از سنخ تكوينى، يك فضيلت و مقام معنوى و كمال روحى است.
رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)و امامان معصوم(عليهم السلام) از هر دو قسم ولايت برخوردارند.
به سبب برخوردارى از عصمت و مراتب اعلاى عبوديّت و علم الاهى، خليفة اللّه و صاحب مقام ولايت كلّيه الاهى محسوب مىشوند و به سبب واگذارى منصب رهبرى و اداره شؤون مسلمين، صاحب ولايت سياسى و اجرايى، كه شأنى اعتبارى است، شمرده مىشوند.
امام خمينى(قدس سره) در اين باره چنين مىگويد: وقتى مىگوييم ولايتى را كه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)و ائمّه(عليهم السلام)داشتند، بعد از غيبت، فقيه عادل دارد، براى هيچ كس اين توهّم نبايد پيدا شود كه مقام فقها همان مقام ائمّه(عليهم السلام) و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) است.
زيرا اين جا صحبت از مقام نيست، بلكه صحبت از وظيفه است.
«ولايت»، يعنى حكومت و اداره كشور و اجراى قوانين شرع مقدّس، يك وظيفه سنگين و مهم است، نه اين كه براى كسى شأن و مقام غير عادى به وجود بياورد و او را از حدّ انسان عادى بالاتر ببرد.
به عبارت ديگر، «ولايت» مورد بحث، يعنى حكومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوّرى كه خيلى از افراد دارند، امتياز نيست، بلكه وظيفهاى خطير است.
«ولايت فقيه» از امور اعتبارى عقلايى است و واقعيتى جز جعل ندارد.
بايد توجّه داشت كه ولايت فقيه از آن جهت كه منصب حكومت و اجرا و رياست جامعه را به فقيه نسبت مىدهد، يك اعتبار و وضع عقلايى است; زيرا در همه جوامع بشرى چنين اعتبار و قراردادى وجود دارد و براى افرادى چنين منصبى را جعل و وضع مىكنند.
از سوى ديگر، به سبب آن كه اين اعتبار و وضع با روايات معصومان(عليهم السلام) و ادلّه شرعى براى فقيه اثبات مىشود و او به استناد اين ادلّه شرعى به اين شأن و منصب و وظيفه گمارده مىشود، يك «اعتبار شرعى» است.
پس اصل مقوله ولايت، يك «اعتبار عقلايى» است و امضا و تصويب و جعل آن براى فقيه در فضاى شرع مقدّس، يك «اعتبار شرعى» است.

دو گونه ولايت در فقه اسلامى

آيات و روايات مربوط به ولايت را در يك تقسيم بندى كلّى مىتوان به دو دسته تقسيم كرد; يا به تعبير دقيقتر در فقه با دو گونه ولايت رو به رو هستيم: قسم نخست، ولايت از نوع تصدّى و سرپرستى و اداره امور مؤمنين است.
همان ولايتى كه به جعل الاهى، رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)، و ائمّه معصومين(عليهم السلام)، و در عصر غيبت، فقيه عادل از آن برخوردار است.
آيه مذكور در ابتداى اين درس، ناظر بر اين قسم ولايت است.
قسم دوم ولايت، ناظر به تصدّى امور كسانى است كه به سبب قصور در فهم و شعور يا عجز عملى از انجام دادن كارهاى خويش و يا عدم حضور نمىتوانند حقّ خود را استيفا كنند و لازم است كه ولىّ، از طرف آنان و به صلاحديد خودش به سرپرستى و اداره امور اين افراد محجور و قاصر و غايب اقدام كند.
ولايت پدر و جدّ پدرى بر اولاد صغير و يا سفيه و مجنون خود، ولايت اولياى مقتول ـ ولىّ دم ـ ولايت اولياى ميّت، نمونههايى از اين قسم ولايت است.
آيات زير ناظر به برخى از موارد اين نوع ولايت است:
(ومَن قُتِلَ مَظلوماً فَقَد جَعَلْنا لِوَليِّهِ سُلطاناً فلا يُسرف فِى القَتل) (فإن كانَ الّذِى عليه الحقّ سَفيهاً أو ضَعيفاً أو لا يَستطيعُ أن يُمِلَّ هو فَليُملِل وَليّه بِالعَدل)غفلت از تفاوت اساسى ميان اين دو قسم ولايت و يكسان پنداشتن آن دو، منشأ خطاى فاحشى شده است كه برخى از مخالفان ولايت فقيه بدان مبتلا شده و پنداشتهاند ولايت فقيه از سنخ ولايت بر محجوران و قاصران است و معناى ولايت فقيه آن است كه مردم همچون مجانين و كودكان و سفيهان محجور و نيازمند قيّماند، و ولىّ فقيه قيّم مردم است; پس ولايت فقيه مستلزم نوعى تحقير و اهانت به مردم و رشد آنان است.
در درس آينده به اين مطلب پاسخ مىدهيم.
1. ولايت در معانى متعدّدى استعمال شده است.
آنچه از ولايت فقيه اراده مىشود، متناسب با يكى از معانى لغوى آن، يعنى تصدّى و سرپرستى و تصرّف، است.
2. ولايتِ مطرح در ولايت فقيه از سنخ اعتبارات و مجعولات شرعى است.
3. معصومان(عليهم السلام) افزون بر ولايت اعتبارى و قراردادى، از ولايت تكوينى، كه نوعى كمال و فضيلت معنوى است، نيز برخوردار بودند.
4. در فقه، دوگونه ولايت ترسيم شده است: الف) ولايت بر قاصران و محجوران; ب) ولايت از سنخ سرپرستى و تصدّى امور اجتماعىِ مؤمنان.
5. ولايتى كه در قرآن براى نبىّ اكرم و اولى الامر(عليهم السلام) اثبات شده است، و به تَبَع آن براى فقيه عادل ثابت است، از قسم دوم ولايت است.
6. خلط مبحث ميان اين دو قسم ولايت و غفلت از وجود قسم دوم ولايت، سبب آن شده است كه برخى ولايت فقيه را از سنخ ولايت بر محجوران بدانند.
1. اصطلاح ولايت فقيه با كدام يك از معانى لغوىِ ولايت تناسب دارد؟ 2. مراد از اين كه «ولايت منسوب به فقيه از سنخ امور اعتبارى و مجعول است»، چيست؟ 3. مراد از ولايت تكوينى چيست؟ 4. ولايت فقيه چه تفاوتى با ولايت امامان معصوم(عليهم السلام) دارد؟ 5. مراد از ولايت بر محجوران چيست؟