• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه ششم> حکومت اسلامي > حکومت اسلامی ( کتاب مرکز مدیریت )

روايات مؤيّد نظريه انتخاب

حضرت اميرالمؤمنين على(عليه السلام) مىفرمايد:إنّه بايعني القوم الذين بايعوا أبابكر وعمر وعثمان على ما بايعوهم عليه، فلم يكن للشّاهد أن يختار ولا للغائب أن يردّ، وإنّما الشورى للمهاجرين والأنصار، فإن اجتمعوا على رجل سمّوه إماماً كان ذلك للّه رضى.
ولعمري لئن كانت الإمامة لاتنعقد حتّى يحضرها عامّة الناس فما إلى ذلك سبيل، ولكن أهلها يحكمون على من غاب عنها ثمّ ليس للشّاهد أن يرجع ولا للغائب أن يختار.
مرحوم شيخ مفيد مىگويد: پس از آن كه عبد اللّه بن عمر، سعد بن ابى وقّاص، محمد بن مسلمه، حسّان بن ثابت و اُسامة بن زيد از بيعت با على(عليه السلام) سر باز زدند، آن حضرت خطبه خواند و چنين فرمود: أيّها الناس، إنّكم بايعتموني على ما بويع عليه من كان قبلي، وإنّما الخيار إلى الناس قبل أنْ يبايعوا، فإذا بايَعوا فلا خيار لهم، وإنّ على الإمام الاستقامة، وعلى الرعية التسليم، وهذه بيعة عامّة ومن رغب عنها رغب عن دين الإسلام، واتّبع غير سبيل أهله...(63). حضرت على(عليه السلام) در برابر مردمى كه پس از قتل عثمان، خواهان بيعت با او و پذيرش خلافت وى بر مسلمين بودند، فرمود: بيعت مربوط به شما نيست، بيعت از آنِ اصحاب بدر است، هر كسى را كه آنان خليفه كنند، خليفه مسلمين مىشود.
ظاهر اين گونه روايات آن است كه زمام امر انتخاب ولى مسلمين به دست مسلمين است و آنان كه اهليّت انتخاب دارند و اهل حلّ و عقد و خبره محسوب مىشوند، اگر با كسى بيعت كردند، او امام مسلمين است و اطاعت او لازم مىشود و ديگران حقّ مخالفت با او را ندارند.
از صريح روايت اخير و ظاهر برخى ديگر استفاده مىشود كه در تعيين حاكم و ولىّ مسلمين، رأى و نظر و بيعت افراد ارزش يكسان ندارد، بلكه تنها پيشكسوتان ايمان و جهاد و شهادت، اهليّت چنين انتخابى را دارا هستند.
به هر تقدير، آنچه اين گونه روايات تثبيت مىكنند، در تعارضى آشكار با قول به نصب امام است; زيرا نشان مىدهد كه توليت سياسى امّت، انتخابى است و به شوراى اهل حلّ و عقد و خبرگان امّت، وا نهاده شده است.

فضاى صدور اين روايات

همه كلمات على(عليه السلام) در باره بيعت و شورا، به جز تعداد اندكى كه در باره بيعت سقيفه و شوراى شش نفره عمر براى تعيين خليفه سوم است، در دوران كوتاه خلافت خويش و پس از بيعت مردم با او صادر شده است.
مجموعه كلمات حضرت در باره بيعت و شورا كه در دوران خلافت خويش ايراد فرمودهاند، به سه بخش قابل تقسيم است: برخى از آنها در مقام وصف و شرح بيعت خويش است و اين كه در چه شرايطى به اين بيعت رضايت داد و بيعت او در مقايسه با بيعت مردم با سه خليفه پيشين از چه ويژگىها و امتيازهايى برخوردار است.
براى نمونه به تعدادى از اين گونه بيانات اشاره مىكنيم: بايَعَني الناس غَير مُستكرهين ولامُجبرين، بل طائعين مُخيَّرين.
لم تكن بيعتكم إيّاي فَلتةً، وليس أمري وأمركم واحد، إنّي أُريدكم للّه وأنتم تريدونَني لأنفسكم.
در مقابل اصرار برخى به بيعت با او، فرمود كه بيعت من نبايد مخفيانه و دور از ديدگان مردم صورت پذيرد: ففي المسجد، فإنّ بيعتي لاتكون خفيّاً ولاتكون إلاّ عن رضا المسلمين.
اين گونه روايات كه وصف چگونگى بيعت با آن حضرت است، خارج از بحث ما است.
دسته دوم از كلمات حضرت، در مقابل متخلّفان از بيعت ـ نظير عبداللّه بن عمر و اُسامة بن زيد و سعد بن ابى وقاّص ـ و پيمان شكنانى نظير طلحه و زبير است كه ابتدا بيعت كردند و سپس بيعت خويش را نقض كردند.
در اين قبيل روايات، حضرت على(عليه السلام)بر دو نكته تأكيد دارند: نخست آن كه بيعت با رضايت و اختيار براى صاحب آن الزام به اطاعت مىآورد و دوم آن كه بيعت مردم با وى، بيعتى عمومى و از روى رضايت و غير اجبارى بوده است.
از اين رو، پيمان شكنى، و ايستادگى در مقابل مسلمانان قلمداد مىشود.
دسته سوم از روايات، كه مهمترين بخش آن است، كلماتى است كه در مقابل دعاوى معاويه و اهل شام ايراد شده است.
آنان اعتبار و صحّت خلافت حضرت را زير سؤال برده بودند و عدم حضور كسانى نظير معاويه و عمرو بن عاص و ساير قريش شام را در شوراى تعيين خليفه، مانعى در راه صحّت و اعتبار خلافت حضرت تلقّى مىكردند.
بسيارى از كلمات حضرت كه براى «نظريه انتخاب» مورد استشهاد قرار مىگيرد، مربوط به اين بخش است.
درس آينده به تحليل اين سخنان و بررسى امكان استشهاد به آنها در اثبات نظريه انتخابى بودن ولايت سياسى خواهيم پرداخت.
1. برخى از اين ايده دفاع مىكنند كه وجود برخى روايات حاكى از اعتبار بيعت و شورا در تعيين ولايت سياسى بر جامعه است.
بنابراين، توليت سياسى در عصر غيبت به خودِ مردم واگذار شده و انتصابى صورت نگرفته است.
2. بيعت، نوعى عقد و پيمان است كه پيش از اسلام وجود داشته و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)آن را امضا كرده است.
3. بيعت، اقسام مختلف دارد و منحصر در بيعت براى توليت سياسى نيست.
4. روايات مؤيّد اعتبار بيعت و شورا در تعيين حاكم جامعه اسلامى، از حضرت على(عليه السلام)نقل شده است.
5. اين روايات، در فضاى سياسى خاصى القا شده است و تأييد بيعت و شورا در مقابل كسانى است كه اعتبار بيعت با حضرت را زير سؤال مىبردند يا از بيعت با او تخلّف مىكردند و يا مانند طلحه و زبير، بيعت شكنى كرده بودند.
1. مستند كسانى كه ولايت سياسى در عصر غيبت را انتخابى مىدانند، چيست؟
2. بيعت چيست و اقسام آن كدام است؟
3. آيا بيعت رضوان، براى اعطاى ولايت سياسى به رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)بوده است؟
4. از برخى روايات على(عليه السلام) چه نكتهاى در باب بيعت و شورا استفاده مىشود؟
5. فضاى حاكم برصدور اين دسته از روايات چه بوده است؟گذشت كه برخى مدافعان نظريه انتخابى بودن ولايت سياسى، به برخى كلمات و روايات منتسب به امير مؤمنان(عليه السلام) استشهاد مىكنند.
به گمان آنان، از اين قسم كلمات، تأييد كلّى و عام در واگذارى حقّ انتخاب ولىّ و حاكم جامعه اسلامى به خود امّت فهميده مىشود.
بنابراين، ولايت سياسى جامعه اسلامى، دست كم در عصر غيبت، انتخابى و غير انتصابى است و اعتقاد به نصب فقيه عادل به زعامت امّت صحيح نيست و اين امر به شوراى مسلمين و بيعت امت وانهاده شده است.
اين استفاده از اين گونه روايات ناصحيح است; زيرا اين روايات در مقام «جدال احسن» ايراد شدهاند و جدلى بودن اين بيانات، مانع از تمسّك به آن در خارج از ظرف جدل است.
مقدماتى را كه در استدلال جدلى استفاده مىشود نمىتوان همچون مقدّمات استدلال و قياس برهانى، قضايايى حق و صادق قلمداد كرد; زيرا مقدّمات استدلال جدلى از آن جهت مورد استفاده قرار مىگيرد كه «در نزد مخاطب» مسلّم و مقبول است و اين لزوماً به معناى آن نيست كه «فى حدّ ذاته» مسلّم و مقبول است.
ادّعاى ما آن است كه حضرت على(عليه السلام) در مقابل كسانى كه تسليم خلافت و امامت وى نمىشدند، به جاى استشهاد به آنچه در حقيقت مبناى امامت و ولايت او است، يعنى نصب الاهى، به امورى استشهاد مىكند كه در نزد مخالفانش مبناى خلافت سه خليفه پيشين بوده است.
روح استدلال جدلى حضرت، آن است كه به همان دليلى كه خلافت سه خليفه پيشين را پذيرفتيد، بايد خلافت مرا نيز بپذيريد; زيرا امامت من از درجات بالاترى از بيعت و مقبوليت مردمى و اتّفاق و اجماع شورايى برخورداراست.

شواهد جدلى بودن اين روايات

امام(عليه السلام) در ابتداى امر خلافت، نامهاى به معاويه مىنويسد و ماجراى قتل عثمان و بيعت مردم با وى را به اطلاع او مىرساند و از او مىخواهد كه با امام بيعت كند و بزرگان شام را به حضور حضرت آورد: أمّا بعد، فإنّ الناس قَتَلوا عثمان من غَير مشورة منّي، وبايَعوني عن مَشورة مِنهم واجتماع، فإذا أتاك كتابي فبايع لي وأوفد إليّ أشراف أهل الشام قبلك.
معاويه از پاسخ مثبت به درخواست امام(عليه السلام)ابا مىكند و به جاى بيعت، خود را براى جنگ با حضرت آماده مىسازد.
معاويه، براى عصيان و مخالفت خويش، بايد بهانهاى دست و پا كند.
از اين رو، در مقابل منطق قوى امام، به اين حيله متوسّل مىشود كه اولا، تفاوتى بين حضرت على(عليه السلام) و خلفاى پيش از او قائل شود و بدين وسيله اعتبار و حقّانيت امامت او را زير سؤال برد.
ثانياً، به بهانه آن كه قاتلان عثمان تحت حمايت على(عليه السلام)هستند، از امام(عليه السلام)بخواهد كه قاتلان را براى مجازات به سوى اهل شام بفرستد و پس از قصاص آنان، شوراى مسلمين تشكيل و خليفه انتخاب شود.
در واقع منطق معاويه در اين بحث آن است كه بيعت و شوراى خلافت على(عليه السلام)براى اهل شام الزامى ايجاد نمىكند; زيرا بزرگان شام، برخلاف بزرگان اهل مدينه و بصره و مانند آن، در شورا حضور نداشتند.
مبرّد متن نامه گستاخانه معاويه را چنين نقل كرده است: أمّا بعد، فَلَعَمري لوبايعك القوم الَّذين بايعوك وأنت بريء من دَم عُثمان، كنتَ كأبي بكر وعمر وعثمان، ولكنّك أغريت بعثمان المهاجرين وخذّلت عنه الأنصار، فأطاعك الجاهل وقوي بك الضعيف، وقد أبى أهل الشام إلاّ قتالك حتّى تدفع إليهم قتلة عثمان، فإن فعلت كانت شورى بين المسلمين.
معاويه در نامه ديگرى در اثناى جنگ صفّين، اعتبار شورا و بيعت انجام گرفته با حضرت را انكار مىكند، به اين دليل كه اهل شام در آن حضور نداشته و راضى به آن نبودهاند: فَلَعَمري لوصحَّت خلافتك لكنت قريباً من أن تُعذر في حرب المسلمين، ولكنّها ماصحّتلك، أنّى بصحّتها وأهلالشام لميدخلوا فيها ولميرتضوا بها؟ معاويه موفق شد ميان اهل شام اين منطق را رسوخ دهد كه خونخواهى عثمان مقّدم بر همه چيز است و بيعت و شوراى منتهى به خلافت على(عليه السلام) فاقد اعتبار است و بايد پس از مجازات قاتلان، شورا تشكيل شود.
براى نمونه، حبيب بن مسلمة، يكى از اعضاى هيأت اعزامى معاويه در واقعه صفّين، خطاب به على(عليه السلام)مىگويد: فَادفع إلينا قَتَلَة عثمان ـ إن زعمتَ أنّك لم تقتله ـ نقتلهم به، ثمّ اعتزل أمر الناس، فيكون أمرهم شورى بَينهم، يولّي الناس أمرهم من أجمع عليه رَأيهم.
در مقابل اين گونه تمّردها و مخالفتها و استدلالها، حضرت على(عليه السلام)به امورى احتجاج مىكند كه در نزد عامّه پذيرفته است و حتّى خصم او نمىتواند با آنها مخالفت كند.
قاطبه مسلمانان و اهل شام و مخالفان بيعت با على(عليه السلام) و حتى معاويه، طريق به قدرت رسيدن سه خليفه نخستين را پذيرفته بودند و آن حضرت در مقام استدلال در مقابل متخلّفان از بيعت با خويش و نيز در مقابل معاويه و اهل شام، از مقبوليت و صحّت و اعتبار بيعت و شوراى مهاجر و انصار مدد مىگيرد و بىهيچ اشارهاى به ادلّه نصب خويش به امامت، به اين مطلب مسلّم در نزد مخاطبان استدلال مىكند.
امام در برابر متخلفان از بيعت چنين احتجاج مىكند: أيّها الناس، إنّكم بايعتموني على ما بويعَ عليه مَن كان قبلي، وإنّما الخيارُ إلى الناس قبل أن يُبايعوا.
و در استدلال مقابل معاويه و اهل شام نيز از همين مقدّمات استفاده مىكند و مىفرمايد: همان كسانى كه خلفاى پيشين را به خلافت نصب كردند، با اصرار و به رغم ميل باطنى، مرا به بيعت با خويش وادار ساختند.
پس اطاعت و تبعيت بر تو لازم است، همان طور كه از خلفاى پيش از من اطاعت مىكردى.(75) على(عليه السلام) به معاويه گوشزد مىكند كه براى اطاعت، حضور تو در بيعت لازم نيست; زيرا در شورا و بيعت ساير خلفا نيز حضور نداشتى: لأنّ بيعتي في المدينة لزمتك وأنت بالشام كما لزمتك بيعة عثمان بالمدينة وأنت أمير لعمر على الشام، وكما لزمت يزيد أخاك بيعة عمر و هو أمير لابي بكر على الشام.