• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه ششم> حکومت اسلامي > حکومت اسلامی ( کتاب مرکز مدیریت )

آيا اسلام دعوتى به سوى دينى شدن حكومت دارد و آيا در عرصههاى مختلف مربوط به سياست و حكومت، تعاليمى ارائه كرده است؟ پاسخ به اين نوع پرسشها بىدرنگ ما را به صدر اسلام و حضور پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)در مدينه متوجّه مىسازد.
مسلّم است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در دوران ده ساله پايان عمر شريف خويش كه در مدينه بود، زعامت و رهبرى امّت اسلامى را بر عهده داشت.
پرسش آن است كه آيا اين زعامت و رهبرى، در قالب حكومت و امارت بر مسلمين بود، يا آن كه اساساً پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)تشكيل حكومت نداد و رهبرى و زعامت او از سنخ رياست معنوى رهبران مذهبى بر گروندگان و هواداران است؟ اعتقاد قاطبه مسلمانان در گذشته و اغلب متفكّران اسلامى در روزگار معاصر، بر آن است كه به شواهد متقن تاريخى، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در جهان اسلام آن روزگار به مركزيت مدينه، حكومتى تأسيس كرد.
على رغم اين ديدگاه مقبول و رايج، در سده اخير، عدّه اندكى از نويسندگان مسلمان به اين ديدگاه متمايل شدند كه پيامبر اكرم تنها زعامت دينى داشت و حكومتى تأسيس نكرد.
در باب زعامت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)دو بحث اساسى وجود دارد: الف) آيا ايشان حكومت تشكيل داد؟
ب) بر فرض تشكيل حكومت، آيا رياست و ولايت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)نشأت گرفته از وحى و تعاليم دينى بود يا آن كه ريشه مدنى داشت و مردم به خواست خويش ولايت سياسى را به وى اعطا كردند؟ ابتدا به بررسى بحث نخست مىپردازيم و دلايل كسانى را كه به عدم تشكيل حكومت به دست پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) باور دارند بررسى مىكنيم.

رسالت منهاى حكومت

نويسنده مصرى على عبدالرازق از اين ايده دفاع مىكند كه زعامت و رهبرى نبىّ اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) تنها زعامت دينى بوده است و منشأ اين زعامت، نبوّت و رسالت او است.
به همين سبب، با وفات او چنين زعامتى خاتمه مىيابد و امرى قابل نيابت و جانشينى نيست.
آنچه پس از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)به دست خلفا واقع شد از نوع زعامت وى نبوده است، بلكه خلفا داراى زعامت سياسى بودند.
آنان حكومت و دولت عربى تشكيل دادند و از دعوت دينى رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)براى تقويت حكومت خويش مدد گرفتند.
رهبران اين حكومت جديد التأسيس، خود را خليفه رسول خواندند و اين امر اين گمان را در اذهان پديد آورد كه رهبرى و زعامت آنان به جانشينى از زعامت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) است، حال آن كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تنها داراى زعامت دينى بوده، و اين زعامت قابل انتقال و نيابت نبوده است.
پيامبر، واجد ولايت سياسى نبوده است تا به خلفا و جانشينان او انتقال يابد.
عبد الرازق براى اثبات مدّعاى خويش به دو دليل متوسّل مىشود: دليل نخست او تمسّك به برخى آيات قرآنى است.
در اين آيات، شأن پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در رسالت و بشير و نذير بودن منحصر شده است.
به اعتقاد وى، اگر پيامبر اكرم غير از شأن رسالت و نبوّت، داراى منصب حكومت و ولايت نيز باشد، سزاوار بود كه در آيات قرآنى به آن اشاره مىشد و شأن وى در نبوّت و نذير و بشير بودن خلاصه نمىگشت.
برخى از آيات مورد استشهاد وى عبارتند از:
(إن أنا إلاّ نذير وبَشير) (وَما عَلَى الرسول إلاّ البَلاغُ المُبين) (قل إنّما أنا بَشَر مِثلكم يُوحى إلىّ)
(إنّما أنت مُنذر) (فإن أعرضوا فما أرسلناكَ عليهم حَفيظاً إن عليك إلاّ البَلاغ)دليل دوم عبدالرازق بر نفى تأسيس حكومت به دست پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)به بررسى لوازم وجود حكومت باز مىگردد.
از نظر وى، حكومت در دوران معاصر، داراى تشريفات فراوان و دستگاههاى عريض و طويل است و طبعاً لازم نبوده است كه حكومتهاى گذشته، داراى اين تشريفات گسترده باشند.
امّا هر جا حكومتى تشكيل مى شود، دستكم بايد داراى انتظامات و ديوانهاى محاسبه دخل و خرج و ثبت و ضبط امور داخلى و خارجى باشد.
اين، كمترين چيزى است كه هر حكومت به آن نيازمند است.
حال اگر به مدت زعامت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) توجّه كنيم، از اين حداقل امور انتظامى و ادارى نيز خبرى نيست، يعنى زعامت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فاقد كمترين انتظامات لازم براى يك حكومت بود.
ممكن است به ذهن برسد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به سبب ساده زيست بودن، در حكومت خويش از برقرارى چنين دستگاههايى ابا مىورزيده است.
امّا به اعتقاد عبدالرازق، اين احتمال صحيح نيست; زيرا اين مقدار از انتظامات و شؤون ادارى از مقوّمات و ضروريات يك حكومت است و ايجاد آن هيچ منافاتى با ساده زيستى ندارد.
بنابراين، فقدان اين امور، حاكى از آن است كه پيامبر، تشكيل دولت نداد و اسلام، تنها يك دين است و رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) شامل اقامه حكومت دينى نبوده است.

پاسخ استدلال اوّل

مراجعه به قرآن شريف، اين نكته را آشكار مىكند كه شؤون و مناصب پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)منحصر در ابلاغ پيام الاهى و انذار مردم نيست.
براى نمونه، قرآن براى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)شأن، جهاد باكفار و منافقان، تشويق مؤمنان به مقاتله با مشركان، قضا، و تبيين معارف الاهى قائل است كه اينها فراتر از صرف ابلاغ پيام الاهى و انذار مردم است.
براى هر يك از اين مناصب، آيهاى را به عنوان شاهد مىآوريم:
(يا أيّها النبىُّ جاهِدِ الكفّارَ والمنُافقينَ وَاغلُظ عليهم) (يا أيّها النبىّ حَرّضِ المؤمنينَ عَلَى القِتال) (وما كانَ لِمومن ولا مؤمنة إذا قَضَى اللّه ورسولُهُ أمراً أن يكونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِن أمرهم)
(وأنزلنا إليك الذّكرَ لِتُبيّنَ لِلنّاس ما نُزّلَ إليهم)شأن پيامبر، اجبار مردم به ايمان آوردن نيست، بلكه، ابلاغ رسالت الاهى و نشان دادن راه هدايت است.مردم خود بايد راه هدايت در پيش گيرند و به عمل صالح مبادرت ورزند.
پس پيامبر، وكيل مردم در امر هدايت نيست، بلكه تنها عهدهدار ارائه طريق هدايت است.
اين واقعيت كه پيامبر فقط هادى است و وكيل مردم در امر هدايت نيست و آنان خود بايد متصدّى و مجرى اعمال صالح و موجبات هدايت باشند، در قالب حصر اضافى چنين بيان شده است:(35) (فمَن اهتدى فإنّما يَهتدِى لنفسِه وَمَن ضَلّ فإنّما يَضِلّ عليها وما أنا (عليكمبوكيل)بنابراين، اشتباه اصلى عبدالرازق آن است كه حصر در اين قبيل آيات را حصر حقيقى، و ذكر وصف خاص را دليل بر نفى كلّيه اوصاف ديگر از رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)دانسته است، حال آن كه اين آيات، مشتمل بر حصر اضافى هستند و اساساً ناظر به صفات و مناصب ديگر نيستند و هر يك وصف خاصّى را كه مورد توهّم بوده است نفى مىكن

پاسخ استدلال دوم

با مراجعه به تاريخ عرب قبل از اسلام، اين حقيقت آشكار مىگردد كه عرب قبل از اسلام، فاقد حكومت و سلطه سياسى منظّم بود.حكومتى كه امنيت را در داخل برقرار سازد و دشمنان خارجى را مهار سازد، وجود نداشت.نظم قبيلهاى، تنها شكل انتظام موجود در آن عصر و سرزمين بود.ما به هيچ وجه، شكل و قالب سياسى و ادارى موجود در اقوام و ملل متمدّن آن عصر را در جزيرة العرب مشاهده نمىكنيم.هر قبيلهاى داراى رهبرى قبيلهاى بود و وحدتى مستقل و متمايز از ديگر قبايل داشت.در چنين شرايطى، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)تغييراتى همه جانبه در شبه جزيره عربستان به وجود آورد كه حاكى از اقدام به تأسيس نظم سياسى و احداث حكومت است; در محيطى كه اساساً فاقد حكومت و دولت مركزى بوده است.اينك به برخى از اين اقدامات كه شاهد تاريخى تحقّق و تأسيس دولت دينى به دست پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)محسوب مىشود، اشاره مىكنيم:

الف) پيامبر، ميان قبايل متشتّت عرب، وحدت ايجاد كرد.
اين وحدت، صرفاً جنبه دينى نداشت، بلكه در كنارِ گستراندن اعتقادات و تعاليم مشترك دينى، وحدتى سياسى نيز به وجود آورد.
قبايل مستقل و متخاصم ديروز، به بركت اين وحدت سياسى، داراى منافع و علايق مشترك شدند; بالاترين نمود و جلوه اين وحدت سياسى، همْ سرنوشت شدنِ اين قبايل مسلمان در جنگ و صلح با قبايل غير مسلمان است.
ب) پيامبر مدينه را مركز حكومت خويش قرار داد و از آن جا حكّام و واليانى را به مناطق ديگر گسيل داشت.
طبرى، نام شمارى از صحابه رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) را كه به تصدّى اين امر گماشته شدند، ذكر مىكند.
برخى از اين افراد، عهدهدار تعليم فرايض دينى نيز بودند و برخى ديگر تنها در اداره امور ادارى و مالى آن مناطق نمايندگى داشتند و امور مذهبى، نظير اقامه نماز جماعت و تعليم قرآن و آداب شريعت، برعهده ديگرى بود.
بنابر نقل طبرى، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سعيد بن العاص را به منطقه مابين رِمَعْ و زبيد تا مرز نجران، و عامر بن شمر را به هَمْدان و فيروز ديلمى را به صنعا گسيل داشت.
به منظور اقامه نماز، عمرو بن حزم را به سوى اهل نجران فرستاد و ابوسفيان بن حرب را والى بر اخذ زكات و صدقات آن منطقه قرار داد.
ابوموسى اشعرى را نيز به مأرب و يعلىبن اميّه را به الجَند روانه ساخت.
ج) توصيهها و بخشنامههاى رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) به برخى فرستادگان خويش به مناطق، شاهد روشنى بر وجود بُعد حكومتى در زعامت رسول گرامى است.
در برخى از اين عهدنامهها، سفارشهايى وجود دارد حاكى از آن كه فرستادگان وى، حاكمان و واليان آن مناطق به حساب مىآمدند.
براى نمونه، در عهدنامه خويش به عمرو بن حزم از وى مىخواهد كه در حق با مردم رفق و مدارا، ولى در مقابل ظالمان آنها شدت عمل داشته باشد.
خمس غنائم را بگيرد و زكات اموال را به ترتيبى كه در متن همين عهدنامه آمده، از آنها وصول كند.(38) واضح است كه تنها حاكم و والى مىتواند به چنين امورى مبادرت ورزد.
د) شاهد ديگر بر اقامه دولت به دست رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) آن است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)براى متخلّفان و بزهكاران و كسانى كه برخى قوانين تشريعى و حدود الاهى را زير پا مىگذاشتند، عقوبتهاى جزايى وضع كرد و به عقاب اخروى گناهكاران اكتفا ننمود.اقامه حدود الاهى و مجازات افراد خاطى، يكى از شؤون دولت و حكومت است.
هـ) حكومت و سلطه سياسى در زبان قرآن و مؤمنان صدر اسلام با كلمه «الأمر» تعبير مىشده است: (وَشاوِرهُم فِى الأمر)و (وَأمرُهُم شُورى بَينَهُم) .(39) زعامت و رهبرى رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) اگر منحصر در زعامت دينى باشد، دعوت به مشورت و نظر سنجى در زعامت دينى و ابلاغ رسالت الاهى بىمعنا و غير قابل قبول است.بنابراين، كلمه «امر» در اين دو آيه، ناظر به تصميمگيرى سياسى و اداره جامعه است.
1. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) زعامت امت خويش را برعهده داشت و قاطبه مسلمانان برآنند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)تشكيل حكومت داد.عدّهاى از نويسندگان مسلمان معاصر به زعامت دينى وى اعتراف دارند، اما تشكيل حكومت را منكرند.
2. برخى منكران تشكيل حكومت نبوى، به آياتى متوسّل مىشوند كه شأن پيامبر را ابلاغ وحى و بشير و نذير بودن مىداند و در اين آيات، ذكرى از حاكم و امير بودن وى به ميان نيامده است.
3. اين آيات، مفيد حصر اضافىاند نه حقيقى.پس شاهد نفى زعامت سياسى نيستند.
4. دليل ديگر برخى منكران آن است كه زعامت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در ميان مسلمانان، فاقد حداقلهاى انتظامات لازم براى تشكيل يك حكومت بوده است.
5. شواهد تاريخى نشان مىدهد كه حكومت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) متناسب با شرايط خاصّ اجتماعى و فرهنگى و اقليمى جامعه آن روز، داراى انتظامات حكومتى بوده است.
6. امورى نظير فرستادن نماينده صاحب اختيار به مناطق مختلف و مجازات افراد خاطى و بزهكار، شاهد بُعد حكومتى زعامت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)است.
1. دو بحث اساسى كه درباره زعامت نبىّاكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) وجود دارد، چيست؟
2. دليل اوّل على عبدالرازق بر نفى تشكيل حكومت به دست پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)چيست؟
3. پاسخ به استدلال اوّل عبدالرازق را به اختصار ذكر كنيد.
4. دليل دوم عبدالرازق چيست؟
5. چه شواهد تاريخى دلالت بر تشكيل حكومت به دست پيامبر اكرم دارد؟