• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

براساس نقلى ديگر، حذيفه در بازگشت از جنگ، سعيد بن عاص را در آذربايجان ديد و به اوگفت: در اين جنگ چيزى از مردم مشاهده كردم كه اگر به حال خود رها شوند، در قرآناختلاف خواهند نمود و در نتيجه به قرآن هرگز عمل نخواهند كرد.
سعيد پرسيد: چطور؟وى پاسخ داد: مردم «حمص » را ديدم كه ادعا مى كردند چون قراءت را از مقداد گرفته اند،قراءت آنها از بقيه بهتر است.
دمشقيان هم قراءت خود را برتر مى دانستند.
كوفيان نيز همينادعا را داشتند و مى گفتند: ما قرآن را از «ابن مسعود» آموخته ايم.
بصريان مى گفتند: ما ازابوموسى فرا گرفته ايم و مصحف او را لباب القلوب مى ناميدند.
وقتى حذيفه و سعيد بن عاصبه كوفه رسيدند، (3) حذيفه مردم را آگاه كرد.
صحابه پيامبر(ص) در كوفه و بسيارى از تابعان بااو موافقت نمودند.
اما پيروان ابن مسعود كه در كوفه به قراءت او قرآن مى خواندند به مخالفتبرخاستند.
حذيفه، غضبناك به مدينه نزد عثمان آمد وآن چه را ديده بود به او خبر داد و با جملاتى تند و پرحرارت چنين گفت: «من آشكارا هشدار مى دهم! امت اسلام را دريابيد» (4) .
دامنه اختلافات به آن جا رسيده بود كه حتى در مركز خلافت يعنى مدينه، معلمان قرآن، شاگردان خود را به صورت هاى مختلف تعليم قرآن مى دادند: انس بن مالك گويد: در دوره خلافت عثمان مردم چنان گرفتار اختلاف در قراءت گرديدندكه شاگردان و معلمان به نزاع با يكديگر برخاستند (درگيرى شاگردان با شاگردان و معلمانبا يكديگر).
گزارش اين وقايع به عثمان رسيد و او خطاب به مردم گفت: شما مردم مدينه كهنزديك من هستيد يكديگر را تكذيب و قراءت ديگرى را تخطئه مى كنيد، پس آنان كه از مادورند بيش از شما گرفتار تكذيب يكديگر و اشتباهند.
اى پيروان پيامبر(ص)! گردهم آييد و مصحفى (امام) را براى مردم بنويسيد. (5) .
اين چنين بود كه زمينه هاى اقدام عثمان براى يكى كردن (توحيد) مصاحف به وجود آمد.

ب) تشكيل گروه توحيد مصاحف

پيشنهاد مبتكرانه يكى كردن قراءات مصاحف، از سوى حذيفه بود.
بنا به نقلى كه گذشت اوحتى قبل از آمدن به مدينه، نيت خويش را در كوفه با صحابه پيامبر در ميان گذاشته بود وهمگى جز «ابن مسعود» آن را تاييد نموده بودند.
عثمان نيز بر ضرورت چنين اقدامى واقفگشته بود.
اما اين كار براى او سهل و آسان نبود; زيرا لازمه آن جمع آورى تمام مصحف ها ازجمله مصاحف بزرگان صحابه بود.
از اين رو عثمان، صحابه را به مشورت فراخواند و آنان همگى بر ضرورت چنين كارى - با همه دشوارى هاى آن - نظر مثبت دادند.
پس از آن كه عثمان تصميم نهايى را گرفت، اولين اقدام او اين بود كه نماينده اى به سوى«حفصه » (دختر عمر و همسر پيامبر) فرستاد و به او پيغام داد تا مصحف رسمى خليفه اول راكه در خانه اش بود براى استنساخ مصاحف به امانت در اختيار او گذارد و اطمينان داد كه پس از انجام كار «مصحف » را به وى بازخواهد گرداند (6) .
عثمان كميته اى مركب از چهار نفر تشكيل داد كه عبارت بودند از: زيد بن ثابت، عبدالله بنزبير، سعيد بن عاص و عبد الرحمن بن حارث، (7) و به آنان دستور داد كه چون قرآن به زبانقريش نازل شده است، اگر با زيد بن ثابت (غيرقرشى) اختلاف پيدا نمودند قرآن را به زبان قريش بنويسند (8) .
از برخى منابع ديگر به دست مى آيد كه اين چهار نفر، هسته اوليه كميته يكى كردن قراءت ها و توحيد مصاحف بودند، سپس چند تن ديگر به آنان پيوستند.
محمدبن سيرين تاييد مى كند كه عثمان دوازده نفر از قريش و انصار را براى اين كار گردآوردو آنها مصاحف متعددى نوشتند.
اسامى دوازده نفر را دقيقا به دست نداده اند.
اما بررسىروايات اين اسامى را به دست مى دهد: زيد بن ثابت، سعيد بن عاص، عبدالله بن زبير،عبدالرحمن بن حارث (اعضاى اوليه)، ابى بن كعب، مالك بن ابى عامر، كثير بن افلح، انس بن مالك، عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمرو (9) .

1. حذيفة بن يمان: از سابقين در اسلام بود. در زمان رسول خدا، ركابدار حضرتش بود. او راصاحب سر رسول خدا گفته اند. در زمان عمر والى مدائن گشت. نهاوند در سال 22 هجرى بهدست وى فتح گرديد. همان سال با آذربايجان صلح كرد كه چند سال بعد به اجرا درآمد. درزمان عثمان او مامور آذربايجان بود. پس از عثمان با على بيعت كرد.
وقتى مرد او را كنار سلمان فارسى در مدائن به خاك سپردند. (راميار، تاريخ قرآن، ص 412)
2. صحيح بخارى، كتاب فضائل القرآن، ج 6، ص 581; البرهان، ج 1، ص 330; الاتقان، ج 1، ص 187; الميزان، ج 12، ص 122.
3. در سال سى ام هجرت، عثمان «وليد بن عقبه » را از ولايت كوفه عزل نمود و سعيد بن عاص را والى كوفه كرد.(الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 105)
4. الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 111 و 112.
5. الاتقان، ج 1، ص 187 - 188; الميزان، ج 12، ص 122.
6. البرهان، ج 1، ص 330; الاتقان، ج 1، ص 187; صحيح بخارى، ج 6، ص 581; الكامل فى التاريخ،ج 3، ص 112.
7. براى آشنايى بيشتر با اعضاى اوليه ر.
ك: راميار تاريخ قرآن، ص 417 - 419.
اعضاى اوليه، همگى از وابستگان نزديك خليفه سوم بودند.
زيد بن ثابت: از انصار و خزرجى بود و تنها كسى بود كه در جمع چهار نفره، قريشى نبود.
يازده ساله بود كه رسول خدا(ص) به مدينه هجرت نمود و در وابستگى او به دستگاه خلافتو فرمانبرى او از خليفه حرفى نيست.
(او مسؤول همين كار در زمان ابوبكر بود)در زمان پيامبر، كاتب وحى و در سقيفه بنى ساعده، سخنگوى جوان انصارى به نفع مهاجرانبود.
در زمان عمر به مسند قضا و فتوا تكيه زد و هر وقت عمر از شهر بيرون مى رفت، به جاىاو مى نشست.
در زمان عثمان مسؤول بيت المال گرديد، تا روز آخر به عثمان وفادار ماند وحتى از بيعت با على(ع) سر باز زد.
سعيد بن عاص: سال هجرت در مكه به دنيا آمد.
پدرش دربدر به دست على(ع) كشته شد.
يتيم بود و در كفالت عثمان بزرگ شد.
عمر روزى به او گفتهبود: من پدرت را نكشتم، او به دست على كشته شد.
نوجوان زيرك پاسخ داده بود: اگرتو همكشته بودى تو بر حق بودى و او بر باطل! اين بود كه عمر، دختر سفيان بن عويف را به زنى بهاو داد و بعد هم دختر عبدالرحمن بن حارث را گرفت.
در سال سى، عثمان ولايت كوفه را به اوداد.
(الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 107) سعيد در قصرش در سه ميلى مدينه در زمان معاويه،درگذشت.
عبدالله بن زبير: وى نخستين مولود مهاجران، در مدينه بود.
بدمنظر و تندخوى بود.
خاله اش عايشه او را بسيار دوست مى داشت.
روزى به ابن عباس گفت: «چهل سال است كه منكينه شما اهل بيت را كتمان نموده ام ».
(التمهيد، ج 1، ص 281).
عبدالرحمن بن حارث: هم سال سعيد بود.
پدرش در سال هيجده هجرى در شام درگذشت وعمر مادر او را به زنى گرفت.
از هيجده سالگى در خانه عمر بزرگ شد و بدين افتخار مى كرد.
جالب اين كه هر سه نفر ياد شده، قرشى و داماد عثمان بودند.
عثمان، خليفه بود كه مريمدختر خود را به عبدالرحمن داد.
عثمان «ام عمرو» را به همسرى سعيد درآورد و عبدالله بنزبير، نيز پس از عثمان بن حارث، شوهر عايشه دختر عثمان شد.
واضح است كه چنين انتخابى موضع گيرى هاى متفاوتى را در برخواهد داشت.
در منابعتاريخى ظاهرا با اصل اقدام عثمان و ضرورت آن كسى مخالفتى نداشته است، حتى على(ع)- چنان كه خواهد آمد- نسبت به كار عثمان نظر مثبتى داشته و آن را تاييد نموده است.
اماآن چه باعث گرديد برخى چون عبدالله بن مسعود به شدت درمقابل عثمان موضع بگيرند،نحوه انتخاب اعضاى گروه بود.
عبدالله بن مسعود همين امر را به صراحت اعلام نمود و گفت:«آيا مرا كنار گذارده و در جمع قرآن و گردآورى آن، فراموش مى كنند; در حالى كه از زبانرسول خدا(ص) هفتاد سوره را فراگرفتم; در زمانى كه زيد بن ثابت با كودكان بازى مى كرد؟»(سيدمحمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص 446)اين مخالفت بدان جا كشيده شد كه عبدالله بن مسعود زير بار تسليم مصحف خود به مامورعثمان، عبدالله بن عامر نرفت.
«گفته اند: وقتى عثمان سرگرم خطبه و سخنرانى بود، عبداللهبن مسعود به مسجد درآمد.
عثمان گفت: اكنون جانورى سياه بر شما درآيد.
ابن مسعود درپاسخ، سخنى درشت گفت.
عثمان فرمان داد تا پاى عبدالله بن مسعود را كشيدند و دو دنده او شكسته شده عايشه به سخن آمد و بسيار حرف زد». (همان جا)
8. البرهان، ج 1، ص 330; الاتقان، ج 1، ص 187; صحيح بخارى، ج 6، ص 581; الكامل فى التاريخ،ج 3، ص 112.
9. الاتقان، ج 1، ص 188; دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص 420; التمهيد فى علوم القرآن، ج 1، ص 339.