• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

بعضى از قرآن پژوهان در پاسخ به همين اشكال كه چرا قرآنى كه مثل اعلاى فصاحت و روشنى و صراحت است، داراى متشابهات شبهه انگيز و ديرياب است؟ گفته اند: قرآن در قالب و بر وفق موازين كلام طبيعى انسانى نازل شده است و در كلام بشرى ازساده ترين تعابير روزمره گرفته تا عالى ترين تعبيرات و عبارات ادبى و هنرى، انواعصورت هاى مجازى و استعارى و تمثيلى و كنايى را دارد و هرجا كه مجاز باشد لامحاله تشابه و متشابه پيش مى آيد. (7)
بنابراين در يك نتيجه گيرى نهايى با توجه به إلقاى دقيق ترين معانى در قالب الفاظ مادى ازيك سو و استفاده قرآن از تعابير رايج لفظى نظير مجاز، استعاره، تمثيل و كنايه از سوى ديگر،وجود آيات متشابهات كه چيزى حدود دويست آيه (8) از كل قرآن را تشكيل مى دهند، امرىغير قابل اجتناب و ضرورى بوده است و در حقيقت اگر جز اين بود جايى براى سؤال و ابهام وجود داشت.

گزيده مطالب

1. ابن رشد مى گويد: تشابه تنها براى اندكى از مردم در تعدادى از آيات كه متضمن اعلام امور غيبى و غيرحسى هستند رخ مى دهد، و علت آن تعبير از امور غيبى به امور حسى است.
2. به عقيده علامه طباطبائى چون هدايت دينى براى همه مردم است و آنان از نظر سطحفكرى متفاوتند، بعضى فقط قادر به درك محسوسات و برخى ديگر قادر به معانى كلى ومجرد مى باشند. در هر صورت إلقاى مفاهيم الهى و معارف بلند قرآنى در قالب الفاظ مادى و بيان ممثل در قالب مثال موجب تشابه مى گردد و اين امر اجتناب ناپذير است.
3. بعضى وجود تشابه در قرآن را از اين جهت امرى طبيعى دانسته اند كه قرآن همانند سايركلام هاى طبيعى بشر، براى تبيين معارف خويش از ساده ترين تعابير تا عالى ترين عباراتادبى، هنرى را در خود جاى داده است و از انواع مجازات، استعاره ها، تمثيل ها و كنايه ها استفاده نموده و در كاربرد چنين امورى به ناچار تشابه رخ مى دهد.
4. به نظر مى رسد نظريه فوق تكميل كننده نظريه علامه طباطبائى بوده و بتوان وجودمتشابهات را به يكى از اين دو امر نسبت داد.
در اين صورت وجود متشابهات نه تنها اشكالى نخواهد داشت، كه خود از جهت لطافت و ظرافت تعابير قرآنى، امتياز به شمار مى آيد.

1. المنار، ج 3، ص 167 و 168.
2. التمهيد فى علوم القرآن، ج 3، ص 16 و 17.
3. بقره (2) آيه 26.
4. التمهيد، ج 3، ص 16 و 17.
5. الميزان، ج 3، ص 60 و 61.
6. ر.ك: همان، ج 3، ص 62.
7. قرآن پژوهى، ص 736 و 737.
8. ر.ك: التمهيد، ج 3، ص 14.