• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 

7. آفرينش هاى هنرى

يكى ديگر از رازهاى جاذبه قرآن كه پرده از اعجازى ديگر برمى دارد، جنبه خيال انگيزى وصحنه پردازى و به تصوير كشيدن معانى گوناگون است.
اين هنر قرآنى، چه در بيانصحنه هاى طبيعت و چه در تبيين ارزش ها و ضد ارزش ها، پاكى ها و ناپاكى ها و چه در قصه هاو داستان سرايى ها و چه در طرح مثل ها و چه در به تصوير كشيدن مراحلى از معاد و قيامت وحساب و كتاب، چنان كارآمد و مؤثر بوده است كه بعضى از آن به سحر و افسون قرآن ياد مى كنند.
آن چه را قرآن از قول برخى از كفار نقل مى كند، به اين حقيقت رهنمون است:
وقال الذين كفروا لا تسمعوا لهذا القرآن والغوا فيه لعلكم تغلبون; (52)
به اين قرآن گوش ندهيد و سخن لغو در آن اندازيد; شايد شما پيروز شويد.
اين گفتار آنان از آن جا ناشى مى گردد كه تنها يك بار گوش فرا دادن به آيات قرآن، براىتسليم منكران، كافى بوده است.
البته روشن است كه درك صحيح از اين همه لطافت ها وظرافت هاى هنرى قرآن، تنها هنگامى ميسر خواهد بود كه انسان با ادبيات عرب و فنونمعانى و بيان، آشنايى داشته از نمايش و هنر و زيبايى و شعر نيز آگاه باشد.
آن گاه مى تواند با تدبر در آيات قرآنى و توجه به آن از زاويه هنرى، اوج زيبايى و هنرمندى را در قرآن بيابد.
ناگفته پيداست كه اين بخش از وجوه اعجاز قرآن تاكنون مورد غفلت دانشمندان و محققانعلوم قرآنى واقع شده جز افرادى معدود در عصر ما، به اين مهم اقدام ننموده اند.
ما در اينمختصر نمونه هايى از صحنه پردازى ها و داستان هاى قرآن كريم را از كتاب التصوير الفنى فىالقرآن (53) كه با عنوان آفرينش هنرى در قرآن (54) ترجمه شده است، ذكر مى كنيم.
به اين اميدكه با توجه بيشتر دوستداران قرآن كريم در اين زمينه و غور در محتواى آيات، اعجاز هنرى قرآن بيش از پيش آشكار گردد.
سيد قطب در بحث تصوير هنرى مى گويد: قرآن در هر كجا كه بخواهد بيان غرضى يا تعبير از معناى مجردى كند، يا حالتى نفسانى ياصفتى معنوى يا نمونه اى انسانى يا حادثه يا ماجرا يا منظره اى از مناظر قيامت يا حالتى ازحالات نعيم يا عذاب اليم را وصف كند، يا در مقام احتجاج و جدل مثلى زند، يا به طور مطلق،جدلى را عنوان كند، در همه جا تكيه بر واقع محسوس يا مخيل مى نمايد.
منظور ما نيز ازگفتن اين مطلب كه تصوير ابزار مناسب و مخصوص اسلوب قرآنى است، همين است; يعنىصرف آرايش و تزيين اسلوب نيست و به نحو تصادف نيز نيامده است، بلكه يك قانون كلى و عام و شامل است كه ما مى توانيم از آن به قاعده تصوير تعبير كنيم. (55)
و مثل آنهايى كه كفر (56) آوردند، مانند داستان كسى است كه به حيوانى كه جز صدايى و ندايى نمى شنود، بانگ مى زند.
صم، بكم، عمى فهم لايعقلون; (57) كرند و لالند و كورند و در نمى يابند.
اين تصوير نغز، جماعتى را در نظر ما مجسم مى كند كه دست انابت به اميد اجابت پيشچيزهايى دراز كرده اند كه كمال بى بصرى و نهايت كرى و گنگى خود آنها را مى رساند; هم دعوت پوچ است و هم اجابت محال، او خود گم است، كه را رهبرى كند؟ (58)