شود كه از قوّه اى كه صبغه عقليّه بلكه الهيه پيدا كرده، تعبير به «عفّت» شود.
از اين بيانات معلوم شد كه معنى «هتك» چيست كه در روايت شريفه، مقابل و مضادّ با «عفّت» قرار داده شده، و ظاهر آن است كه طرفِ افراط و غلوّ باشد. و اينكه فقط اين طرف اختصاص به ذكر پيدا كرده، براى آن است كه به حسب نوع، مردم مبتلا به اين طرف هستند و به ندرت اتفاق افتد كه اختياراً كسى از حد اعتدال به طرف تفريط و تقصير ميل كند. و با تكلّف، توان طرفين افراط و تفريط را در هتك داخل كرد؛ زيرا هتكْ عبارت از خرق و پرده درى است. پس خرق اعتدال و پرده ميانه روى را دريدن، عبارت از ضد آن است و آن شامل طرفين شود.
تتميم: از فصول سابقه و فصول آتيه ظاهر شود كه عفّت از فطريات و لوازم فطرت مخموره و از جنود عقل است، و هتك از لوازم فطرت محجوبه و از جنود ابليس و جهل است؛ زيرا عدالتِ در قوا كه به منزله جنس است براى عفّت، فطرى و جور برخلاف فطرت است، چنانكه گذشت.
نيز خضوع و فرمانبردارى كامل و تبعيّت از «كُمَّل» فطرى است، چنانكه مقابل آن برخلاف فطرت است.
نيز خود عفّت و حيا و حُجْب از فطريات تمام بشر است، چنانكه تهتّك و فحشا و بى حيايى برخلاف فطرت جميع است، لهذا در نهاد بشر، عشق به عفّت و حيا، و تنفر از هتك و بى حيايى مخمَّر است.
فصل دوم: [ ثمرات قوّه شهويّه ]
قوّه شهوت از قواى شريفه اى است كه حق تعالى به حيوان و انسان مرحمت فرموده براى حفظ شخص خود و بقاى آن در عالم طبيعت و براى ابقاء نوع و حفظ آن. اگر انسان اين قوّه را نداشت، به واسطه محلّلات خارجيّه و داخليّه به اسرع اوقات رو به فنا و زوال مى گذاشت، و تحصيلِ بدل ما يتحلّل نمى كرد. و چون تحصيل سعادتِ ابدىِ بى بقاى در عالم دنيا و اقامه در نشئه طبيعت صورت نگيرد، سعادتِ ابدىِ انسان و حياتِ شريفِ ملكوتى او مرهون منّت اين قوه است.