گفتوگویی خواندنی با واعظ شهیر حرم (۲)
حجت الاسلام و المسلمین محمد صادقی واعظ
محجبه شدن دو دختر بیحجاب یک سرهنگ با شنیدن صدای یک منبر از بلندگو
بخش قبلی را اینجا ببینید
- سفرهای تبلیغی شما چگونه بود؟
بنده بیشتر مناطق ایران برای تبلیغ مسافرت کردم. بیشتر از همه جا در تهران سخنرانی داشتهام. در تهران میزبان ما آقا سید موسی خلخالی و یا آیت الله طاهری شیرازی بودند. در سطح شهر، در شمیرانات و در حرم عبدالعظیم حسنی، همچنین در مساجد بازار تهران منبر رفتهام.
در زمان نخست وزیری عباس هویدا بنده در مسجد شاه (طلاسازان بازار تهران) منبر میرفتم و آقای مناقبی نیز در مسجد بزازها منبر میرفت. مسجد بزازها روبروی مسجد جامع تهران قرار داشت. شبی مشغول سخنرانی بودم، دیدم نخست وزیر وارد مسجد شد. با اینکه او را شناختم، اما نامی از وی نبردم تا اینکه یکی از ساواکیهایی که منبر نشسته بود کاغذی به من داد اعلام کنید نخست وزیر آمده. گفتم: خوشحالم که آمدن نخست وزیر موجب میشود تا همه مردم توجه بیشتری به مجالس عزاداری کنند. خداوند به همه عزاداران سید الشهداء اجر و پاداش جزیل بدهد؛ دیگر از نخست وزیر و شاه چیزی نگفتم.
محجبه شدن دو دختر بیحجاب یک سرهنگ
یکی دیگر از خاطرات بنده: در ماه رمضان در تهران منبر داشتم. موضوع صحبت مسأله حجاب بود. بلندگوی مسجد مُشرِف به خانه سرهنگی قرار داشت که دو دخترش بدحجاب بودند. در بین سخنرانی مثالی زدم که میوه انار تا زمانی بسته است، دانههای آن محفوظ بوده و کسی کاری به آن ندارد، اما هنگامی که پوست میوه انار شکافت و تَرَک برداشت و خندید، هر گنجشک و حیوانی آمده و به آن نوک میزنند. بعد گفتم: دختران و بانوان! اگر حجاب داشته باشید کسی با شما کاری ندارد، اما وقتی بدحجاب شوید، هزاران خطر در مسیر شما قرار دارد. صدای من در بیرون مسجد پخش میشد. یکی از روزها وقتی از منبر پائین آمدم، سرهنگی نزدم آمده و سلام کرد؛ دستم را بوسید و گفت؛ ماشین دارید؟ گفتم: خیر. گفت: من شما را میرسانم و یک عرضی هم دارم. در مسیری که میرفتیم، گفت: شما به گردن من حق حیات دارید! گفتم: چطور؟ گفت: دو دختر بدحجاب دارم. هر چه به آنها نصیحت میکردم حجاب را رعایت کنید حرفم را قبول نمیکردند، اما از طریق بلندگوی مسجد صدای شما را شنیدند و دیروز به من گفتند: بابا! برویم بازار! گفتم: برای چه منظور؟ جواب دادند: میخواهیم چادر بخریم! اثر تبلیغ و منبر شما باعث شد تا دو دختر من چادری و با حجاب شوند.
روز بعد بالای منبر گفتم: اگر من هیچ خدمتی نکرده باشم مگر اینکه دو نفر بدحجاب توسط روایات اهل بیت - علیهم السلام - محجّبه شوند، همین در پرونده عمل من باشد برای من بس است.
مرحوم طیّب و روضه حضرت قاسم
مرحوم طیّب حاج رضایی، معروف به حُرّ امام حسین - علیه السلام - تکیهای در میدان مولوی برپا میکرد. خاطرم هست شب ششم محرم، شب حضرت قاسم - علیه السلام - بود. با ماشین از کنار تکیه مرحوم طیّب رد میشدم؛ چند تا لات که رفقای طیب بودند، جلوی مرا گرفته و گفتند: باید در تکیه طیّب نیم ساعت صحبت کنی، بعد بروی! گفتم: جایی قول دادهام. اما گفتند: اینجا تکیه طیّب است باید بیایی. بعد خود مرحوم طیّب آمد. بعد از سلام گفت: لطف بفرمایید در تکیه منبر بروید. قبول کرده و نیم ساعت سخنرانی کردم. وقتی روضه حضرت قاسم - علیه السلام - را میخواندم، شانههای مرحوم طیب بر اثر گریه تکان میخورد.
- اهل منبر برای تأثیر کلامشان باید چه مقدماتی را قبل از منبر باید مراعات کرده و انجام دهند؟
طلاب ابتدا باید خود را متخلّق به اخلاق اسلامی کرده و به آن چه میگویند، عمل کنند. منبری باید حتماً استاددیده و دستپرورده استاد باشد. همانگونه که هر حرفه و فنّی نیازمند استاد است، منبر نیز به استاد نیاز دارد و در ادامه مسیر نیز میتواند از شیوههای جذاب در ارائه منبر بهره ببرد.
- در برخی از شهرها و روستاها برخی مداحان به سخنرانی کردن نیز روی آوردهاند؛ این مسأله را چگونه ارزیابی میکنید؟
این مسأله به خاطر این است که منبریها در منابر خود، کم میگذارند. برخی اهل منبر وظیفه خود را انجام نمیدهند.
- با توجه به تجربه حضرتعالی، طلاب جوان چگونه میتوانند یک منبری موفق شوند؟
طلاب جوان ابتدا باید در موضوعات مختلف دینی مطالعاتی عمیق داشته باشند. از کتاب «سفینة البحار» غفلت نکنند. مرحوم میرزا محمد تقی اشراقی قمی، منبری معروف قم در هر سفر تبلیغی، کتاب «سفینة البحار» را با خود همراه داشت. کسی که این کتاب را داشته باشد، انگار کتابخانهای را به همراه دارد؛ همه گمشدهها در کتاب مذکور موجود است؛ هم اخلاق، هم تاریخ، هم شرح حال پیامبر - صلی الله علیه و آله - و حضرات معصومین علیهم السلام را میتوان در آن پیدا کرد.
- همانطور که مستحضرید، صدا و سیمای جمهوری اسلامی برنامههایی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در پخش منابر وعاظ معروف ارائه میدهد. برای پیشبرد این عمل چه راهکاری را پیشنهاد میکنید؟
ارائه این برنامهها بسیار سازنده است. اما پیشنهادی نیز به صدا و سیما دارم. صدا و سیما باید هر هفته دو یا سه سخنرانی از مرحوم فلسفی را پخش کند؛ چون مرحوم فلسفی، استاد این فنّ بود و مردم از سخنرانیهای او میتوانند استفاده کنند. بسیاری از مطالبی که آن مرحوم در منابر بیان میکرد، مطالبی هستند که با گذشت زمان نیز کهنه نمیشود؛ زیرا مردم در همه زمانها به مسائل اخلاقی و تربیتی و... نیاز دارند و استاد ما نیز از این موضوعات در منبر خود استفاده میکرد. مرحوم فلسفی هم روشن و هم مورد قبول عموم مردم صحبت میکردند.
- با توجه به تجارب تبلیغی شما، وضعیت تبلیغ امروز را چگونه ارزیابی میکنید؟
باید عرض کنم، سطح خطابه و خطیب، نسبت به گذشته کمی پایین آمده است. بنده از منابر تهران خبر دقیقی ندارم؛ اما در قم غیر از دو یا سه مورد خطیب توانا، منبری قوی وجود ندارد. باید گویندهپروری را به صورت عمومی بین طلاب رواج داد. در گذشته در هر شهری یک یا چند خطیب قوی وجود داشت. وقتی به اصفهان میرفتیم، خطبای معروفی داشتند؛ اما اکنون، یا ما چنین خطبایی را نمیشناسیم و یا در حدّ منبری قوی نیستند. مثلاً در شهر رشت خطیب مشهوری به نام مرحوم حسن حجتی وجود داشت که به فلسفی شمال معروف بود یا مرحوم حسام رشتی روضهخوان فوقالعادهای بود.
بعد از شهر تهران، بیشترین منبرهایم در شمال بود. در زمان مرحوم آیت الله ضیابری، یک ماه رمضان در مسجد جامع رشت منبر رفتم. همچنین در شهر آمل نیز منبرهای زیادی رفتهام.
مرحوم فلسفی به من لطف زیادی داشتند؛ روزی به وی گفتم: میخواهم در شهر تنکابن منبر بروم. مرحوم فلسفی تلگرافی به ابوالفضل علامهای که از شاگردان آیت الله حائری بود (البته وی مکلّا بوده و محضر ازدواج داشت)، زدند و بنده را معرفی کردند. وقتی به تنکابن رسیدم در منزل امام جماعت شهر ساکن شدم. در آنجا متوجه شدم آیت الله العظمی نوری همدانی و آیت الله العظمی جوادی آملی نیز منبر دارند. روز اول منبر من، مردم با تردید نگاه میکردند اما از روز دوم پای منبرم نشستند. در بین صحبت هم گفتم: «سؤال از شما و پاسخ از ما»؛ این امر باعث شد تا مردم رغبت بیشتری به منبرم داشته باشند.
زمانی که در منزل امام جماعت ساکن بودم، تلگراف مرحوم فلسفی به دست آقای علامهای رسیده بود. روزی از منبر پایین آمده و نشسته بودم، دیدم پیرمردی با عصا بالای سرم ایستاده. گفت: آقای صادقی شما هستید؟ گفتم: بله. گفت: دو روز است که من به دنبال شما میگردم؛ اگر شما را پیدا نمیکردم، آقای فلسفی از من ناراحت میشدند. بعد وسایل مرا از منزل امام جماعت برداشته و به منزل خود برد.
بخش بعدی را اینجا ببینید
منبع: خبرگزاری حوزه