تبیان، دستیار زندگی
در ضابطه تکفیر نمی توان از دایره موسس دین خارج شد و با عقل و رأی و اجتهاد نمی توان به کفر افراد حکم کرد و باید به سراغ شرع رفت. هم چنین کسی نمی تواند بگوید: ما اصلاً ضابطه ای نداریم و یا اصلاً به بیانِ آن نیازی نیست
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بررسی فقهی اندیشه تکفیر (١)

استاد فاضل لنکرانی

استاد فاضل لنکرانی

در ضابطه تکفیر نمی‌توان از دایره موسس دین خارج شد و با عقل و رأی و اجتهاد نمی‌توان به کفر افراد حکم کرد و باید به سراغ شرع رفت. هم‌چنین کسی نمی‌تواند بگوید: ما اصلاً ضابطه‌ای نداریم و یا اصلاً به بیانِ آن نیازی نیست

موضوع ما، بررسی اندیشه تکفیر از منظر فقهی است. در این‌جا پرسش‌های فراوانی وجود دارد و روشن است که در این مجال کوتاه به همه آن‌ها نمی‌‌توان پاسخ داد؛ پرسش‌هایی نظیر:

1. آیا شارع و صاحب دین باید ضابطه تکفیر را مشخص کند، یا امر قهری و طبیعی است و نیازی به بیان ضابطه ندارد، و یا اجتهاد و آرای مجتهدان در ضابطه تکفیر دخالت دارد؟ این پرسش، ‌پرسشی کلیدی است.
2. خود تکفیری‌ها از نظر فقهی چه حکمی دارند؟
3. وظیفه علما، حکام، دولت‌ها و... در مقابل تکفیری‌ها چیست؟
4. آیا مذاهب گوناگون، در بیان ضابطه متمایزند؟ (ادعای ما این است که وقتی کسی بر فقه شیعه کاملاً مسلط باشد، متوجه خواهد شد ضابطه‌ای که در فقه شیعه برای مسئله تکفیر آمده، به مراتب قوی‌تر، محکم‌تر و ریشه‌دارتر از آن چیزی است که حتی در فقه اهل‌سنت آمده است.)
5. تقابل بین کفر و ایمان چیست؟ آیا همان تقابل بین کفر و اسلام (تقابل سلب و ایجاب)، بین کفر و ایمان نیز وجود دارد؟
6. آیا تکفیر موجب حد است یا نه؟ اگر کسی مومنی را تکفیر کرد، آیا مستحقّ حدّ یا تعزیر است؟

کفر در لغت

در ابتدا به معنای لغوی «کفر» اشاره می‌شود. بعضی لغت‌شناسان «کفر» را به معنای ناسپاسی می‌دانند، ولی کتب اصلیِ لغت، این واژه را به «ستر و پوشاندن» معنا کرده‌اند؛ برای مثال عرب به «شب» کافر می‌گوید، چرا‌که ساتر است. به کشاورز نیز کافر می‌گوید: برای این‌که بذر و دانه را در زیر زمین مخفی می‌کند و می‌پوشاند. به دریا هم که در آن درّ و صدف و حیوانات هستند و آب دریا آنان را می‌پوشاند، تعبیر به کافر می‌کند.

آیا در لغت، کفر در مقابل اسلام می‌آید یا در مقابل ایمان؟ می‌توان گفت که در جهتِ خودِ علمِ لغت، نمی‌توانیم نتیجه روشنی را دریافت نمائیم، هرچند بعضی لغت‌شناسان، کفر را به «نقیض الاسلام» معنا کرده‌اند، اما این از موارد استعمال دینی است؛ یعنی این را از دین گرفتند و ربطی به لغت و لسان عرب ندارد. پس کفر به معنای «پوشاندن» است. اگر انسان، حقیقتی، مانند: اصل وجود خدا، صفات خدا، نبوت و رسالت، توحید و... را پوشاند، کافر می‌شود.

مرجع ضابطه در تکفیر

در این‌جا، پرسش اول را بررسی می‌کنیم. سید مرتضی در «الذخیرة» (چاپ جامعه مدرسین، ص534) می‌نویسد: ملاک کفر چیزی است که شارع برای او استحقاق عقاب ابدی و دائمی معین کرده باشد، چون عقل نمی‌تواند بفهمد چه چیزی موجب استحقاق عقاب دائمی است؛[1] البته گاهی عقل، در تشخیص عقاب موقت نیز دچار مشکل می‌شود؛ لذا تعیین حدّ کفر فقط با دلیل نقلی و شرعی، امکان‌پذیر است. شیخ طوسی نیز در کتاب «الاقتصاد فی ما یجب علی العباد» [2] به همین مطلب اشاره دارد.

در میان علمای اهل‌سنت، احمد‌بن‌حنبل نیز در مجموع فتاوا (ج5، ص554) عبارتی شبیه این دارد: همان‌گونه که واجب و حرام کردن چیزی به دست خداوند است، پاداش و عقاب هم به دست اوست. کافر و حتی فاسق شمردنِ انسان نیز، از شئون خداوند و رسول است. غزالی هم در «الاقتصاد فی الاعتقاد» [3] به همین مطلب اشاره دارد. ابن‌تیمیه نیز در مجموع الفتاوی (ج12، ص 523) [4] می‌گوید: کفر از احکام شرعی است؛ به عبارت دیگر، اگر کسی از طریق عقل با یکی از احکام مخالفت کرد، ما نمی‌توانیم بگوییم کافر شده، مگر این‌که در شریعت به کفر او تصریح شده باشد؛ مثلاً اگر کسی با عقل، یکی از خصوصیات معاد را انکار کرد، نمی‌توانیم بگوییم کافر است، مگر این‌که در شرع آمده باشد که منکرِ این اعتقاد یا فکر، کافر است.

این مطلب، صحیح است؛ یعنی در ضابطه تکفیر نمی‌توان از دایره موسس دین خارج شد؛ مثلاً با اجتهادِ خودم بگویم: هر کسی زیارت قبور کند، یا هر کسی قصد مسجد‌النبی و قبر پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله وسلم - کند، کافر است، زیرا همان‌گونه که سید مرتضی گفته است، عقل نمی‌تواند مستحق عقاب دائمی را تشخیص بدهد؛ نمی‌تواند بفهمد در کجا عقاب دائمی هست تا حکم به کفر کند. پس با عقل و رأی و اجتهاد نمی‌توان به کفر افراد حکم کرد و باید به سراغ شرع رفت.

حال اگر کسی گفت: مسئله استحقاق عقاب با چه ملاکی در حقیقتِ کفر داخل است؛ یعنی دلیلی نداریم که بگوییم: کافر کسی است که یستحق العقاب الابدی فی الآخرة؟ در پاسخ می‌گوییم: قرینه مناسبت حکم و موضوع، مسئله را روشن می‌کند. کسی که این دین را آورده، می‌تواند بگوید این انسان از دایره دین خارج شده است، وگرنه شخص دیگری که خودش مبیّن و موسس دین نیست، نمی‌تواند بگوید. کسی که مالک این زمین است و خودش حدود زمین را می‌داند، می‌تواند بگوید چه کسی خارجِ این زمین و چه کسی داخلِ این زمین است. پس این امر، از جمله موضوعاتی است که قیاساتها معها؛ یعنی علما و مجتهدان نمی‌توانند ضابطه تکفیر را، آن هم با تغییر زمان، مکان و خصوصیات بیان کنند. ابن‌تیمیه و حنبلی‌ها و وهابی‌ها در طول تاریخ، گرفتار این مسئله شدند. بنابراین، دلیل شرعی باید بگوید چه کسی کافر و چه کسی کافر نیست.

هم‌چنین کسی نمی‌تواند بگوید: ما اصلاً ضابطه‌ای نداریم و یا اصلاً به بیانِ آن نیازی نیست. اگر به بیان ضابطه نیاز نباشد که هرج و مرج به وجود می‌آید؛ پس حتماً شارع بیان کرده است، زیرا اگر دینی ضابطه خروج از آن دین را ارائه ندهد، نقص دارد. حاصل این‌که بیان ضابطه فقط به عهده دین است و حتماً دین این ضابطه را بیان کرده است.

مفهوم‌شناسی کفر

ما در قرآن کریم و روایات، هم «تقابل بین کفر و اسلام» داریم و هم «تقابل بین کفر و ایمان». تقابل بین کفر و اسلام، تقابل سلب و ایجاب است. کسی که شهادتین را به لفظ بگوید، مسلمان است، هرچند در باطن اعتقاد نداشته باشد؛ لذا جان، مال و عرضش محترم است. در فقه فریقین هم این ملاک وجود دارد؛ اما تقابل بین کفر و ایمان، یا تقابل عدم و ملکه یا تضایف و یا تضاد است. شایان ذکر است، فقه اهل‌سنت به ضابطه‌سازی نیز پرداختند، اما گاهی خودشان از این ضابطه خارج شدند.

از امام صادق- علیه السلام - روایت شده است: کفر در قرآن کریم، پنج نوع است:

1. کفر جحودی و انکار از روی علم: «وَ لَمَّا جَاءهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَ كَانُواْ مِن قَبْل یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْكَافِرِینَ بقره: 89». در تورات و انجیل آمده بود: در آخر‌الزمان، نبی می‌آید و حتی اهل کتاب به کفار بشارت می‌دادند که چنین دینی می‌آید. وقتی دین اسلام آمد، به آن کفر ورزیدند. این می‌شود کفر جحودی و انکار از روی علم.
شایسته است در این‌جا به این پرسش فقهی نیز پرداخته شود که: آیا اعتقاد به تحریف قرآن کریم، موجب کفر هست؟‌ یکی از موارد اختلاف بین شیعه و سنی، همین مسئله است. ابن‌تیمیه در فتاوایش آورده است: «من یعتقد بتحریف القرآن الکریم، فهو کافرٌ.» اما آن‌ها، شیعه را به تحریف قرآن کریم متهم می‌کنند، با این‌که بر حسب شواهد و مدارک، اولین کسی که به تحریف قرآن کریم قائل شد، خلیفه دوم است!
به هر حال، با چه ملاکی بگوییم قائل به تحریف قرآن کریم، کافر است؟ در آیه شریفه آمده: «فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ (أی: بأصل کتابه)»؛ یعنی کسی که قرآن کریم را از اولِ حدوثش انکار کند. مطابق این آیه، اهل کتاب به قرآن کریم کفر ورزیدند. حالا اگر کسی معتقد باشد: خدا فرمود، ولی بعداً گرفتار تحریف شد، فقهای شیعه او را کافر نمی‌دانند، ولی ابن‌تیمیه فتوای به کفر داده است. آن‌ها ضابطه مشخصی ندارند و بر اساس ذهن و میل و رأی شخصی خودشان سخن می‌گویند.
2. کفر جحودی، ولی بلاعلم: «وَ قَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیَا وَ مَا یُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَ مَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ جاثیه: 24»؛ گفتند: زندگی و حیاتی جز همین زندگی و حیات دنیای ما نیست که [همواره گروهی از ما] می‌میریم و [گروهی] زندگی می‌کنیم، و ما را فقط روزگار هلاک می‌کند. آنان را نسبت به آنچه می‌گویند، یقینی در کار نیست؛ آنان فقط حدس و گمان می‌زنند. این‌ها کافر بودند، ولی انکارشان بدون علم بود. پس اگر کسی از روی جهل هم یکی از اصول را انکار کرد، باز کافر است؛ مثلاً بگوید: من توحید را نمی‌فهمم.
3. برائت جستن: حضرت ابراهیم علیه السلام می‌گوید: «وَ قَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَّوَدَّةَ بَیْنِكُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضًا وَ مَأْوَاكُمُ النَّارُ وَ مَا لَكُم مِّن نَّاصِرِینَ عنکبوت: 25»؛ و [ابراهیم] گفت: جز خدا فقط بت‌هایى را اختیار كرده‌‏اید كه آن هم براى دوستى میان شما در زندگى دنیاست. آن‌گاه روز قیامت بعضى از شما، بعضى دیگر را انكار و برخى از شما برخى دیگر را لعنت می‌‏كنند و جایتان در آتش است و براى شما یاورانى نخواهد بود.
4. ترک اوامر الهی: آیا کسی که حج نگزارد و یا نماز را ترک کند، کافر است؟ یا ترک‌کننده در صورتی کافر است که منکر هم باشد؟ روایات ما در این زمینه مختلف است که به آن می‌پردازیم. در قرآن کریم آمده است: «فِیهِ آیَاتٌ بَیِّـنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَ مَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَ لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ آل‌عمران: 97»؛ در آن‌جا است آیات روشن و مقام ابراهیم و هر که بدان داخل شود، ایمن است. برای خدا، حجّ آن خانه بر کسانی که قدرتِ رفتن به آن را داشته باشند، واجب است و هر که راه کفر پیش گیرد، بداند که خدا از جهانیان بی‌نیاز است. این هم یک نوع کفر است.
5. کفر در مقابل شکر: خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی‏ أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریمٌ نمل: 40»؛ و آن کس که از علم کتاب بهره‌ای داشت، گفت: من، پیش از آن‌که چشم بر هم زنی، آن را نزد تو می‌آورم. چون آن را نزد خود دید، گفت: این بخشش پروردگار من است، تا مرا بیازماید که سپاس‌گزارم یا کافر نعمت؛ پس هر که سپاس گوید، برای خود گفته است و هر که کفران ورزد، پروردگار من بی‌نیاز و کریم است. در این‌جا هم کفر در مقابل شکر آمده است.

بخش بعدی را اینجا ببینید


پانوشت‌ها:

[1] عبارت مرحوم سید مرتضی این چنین است: «و أما الكفر فعبارة عما یستحق به دوام العقاب و كثیره، ... و لا سبیل من جهة العقل الی العلم بكون الفعل كفرا، و انما نعلمه سمعا و توقیفاً»

[2] ص 259. «و یعلم بدلیل شرعی أنه یستحق العقاب الدائم الکثیر»

[3] ص 155.

[4] عبارت این چنین است: «الکفر هو من الاحکام الشرعیة، و لیس کل من خالف شیئاً علم بنظر العقل یکون کافراً»

مأخذ: پایگاه اطلاع‌رسانی نشست دوره‌ای اساتید سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان