تبیان، دستیار زندگی
متاسفانه افراط و تفریط در تعارفات روزانه بحدی است كه بسیاری از افراد آگاه و نكته دان، همواره سعی در پرهیز از این تعارفات داشته اند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

برخورد عالمانه با تعارفات

برخورد عالمانه با تعارفات

متاسفانه افراط و تفریط در تعارفات روزانه بحدی است كه بسیاری از افراد آگاه و نكته دان، همواره سعی در پرهیز از این تعارفات داشته اند.

برخی هنجارهای اجتماعی در میان ما ایرانیان وجود دارد كه از آنها به تعارفات یاد می گردد و به نوعی نشانه احترام شمرده می شود. در حقیقت آنچه در فرهنگ ایرانی به عنوان تعارف شناخته می شود، هنجاری است که در ایجاد تعامل سازنده میان دو شخص و یا گروه، نقش بسیار موثری بر عهده داشته و به عنوان هنجاری مثبت و تاثیرگذار در ایجاد تعاملات اجتماعی و همبستگی محسوب می شود.

در تعارف دلالتی بر ارتباط دو سویه وجود دارد، از این حیث شخص تعارف كننده می کوشد با ابزارهای بیانی و کلامی و یا رفتاری و یا مقدم داشتن و دعوت به غذا و امور پسندیده دیگر، موقعیت احترام برانگیز تعارف شونده را ابراز دارد و نسبت به وی تکریم و احترام ویژه ای بنماید. نكته جالب توجه این است كه تعارفات گفتاری و رفتاری ایرانیان، محصول امروز نبوده و ریشه عمیقی دارد . انوری در قرن ششم در مورد این گونه تعارفات چنین می گوید:

تکــلف مــــیانِ دو آزادمـــرد        بوَد ناپسندیده و سخت خام

بیا تا تکلف به یک سو نهیــم        نه از تو رکوع و نه از من قیام

به سنت کنیم اقتدا زین سپس       سلام علیکم علیک الســلام

به هرحال تعارف، اكنون به عنوان یكی از مشخصه های فرهنگ ایرانیان شناخته می شود، بگونه ای كه موضوع تحقیق برخی از دانشمندان غربی نیز قرار گرفته است، به عنوان نمونه ویلیام بیمن، انسان شناس آمریکایی كه پژوهش هایش را در این زمینه در کتاب «زبان، منزلت اجتماعی و قدرت در ایران» جمع کرده است، در این باره معتقد است: « بر اندیشه و رفتار ایرانی ها نوعی تقابل بیرون و درون حاکم است که حفظ ظاهر را به یکی از بنیادی ترین رفتارهای آنها تبدیل کرده است.»(1)

متاسفانه افراط و تفریط در تعارفات روزانه بحدی است كه بسیاری از افراد آگاه و نكته دان، همواره سعی در پرهیز از این تعارفات داشته اند.آیت الله بروجردی(ره) درباره علامه درچه‎ای(ره) نقل می كند كه:« اغلب غذای ایشان به هنگام ناهار و شام، نان و ماست بود كه مختصری نعناء خشك هم به آن اضافه می كردند و كمتر اتفاق می افتاد كه غذای پخته مثل آبگوشت داشته باشند. از جمله ویژگی های ایشان آن بود كه هنگام غذا خوردن از تعارفات مرسوم خودداری می كردند.

یك روز از ایشان سۆال كردیم كه چرا در هنگام غذا خودرن تعارف نمی كنید؟ پاسخ دادند: در تمام مواقع خوف آن دارم كه تعارفم دروغ باشد و خدای ناكرده جزء دروغگویان محسوب شوم؛ چون افرادی كه هنگام غذا خوردن بر من وارد شده اند، یا می دانستم كه غذا خورده اند و در این صورت تعارف كردن معنایی نداشت؛ یا احتمال می دادم غذای مرا نپسندند و یا اینكه غذای موجود فقط به اندازه خودم بوده و من هم بی اندازه گرسنه بوده ام. به هر حال چون احساس می كنم در این گونه موارد تعارف بنده معنایی ندارد و شائبه دروغ نیز به آن وارد است، از تعارف خودداری می كنم.»(2)

روزی امام صادق(ع) به همراه فرزندش اسماعیل در مجلسی بودند، یکی از دوستان آن حضرت وارد شد و سلام کرد و سپس نشست، وقتی حضرت از جای برخواستند که از مجلس خارج شوند، آن شخص نیز از جای برخواست و به اتّفاق امام( ع) به راه افتاد، در راه همراه امام بود، تا اینکه به درب خانه امام رسیدند، امام(ع) بدون اینکه به آن شخص تعارف کنند از او جدا شده و وارد خانه شدند، در این هنگام اسماعیل به حضرت عرض کرد: ای پدر چرا به آن شخص تعارف نکردید و نفرمودید داخل منزل شود؟! حضرت فرمود: آمدنش در خانه موردی نداشت(یعنی آمادگی پذیرش او را نداشتم) اسماعیل گفت: اگر تعارف می کردید او خودش نمی آمد. حضرت فرمود: دوست ندارم که خداوند نام من را جزء کسانی ثبت فرماید که در تعارف زیاده روی می کنند.(یعنی تعارف های دروغین می کنند.(3)

داستانی از مرحوم استاد مطهری (ره) نقل شده است كه در حقیقت، نقدی بر تعارفات افراط گونه میان ما ایرانیان است و بیان آن خالی از لطف نمی باشد. ایشان خود در جایی می فرمایند: « یادم هست در هفت هشت سال پیش، در دانشگاه شیراز از من دعوت كرده بودند براى سخنرانى در آنجا، استادها - حتى رئیس دانشگاه - همه بودند، یكى از استادهاى آنها كه قبلا طلبه بوده و بعد رفت آمریكا و دكتر شد و مرد فاضلى هم هست، مامور شده بود كه مرا معرفى كند، آمد پشت تریبون ایستاد، مقدارى معرفى كرد بعد در آخر سخنانش این جمله را گفت : « اگر براى دیگران لباس روحانیت افتخار است، ولى فلانى افتخار لباس روحانیت است

آتش گرفتم از این حرف، ایستاده سخنرانى مى كردم، عبایم را قبلا هم تا مى كردم روى تریبون مى گذاشتم، مقدارى حرف زدم، رو كردم به آن شخص ‍ گفتم : آقاى فلانى ! این چه حرفى بود كه از دهانت بیرون آمد، تو اصلا مى فهمى چه دارى مى گویى من چه كسى هستم كه تو مى گویى فلانى افتخار این لباس است . با آن كه من آن وقت دانشگاهى هم بودم ، گفتم آقا من در تمام عمرم یك افتخار بیشتر ندارم، آن هم این عبا و عمامه است!

این تعارفهاى پوچ چیست كه بهم دیگر مى كنیم ؟ ابوذر غفارى افتخار اسلام است ، عمار یاسر افتخار اسلام است بوعلى سینا، شیخ بهائى ، خواجه نصیرالدین ، شیخ مرتضى انصارى افتخار اسلامند، و این اسلام است كه به این اشخاص افتخار داده و چنین افرادى را تربیت داده است.»(4)


پی نوشت‏ها:

1.ویلیام بیمن، زبان، منزلت اجتماعی و قدرت در ایران، تهران، نشر نی،ص87

2.تقى درچه اى، قصه های خواندنی از چهره های ماندنی، تهران، اطلاعات،ص121

3.محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، ج72، ص457

4.مرتضی مطهری،حماسه حسینی،قم، انتشارات صدرا،ج2، ص241

منابع:

حماسه حسینی

تهیه و فراوری: فربود، گروه حوزه علمیه تبیان