تبیان، دستیار زندگی
شهادت در راه خدا افتخاری بس بزرگ است که کمتر عالم شیعی را می توان یافت که آرزومند آن نباشد.شیخ حسن شهاته پس از عمری خدمت خالصانه به مذهب برحق تشیع شربت شهادت نوشید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چه شد شهید شدم!

چه شد شهید شدم!
شهادت در راه خدا افتخاری بس بزرگ است که کمتر عالم شیعی را می توان یافت که آرزومند آن نباشد.شیخ حسن شهاته پس از عمری خدمت خالصانه به مذهب برحق تشیع شربت شهادت نوشید.

مذهب تشیع تنها مذهب بر حق در اسلام است .دشمنان شیعه هرگز نتوانستند حقانیت خود و بطلان ما را ثابت کنند اما علمای شیعه بارها و بارها با بیان و قلم خود حقانیت تشیع و بطلان سایر مذاهب را اثبات نمودند.

دشمنان مذهب ما هرگاه در میدان استدلال مغلوب علمای شیعه می شوند به جای آن که حق را قبول نمایند و پا در راه مستقیم گذارند به فکر توطئه می افتند.یکی از کارهایی که آنان انجام می دهند به شهادت رساندن علمای وارسته شیعی است که آنان را رسوا نموده اند.

شهید شیخ حسن شهاته ، عالم شیعی ای بود که سلفی ها  چون در میدان استدلال از او شکست خورده و وی موفق شده بود بسیاری از اهل سنت مصر را هدایت و وارد مذهب تشیع  و وهابیون و سلفی ها را رسوا کند ،کینه او را به دل گرفته و او را در نهایت مظلومیت به شهادت رساندند.

وی در شهر «الدورامون» که هم دژ مستحکم إخوان‌المسلمین و هم قلعه وهابیت به شمار می‌آید توانست بیش از 90 درصد دانش‌آموزان را به آیین تشییع درآورد و خشم سلفی ها را برانگیزد.

شیخ شحاته نه‌تنها از شیوخ و علمای الازهر به شمار می‌آمد بلکه استاد بسیاری از علما و روحانیونی بود که زمانی شاگردی وی را می‌کردند و دست‌پرورده او به شمار می‌آمدند. شیوخ بزرگ الازهر مانند "شیخ طنطاوی" که دوست نزدیک شیخ از زمان کودکی بود، وی را به‌خوبی و  از نزدیک می‌شناختند و از وفاداری و ارادت شیخ شحاته به امیرالمۆمنین علیه السلام به‌خوبی آگاه بودند. اگرچه در آن زمان شیخ حسن شحاته نه شیعی که یک پیرو اهل سنت بود با این حال همواره به دانش آموزان و اساتید خود می‌گفت "هرچه دلتان می‌خواهد بگویید، اما بدانید که پیامبر صلی‌الله علیه وآله و امیرالمۆمنین علی و فاطمهء زهرا و حسنین علیهم‌السلام  شجره واحدی هستند که شاخه‌ها و میوه‌های آن یکی است".

فعالیت‌های شیخ شحاته، موجی فراگیر در سراسر مصر پدید آورد و خطبه‌ها و سخنرانی‌های شیخ در میان مردم دهان به دهان چرخید و خطابه‌هایش دژهای وهابیت و گروهک‌های ضاله و فرقه‌های منحرف را به لرزه درآورد؛ به همین دلیل، این گروهک‌ها و فرقه‌های ضاله، جنگ خود را علیه شیخ آغاز کردند تا سرانجام این حملات، منجر به بازداشت وی در سال 1996 میلادی از سوی دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی رژیم وابسته و مخلوع حسنی مبارک و به زندان افتادن وی تنها به اتهام "اعلام ولایت و وفادارای به امام علی علیه‌السلام و ترویج دوستداری و وفاداری به آن حضرت شد" اتهامی که شیخ شحاته همواره از خدا می‌خواست متهم به آن باقی بماند.

درست است که اعلام این ولایت مقدس برای شیخ، هزینه زیادی در برداشت و همه چیز از جمله ابقایش به عنوان امام جماعت و ادای وظیفه دینی و مذهبی و در نهایت جانش را از او گرفت اما با این حال، شکوه و محبوبیت وی همچنان با همان قوت در اذهان مردم مصر باقی ماند تا آنها همچنان وی را از علمای بزرگ این کشور و تنها صدای حق و حقیقت و نماد مقاومت در برابر باطل و اهل گمراهی و ضلالت به شمار آورند.

این شهید بزرگوار در اثر عنایت خاص رب العالمین حق را شناخته و مذهب تشیع را برگزید و از آن به بعد با تمام وجود خدمتگذار اهل البیت علیهم السلام شد .

آن شهید درباره چگونگی هدایتش این گونه می گوید:

پدرم همه فرزندان خود را با عشق و وفاداری به اهل بیت علیهم السلام تربیت کرده بود و برای ما از شخصیت امیرالمۆمنین صلوات الله علیه بسیار سخن گفته بود. او به من می‌گفت: "پسرم! امیرالمۆمنین بزرگترین حامی و یاور اسلام بود؛ وقتی ایشان در کنار پیامبرصلی الله علیه و آله راه می‌رفتند، هیچ کس جرأت آزار و اذیت پیامبر را نداشت ".

من از همان کودکی با عشق به خاندان اهل بیت علیهم السلام  و وفاداری به آنها بزرگ شدم اما پس از سال‌های طولانی، حق و حقیقت برای من آشکار شد که این امر طی سال 1994 تا 1996 میلادی و به دنبال دیدن رۆیایی صادقه حاصل شد. پیامبرصلی الله علیه و آله را بر بلندای کوهی دیدم که امیرالمۆمنین علیه السلام  از راه رسیدند و با یکدیگر به زبانی که آن را می‌فهمیدم، به سخن گفتن پرداختند. سپس پیامبر امیرالمۆمنین علیه السلام را برای کاری اعزام کردند و با دست چپ خود به من اشاره کردند که به دنبال ایشان حرکت کنم؛ دنبال آن حضرت به راه افتادم و از قامت مبارک‌شان، تنها گردن ایشان را می‌دیدم که در اوج زیبایی بود و من پشت سر ایشان از کوه‌ها سرازیر می‌شدم و هرگاه که می‌خواستم بر زمین بیفتم، ایشان با حرکت و اشاره دست مبارک‌شان مانع از افتادن من بر زمین می‌شدند. از خواب که بیدار شدم، دریافتم که باید تا ابد به حق و حقیقت ایمان بیاورم و در ورای امیرالمۆمنین حرکت کنم و فهمیدم که در معرض مشکلات بسیاری قرار خواهم گرفت اما با این حال به ولایت ایشان وفادار خواهم ماند.

از آن زمان، به رغم همه مشکلات، به ریسمان سخت و محکم خداوند و صراط مستقیم چنگ زدم و ولایت و وفاداری خود به اهل بیت علیهم السلام  را اعلام کردم و دشمنان اهل بیت را در همه جا رسوا کردم. اگرچه این امر برای من بهای سنگینی به دنبال داشت، اما این کمترین چیزی است که می‌توانم آن را به مولا و سرورم أمیر المۆمنین علیه السلام تقدیم کنم و امیدوارم آن حضرت این اندک ناچیز را از من بپذیرند.


منابع:

پایگاه اطلاع رسانی مشرق

تهیه و فرآوری:مهدی صدری-گروه حوزه علمیه تبیان