آشنایی آیت الله هاشمی با رهبری
بخش چهارم خاطرات قبل از انقلاب رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، آیت الله هاشمی رفسنجانی ارئه می شود:
مخالفات مبارزات امام چه می گفتند؟
بله، کسانی بودند که با کار امام مخالف بودند. مثلاً بعد ازماجرای 15 خرداد جریانی در حوزه به راه افتاد که میگفتند: «جواب این خونهای ریخته شده را چه کسی میدهد؟!» یک عده هم بیطرف بودند. ولی نیروهایی که فعالیت میکردند، آنقدر خوب و نیرومند بودند که نمودشان در حوزه از بقیه بیشتر بود. امام 400 تا 500 شاگرد داشتند، عدهای هم قبلاً فارغالتحصیل شده بودند. به علاوه به خاطر درسهای اخلاق امام، شاگردان زیادی مجذوب ایشان شده بودند. البته آن موقع شبکه بازاریها هم خیلی خوب کمک میکردند . هیئتهای موتلفه نوعاً کسانی بودند که با آیتالله کاشانی کار میکردند و با تجربه مبارزه آمده بودند و در سراسر کشور شبکه داشتند .
از سربازی فراری شدم در نوق ترجمه کردم!
آن موقع مصر یک رادیو بسیار قوی داشت. ما میگفتیم که مصر با رادیوی خودش دنیای عرب را احیا کردهاست. تحت تأثیر بحثهای عربی بودیم. علاوه بر این با نوشته افرادی مثل سید قطب، اقبال لاهوری و کسان دیگری که در پاکستان بودند، همیشه ارتباط داشتیم. از این طریق با دنیای عرب و اسلام - نه با دولتهای آنها - کم و بیش آشنا شده بودیم و از مسائل آنها اطلاع داشتیم. مسئله فلسطین در ایران خیلی کمرونق بود. زمانی که مکتب تشیع را منتشر میکردیم، بنا شد مقالهای در مورد فلسطین بنویسم. این ماجرا مربوط به قبل از آشنایی با این کتاب است. تحقیق کردم و منابع عربی و فارسی را خواندم. در ایران فقط یک کتاب پیدا کردم (خطر جهود) که نوشته مرحوم سعیدی بود. سعیدی یکی از نویسندگان خوب دوره قبل بود .در ضمن جستجوی منابع برای نوشتن مقاله، فرزند آیتالله کمرهای -ناصر کمرهای- که الان امام جماعت مسجد و استاد دانشگاه است، گفت: «اکرم زعیتر کتابی به پدر من دادهاست که کتاب خوبی است.» من خواهش کردم آن کتاب را برای من آورد. دیدم با آنچه در این کتاب آمده، خیلی فاصله داریم .
بعد از اتمام مقاله، به فکر ترجمه کتاب افتادم. همان موقع با اعزام به سربازی مواجه شدم. دو ماه سرباز بودم و بعد فراری شدم. در دوران متواری بودند، به روستای خودمان بهرمان، نوق رفتم. در آنجا، در بین مردم سخنرانی میکردم و وضع خوبی داشتم. درآنجا به خاطر وضع خانوادگی، سوابق و کمکهای پدرمان مأموران با علم به فراری بودن، متعرض من نمیشدند. تابستان را آنجا ماندم .
برای ترجمه کتاب فقط کتاب المنجد را با خودم برده بودم و در آنجا کتاب را ترجمه کردم. برای ترجمه نمیشد همه چیز را از روی المنجد فهمید. قسمتهای باقیمانده را در تهران تکمیل کردم .
تشکر سفیر اردن از هاشمی
بعد از خواندن و ترجمه آن کتاب، کارشناس مسائل فلسطین شدم و اطلاعات زیادی از تاریخ و وضع موجود فلسطین و نقش دولتها دریافتم. از آن به بعد نقش منفی و یا بیتفاوتی دولتهای عربی درمسئله فلسطین و اشکالاتشان را خوب فهمیدم. مسئله فلسطین وجود مرا دگرگون کرد. مۆلف آن کتاب در آن زمان سفیر اردن در ایران بود. او هم میدید که بیخبری در مسائل فلسطین در ایران زیاد است و به خاطر ترجمه کتاب بسیار ممنون شد .
کمک مالی اتحادیه عرب و دکتر مصدق
برای ترجمه کتاب چیزی جز اجازه از او درخواست نکردم. بعد از اینکه کتاب ترجمه شد، در کشور خیلی مورد توجه قرار گرفت. او هم از اتحادیه عرب بودجهای گرفت و 2000 جلد از این کتابها را خرید که کمک بزرگی بود، تعدادی از این کتابها را پخش کرد و تعدادی را رایگان در اختیار ما قرار داد که کمک خوبی به ما شد. برای اهداء به طلبهها و دانشجویان و کتابخانهها دکتر مصدق هم که در احمدآباد حبس خانگی بود توسط آقای حاج شیخ مصطفی رهنما پولی فرستاد که کتابها را رایگان منتشر کند .
آشنایی با آیت الله خامنه ای در کربلا
در جوانی، در حدود سال 31 یا 32 به همراه پدر و مادرم به سفر مکه رفتم تا چون عربی بلد بودم، کمکشان کنم. بعد از آن هم سفری با آنها به کربلا داشتم که باعث شناخت خوبی از عراق شد. سفری هم با جمعی از دوستان طلبه از جمله آیتالله خامنهای به عراق رفتیم و مدتی در نجف ماندیم برای دیدن درسهای علمای بزرگ نجف، البته قبل ازانقلاب آقای برقعی مشاور وزیر آموزش و پرورش بودند و آقای باهنر هم برای کتب درسی کمک میکردند. آنها مأموریتی یک ماهه به ژاپن داشتند که ما هم از موقعیت استفاده کردیم و به ژاپن رفتیم. آن سفر وضع خاصی داشت. در مسیر به پاکستان آمدیم. پاکستان یکی از هجرتگاههای نیروهای فراری ما بود. در همان سفر به سوریه و لبنان رفتم که آنجا هم یکی از جایگاههای نیروهای فراری بود. و به کشورهای اروپایی هم برای آشنایی با انجمنهای اسلامی مبارز دانشجویان رفتم .
ماموریتی برای رجایی در فرانسه
آقای رجایی مأموریتی از طرف جمع ما پیدا کرد و به فرانسه برای ایجاد شبکه رفت که کارهای بسیار خوبی هم انجام دادند. بعد از آن بود که مدرسه رفاه را تأسیس کرده بودیم، سفری هم بعداً رفتیم. این دفعه به آمریکا رفتم. دانشجویان در آمریکا برنامه خوبی داشتند. اخوی محمد آنجا را اداره میکرد. در بازگشت از آن سفر خدمت امام رفتم، کلاً این سفرها و آشنایی با پیشرفتهای علمی و صنعتی آن کشورها، تأثیر زیادی بر اندیشه من قبل از پیروزی انقلاب گذاشت .
ماجرای اولین ملاقات با آیت الله خامنه ای
اولین بار آیتالله خامنهای را در درس خارج مرحوم محقق دیدم. آقای محقق، داماد مرحوم آیتالله حائری بودند و محور بحث در حوزه همیشه با آقای حائری بود. من در آن جمع از همه جوانتر بودم. یک دفعه دیدم که آقای خامنهای به جلسه درس آمد. البته ایشان از مشهد آمده بود و میخواست درس آقایان را هم ببیند. خیلی نوجوان به نظر میرسیدند. بعد از درس قدری با هم صحبت کردیم و دیدیم افق دید ما در مباحث به هم نزدیک است .
بعدها با هم سفری به کربلا رفتیم. ایشان با برادرها و مادرشان و من با رفقا رفته بودیم.آنجا در کلاس درسها حاضر میشدیم تا تفاوتشان را با قم ببینیم .ما در حجرهای در مدرسه آقای بروجردی بودیم و ایشان در منزل خویشانشان بودند . علما، فضلا و ایرانیان به دیدن ما میآمدند. محفل خوبی بود. در آن سفر به هم نزدیک شدیم. با شروع مبارزه هر دوی ما از سابقون در مبارزه بودیم . ایشان در مشهد بودند و من در قم بودم و بعدها ایشان هم به قم آمدند .معمولاً نیروها در مبارزه خیلی صمیمی میشوند. از آن سال تقریباً در تمام مسائل مشترک بودیم. در مشورتها خیلی به اشتراک نظر میرسیدیم و در بعضی مواضع اختلاف کمی داشتیم .من 5 سال از آقای خامنهای بزرگترم. ایشان از همان جوانی در خط مستقیمی حرکت کرده بودند. در هر دورهای ایشان یکی از برجستههای اهل قلم بودند و همه به خوبی ایشان اعتراف داشتند .
پای نظام و رهبری تا آخر ایستاده ام
مودت و برادری من و رهبری از همان ابتدا تا امروز مصداق عینی اخوت فی الله است اخوتی که خیلی ها از ابتدای انقلاب تا امروز سعی کرده اند بنا بر اقوال سیاسی رایج بر آن خدشه وارد کنند که به فضل الهی و به دعای خیر امام راحل (ره) ناکام مانده و خواهند ماند .
احساس برادری ما در تمامی این سالها از همان روزهای همسنگری در دوران مبارزه تا امروز نه تنها لحظه ای کم نشده ، بلکه همواره بر آن افزوده شده، خنّاسان اختلاف افکن داخلی و خارجی هم به هر نیتی که بر طبل اختلاف من و رهبری می کوبند بر طبل تو خالی می کوبند، چرا که تا امروز لحظه ای ایشان را تنها نگذاشته ام و انشاء الله تا زمانی که زنده ام نخواهم گذاشت . تا نفس دارم پای هر ماموریت و تکلیفی هم درباره نظام و رهبری ایستاده ام . دشواری ها برای ما در عرصه اخوت فی الله محلی از اعراب ندارد. وصیت امام بر ما در کنار هم ماندن بود و تا زنده ایم بر آن عهدی که با امام بسته ایم استوارمی مانیم . ما روزهای بسیار دشوارتر را از امروز را با همراهی هم پشت سر گذاشته ایم .از خدا هم خواسته ام روزی نباشد که من باشم و ایشان نباشد. چرا که حتی فکر حضور بدون ایشان هم بشدت به من احساس تنهایی می دهد.
منبع:
١.پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی
٢.عصر ایران
تهیه و تنظیم: عبداله فربود؛ گروه حوزه علمیه تبیان