تبیان، دستیار زندگی
نوجوانها و جوانها باید ملتفت باشند که همچنانی که خودشان در این سن هستند و روز به روز به سن بالا می روند، علم و ایمانشان هم باید همین جور باشد، مطابق این باشد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
رهنمودهایی به جوانان و نوجوانان
رهنمودهايي به جوانان و نوجوانان    

نوجوانها و جوانها بايد ملتفت باشند که همچناني که خودشان در اين سن هستند و روز به روز به سن بالا مي روند، علم و ايمانشان هم بايد همين جور باشد، مطابق اين باشد، معلوماتشان، از همان کلاس اول علوم دينيه، به بالا برود، ايمانشان ملازم با همين علمشان باشد.

بايد بدانيد اينکه ما مسلمانها، امتيازي از غير مسلمانها نداريم الا به قرآن و عترت، و الا ما هم مثل غير مسلمانها مي شويم. اگر ما قرآن نداشته باشيم، مثل غير مسلمانها هستيم، اگر ما عترت را نداشته باشيم، مثل مسلمانهايي که اهل ايمان نيستند هستيم.

از خدا بخواهيم که از قرآن ما را جدا نکند، همچنين از خدا بخواهيم ما را از عترت جدا نکند که عترت با قرآن است و قرآن هم با عترت است، اگر کسي يکي از اين دو تا را ندارد هيچ کدام را ندارد.

بايد ملتفت باشيم روز به روز در اين دو امر ترقي بکنيم. همچنان که سنّ ما به بالا مي رود، معلومات ما هم در همين دو امر، بالا برود. اين طرف، آن طرف نرود و الا گم مي شود، گمش نکنند؛ گمراهش نکنند؛ اين دو اصل اصيل را از اينها نتوانند بگيرند.

ما مي گوييم: اگر [مي گوييد] اسلام درست نيست [و] شما قرآن را قبول نداريد، [پس] مثل قرآن بياوريد، يک سوره اي مثل قرآن بياوريد. مي گويند: نه، نمي توانيم بياوريم و نمي آوريم و مسلمان هم نمي شويم!

اين ادعا و اين کلام، جواب ندارد، براي اينکه مي گويند: « ما مي دانيم و عمل نمي کنيم »

همچنين کساني که صورتاً با قرآن هستند و با عترت نيستند، به اينها مي گوييم که اين آثار عترت؛ اين فضائل عترت؛ اين ادعيه اينها؛ اين احکام اينها؛ اين خطب اينها؛ اين رسائل اينها؛ اين « نهج البلاغه »؛ اين « صحيفه سجاديه »؛ در مخالفين عترت، مثل اينها را بياوريد! اگر آورديد، ما دست بر مي داريم.

اين علمياتشان، اين عملياتشان، اين ايمانشان، اين کراماتشان اين معجزاتشان، بايد بدانيم اين دو تا را از ما نگيرند.

مي دانيد چقدر پول به ما مي دهند اگر اينها را به آنها بدهيم؟ خيلي مي دهند؛ لکن اين پول ارزش ندارد، فردا از راه غير مستقيم همين پول را از ما مي گيرند و يک بلايي هم بر سر ما مي آورند. اينها به ما وفا نمي کنند؛ تا خودشان استفاده شان را از ما بگيرند، ديگر کار ما را مي سازند.

بالاخره بايد ملتفت باشيم قرآن را ياد بگيريم، الفاظش را ياد بگيريم که از غلط، محفوظ باشد. آنچه را که مي دانيم، قرائتش را تصحيح کنيم، تجويدش را تصحيح کنيم، در نمازمان صحيح القراءة باشيم.

و همچنين تفسيرهاي آسان و ساده را ما که فارسي زبانيم، بدانيم؛ و [يک] تفسير فارسي پيدا کنيم که از روي آن سهل باشد ما قرآن را بفهميم؛ مثلاً «منهج الصادقين» را کم و بيش مطالعه کنيم، بلکه از اول تا به آخر، چون کتاب فارسي است و کتاب خوبي هم هست. اگر بهتر از او پيدا بکنيم عيب ندارد، اما کجا پيدا شود بهتر از او که معتبر باشد؟

حفظ کنيم قرآن را که هميشه با ما باشد، ما با او باشيم، تحصن بکنيم به قرآن، تحفظ بکنيم به قرآن، وسيله حفظمان در فتن و شدائد دنيا قرار بدهيم.

ملتفت باشيم دروغ به ما نگويند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنيا، دروغ را نخريم!

ما از عترت و قرآن نمي توانيم دوري کنيم؛ اگر دوري کرديم، در دامن گرگها مي افتيم، [و] خدا مي داند آيا بعد، از دستشان نجات مي يابيم؟ بعد از اينکه سرها شکست و دستها بريده شد و بلاها به سر ما آمد.

ملتفت باشيد! از اين دو اصل کسي را بيرون نبرند.

شما مدرسه مي رويد، معلم خودتان را ملتفت باشيد در صراط مستقيم باشد. اگر معلم را با رشوه و غير رشوه، منحرف کردند ديگر کار بچه ها زار است، چرا؟

به جهت اينکه او، از راه مستقيم يا غير مستقيم، باطل خودش را به بچه ها مي فروشد، به اين بچه ها مي خوراند.

ملتفت باشيد! خيلي احتياط بکنيد! احتياط شما هم فقط در همين است که از يقين، تجاوز نکنيد، بلکه امروز بزرگها هم همين جورند، بايد خيلي سعي بکنيد که غير يقين را، داخل يقينيات ما نکنند، آب را توي شير ما نريزند!

اگر يک نفر، هزار کلمه حقي گفت، اين هزار کلمه را خوب تأمل بکنيم، و از او بگيريم، بعد[ تأمل کنيم که] هزار و يکم هم درست است؟ [يا] نه آن ظنّ است، يقين نيست.

هر کلمه اي از هر کسي شنيديد، دنبال اين برويد که « آيا اين صحيح است، تام است، مطابق با عقل و دين هست، يا نه؟  [و بدانيد که] در وقتي [که] ما خلوت کرديم [ خداوند] مطلع است، وقتي جلوي مردم هستيم مطلع است، حرف مي زنيم مطلع است، ساکتيم مطلع است.

همين که شخص مطلع شد: [که] « صاحب اين خانه، صاحب اين عالم، از هر فرد فرد، به تمام افعال و تروک، به تمام نوايا، مطلع شد، آنچه که نيت کرده و مي کند، آنها را هم مطلع است؛ بلکه نيت خير را مي نويسد؛ نيت شّر را نمي نويسد تا شّر محقق نشده؛ شر هم که محقق شد، يک مقدار صبر مي کند تا ببيند، توبه مي کند يا نه، برمي گردد يا نه »؟ کار تمام است.

مقصود، همين که انسان بداند که خدا مي داند، کار تمام شد، ديگر معطل نباشد، همه چيز را تا به آخر مي فهمد [که] چه بايد بکند و چه بايد نکند، از چه منتفع مي شود و از چه متضرر مي شود، [خداوند] ما را مي بيند.

[آيا] ميتوانيم [با اينکه] سر سفره او نشسته ايم، با همديگر نزاع بکنيم؟ [مثلاً] آن غذا را من جلوتر ديدم، من بايد بخورم؛ او مي گويد من اول اين را برداشتم، من بايد اين غذا را بخورم، سر اين دعوا بکنيم و مقاتله بکنيم؟!

تمام اين جنگهايي که حکومتها دارند، از همين قبيل است؛ سر سفره کريم نشسته اند، او هم مي بيند.

دستور هم معلوم است که چيست، [خداوند] از چه خوشش مي آيد، از چه بدش مي آيد. از آزار به غير حقّ، بدش مي آيد؛ از احسان به حق در جايش، خوشش مي آيد، همه اينها را مي داند و ما هم مي دانيم که او اين دستور را داده و اينها را مي داند و مي بيند، آيا اين کار[ها] را مي کنيم؟

آدم جلوي يک نفر آدم عادي هر گونه معصيت نمي کند، با اينکه شخص عادي است، شايد قدرت من از قدرت او بيشتر باشد نتواند به من[ کاري کند]، اما همين قدر به من بدبين مي شود، با من بد مي شود، يک وقتي اگر فرصت پيدا کرد کار ما را تصفيه مي کند. اما خدا که اين جور نيست، خدا قادر است و عالم است و دستور هم داده و مي داند « چه کسي مي داند و چه کسي نمي داند »، همه اينها را مي داند.

[آيا] جلوي او مي توانيم مخفي بکنيم، يا نه آشکار کنيم طوري نمي شود، نمي تواند کاري بکند، آيا اين جور است؟ [آيا] هيچ فايده براي ما دارد، [آيا] مي توانيم مخفي کنيم؟

انسان، يا غير انسان- مکلّف- به جايي شقاوتش مي رسد که اصلاً اين مطالب کأنه به گوشش نخورده که خدايي داريم بيناست، شنواست، داناست، قادرست، رحيم و کريم است. قادرست يک سر سوزني اگر در راه او صرف بشود، مزدش را بدهد، يک همچنين [خدايي است]

در انجيل برنابا- که اقرب اناجيل به صحّت است- نوشته شده که حضرت عيسي عليه السلام براي ابليس شفاعت کرد: « خدايا اين مدتها عبادت تو را مي کرد، تعليمات مي کرد، فلان مي کرد، بيا از گناهانش بگذر »! با اينکه از زمان آدم تا زمان عيسي عليه السلام چه کارها، چه فسادها کرده بود. اين چه نوري است که حتي به اين هم ترحّم کرد [که گفت]: خدايا از تقصيراتش بگذر!

[خداوند] فرمود: « بله، من حاضرم ببخشم، بيايد بگويد: من گناه کردم، اشتباه کردم، ببخش، همين؛ بيايد بگويد: « اخطأت فارحمني »، بيايد اين دو کلمه را بگويد.

حضرت عيسي عليه السلام خيلي خوشحال شد که کاري در عالم انجام داد، يک کاري که ديگر مثل ندارد. از زمان آدم تا به حال پر از فساد و افساد، حالا واسطه مي شود و وساطتش اثر کرد، قبول شد.

از همان راهي که داشت، شيطان را صدا زد، گفت: بيا، من براي تو بشارت آوردم!

گفت: از اين حرفها زياد است. [ حضرت عيسي (ع)] گفت: « تو خبر نداري، اگر بداني، سعي مي کني، حريص مي شوي کار را بفهمي. »

گفت:« من به تو مي گويم اعتنا به اين حرفها نداشته باش، از اين حرفها زياد است»

گفت: « تو خبر نداري[ خداوند] مي خواهد تمام اين مفاسد با دو کلمه خلاص شود»

گفت: « بگو ببينم چه بوده است»

گفت: « اينکه تو بيايي و در محضر الهي بگويي»

« خدايا! أخطأت فارحمني؛ من اشتباه کردم، تو ببخش»

ببينيد چقدر ما به خودمان ظلم مي کنيم که به سوي خدا نمي رويم، به سوي چه کسي مي رويم؟ آخرش افتادن ميان چاه است، آخرش پشيماني است؛ خوب چيزي که مي داني آخرش پشيماني است، حالا ديگر نرو.

[شيطان] گفت: « نه، او بايد بيايد و بگويد من اشتباه کردم! تو ببخش!، چرا؟! به جهت اينکه لشکر من از او زيادتر است! آن ملائکه ايي که با من سجود نکردند و تابع من شدند، آنها لشکر من هستند! شياطين هم لشکر من هستند، آن اجنّه اي هم که ايمان به خدا نياوردند، لشکر من هستند، تمام بت پرستهاي بشر، لشکر من هستند! »

اين، به زيادتي لشکر در روز قيامت مي خواهد مغرور شود! آنجا جاي زيادتي و کمي نيست. هر چقدر زياد باشد جهنّم مي گويد: ( هل من مزيد؟). آن وقت تو مي خواهي با زيادتي لشکر کار بکني! بله، لشکر تو زياد است؛ [اما] جهنم جايشان مي شود؛ جهنم نمي گويد: «اتاق نداريم» جهنم مي گويد:

« هرچقدر هست بياوريد، هل من مزيد؟ » يعني اينکه بياوريد، هرچه زيادتر بياوريد. جا داريم!

[حضرت عيسي (ع)] گفت: « برو ملعون! نتوانستم براي تو هم کاري بکنم. تو مي گويي: خدا بايد بيايد من او را ببخشم!؟ »

مقصود، حلّ اين مطالب به علم و جهل است، دانستن و ندانستن، عالم بودن و جاهل بودن، دور مي زند. اصل مطلب، از جهل اين بدبخت است. تو اي جاهل! مي گويي: « چيزي که آتش شد ديگر ممکن نيست براي خاک خضوع بکند؟ » آدم خاکِ به تنهايي است؟ يا مجموع خاک و يک پاک ديگري است. تو هم که فقط آتش نيستي، مثل آتش هاي جامد، روح داري، مکلفي، يک آتش مکلف هستي. [خداوند] به تو فرمود: «اسجدوا»، سجده نکردي؛ قهراً مجموع روح و جسم، انسان يا جنّ يا شيطان يا ملک مي شود.

اين بدبخت خيال کرد که همين بدن او با بدن اين، اين ظلماني و آن نوراني است؛ ديگر محال است نوراني براي ظلماني سجده و خضوع کند؛ ديگر نمي داند که اين، نوراني است.

اي جاهل! آيا نمي دانستي آن وقتي که مجلس امتحان، درس امتحان شد، تمام ملائکه، عاجز بودند و عاجز ماندند از اسامي آنهايي را که خداوند اشاره کرد اسمهاي اينها را بگوييد، يا خودشان، يا ساير ملائکه، يا ساير اشياء، همه عاجز بودند. [گفتند]: ما خودمان از خودمان چيزي نداريم؛ هر چيزي که به ما ياد دادي بلد هستيم و هر چيزي را که ياد ندادي بلد نيستيم. [خداوند] به آدم فرمود: « تو بگو! »، [آدم] تمام اسامي را بيان کرد.

حالا که فهميدي آدم بر تمام ملائکه- با آن همه عظمت ها و اختلاف مراتب در ملائکه- تفوّق پيدا کرد و مقدم شد و حال که فهميدي که آدم بر تو و همه ملائکه مقدم است، باز هم، خجالت نکشيدي، باز هم گفتي: ( خلقتني من نار و خلقته من طين. سوره ص/76 ) ؟ باز هم جاي اين [حرف] است؟ باز هم نفهميدي؟

ببينيد: ميزان، علم و جهل است.

خوب، اگر [تا به حال] نفهميدي که آدم بايد [به] آنچه معلوماتش است عمل کند، از حالا توبه بکن، اقلاً حالا بپرس: « آيا توبه من قبول مي شود يا نه؟ »

و علي هذا، ببينيد چقدر ما غافليم! چقدر ما به خودمان ظالميم که واضحات را زير پا مي گذاريم! مطلب همين است، دائر مدار اين است که اگر معلومات ما زير پا نباشد، مجهولات ما عملي نشود، کار تمام است.

معلومات را نبايد زير پا گذاشت، آدم پشيمان مي شود، اگر به معلوماتش عمل کرد، ديگر روشن مي شود، ديگر توقف ندارد.

اگر ديد باز هم توقف دارد، بداند- به طور يقين- بعضي از معلومات را زير پا گذاشته است، کفشش ريگ دارد، خوب دقت نکرد که اين ريگ را خارج کند:

« من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم يعلم. » بحار الانوار، ج78، ص189.

«و الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا» سوره عنکبوت/69.

« ومن عمل بما علم کفي ما لم يعلم » ثواب الاعمال،ص134.

هيچ کس نيست که بگويد هيچ چيز نمي دانم، [اگر بگويد] دروغ مي گويد هر کسي [که] هست، غير معصوم بعضي چيزها را ميداند و بعضي چيزها را نميداند؛ آن چيزهائي را که مي داند، اگر عمل کند، آن چيزهايي را که نمي داند مي فهمد.

آن چيزهايي را که مي دانيد، عمل کنيد؛ و آن چيزهايي را که نمي دانيد، از حالا توقف کنيد و احتياط کنيد تا روشن شود، وقتي به آنها عمل کردي روشن مي شود؛ به همان دليلي که اينها را براي شما روشن کرد، آنهاي ديگر را هم روشن مي کند.

علي هذا، ببينيد، براي چه توقف داريم. آنچه مي داني بکن و آنچه نمي داني، احتياط کن، هرگز پشيمان نخواهي شد.

خداوند بر توفيقات همه شما بيفزايد.

و خداوند ان شاءالله، سلامتي مطلقه روحيه و جسميه، به همه مرحمت فرمايد.

والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته


تهیه و فرآوری: گروه حوزه علمیه

منابع:

کتاب به سوی محبوب

کتاب برگی از دفتر آفتاب