تبیان، دستیار زندگی
گروهی از روحانیان در جمهوری اسلامی، بر کرسی اداره جامعه قرار گرفته اند و بر کاری گمارده شده اند در محدوده ای حکمرانی می کنند و مردمانی را زیر فرمان خود دارند. اینان، پیشوای مردمان هستند و وظیفه دارند در رعایت نکاتی بکوشند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اخلاق روحانیان خدمتگزار

شماره 3

  بیت آیت‌الله العظمی گلپایگانی،مراسم، شهادت حضرت امام صادق (ع) ، فاجعه مدرسه فیضیه

قسمت اول و قسمت دوم این نوشتار را ببینید.

 روحانیان کار گزار

گروهی از روحانیان در جمهوری اسلامی، بر کرسی اداره جامعه قرار گرفته اند و بر کاری گمارده شده اند در محدوده ای حکمرانی می کنند و مردمانی را زیر فرمان خود دارند. اینان، پیشوای مردمان هستند و وظیفه دارند در رعایت نکاتی بکوشند.

1. اقتدا به توان ترین مردم:

این ویژگی افزون بر این که صاحب جاه را همیشه کنترل می کند که از مسیر مردم خارج نشود و مردمی بیندیشد و مردمی بزید، اثر بسیار مهم روانی برای آرامش تهیدستان دارد و آنان را از سر کشی باز می دارد.

به فرموده حضرت امیر(علیه السلام):

«علی ائمة العدل أن یتأسوا بأضعف رعیتهم حالاً فی الاکل و اللباس و لا یتمیزّون علیهم بشئ لا یقدرون علیه لیراهم الفقیر فیرضی عن الله تعالی بما هو فیه، ویرا هم الغنی فیزداد شکراً و تواضعاً.(11)»

2.  دوری از بزرگمنشی و رفتار شاهانه:

از اهداف اصلی انقلاب اسلامی، رهبانیدن انسانها از قید و بند بردگی و ذلت و خواری بود. پادشاهان، سر کشان و طاغیان، مردم را خوار می خواهند و زبون زیر دست و پای خود. قدرت را این می دادند. در دید اینان و مردمان ذلت کشیده، قدرت، یعنی خود را از همه برتر دانستن و دیگران را به هیچ انگاشتن.

روحانیت، براساس اهداف مقدس انقلاب اسلامی، در رفتاری و حرکات خویش، به گونه ای باید مشی کند که این فرهنگ گندیده، دگربار، سر بر نیاورد که همه چیز را تباه خواهد کرد.

پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) پس از به دست گرفتن قدرت، همیشه مراقب بود که رفتاری را که مردم با شاهان و فرمانروایان خود داشته اند، در دوران شکوفایی اسلام نداشته باشند.

کسی از او ترس به دل راه ندهد و بسان شاهان، با او رفتار نکنند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) خطاب به تازه مسلمانی که در برابر آن حضرت، احساس حقارت و ترس: می کند، می فرماید:

«هون علیک. فلست بملک آنها انا ابن امرأة کانت تأکل القد.»(12)

راحت باش، من، شاه نیستم، پسر زنی هستم که گوشت خشک شده می خورد.

یا نمی گذارد بسان شاهان با او رفتار کنند و در احترام از راه اعتدال به در روند:

«یا سلمان لا تصنع بی ما تصنع الأعاجم بملوکها. انا عبد من عبید الله آکل مما یأکل العبد و اقعد کما یقعد العبد.(13)»

ای سلمان: با من، بسان ایرانیان که با شاهان خود رفتار می کنند. رفتار نکن. من بنده ای از بندگان خدا هستم. بسان بندگان می خورم و بسان آنان می نشینم.

3. دلسوزی در هدایت مردم:

روحانیت، امروز که میدان عمل یابیده و امکانات را در اختیارش گذارده اند، باید بیش از پیش عشق و علاقه خود را به هدایت مردم بنمایاند. عشق به هدایت مردم، اگر در سازمان روحانیت نباشد. کار آیی نخواهد داشت و نخواهد توانست به آرمانها و برنامه هایی که بر آوردن آنها به او واگذار شده برسد.

پیامبر اسلام، در هدایت مردم، چنان دلسوز بود و سر از پا نمی شناخت که بسیار خود را به رنج می افکند:

«لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتمم، حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم.(14)»

رسولی از شما به سوی شما آمد که رنجهای شما بر او گران می آید و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان، مهربان است.

این که در آیه شریفه، به جای کلمه «منکم»، «من انفسکم» آمده است، نشان دهنده پیوند استوار پیامبر(صلی الله علیه و آله) با مردم است. رهبر آنان ، هادی و راهنمای آنان، فردی جدای از آنان نیست.

روحانیت نیز، با اقتدای به رسول اسلام، باید رنجهای مردم، به او گران آید و بر هدایت مردمان پای فشارد پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنان در هدایت و ارشاد و درست گام برداری آنان اصرار دارد که خداوند درباره وی می فرماید:

«و لعلک با خع نفسک علی آثراهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفا.(15)»

شاید، اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه، در پیگیری کارشان تباه کنی.

در این آیه شریفه، خداوند برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) چهار ویژگی بیان فرموده که مهم ترین و ضروری ترین ارزشهای اخلاقی به شمار می رود:

1. مردمی: «من انفسکم».

2. دلسوزی: «عزیز علیه ما عنتم».

3. عشق به مردم: «حریص علیکم».

4. مهربانی: «بالمؤمنین رئوف رحیم».

در حقیقت، تبلور همه این ویژگیها، همان عشق است.«حرص» در لغت، به معنای شدت علاقه به چیزی است. واژه «باخع» که در آیه دیگری در تبیین این حالت برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) به کار رفته، به معنای نابودی است.

در چند جای قرآن، این تعبیر آمده که بیانگر علاقه شدید پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مردم و به خطر انداختن جان در این راه است. از روحانیان، در محدوده کاری که بر عهده دارند، انتظار می رود: عشق به مردم را سر لوحه کار خود قرار دهند.

امامت جمعه

خطیب جمعه که باید در اجتماع بزرگ مؤمنان، در هر جمعه، در ساعتی خاص، حاضر شود و مسائل و دشواریهای جهان اسلام را به مردم گوشزد کند و آنان از در افتادن در مهلکه نفس و گرفتار شدن د ردام شیطان و هواهای نفسانی و روی آوردن به دنیا پرهیز دهد، نباید در دامی گرفتار باشد: دام دنیا، مقام، شهوت و... نفس خویش را تربیت کرده باشد، تا بتواند نور پاکی را قلب دیگران بتاباند:

«من نصب نفسه للناس اماماً فعلیه أن یبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه و معلم نفسه و مؤدبهم.(16)»

کسی که خویش را امام مردم قرار داده، بایستی خود را پیش از دیگران آموزش دهد و پیش از سخن، مردم را با رفتار و اخلاق پسندیده خود، پاک گرداند؛ زیرا آن که نفس خویش را تعلیم دهد و به اخلاق اسلامی آراسته کند، شایسته تکریم بیشتری است از فردی که به تربیت دیگران بر خیزد(بی آن که خود، ساخته شده باشد.)

کار امام جمعه، دگر سازی است. کسی که نفس خود را رام نکرده و در جاده حق استقرار نداده باشد، نمی تواند دیگران را به سوی حق راهنمایی کند:

«من لم ینتفع لنفسه لم ینتفع به الناس.(17)»

کسی که خویش را بهره مند نسازد، نمی تواند دیگران را بهره مند سازد.

«من لم یصلح نفسه لم یصلح غیره.(18)»

کسی که نفس خویش را اصلاح نکند، نمی تواند به اصلاح دیگران بپردازد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از جمله کارهایی که به روحانیان واگذار شده، داوری بین مردم است. کار قضأ، کار بسیار حساس، دشوار و پر لغزشگاه است. از این روی کسی که در این مسند قرار می گیرد، شرایط ویژه ای باید داشته باشد. یعنی افزون بر دانش، زیرکی، دقت و تیز نگری، از روحی لطیف، تقوای راستین، اخلاق نیک و روش و منش درست برخوردار باشد.

حضرت علی(علیه السلام)، ویژگیهای قاضی را در عهدنامه ای به مالک اشتر، چنین بر می شمارد.

«ثم اختر للحکم بین الناس افضل رعیتک فی نفسک ممن لا تضیق به الأمور و لا تمحکهالخصوم و لا یتمادی فی الزّلّة و لا یحصر من الفئ الی الحق اذا عرفه و لا تشرف نفسه علی طمع و لا یکتفی باذنی فهم دون اقصاه و اوقفهم فی الشّبهات و آخذهم بالحجج و اقلّهم تبرّماً بمراجعه الخصم و اصبر هم علی تکشف الامور و أصرمهم عند اتّضاح الحکم ممن لا یزد هیه اطرأ و لایستمیله اغرأ و اولئک قلیل.(19)»

و برای داوری میان مردم، از رعیت خود، آن را گزین که نزد تو، برترین است. آن که کارها بر او دشوار نگردد و ستیز خصمان، ویرا به لجاجت نکشاند و در خطا پایدار نبود و چون حق را شناخت، در بازگشت بدان در نماند و نفس او به طمع ننگرد و تا رسیدن به حق، به اندک شناخت، بسنده نکند و در شبهتها، در نگش از همه بیش باشد و حجّت را بیش از همه بهکاربرد و از آمد و شد صاحبان دعوا، کمتر به ستوه آید و در آشکار گشتن کارها، شکیباتر بوده چون حکم روشن باشد در داوری قاطع تر. آن کسی که ستایش فراوان، وی را به خود بینی نکشاند و خوش آمد گویی او خود بینی نکشاند و خوش آمد گویی او را بر نیانگیزاند و اینان اندک اند.

روشن است اگر روحانیانی که در مسند قضا قرار دارند، این ویژگیها را داشته باشند و یا با تلاش در خود به وجود آورند و سخنان مولا را سر لوحه کار خویش قرار دهند، دگر گونی ژرفی خواهند آفرید و بیش از پیش، روحانیت را در دلها جای خواهند داد.

تبلیغ و تدریس

از جمله کارهای روحانیت، تبلیغ و تدریس است. تبلیغ، حوزه ای است گسترده که رفتار و گفتار و نوشتار را در بر می گیرد.

روحانی، چه بخواهد و چه نخواهد، تمامی حرکات او، بازتاب تبلیغی دارند که اگر درست سامان بگیرند، می توانند در هدایت مردمان، نقش عظیمی داشته باشند.

بین گفتار و رفتار نمی توان جدایی افکند.

این دو اگر در یک مسیر قرار بگیرند، می توان انتظار اثر داشت و گرنه، هیچ اثری نخواهد داشت، بلکه به سر کشیها دامن خواهد زد و گناه و رفتارهای ناهنجار را در چشمها کوچک جلوه خواهد داد. بر این اساس خداوند می فرماید:

«یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون. کبر مقتاً عند الله ان تقولوا ما لا یفعلون...(20)»

ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا می گویید آنچه انجام نمی دهید. خدا به خشم می آید آنچه را می گویید، انجام ندهید.

«مقت»، به معنای خشم و غضب است.

«کبر مقتاً»، یعنی هماهنگ نبودن عملی و گفتار شما، خدا را به خشم می آورد. استاد و مبلغی که مهذب نباشد و در اهمیت ارزشهای اخلاقی سخن می گوید، خشم خدا را برای خود می خرد.

امام سجاد(علیه السلام) در این باره می فرماید:

«فان العالم از الم یعمل بعله لم یزدد و صاحبه الاّ کفراً و لم یزدد من الله الاّ بعدا.(21)»

وقتی عالم، به علم خویش جامه عمل در نپوشاند، جز کفر و گمراهی به همراهان خود نمی افزاید و چیزی جز دوری خدا به دست نمی آورد.

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

«ان العالم اذا لم یعمل بعلمه زلّت موعظته من القلوب کما یزل المطر عن الصفا.(22)»

هر گاه عالم، به دانش خویش عمل نکند، پند وی بر دلها جای نمی گیرد، همان گونه که قطره های باران، بر روی سنگهای صاف، می لغزند.

پارسایی و درست کرداری و آراسته بودن به اخلاق کریمه و صفات نیک، خود مهم ترین راه دعوت به دین است و به همان نسبت که رفتار و اخلاق نیک و درست مبلغ، تأثیر مثبت می گذارد و مردم را به سوی دین می کشاند، تبلیغ و دعوت به دین و ارزشهای اخلاقی، بدون عمل به آنها مایه روی گردانی مردم از روحانیت و آرمانها و اهداف الهی آنان می شود.

خوییهای نیک

روحانیت، در هر عرصه که بخواهد موفق شود، ناگزیر باید خود را به خوییهای نیک بیاراید. ولی پاره ای از آنها سر آمدند و اهمیت ویژه ای دارند و بسیار کارا، و نقش آفرینند که آراسته بودن روحانیان به آنها زینت دین به شمار می رود، از جمله:

1. خدمت به مردم. قدرت، به خودی خود، ارزشی ندارد. ارزش قدرت، در کارایی آن است در خدمت به مردم. قدرتی که دردی را دوا نکند و مشکلی را حل نکند و باری را از دوش بر ندارد، به فرموده حضرت امیر(علیه السلام) از کفش کهنه پر وصله هم کم ارزش تر است.

ابن عباس در منطقه ذی قار، با حضرت امیر دیدار کرد، دید آن حضرت کفش کهنه خود را وصله می زد. حضرت، از او پرسید، این کفش چقدر ارزش دارد؟

ابن عباس گفت: ارزشی ندارد.

«و الله احب الیّ من امرتکم الان اقیم حقاً او دفع باطله (23)»

به خدا سوگند این، در نزد من از حکومت بر شما، دوست داشتنی تر است، مگر آن که بتوانم حقی را بر پا سازم و یا باطلی را بر اندازم.

تأکید فراوان امیر المؤمنین(علیه السلام)، در جای جای نهج البلاغه بر بی ارزشی دنیا و روایات بسیاری که در این باره از ائمه(علیهم السلام) رسیده، همه، بیانگر آن است که مقام و پذیرش مسؤولیت در نظام اسلامی، اگر برای بر آوردن خواسته های نفسانی باشد، ارزشی ندارد.

در نظر اسلام ملاک و معیار در پذیرش مسؤولیتها، انجام وظیفه و خدمت به اسلام و مسلمانان است.

این، سیره پیامبر و ائمه(علیهم السلام) و علمای راستین بوده و هست.

سید محسن امین که به سال 1353 ه".ق. با حاج شیخ عبد الکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، دیدار کرده است، از خدمت وی به مردم، چنین گزارش می دهد:

«عاشر ناه مدة مقامنا عنده فوجدناه رجلاً قدملئ عقلاً و کیاسة و علما و فضلاً... و جأ سیل الی قم قبیل ورودنا الیها، فأتلف دوراً کثیراً بقدر ثلاث آلاف دار... . و انتخب لجنة تألفت من حاکم البلد و جماعة من وجهائها، تجتمع کل لیلة بر یاسسته للنظهر فی کیفیة توزیعها.(24)»

در مدتی که در قم بودم با با وی (حاج شیخ عبد الکریم حائری) رفت و آمد داشتم. او را مردی سر شار از خردمندی و زیرکی و فصل و دانش یافتم... . در آستانه ورود ما به قم، سیلی آمده بود که خانه های زیادی را (به اندازه سه هزار خانه) ویران ساخت.

(آیة الله حائری) گروهی، متشکل از حاکم و شماری از بزرگان شهر را بر گزیده بودکه هر شب به ریاست وی، تشکیل جلسه می دادند و بر چگونگی کمک رسانی نظارت می کردند.

علاقه مندی و اعتماد و احترام مردم به روحانیت، سرمایه گرانبها و میراث ارزشمندی است که با خدمتگزاری پیشینیان شایسته به دست آمده است.

حضرت امیر(علیه السلام) در نامه ای که به استاندار بصره، عثمان بن حنیف دارد، مرقوم می فرماید:

«أأقنع من نفسی بأن یقال «امیر المؤمنین» ولا اشارکهم فی مکاره الدهرا و اکون اسوة لهم فی جشویة العیش... .

هیهات أن یغلبنی هوای...(25)»

بنابر این، داشتن روحیه خدمتگزاری، برای کارگزاران حکومت اسلامی، بویژه روحانیان، از والاترین ارزشهای اخلاقی است که باید همواره آن را پاس داشت و نگذاشت رو به ضعف نهد.

2. برخورد خوش بامردم. پیامی که روحانیت در سینه دارد و رسالتی که او بر دوش گرفته. در دلها، جای نمی گیرد و در سینه ها قرار نمی یابد، مگر این که دلها و سینه ها، دگر گونی ژرفی رخ داده باشد ابزار کار آمدی که دل را دیگر گون می کند و زمینه را برای پیام آماده می سازد، بر خورد شایسته و مهر ورزی است.

این که در زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله) می خوانیم، آن حضرت، با همکاران، حتی با دشمنان کینه ورز خود، با مهربانی برخورد می کرد و با آن همه بی ادبیها، ادب را در اوج، رعایت می کرد، در همین راستا بود.

اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) چهره اش را در هم می کشید و از بی ادبان روی بر می گرداند و در برابر هر برخورد ناشایست، و یادر برابر انتظارات مردم، حتی انتظارات بی جای آنان، بی حوصله می شود و یا خشم می گرفت، بی گمان، نمی توانست چنان در دلها نفوذ کند، که مردمان، از دار و ندار خویش چشم بپوشند وجان خویش را بر کف بگیرند و در برابر دنیایی از دشمن، قد علم کنند و با جنگ افزار اندک. قلب دشمن را نشانه روند، تا پیام او جاودانه شود و او سر بلند و عزتمند.

دنیای شگفتی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) افتدار کرد و به دلها راه یافت، دنیا را دگرگون کرد.

امام خمینی، که اقیانوسی از انسانهای عاشق اسلام و دشمن دشمنان اسلام را به میدان آورد و علیه قدرتهای بزرگ جهانی بسیج کرد و ایران رااز بدبختی و فلاکت رهاند، از همین رمز بزرگ بهره برد؛ یعنی مهر ورزی و برخورد خوش با مردم.

اینک روحانیت برای ادامه این حرکت بزرگ، راهی جز راه پیامبر(صلی الله علیه و آله) و مصلحان بزرگ ندارد. هر دلی که از ما برنجد، ما، دهها گام به عقب رانده می شویم. وای به روزی که هزار هزار دل برنجند و از رفتار و گفتار و برخورد ما، متنفر شوند.

در هر شهر و در هر روستا اگر نابسامانی دیده می شود و حرکات نابهنجار و بی تفاوتی در برابر زشتیها و پلیدیها، باید زندگی مسؤولان شهر و روحانیان آن جا را مطالعه کرد. بی گمان، نخستین پدیده زشتی که در این گونه شهرها خود را می نمایاند، بر خورد نا پسند با مردم و به هیچ انگاری آنها در دستگاههای دولتی و روحانی است. این، زنگ خطری است که اگر سریع به اصلاح رفتارها بر نخیزیم، فساد ریشه می گیرد و ریشه می دواند و دامن خوب و بد را می گیرد و آن گاه رهایی از آن، به آسانی دست نمی دهد.

اساساً در چنین جامعه ای کارها ابتر می ماند؛ از این روی، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

«ثلاث من لم یکن فیه: لم یتمّ عمله: ورع یحجرة عن معاصی الله و خلق یداری به الناس و حلم یردّ به جهل الجاهل.(26)»

سه چیز است که اگر در فردی نباشد، کار وی ابتر خواهد بود:

تقوایی که او را از گناه باز دارد نیکی که با مردم به نیکی رفتار کند و بردباری که بدان، نادانی نادان را بر طرف سازد.

صاحب منصبی اگر نمی تواند یناز نیازمندی را بر طرف سازد و آنان را کمک کند، دست کم، با چهره باز و روی گشاده، دردش را تسکین دهد و دلش را آرامش، نه این که با برخورد ناشایست، در وی بر دردهایش بیفزاید. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به فرزندان عبد المطلب، سفارش می فرماید:

«یا بنی عبد المطلب! انکم ان لم تسعوا الناس باموالکم فالقوهم بطلاقة الوجه و حسن البشر.(27)»

ای فرزندان عبدالمطلب! اگر توانایی ندارید که نیاز دیگران را بر آورده سازید و به آنان کمک کنید، با چهره باز و رویی گشاده و خلقی خوش با آن بر خورد داشته باشید.

این اصل بلند را روحانیت باید پاس بدارد، تا مردم، به اشتیاق به او بگروند و هدفهای او را تحقق بخشند و در برابر حرکتها باز دارند بایستند.

3. فروتنی. فروتنی. لباس است زیبا. هر کس آن را بر تن کند، زیبا جلوه می کند و در دلها، جای می گیرد. این خوی پسندیده، آن گاه به اوج کارایی و اثر گذاری می رسد، که صاحب قدرتی، خود را به آن بیاراید و تکبر را براند.

شاید قدرتمندی بتواند بازور و نیرو، قلعه ما و دژهای فراوانی را فتح کند، امّا نتواند قلعه نفس خود را فتح کند و «کبر» را که در قلعه نفس او جا گرفته بیرون براند.

اگر قدرتمندی بتواند به این فتح بزرگ دست یابد، فتح الفتوح کرده و کاری انجام داده ماندگار و تحول آفرین. این که پیامبر(صلی الله علیه و آله)، توانست بسیاری از دژها را در هم بکوبد و به پیروزیهای بزرگی دست یابد و اسلام را در دل قلعه ها جا گیر کند، از آن رو بود که بر قلعه نفس خود، حاکمیت داشت و نمی توانست هیچ دشمنی در آن قلعه گذر کند، حتی «کبر» که با قدرت رفیق است و همیشه بدو پیوسته.

روحانی که امروز، کم و بیش دستش باز شده برای به دست گرفتن برخی از پستها و حاکمیت بر مردم، پیش از هر حرکتی، باید ببیند چقدر قدرت بر نفس خود دارد. اگر در برابر نفس ذلیل و خوار است و توانی برای ابراز وجود ندارد، بهترین و عالی ترین کار برای وی آن است که پستی را نپذیرد. زیرا اگر چنین شخصی در پستی قرار بگیرد، ضررش، به مراتب بیش از نفعش است و همه چیز را به تباهی خواهد کشید.

در سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله) نوشته اند:

«یعود المریض و تتبع الجنازه و یجیب دعوة المملوک و یرکب الحمار و کان یوم خیبر و یوم قریظه و النغیر علی حمار مخطوم بحبل من لیف تحته اکاف من لیف.

یجلس علی الارض و یأکل علی الارض و یعتفل الشاة...(28)»

به دیدار بیماران می رفت و در تشییع جنازه شرکت می جست و دعوت بردگان را می پذیرفت و بر الاغ سوار می شد. در جنگ خیبر و جنگ بنی نضیر و بنی قریظه، بر الاغی که طنابی از لیف، افسار آن بود و پالانی از لیف داشت، سوار بود.

بر روی زمین می نشست و بر روی زمین غذا می خورد و گوسفندان را می بست.

این خوی، شرط رهبران و جلوداران جامعه است. آنان که در پیشاپیش مردم قرار گرفته اند و حرف شنوی مردم را می خواهند و خواستار پیروی مردم هستند، باید این سیره عالی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و این دستوری را که خداوند به وی می دهد:

«و اخفض جناحک لمن لتبعک من المؤمنین(29)»

به دقت مراعات کنند و در برابر هیچ قدرتمند و ثرمندی جز مؤمنان راستین.

فروتن نباشند:

«لا تمدّنّ عینیک الی ما متعنا به ازواجاً منهم و لا تحزن علیهم و افضل جناحک للمؤمنین.(30)»

دو چشم خویش را باز مکن به سوی آنچه گروهی از آنان را بدان برخودار کردیم و برایشان، اندوه مخور و بال خویش فرودآر برای مؤمنان.

پاورقی:

11. «میزان الحکمه»، محمدی ری شهری، ج 176 / 1، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.

12. «مکارم الأخلاق»، طبرسی / 16، اعلمی، بیروت.

13. «بحار الانوار»، علامه مجلسی، ج 27، 139.

14. سوره«توبه»، آیه 128.

15. سوره«کهف»، آیه 6.

16. «نهج البلاغه»، حکمت 73.

17. «غرر و درر»، محمد علی انصاری، ج 702 / 2.

18. «همان مدرک».

19. «نهج البلاغه»، حکمت 73.

20. سوره«صف»، آیه 2 - 3.

21. «اصول کافی»، ج 45 / 1.

22. «بحار الانوار»، ج 33 / 2.

23.  «نهج البلاغه»، خطبه 33.

24. «اعیان الشیعه»، سید محسن امین، ج 42 / 8، بیروت.

25. «نهج البلاغه»، نامه 54.

26. «اصول کافی»، ج 116 /1.

27. «همان مدرک»، ج 103 / 2.

28.  «مکارم الاخلاق» / 15 - 16.

29. سوره«شعرأ»، آیه 215.

30.  سوره «حجر»، آیه 88.


پدیدآورنده: اسماعیل اسماعیلی

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت

تنظیم: گروه حوزه علمیه تبیان