تبیان، دستیار زندگی
هرگاه از شلمچه سخن می گویی، شرح کربلا را بیان میکنی. وقتی در کنار اروند می ایستی، عباس(ع) را به یاد می آوری ، آن گاه که بر بلندای قلاویزان میایستی، تلّ زینبیه در نظرت مجسم میشود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اینگونه عشق معنا می شود
شهید روحانی

طلبةشهید : سید حسین حسینی اتراچایی

هرگاه از شلمچه سخن می گویی، شرح کربلا را بیان میکنی. وقتی در کنار اروند می ایستی، عباس(ع) را به یاد می آوری ، آن گاه که بر بلندای قلاویزان میایستی، تلّ زینبیه در نظرت مجسم میشود. پاتک دشمن تو را به یاد هجوم یزیدیان میاندازد. شب عملیات، شب وداع بهترین بندگان خداست و تو با یاد حسین(ع) اشک از چشمانت جاری میشود. صبح عملیات، یعنی شرح جانسوز اسبی بیسوار و آن هنگام که به محاصرة دشمن میافتادی و در آن گرمای بی سایبان جنوب، عطش در انسان اوج میگیرد، ناخودآگاه، یاد علی اصغرامام حسین(ع) می افتی. جبهه، یعنی کربلا و شهدا، یعنی عاشوراییان عصر آخرالزمان.

اکنون ما با کوله باری از ایثار، راه سبز انقلاب را میپیماییم و بر عظمتتان چون بید، سر تواضع فرود می آوریم و نام مقدستان را توتیای چشمانمان میکنیم.

شهید سید حسین حسینی اتراچالی به سال 1346 در قریة« نومل » از توابع شهرستان گرگان ،پای به عرصة گیتی نهاد. مادری مهربان چون باغبانی دل سوز، کودکش را با مهر حسین پرورش میداد تا در بوستان محبان اهل بیت(ع) به گل بنشیند. در آن روزگار پر آشوب که دیو صفتان سایة ظلم بر سر محرومان انداخته بودند، مردی به پاکی و صفای جویباران جوشید و چون رود خروشان هیمنة فرعونیان زمان را در هم کوبید. این شهید عزیز نیز به دریای انقلاب پیوست و با وجود سن کم درمراسمات دینی شرکت میکرد. او به مدرسه رفت تا درزیر بار جهل، سر خم نکند وپس از اتمام سال اول دبیرستان، راهی حوزة علمیة امام خمینی گرگان گردید. تواضع و ادب همراه با اخلاق نیک، او را محبوب دلها کرده بود. اهتمام به نماز اول وقت ، نماز جمعه، و عشق به ولایت از اوصاف روح بزرگ این شهید بود. پس از پیروزی انقلاب و با تشکیل بسیج، به عضویت این نهاد مقدس درآمد.

فضای جبهه، پر بود از دودوبوی باروت، اما درمعرکة دل،جنگ میان عشق وعقل بود، آیا بماند ودرس بخواند، یا اینکه به جبهه برودودرمسلخ عشق خود را قربانی کند؟ و سرانجام در این گیرودار عشق و عقل، عشق پیروز معرکه شد و او راهی جبهه گردید. مدت 36 ماه را در آن دیار مقدس، به جهاد با دشمن درون و بیرون سپری کرد تا جلوة الهیاش بیشتر نمایان شود و هرکس که از منزلگاه معرفت عبور کرد و به جایگاه عشق راه یافت، دیگر جانش از جام معبود سیراب میگردد و نزد پروردگارش روزی میخورد . شهید حسینی در عملیات بدردر سال 63 شرکت کرد ودرمنطقة هورالهویزه به درجة رفیع شهادت نایل آمد. اگرچه جسم پاکش را در روستای« نومل» به خاک سپردهاند ولی روحش آزاد ، تا بینهایت پرکشید . «نام و یادش تا ابد ، شمع محفل عاشقان کوی یار باد

گلبرگی از وصیت نامه شهید

  1. مادرم: مادرم! نمیتوانم بگویم که در مرگ من گریه نکن، چون مادری، و برای فرزندت شبهای طولانی نخوابیدهای و روزهای زیاد در کنار گهوارهام نشستهای. گریه کن مادر، گریه کن تا استکبار جهانی بداند که هر چند فرزندان این امت رااز ما گرفته و لیکن مادرانشان زندهاند تا شهیدانی دیگر بپرورانند. گریه کن مادر، گریه کن ولی نه آنطور که منافقین خوشحال شوند. همیشه بیاد خدا باش و خدا را در نظر بگیر. مادرم! از اینکه فرزندی شایسته برایت نبودم طلب بخشش میکنم.

تهیه شده در گروه حوزه علمیه