ما که شک نداشتیم
سالها بود که تلاش میکردند. مثل غریق ناامیدی که به هر خس و خاشاکی دست میاندازد، کوچکترین چیزها را عَلَم میکردند که: ببینید، علما با ولیّ فقیه اختلاف نظر دارند. بعضی وقتها هم که سوژه پیدا نمیکردند، مجبور میشدند دروغ بتراشند.
بعد از سالها تلاش و تکاپو به این نتیجه رسیده بودند که پایههای اصلی این انقلاب، همه بر مبانی دینی استوارند. ملّت از ولیّ فقیه، مراجع عظام تقلید و روحانیّت آگاه خط میگرفت و تعیین مسیر میکرد. پس اگر همه انگشت اشاره به یک سو داشته باشند، ملّت با یقین و ارادة آهنین، مسیر تعیین شده را پیش میرود و ثابت کرده است که از هیچ سختیای هم نمیهراسد.
تنها راه چاره این بود که فلشها را ناهماهنگ کنند؛ نقشة راه را بر هم بزنند؛ ملّت را سرگردان کنند.
فکر کردند اگر اختلاف نظرها را بزرگ جلوه دهند و آن را اختلاف مسیر بخوانند، سرگردانی، مردم را دچار اختلافهای اساسی میکند. با خود گفتند اگر مردم ببینند که علما و مراجع با نظر ولیّ فقیه مخالفاند، در صحّت دیدگاهها دچار تردید میشوند واین ضربة سختی به پایههای اعتقادی نظام است.
شروع کردند به سوژهتراشی و دروغگویی. هر اظهار نظر علما را در برابر یکی از فرمایشات ولیّامر قرار دادند و بوقهای تبلیغاتی داخلی و خارجی را به کارگرفتند که: علما و مراجع با رهبر مخالفاند؛ دیدگاههای او را قبول ندارند. فصلالخطاب بودن رهبر مورد تردید است؛ علمش، عدالتش،... .
آنها که آگاهتر بودند، از همان ابتدا ردّپای دروغ را روی این جادة بی سر و ته دیدند و قدم به وادی نیرنگستان دشمن نگذاشتند. امّا بودند عدّهای که تحت تأثیر قرار گرفتند و باورشان شد که دیگر آب مراجع با رهبر توی یک جوب نمیرود!
خلاصه دشمن تازه داشت پیش خودش طول و عرض این پیروزی خیالیاش را وجب میکرد که آن اتّفاق بزرگ افتاد. همان اتّفاقی که حتّی زمین و آسمان شهر منتظرش بودند. آقا آمد. همان که ما نائب امام معصوم میدانیمش. همان که ما هیچ وقت در علمش، در شجاعت و اقتدارش، در فصلالخطاب بودنش، یک سر سوزن شک نکردیم.
بعد آن اتّفاق بزرگ دیگر افتاد. همان که ما شک نداشتیم اتّفاق میافتد و بعضی دیگر شک داشتند. در آن اتّفاق خیلی چیزها نهفته بود. وقتی علما و مراجع طراز اوّل قم، شب اوّل و دوم ورود آقا به دیدارش شتافتند؛ آن طور صمیمانه دور هم نشستند و شادی این ملاقات را در چهرههای نورانیشان متجلّی کردند، چشم خیلیها کور شد. از همه مهمتر چشم فتنهگرانی که به دروغها و جوّسازیها دل خوش کرده بودند.
چه صحنة دلانگیز و زیبایی بود! لازم نبود بیانیه بدهند؛ طومار امضا کنند؛ مصاحبه کنند یا شعاربدهند؛ همین دیدار ساده و صمیمی، آن قدرها حرف برای چشمهای نگران بعضیها داشت که حالا حالاها دیگر به خودشان و دلشان اجازة شک و تردید ندهند.
سالها پیش جملهای از امام عارفان (ره) خوانده بودم که: اگر تمام انبیا با هم در یک جا جمع شوند، کوچکترین اختلافی با هم پیدا نمیکنند، چون خودبینی و خودپرستی در میانشان نیست. هرچه اختلاف در میان انسانهاست، از همین خودبینیها نشأت میگیرد.
این جمله را یادم آمد و تجلّی آن را در تصویر زیبایی که از سیما پخش میشد، به تماشا نشستم. در میان چنین بزرگان علم و عرفان، اختلافاتی که به «انانیّت» ها برگردد، معنی ندارد. اینان همه شاخههای همان شجرة طیّبة علوم الهیاند که که ریشه در پاکترین سرزمین آفرینش دارند و از زلالترین معارف آسمانی سیراب میشوند.
حق دارند دشمنان که این صمیمیّتها و همسو بودنها را نفهمند. درک آنها هیچوقت آن قدر رشد نخواهد کرد که ملکات اخلاقی اسلامی را دریابند.
نظیفه سادات مؤذّن(باران)