تبیان، دستیار زندگی
«آن گلولهای را دوست میدارم که قلبم را سوراخ سوراخ میکند، آن ترکش خمپارهای را دوست میدارم که پیکرم را پاره پاره میکند، چرا که مرا از این خاکدان پست، رهایی می بخشدو به لقاء الله پیوند میزند.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شهید  عباس صداقتی
شهید

«آن گلولهای را دوست میدارم که قلبم را سوراخ سوراخ میکند، آن ترکش خمپارهای را دوست میدارم که پیکرم را پاره پاره میکند، چرا که مرا از این خاکدان پست، رهایی می بخشدو به لقاء الله پیوند میزند.»

شلمچه آوای جنون در سر دارد و راز ملکوت بر دل. آسمان شلمچه برای همیشه بر بلندای منارة تاریخ، مثنوی جنون می سراید. شبِ رؤیایی شلمچه، هنگامی بود که همگام با شهیدان درکوچههای عشق قدم میزد و ترانة جنون سر میداد. شلمچه در خود، نهری از عشق جاری کرد تا بار دیگر، سبکباران برکرانة آب، اقتدا به امیر عشق، عباس(ع) کنند.

 طلبة شهید عباس صداقتی، چشم در رخ دوست انداخت و به رسم علمداران قبیلة عشق، صداقت خویش را با خون فشانی در راه محبوب نشان داد.

چلچله ها یک روز آمدند و خبر آمدنت را از کویریترین شهر در کشور آلاله های خونین آوردند. شهر زابل در سال 1345 بوسه بر قدمهای معصومانهات زد. اوائل کودکی به اتفّاق خانواده به «آزادشهر» مهاجرت نمودی و دوران ابتدایی و راهنمایی را در آن شهر با موفقیّت گذراندی، تو همانند چشمهای جوشان، صفا و صداقت را زیور جانت کرده بودی. حوزه،کانون نور بود و قلب تو چون خورشید میدرخشید.آنجا یگانه جایی بود که میتوانستی چکامه شیدایی را در آن بسرایی. چهارسال در حوزة علمیة گنبد درس خواندی . به هنگامیکه خفاش صفتان در شب ظلم، بر محرومان فرمان روایی میکردند، آذرخش عشق، شب دیجور را به سپیدة انقلاب پیوند داد و تو با قلبی مملوّ از عشق به خمینی در راهپیماییها شرکت میکردی تا اینکه طلیعة فجر انقلاب در سال 57 به پیروزی رسید. دلی سرشار از خلوص نیّت داشتی. مدّتی در کمیتة انقلاب اسلامی با شب پره های نفاق مبارزه میکردی.

 شیپور جنگ، مرد میدان نبرد میطلبید و تو مانند همة رادمردان الهی عازم جنگ شدی و چه نیکو در وصیت نامه ات نوشتی: «آن گلولهای را دوست میدارم که قلبم را سوراخ سوراخ میکند، آن ترکش خمپارهای را دوست میدارم که پیکرم را پاره پاره میکند، چرا که مرا از این خاکدان پست، رهایی می بخشدو به لقاء الله پیوند میزند.» در عملیّات والفجر 8 شرکت کردی و به مدال جانبازی مفتخر شدی. بعد از مرخص شدن از بیمارستان در حوزه مشغول به درس و تدریس شدی و درکنار جهاد علمی به جهادسازندگی رفتی و به محرومان خدمت کردی، اما دل بی قرارت، تاب ماندن نداشت و هوای ملکوت و پرواز عاشقانه در بهشت جاودان، تو را به شلمچه کشاند و سبکبال در24/1/ 1366 از سرای فنا به لقاء خدا رسیدی و در عالم بقاء مسکن گزیدی. پیکر غرقه به خونت پس از تشییع، در گلزار شهدای آزاد شهر به خاک سپرده شد. «نام و یادش تا ابد، شمع محفل عاشقان کوی یار باد

شهید

برگ هایی از وصیت نامه شهید

هم اکنون که قلم در دست گرفتهام واین وصیت نامه را مینویسم، با قلبی مطمئن و نیرویی که خداوند در انگشتانم قرار داده، بسیار خوشحال و خشنودم زیرا توانستم بعد از روزها و ماهها که از جنگ تحمیلی عراق بر ایران میگذرد به جبهه بروم و در این نبرد همگانی- کهاسلام ما را فرا میخواند و همه در حال رفتن به آن هستیم- شرکت کنم

****

ای مردم! کودکانتان را تربیت کنید که اسلام بهکودکان باتربیت احتیاج دارد. اسلام منهای تربیت سقوط میکند. فرزندانتان را مؤمن بار آورید زیرا اسلام منهای ایمان سقوط میکند

******

حقیقت جو باشید هر چقدر هم سخت و دشوار باشد. ای مردم! بدانید که شما پیروزید، اما صبر داشته باشید. اگرمنافقی را دیدید و هدایت نشد طبق قانون با او برخورد کنید. شما جوانها داده اید. اگر نفت کم شد و شما ناراحت شدید، دشمن خوشحال میشود و توطئه می چیند و علیه ایران و جمهوری اسلامی آماده میشوند تا در موقع دیگر بتوانندخنجری به اسلام بزنند. ولی آنها مطمئن باشند که تا این ملت است، منافق هیچ غلطی نمیتواند بکند.


نوشته حسن رضایی برگرفته از پرونده شهید در ستاد کنگره شهدای روحانی