تبیان، دستیار زندگی
حضرت امام فرمودند، یك بار در حال رفتن به مدرسه فیضیه مشاهده كردم كه عده‏ای دارند راجع به كتاب اسرار هزار ساله بحث می‏كنند، ناگهان به ذهنم آمد كه ما داریم درس اخلاق می‏گوییم حال آنكه این بحثها در حوزه‏ها هم نفوذ پیدا كرده است. امام تصمیم می‏گیرند از وسط م
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امام، حوزه و سياست
امام ,حوزه ,سیاست ,انقلاب

گفتگویی بیاد ماندنی ازحجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني (ره)

  1. مي‏خواستيم بدانيم زمان حضور حضرت امام در حوزه و در سالهاي مبارزه و استقامت ايشان در برابر طاغوت، متحجرين و مقدس م‏آبها چگونه سپري شده است؟ امام با آيت اللّه العظمي بروجردي چه رابطه‏اي داشتند؟ چرا امام دو بار با شاه ملاقات كردند؛ در آن ملاقاتها امام به شاه چه گفتند و... براي يافتن پاسخ موفق به ديدار با يادگار گرامي حضرت امام و پاسدار نستوه اسلام و انقلاب حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني شديم. آنچه در پي مي‏آيد حاصل اين ديدار است كه در واقع پاسخ سوالات ما را شامل مي‏شود.

ظاهراً حضرت امام در سن 21 سالگي وارد حوزؤ علميه اراك مي‏شوند، در آن موقع اراك يكي از مراكز علميه ايران بود و مرحوم آيت اللّه شيخ عبدالكريم حائري يزدي ـ رضوان اللّه عليه ـ موسس حوزه علميه قم در اراك تدريس مي‏كردند.

مرحوم آيت اللّه حائري از اراك براي زيارتي به قم مي‏آيند و در قم تعدادي از علما به گرد ايشان جمع مي‏شوند و از ايشان درخواست مي‏كنند در قم ماندگار بشوند. طبعاً وقتي ايشان در قم مي‏مانند طلاب و شاگردانشان (از جمله حضرت امام) كه در اراك بودند راهي قم مي‏شوند. در قم حضرت امام نزد مرحوم آيت اللّه حائري بيشتر دروس مقدماتي را فرامي‏گيرند. در همان موقع حضرت امام علاوه بر تحصيل فقه و اصول و فلسفه و اخلاق به تدريس هم اشتغال داشته‏اند.

امام فلسفه را نزد مرحوم آيت اللّه رفيعي فرامي‏گيرند و به گفته حضرت ايشان به مدت 4 سال از محضر مرحوم آيت اللّه رفيعي در تحصيل "منظومه" بهره مي‏گيرند. بعد از اين كه درس فلسفه ايشان، يعني "شرح منظومه" تمام مي‏شود، امام به درس "اسفار" آقاي سيد ابوالحسن قزويني مي‏روند، امام در اين مورد فرمودند: دو يا سه جلسه كه رفتم ملتفت شدم درس ايشان را مي‏دانم و نيازي به خواندن "اسفار" ندارم. امام مقدار زيادي از "اسفار" را با مرحوم آقاميرزا خليل كمره‏اي مباحثه مي‏كردند و در ضمن آن "منظومه" را تدريس مي‏كردند. در جلسه درس "منظومه" شاگردان و طلاب زيادي از جمله آيت اللّه شهيد مرتضي مطهري حضور داشتند.

امام درس اخلاق را در مدرسه فيضيه با حضور تعداد زيادي از طلاب و مردم عادي كوچه و بازار برگزار مي‏كردند و مطالب درس اخلاق را در سطح مردم عادي بيان مي‏كردند. طبق گفته بعضي از حضار درس اخلاق امام بسيار سازنده بود و گاهي صداي گريه و استغاثه در مسجد طنين‏انداز مي‏شد بخصوص مواقعي كه امام توضيحاتي درباره مسائل آخرت و معاد ارائه مي‏دادند، موجب تاثير و تاثر فراوان حاضران در مجلس مي‏شده است.

يك روز امام با مرحوم آقاي الهي از شخصيتهاي عارف مسلك قزوين در قم ملاقات مي‏كنند، در جريان اين ملاقات مرحوم آقاي شاه‏آبادي بزرگ (عارف بزرگوار و استاد حضرت امام) هم حضور داشته‏اند، امام فرمودند: مقداري با هم صحبت كرديم و يكي دو تا سوال از مرحوم آقاي شاه‏آبادي بزرگ پرسيدم، وقتي جواب مشروح و كاملي شنيدم، مطلع شدم كه ايشان اهل فلسفه و عرفان هستند، زماني كه مرحوم شاه‏آبادي تصميم داشتند از، مدرسه دارالشفأ (محل ملاقات) در جنب مدرسه فيضيه تشريف ببرند، امام نقل كردند كه من هم به همراه ايشان راه افتادم؛ در بين راه از ايشان سوال كردم "منظومه" و "اسفار" و نظاير آن را درس مي‏دهيد؟ ايشان جواب دادند: واللّه نمي‏توانم حال و حوصله‏اش را ندارم؛ نهايتاً حضرت امام، مرحوم آقاي شاه‏آبادي بزرگ را براي تدريس عرفان راضي مي‏كنند و "فصوص" ابن عربي را به مدت 6 سال نزد ايشان مي‏خوانند. آقاي مرتضي حائري يزدي فرزند گرامي مرحوم آيت اللّه شيخ عبدالكريم حائري يزدي ـ رضوان اللّه عليه ـ نكته مهمي را براي بنده بازگو كردند، به گفته ايشان با رحلت حضرت امام چند تا از علوم به طور كلي دچار خلا مي‏شوند، يكي از اين علوم، عرفان است زيرا در حال حاضر نظير امام كسي وجود ندارد كه در اين علوم عميقاً تحصيل كرده باشد.

حضرت امام فرمودند، يك بار در حال رفتن به مدرسه فيضيه مشاهده كردم كه عده‏اي دارند راجع به كتاب "اسرار هزار ساله" بحث مي‏كنند، ناگهان به ذهنم آمد كه ما داريم درس اخلاق مي‏گوييم حال آنكه اين بحثها در حوزه‏ها هم نفوذ پيدا كرده است. امام تصميم مي‏گيرند از وسط مدرسه فيضيه برگردند و ديگر به درس نمي‏روند، طي يك ماه، تا چهل روز تقريباً همه كارها را كنار مي‏گذارند و كتاب "كشف الاسرار" را مي‏نويسند.

همه كساني كه در جواني با امام آشنايي و سابقه رفاقت داشته اند، ايشان را اهل رياضت نفساني مي‏دانستند، حضرت امام اهل شب زنده‏داري و راز و نياز با خدا بودند در جلسه‏اي كه غيبت مي‏شده است حاضر نمي‏شدند و به هيچ وجه اجازه نمي‏دادند در نزدشان غيبت بشود و اين صفت اخلاقي امام در حوزه‏هاي علميه زبانزد است. ايشان در كنار تهذيب نفس از فعاليتهاي سياسي غافل نبودند، چه در زمان مرحوم آيت‏اللّه حائري يزدي و چه در زمان مرحوم آيت اللّه بروجردي در مسائل سياسي جامعه مشاركت فعالانه‏اي داشته‏اند براي مثال وقتي كه دستگاه رضاخان جز به عده‏اي روحاني خودفروخته اجازه نمي‏داد ملبس به كسوت روحاني باشند، ايشان با تلخي از آن دوران ياد مي‏كردند و متذكر مي‏شدند كه دوران بسيار سختي بر ما گذشت، حتي نقل مي‏كردند، من و چند نفر ديگر براي اين كه مورد هجوم عمل رضاخان قلدر قرار نگيريم روزها قبل از طلوع آفتاب به محلي بيرون از شهر قم مي‏رفتيم وقتي هوا تاريك مي‏شد دوباره به خانه برمي‏گشتيم تا بتوانيم به درس و مباحثه برسيم در عين حال دست از لباسمان نكشيم؛ امام در اين مبارزه براي حفظ حرمت و هويّت روحانيت متعهد برخوردهاي تندي با توجيه كردن كارهاي خلاف شرع و قانون حكومت وقت داشته‏اند.

امام و آیت الله بروجردی

امام يكي از مسائلي را كه براي حيات علمي حوزه بعد از رحلت مرحوم آقاي حائري يزدي ضروري مي‏دانستند، حضور حضرت آيت اللّه بروجردي در قم بود. زيرا ايشان از نظر علم و فضائل اخلاقي از علماي تراز اول بودند؛ بعد از رحلت آقاي حائري يزدي و در زمان مراجع ثلاث؛ يعني حضرات آيات خوانساري، صدر و حجت كه در قم حضور داشتند امام كه از شخصيت و درجه علمي مرحوم آيت‏اللّه بروجردي اطلاع داشتند، براي اقامت ايشان در قم تلاش وسيعي مي‏كنند؛ ظاهراً مرحوم آيت اللّه بروجردي براي عمل جراحي اطلاع داشتند براي اقامت ايشان در قم تلاش وسيعي مي‏كنند، ظاهراً مرحوم آيت‏اللّه بروجردي براي عمل جراحي به بيمارستان فيروزآبادي (شهر ري) مي‏آيند طبق گفته مادرم، امام گاهي پنجاه تا شصت نامه براي علماي سراسر كشور دستنويس مي‏كردند كه از آقاي بروجردي بخواهند به قم تشريف بياورند بر اثر تلاشهاي همه جانبه علما و بخصوص حضرت امام، مرحوم آيت‏اللّه بروجردي براي اقامت در قم راضي شدند و بدين ترتيب حوزه تازه تاسيس قم از نظر بنيه علمي قوت گرفت و بصورت بارزي تقويت شد. زمان رحلت آيت‏اللّه بروجردي امام حدود 62 سال داشتند، عده‏اي رساله‏هايي را كه تدوين كرده بودند، به چاپ رساند و توزيع كردند؛ با اين عنوان كه حوزه نبايد بي‏سرپرست بماند شهريه‏هاي مرحوم آقاي بروجردي را قبول كردند ولي امام هرگز وارد اين قضايا نشدند فقط در يكي دو جلسه بصورت ضعيف شركت كردند و كماكان به درس و بحث و تربيت شاگردانشان كوچكترين قدمي براي كسب موفقيت بر نداشتند بهترين گواه اين مدعا شاگردان حضرت امام هستند. مرحوم آقاي ميرزا جعفر سعاني (صاحب تعزيرات امام در اصول) از شاگردان امام بودند كه چهارده سال تمام به درس امام مي‏رفتند ايشان به خيال اينكه امام پول ندارند از طلاب پول جمع مي‏كنند تا حضرت امام براي مرحوم آيت‏اللّه بروجردي فاتحه بگيرند البته آقاياني كه به اين امر كمك مالي كرده بودند قصد و نيت خير داشتند. اما نمي‏خواستند براي مرحوم اقاي بروجردي فاتحه بگيرند؛ چون تصوّر مي‏كردند برگزاري مجلس فاتحه معنا دارد و معناي آن در حوزه‏هاي علميه عنوان كردن ادعاي مرجعيت از طرف برگزاركننده است، اما امام در اين قضيه بالشخصه هيچ كاري نكردند، اصلاً ايشان دنبال تعليم و تربيت طلاب براي حوزه و آتيه اسلام بودند.

امام طي دو ملاقاتي كه با شاه انجام دادند حسابي بر نقطه نظرات مراجع و علما تاكيد كردند و به شاه درباره عاقبت سياستهايش هشدار دادند

امام و مرجعیت

بعد از رحلت آيت‏اللّه بروجردي حضرت امام به اتفاق اعضاي خانواده‏شان تابستانها به امامزاده قاسم تهران مي‏آمدند؛ در همان زمان آيت اللّه سيد هادي شيرازي از نظر مرجعيت بر مرحوم آيت‏اللّه حكيم پيشي گرفت، متاسفانه ايشان چند ماه بعد دار فاني را وداع گفتند؛ از قم چند نفر از علما نزد امام آمدند و فشار آوردند كه امام فاتحه بگذارند؛ ايشان گفتند: نه مجلس فاتحه مي‏گذارم و نه در فاتحه شركت مي‏كنم؛ زيرا اين نوع كارها در عالم طلبگي به معناي طرح مساله مرجعيّت است و امام نمي‏خواستند خودشان را مطرح بكنند. درست به ياد دارم مرحوم آقاي اشراقي (دامادمان) از قم آمدند و بار ديگر همين موضوع را به اطلاع امام رساندند و گفتند فضلاي قم مرا فرستاده‏اند خدمت شما كه اين كار را بكنيد، وليكن امام قبول نكردند در نهايت بر اثر فشار زياد طلاب و مردم، امام ناچار شدند رساله بدهند.

حضرت امام چه در زمان مرحوم آقاي حائري و چه در زمان مرحوم آقاي بروجردي همواره جلودار مبارزات حوزه بودند، براي مثال بر اثر قضاياي سياسي كه در زمان آقاي بروجردي اتفاق افتاده بود از طرف مرحوم آقاي بروجردي و علما مجبور شد با شاه صحبت كند، نظر مراجع و علما اين بود، نماينده‏اي بايد برود و حرف ما را صريح و پوست كنده به شاه منتقل كند و اين كار از كسي غير از حاج آقا روح‏اللّه (حضرت امام خميني) برنمي‏آيد و ايشان هم طي دو ملاقاتي كه با شاه انجام دادند حسابي بر نقطه نظرهاي مراجع و علما تاكيد كردند و به شاه درباره عاقبت سياستهايش هشدار دادند.

امام ومقدس مآبها

متحجران شرايط را جوري محيا ساختند كه وقتي مي‏خواستند كتاب "منظور" را از جايي بلند كنند از انبر استفاده مي‏كردند!

در قضيه اعدام نواب صفوي و ساير اعضاي فداييان اسلام، امام از مرحوم آقاي بروجردي و مراجع دلخور شدند كه چرا موضع تندي بر عليه دستگاه شاه نگرفتند و اينها را نجات ندادند، امام در اين قضيه خيلي صدمه روحي خوردند، در آن اوضاع و احوال شرايط به گونه‏اي بود كه از ديدگاه متحجران، مبارزه با شاه ننگ بود؛ يعني استدلال مي‏كردند حالا كه قرار است يك روحاني اعدام بشود، لباس روحاني را از تن او در بياوريد كه به مقام روحانيت اهانت نشود!! درست نقطه مقابل تفكر امام كه اعتقاد داشتند روحاني بايد با كسوت مقدس روحانيت شهيد بشود تا مردم بفهمند و آگاه بشوند اينها در صحنه هستند، از ديدگاه متحجران مبارزه با شاه ننگ بود، در حالي كه از ديدگاه امام، مبارزات روحانيان بزرگواري همچون شهيد نواب صفوي روشني‏بخش حيات اسلام و انقلاب و راه مبارزان بود. البته اوضاع حاكم بر حوزه به گونه‏اي بود كه نبايد آقاي بروجردي را مقصر دانست، جو حاكم بر حوزه بخشي از يك روند مبارزاتي بود، در مقابل تفكرات ارتجاعي مقدس م‏آبها در عرصه دين و سياست كه اعتقادي به مبارزه با دستگاه ظالم شاه نداشتند، تفكر انقلابي و رهايي‏بخش امام قرار داشت. مقدس مآبهاي متحجر حتي در زمينه دروس عرفان و فلسفه تحمل بنيش امام را نداشتند، متحجران شرايط را جوري مهيا ساختند كه وقتي مي‏خواستند كتاب "منظومه" را از جايي بلند كنند از انبر استفاده مي‏كردند و لمس كردن آن را نجس مي‏دانستند يا به فرض اگر كسي فلسفه مي‏خواند او را بي‏دين مي‏دانستند، امام شكستن جو تحجر را در درون حوزه قدم اول مبارزه تشخيص دادند؛ لذا وقتي در قم "منظومه" و "اسفار" تدريس مي‏كردند مورد تهاجم تهمت و افتراي دشمنان متحجر واقع شدند؛ اما روحيه و توان علمي و مبارزاتي امام و ياري خداوند متعال نگذاشت در مقابل جمود فكري متحجران شكست بخورند، به نظر من مبارزه امام با مقدس م‏آبها در درون حوزه از مسائل سياسي و مبارزاتي مهمتر بود؛ زيرا اگر سد متحجران كه به آميختگي و امتزاج بين دين و سياست اعتقادي نداشتند شكسته نمي‏شد، امام هرگز نمي‏توانستند قدم بعدي مبارزه را كه بسيار طولاني بود با قوّت و استحكام بردارند، لذا امام به خوبي تشخيص داده بودند كه روشنگري صاحبان انديشه ابتدا بايد از حوزه شروع شود و سپس توقع تحوّل در بيرون حوزه‏ها را داشت، امام با دست خالي؛ ولي با ايماني استوار وارد ميدان مبارزه شدند و پايه‏هاي فكري و اعتقادي انقلاب اسلامي را پي‏ريزي كردند و در اين مسير كش و قوسهاي عجيبي را براي تحوّل و تثبيت حوزه‏ها تحمل كردند، يعني از يك طرف مي‏بايسست طلاب علوم ديني را كه داراي استعداد علمي و مبارزاتي بودند از جو جمود فكري حاكم نجات مي‏دادند و از طرف ديگر روند مبارزات مردم ايران را بر عليه رژيم شاه و اربابان او به سركردگي امريكا ترسيم و هدايت مي‏كردند. امام تفكر متحجران را مانع بزرگي در روند مبارزاتي و انقلابي مردم ايران مي‏دانستند بنابراين زيربناي اعتقادي حوزه را بر منباي پرورش افكار اصيل اسلامي و انقلابي قرار دادند تا جايي كه ديگر اعدام يك نفر روحاني به وسيله عوامل شاه موضوعي خجالت‏آور براي حوزه و روحانيان تلقي نمي‏شد، بلكه سند حضور و صيرورت فرهنگ انقلاب و اسلام محسوب مي‏شد.

به تدريج مبارزات اوج گرفت تا جايي كه امام مرجع‏گيري را به قول بعضي از آقايان باب كردند؛ در اين مرحله باز متحجران لبه تيز حملات خودشان را به جاي حكومت شاه متوجه حضرت امام كردند. بالاخره امام با تربيت شاگرداني انقلابي توانستند بر اين تفكر فائق شوند و با بصيرت منحصر به فرد خود مبارزات مردم را به سوي پيروزي هدايت كنند.


تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه