نگاه با دید امتحان الهی
قسمت اول را در اینجا بجوانید
اميرمومنان عليه السلام ميگويد: رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم را ديدم و در صورتش گرسنگي را شناختم. آيا حالا كه چنين پيشامدي براي پيامبرصلّي الله عليه و آله و سلّم رخ داده، بايد گفت، خدا با پیغمبرش بد برخورد کرده؟ او كه زیباترین برخورد را با آن حضرت داشته، پس چرا پیغمبر را که عزیزترین مهمانش در این عالم بوده، گرسنه گذاشته است؟ مگر بنا نیست كه انبیا امتحان شوند؟ مگر بناست كه آنها مسئول نباشند؟ مگر بناست كه زندگی دنیایی انبیا با دیگران فرق داشته باشد؟ خیلیها مبتلای به تنگي در اقتصاد میشوند، انبیا هم جزء همانها هستند. انبیا به هر چیز نگاه میکردند، با دید امتحان الهی، به آن نگاه میکردند. انبیا از این که خدا برای امتحان کردنشان به سراغشان آمده، کیف هم میكردند. انبیا میدانستند، امتحان وقتی سختی دارد، سختیاش مثل آبِ گل و لایی است که در فصل آذر و آبان بر روی گندم ریخته میشود. این گندم مدتی زیر سنگینی اين گل و لا و برف و باران میماند و در بهار با هفتصد عدد در هفت خوشه این قدر زیبا از دل این خاک بیرون میآید که آن جا باید به آن، نمرۀ بیست را بدهند؛ چون از امتحان قبول درآمده. پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم میداند، زیر این فشارها، جوانهها، ساقهها و ریشههای وجود شکفته میشود. پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم میداند، در عافیتطلبی به هیچ جا نمیرسد. پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم میداند، اگر غرق ثروت باشد و هیچ رنجی نبیند، به هیچ جا نمیرسد. آن را میداند و براي همين گلایه نکرد. در روايت دارد كه علي عليه السلام در يكي از راههايي كه از مدينه به هاجره ميرفت، با پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم برخورد كرده و از آن حضرت پرسيده است، چه چيزي شما را در اين ساعت روز به بيرون كشانده، و حضرت پاسخ داده كه گرسنگي به او رسيده. به تعبيري پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم فرموده: چیزی گیرم نیامده بخورم. نكته اين است كه پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم در سخنش هيچ گلايهاي را بيان نداشت. در روايت محاسن دارد كه علي عليه السلام با ديدن گرسنگي پيامبرصلّي الله عليه و آله و سلّم تاب نياورده و خودش به دنبال غذا رفته است. حضرت خود ماجرا را چنين تعريف ميكند: رفتم براي زني از انصار ده سطل آب كشيدم. آن زن هم ده دانه خرما و دستهاي از سبزي كراث به من داد كه من آنها را در دامنم ريختم، سپس آنها براي پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم آوردم و با آنها از حضرت پذيرايي كردم.
این است دید پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم راجع به بلا، مشقت، رنج و زحمت. خیلی هم خوب است با آدم این جوری برخورد کنند؛ چون این که بعضي الآن در خانة پنج هزار متری دارند زندگی میکنند که قيمتش متری یک میلیون تومان هم بیشتر است و خانهشان مثل کاخ ميماند، و روزی چند میلیون هم به ثروتشان اضافه میشود، چنين زندگی مادیاي، این احساس را به اینها داده که ما با داشتن همه چیز، نه نیازی به خدا داریم، نه به عبادتش، نه به مسجد، نه به منبر، نه به محراب، نه به دعا، نه به راز و نیاز، نه به مناجات، آخر، ما هیج چیزي کم نداریم که بخواهیم دست به طرف خدا دراز بکنیم . با اين نگاه هم كه دارند، هیچی گیرشان نمیآید. البته، اينی هم که دارند، میگذارند، ميميرند و میروند. اصلاً اين داراييها هیچي نيست و باد است. اینها بادیاند.
خداوند متعال پيش ديدن رويا توسّط يوسف عليه السلام و ماجراهاي بعد از آن، به يعقوب عليه السلام وحي كرد كه: «اِسْتَعِدَّ لِلْبَلَا» : اگر واقعاً عاشق من هستی، برای آزمایشات سنگین، خودت را آماده کن. هر کسی با من پروردگار پیوند دارد، او را میکارند. وقتی آدم را میکارند، باید اول به مقدار بسيار فراوان بار هم بر روی این دانه بریزند تا در زیر خاك خدا با آنها کار کند. خدا در ظاهر با کسی کار نمیکند: ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ، کسی با دانة زیر خاک نمیتواند کار کند و اين فقط خداست كه میتواند با آن كار کند.
اولياي الهي در برابر آن همه مرارت و رنج كه به آنها ميرسد، ميگويند: «وَ مَا رَايْتُ اِلَّا جَمِیلاً.» آنان كه اولياي الهيند، چنيند كه: «هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا» : در هر چیز، به باطن نگاه میکنند، یا حالا واقعاً خودشان چشم پیدا کردند و دارند میبینند، و آنی که میبینند عجیب به ظاهرش، دل خوش میشوند.
اشتياق امام حسين به مرگ، شديدتر از اشتياق يعقوب به ديدار يوسف
حضرت امام حسين عليه السلام وقتی از مکه به طرف کربلا میآیند، جلوی اسبش را میگیرند و به او میگویند که نرو. میپرسد چرا؟ میگویند، سفرت بوی خون میدهد؛ یعنی جانت در خطر است. البته، گفتند، او را بترسانیم كه شاید نرود. براي همين آمدند و مرگ را برای حضرت مطرح کردند. به محض این که مرگ را مطرح کردند، ببینید حضرت چه جوابی دادند. در سخن حضرت خوب دقت کنید، ببینید، در ارزیابی، باطنبینی چه کمکی به آدم میکند. فرمودند: اشتیاقم به مرگ، از اشتیاق یعقوب عليه السلام به دیدن یوسف عليه السلام ، شدیدتر است. همان لحظه قلبش را پیش قلب یعقوب عليه السلام میگذارد و میگوید، قلب من را با یقعوب عليه السلام ارزیابی کنید. من و مرگ را با یعقوب عليه السلام و یوسف عليه السلام ارزيابي كنيد؛ شوق من به مرگ، از شوق یعقوب عليه السلام به یوسف عليه السلام ، شديدتر است. اصلاً من خودم نمیفهمم، یعنی چه كه حضرت مرگ را به جای یوسف عليه السلام گذاشته و خودش را هم به جای یعقوب عليه السلام گذاشته و گفته است شوق من به مرگ، از شوق یعقوب عليه السلام به یوسف عليه السلام بیشتر است؟ یعنی وجود مقدس حضرت سیدالشهدا عليه السلام ، آدمي مطمئن به خدا است؛ مطمئن به خود؛ مطمئن به ایمان خود؛ مطمئن به کار خود؛ مطمئن به سفر خود؛ مطمئن به مرگ خود؛ مطمئن به برزخ خود و مطمئن به قیامت خود. «مطمئن»؛ یعنی آرام آرام است. او از مرگ برای چی بترسد؟ مگر او چه کمبودی در پرونده اعمال خود دارد كه بايد براي آن بترسد؟ به خاطر این اطمینان همهجانبه است که ائمة ما فرمودند، در نمازهایتان سورة فجر را بخوانید. به خاطر آیة آخر آن که محض حسین عليه السلام ما نازل شده است: يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ ؛ یعنی از طریق این آیه، نماز خود را به حضرت حسین عليه السلام وصل بکنید.اين آیه را بخوانید که حسین عليه السلام را ببینید تا عبادتتان در حدّ خودتان در طول عبادت او باشد. کارتان اطمینانآور باشد. به نمازت مطمئن هستی؛ درست است؛ یعنی مطابق رساله است؛ یک حرامی در مال تو نیست؛ حرامی در فرشت، در زمین خانهات، در لقمهات، در لباست و در آب وضویت نیست. مطمئن هستی. در اين صورت، این اطمینان به عبادت، اطمینان به خدا، اطمینان به قرآن، اطمینان به حلال و حرام خدا و اطمینان به خود، آدم را نسبت به مرگ، شايقتر از یعقوب عليه السلام به یوسف عليه السلام میکند.
چنين كاري ساده نیست. این معناي سخن امیرمؤمنان عليه السلام است: «إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا.» اگر پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم سه روز گرسنه میماند، والله او این گرسنگی را حسنه دانسته و دعایش را به: رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً ، مستجاب شده ميبيند. این جزو حسنات حیات پیغمبر است، نه جزو سیئات. شما دربارة پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم چنين میتوانید بگویيد.
روزي پیغمبر اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم داشتند به مسجد میرفتند، درحالي كه تكهاي حصیر به خودشان بسته بودند، کسی به پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم گفت، پیراهن شما کجاست؟ فرمود: یکی پیراهن نداشت، پیراهنم را درآوردم و به او دادم. من هم این قطعه حصیر را داشتم و حالا از آن به جای پیراهن استفاده میکنم تا خدا پیراهني برساند. پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم اینها را حسنه میداند، و شما میتوانید اینها را سیئه حساب کنید. نعوذبالله یعنی میشود، زشتی را در زندگی پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم دید؟ میشود، زشتی را در زندگی حضرت سیدالشهداعليه السلام دید؟ این جا قاتل زشت است و مقتول و قتل او زیبا است.
حضرت کلثوم عليها السلام میفرماید که شب نوزدهم پدرم، اميرمؤمنان عليه السلام، در خانة من قرار و آرام نداشت؛ روی پایش بند نبود. وقتی من از ایشان پرسیدم، چی شده كه امشب شما همينطور به ستارهها نگاه میکنید؟ فرمود: دخترم امشب شبی است که حبیب من پیغمبرصلّي الله عليه و آله و سلّم دربارة آن به من خبر داده است. از شدت عشق روی پا نبود.
این نگاة اولیاي خدا است. البته، مقامی بالاتر از عبادت نیست. اگر مقامی بالاتر بود، خدای کریم آن را مطرح میکرد و به آن راهنمایی مینمود؛ چون چنين مقامي نبوده، خداوند آن را مطرح نکرده است. دیگر یک وقتی چنين مقامي هم مطرح نباشد، راهنمایی لازم ندارد. ولي خداوند همه را به این مقام راهنمایی کرده است. أَيُّهَا النَّاسُ، کل است، و نمیگوید، ای مردم مؤمن! بلكه کل را به این مقام راهنمایی کرده است: يَا أَيُّهَا النَّاسُ؛ یعنی ای تمام انسانها! اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ : خدایی را عبادت کنید که شما را و پیشینیانتان را آفرید برای اين كه او را عبادت کنید؛ یعنی زیر این تکلیف، بار و مشقت قرار بگیرد؛ چون عبادت تکلیف بوده و تکلیف بار است؛ سنگینی است؛ مشقت است. چرا زیر بار عبادت قرار بگیرد؟ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ: برای این که به قدرت حفظ خود از افتادن در خطرات دنیا و آخرت برسید. این معنایلَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ است. لام آن هم لام علت ميباشد. لَعَلَّكُمْ خدا را عبادت کنید؛ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ: برای این که به مقام حفظ خود از افتادن در همة خطرات دنیا و لجنزارهای این زندگی مادی و افتادن در خطرات آخرت برسید؛ چون اگر به خطر بیفتید، اولين خطر، از دست دادن خود است، و اما اگر فرد در عبادت قرار بگیرد، از اول بندگی تا آخر آن، فقط و فقط به دست آوردن مقام است.
این مطلب با موضوع تفسير حرفهاي كلمۀ عبد از زبان اهلدل
منبع سایت شیخ حسین انصاری