تبیان، دستیار زندگی
اگر روحانی نفهمد كه دین در باب هنر چه میگوید تا آن را به عنوان یك پاسخ به نیازهای روحی انسان عرضه كند، جامعه از روحانیت فراری میشود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هنر، زبان تبليغ دين
هنر دینی

اگر روحانی نفهمد كه دين در باب هنر چه ميگويد تا آن را به عنوان يك پاسخ به نيازهای روحی انسان عرضه كند، جامعه از روحانيت فراری ميشود.

گفت‌وگو با حجت‌الإسلام سيد ابوالقاسم حسينی (ژرفا)

تبليغ هميشه يكی از كا‌ر‌ويژه‌های سنتی و مهم حوزه بوده كه به تناسب شرايط زمانی و سياسی و اجتماعی مختلف، در جامعه تأثير‌ داشته است و نمونه‌ی بارز آن را می‌توان در وقوع انقلاب اسلامی مشاهده كرد. به نظر می‌رسد حوزه امروزه مقداری از اين تأثيرگذاری خود را از دست داده است. اين ديدگاه را چگونه ارزيابی می‌كنيد؟

برای پاسخ به اين سؤال ناگزيريم كه نخست تبليغ را تعريف كنيم. آن‌چه معمولاً در تعريف تبليغ گفته شده به همين دليل هم به اشتباه افتاده‌اند صرفاً پرداختن به ابعاد سنتی تبليغ است. متأسفانه حتی در نظر مردم، وظايف روحانی، خاص و محدود است. تبليغ دين در اين منظر، بيان احكام شرعی است يا نهايتاً نقل قصص و حكاياتی كه صبغهی دينی دارد. نوع نيازهايی هم كه اين مدل تبليغ پاسخ ميدهد، مشخص است. غير از اين، روحانی در احوال شخصی مثل عقد و طلاق يا مثلاً در مجلس ختم حرف ميزند، يا در محرم و صفر ميرود تبليغ دين ميكند.

اما آن‌چه من از تبليغ و از آيه‌ی «نفر» كه فلسفه‌ی وجود حوزههای علميه است ميفهمم، اين است كه تبليغ يعنی پاسخ به نيازهای روحانی انسان در دستگاه دين. اصلاً چرا به روحانی ميگويند روحانی؟

طبيب را می‌گويند طبيب، چون به طب و به نياز جسمی آدميان ميپردازد. هر صنف ديگری اسمی و تعريفی دارد. روحانی را چرا روحانی گفته‌اند؟ چون بناست با روح انسان ارتباط برقرار كند و به نيازهای روحی پاسخ بدهد. بعضيهای ديگر هم البته به نيازهای روحی پاسخ ميدهند؛ فرض كنيد يك روان‌پزشك، يك روان‌شناس، جامعه‌شناس در ابعادی، انسان‌شناس تا اندازه‌ای و مردمشناس و حتی فيلسوفان و عارفان. اما وظيفهی روحاني اين است كه در دستگاه دين پاسخ بدهد.

بخش زيادی از وظايف روحانيت، با توجه به اين معنی تبليغ خودبه‌خود تعريف ميشود. بعضی از آن‌چه كه اكنون روحانيان ما انجام ميدهند، اصولاً از وظايف و كارويژه‌های روحانيت نيست و متأسفانه بسياری از آن‌چه كه انجام نميدهند، از كارويژههای روحانيت است. يكی از ابعاد بسيار مهم روح انسان، بُعد جمال‌شناسی و بعد لطيف روح او است كه از آن تعبير به هنر ميشود. ما چشم و روحمان و همه‌ی احساس و اعضامان غير از ادراكهای معمول، يك بعد لطيف و جمالی دارند. در وجود همه‌ی آدمها به فراخور حالشان يك بعد زيبايی‌شناسی وجود دارد. روحانيت بايد بتواند هم دستگاه دين را بشناسد و هم اين دستگاه روحی انسان را. بايد استخراج كند كه دين چه پاسخی دارد برای اين نيازها و ابعاد روحی. بايد بگوييم كه دين در باب هنر چه می‌گويد.

اگر روحانی نفهمد كه دين در باب هنر چه ميگويد تا آن را به عنوان يك پاسخ به نيازهای روحی انسان عرضه كند، جامعه از روحانيت فراری ميشود. وقتی جامعه از روحانيت فراری شد، ديگر همان مسايل سنتی را هم از حوزه و روحانيت، پذيرا نخواهد بود. اگر مردم كمتر از پيش به خمس و زكات توجه ميكنند، به اين خاطر است كه نيازهای خودشان را از جانب دستگاه روحانيت بی‌پاسخ ميبينند.

 چه ضعف‌هايی در شيوه‌های سنتی وجود دارد كه امروزه نمی‌تواند به‌خوبي نياز جامعه را پاسخ ‌گويد؟

علی‌رغم برخی كاركردهای مثبت، ضعف‌های شيوه‌های سنتی زياد است. مهمترين آن‌ها كه به بحث ما مربوط ميشود و می‌توان به آن پرداخت، جزئي‌نگری است؛ هم در دستگاه دين و هم در دستگاه روح انسان.

من تبليغ را پاسخ دين به نياز روح انسان ميدانم و متأسفانه تبليغ سنتی در هر دو بخش، جزئی‌نگر است.

علتش هم اين است كه تحولات پس از مشروطه- چون مشروطه يك مركز ثقل در تاريخ ايران است و پيش يا پس از مشروطه خيلی چيزها تغيير ميكند- به‌خصوص در حوزه‌ی اجتماعی ما خيلی كم ديده شده است.

خيلی دردمندانه و با نهايت احترام به همه‌ی بزرگان روحانی كه استاد من بودند، بايد صراحتاً عرض كنم كه بزرگان حوزه‌ی ما در شناخت انسان و نيازهای او و در شناخت جهان، خيلی با بزرگان هفتاد سال پيش تفاوتی ندارند. در دروس ما توجهی به اين‌ها نميشود. كارشناسانی به اين منظور تربيت نميكنيم. البته روحانيان ما به طور شخصی و با شيفتگی روزنامه ميخوانند و فيلم ميبينند و با اجتماع و مسائل روز آشنا می‌شوند، اما متأسفانه حوزه در اين زمينه رسالتی را برای خودش احساس نميكند.

در اين شرايط وقتی روحانی ميرسد به عرصه‌ی تبليغ كه معمولاً هم چهره به چهره است، همان‌طور كه رهبری هم بر آن تكيه دارند، متأسفانه كم ميآورد. چون اصلاً اين انسانی كه جلويش نشسته را نميشناسد. اصلاً كاری با اين چيزها نداشته است. بسياری از روحانيان ما كه وارد دانشگاه می‌شوند، مثلاً اول صبح به دانشجو خطاب ميكنند: "صبّحكم الله بالخير!". گاهی مخرج "ح" را خيلی هم قشنگ ادا می‌كنند. اين فرد اصلاً احساس نميكند با اين كارش دارد چه تيشهای به روح اين جوان ما ميزند. اين جوان، بيست، بيست و پنج سالش است؛ در ذهنش مجموعه‌ای از سؤالها درباره‌ی دين و روحانيت انباشته شده. از آن طرف آن روحانی فكر می‌كند همان جوری كه با دوستان طلبه خودش در حوزه ميتواند برخورد ميكند، با اينها هم ميتواند به‌همان شكل ارتباط برقرار كند. در حالی كه با اين  صبحكم الله بالخير، اصلاً دريچه ارتباط با اين جوان را ميبندد. در زمينه‌ی روش حرف زدن، در اصطلاحات و تعابير و حتی در نوع معاشرت، خيلی وقتها روحانيان ما اساساً آموزشی نديده‌اند، در حالی‌كه اين‌ها را بايد بياموزند.

دين برای همه نيازهای انسان فكر كرده است. اگر منِ كارشناس دين بخشی از اين نيازها را ببينم و بخشی را نبينم، اين جزئی‌نگری سبب ميشود بخشی را هم كه ديده‌ام، خراب كنم. من اگر موسيقی را نشناسم چه می‌شود؟ همان نگاهی را می‌پذيرم كه صد سال پيش به موسيقی ميشده و دليلش، نوع كاركرد موسيقی در آن زمان بوده است. عالِم ما هم آن زمان موسيقی را ميديده و به كاركردش نگاه ميكرده است اما من بايد موسيقی را در اين روزگار ببينيم. من بايد در جبهه به سر برده باشم و تأثير موسيقی را در جنگ بر اين جوانها ديده باشم. من بايد بدانم كه حتی بزرگانی مثل حضرت آقای خويی و حضرت امام و بزرگان ديگر رحمة الله عليهم، چه اندازه به اين توجه داشتند. هرچه كه در اين عالَم بد دارد، خوب هم دارد. موسيقی هم خوب دارد و هم بد. آيا می‌دانيم چه اندازه موسيقی ميتواند در پرورش جامعه و بقيه چيزها كمك كند؟

 ادامه دارد...


منبع:khamenei.ir                          تنظیم:نقدی-حوزه علمیه تبیان