تبیان، دستیار زندگی
شرایط ویژه سید در سیر مراحل معنوى ، وى را بر آن داشت تا برنامه اى نوین براى زندگیش پى ریزى كند. او چنان تدبیر كرده بود كه یكباره باید از همه مردم كناره گرفته ، خود را در خدمت حضرت دوست قرار دهد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پرواز، دوباره پرواز

پرواز، دوباره پرواز

سفر به نجف اشرف

هجرت به كربلا

در دام پايتخت

ديدار سران

شب زخمي

شكوه باز يافته

سفر به نجف اشرف

شرايط ويژه سيد در سير مراحل معنوى ، وى را بر آن داشت تا برنامه اى نوين براى زندگيش پى ريزى كند. او چنان تدبير كرده بود كه يكباره بايد از همه مردم كناره گرفته ، خود را در خدمت حضرت دوست قرار دهد. بدين ترتيب حله را با همه جاذبه هاى ماديش پشت سرنهاده ، راه نجف پيش ‍ گرفت ، تا خود و خانواده اش در معرض تابش مستقيم آفتاب تابناك آن ديار جاى گيرند. دانشور وارسته عراق درباره اين فراز از زندگى خويش ، به فرزندانش چنين نگاشته است :

((من تصميم گرفتم كه از هر چه مرا از پروردگار باز دارد، دورى كرده ، از همه مردم كناره گيرم . بدين جهت در مشهد جدت على (عليه السلام) حضور يافتم ، به رايزنى با خداوند پرداخته ، از روى يقين استخاره كردم .

استخاره چنين اقتضا كرد كه همه آمد و شدهاى خويش را قطع نكنم و در خانه ام ، در زمانهايى كه اميد سلامتى و بازنماندن از ياد خداوند دارم ، با آنها گفتگو و معاشرت داشته باشم . و هر گاه دريافتم قلبم از خداوند منحرف شده ، بديشان توجه كرد، بى درنگ ارتباطم را قطع كنم (1))).

بدين ترتيب سيد كه مرشدى وارسته بود، در راه تازه اى از پيشرفتهاى روحانى قرار گرفت از 645 تا 648 در آن حرم آسمانى ساكن شد. البته هيچ كس از چگونگى و اندازه عروج عارف شيداى حله در اين سالها آگاه نيست . تنها مى توان يادآورى كرد كه بزرگترين پيروزيهاى معنوى سيد در اين سالها تحقق يافته است پيروزيهايى كه خود درباره آنها به فرزندش چنين نگاشت :

((در نجف از مردم كناره مى گرفتم و جز فرصتى اندك با آنها آمد و شد نمى كردم . بدين سبب مشمول عنايتها قرار گرفتم . عنايتهايى در دين و دنيايم كه سراغ ندارم مانند آن را به كسى ديگر از ساكنان آن حريم داده باشند.(2)))

هجرت به كربلا

در روزهاى پايانى 648 سيد(3) به دليلى ناگفته كه البته چيزى جز ادامه پرواز در آسمان تجرد نبود راه كربلا پيش گرفته ، تا ضمن زندگى خانوادگى در آن ديار پاك ، از عنايات ويژه سالار شهيدان و ياران به خون خفته اش ‍ سود برد.

هر چند سيد بن طاووس در آغاز برنامه زمانى خاصى براى زيستن در كربلا نداشت ولى بعدها چنان انديشيد كه اگر سه سال در آن وادى بماند بهتر است . او بر آن بود تا پس از پايان اين سالها استخاره كرده ، راه سامرا پيش ‍ گيرد و تنها كسى باشد كه در اين سه ناحيه مقدس با خانواده اش زندگى كرده (4) و از همسايگان رسمى پيشوايان خفته در آن مناطق به شمار آيد.

در دام پايتخت

در 652 ه . ق عارف شيداى حله ديگر بار اسباب سفر بسته ، همراه خانواده اش به سوى سامراء كه به گفته خودش چونان صومعه اى در بيابان مى نمود، روان شد. ولى به عللى نامشخص (99) سفرش را نيمه تمام نهاده ، در بغداد فرود آمد و در خانه قديمى خويش اقامت گزيد.(5)

اوج تلاشهاى وى در رهايى بينوايان و ناتوانان را مى توان در سال 655 ه . ق دانست . در اين سال لشگر مغول به عراق هجوم آورده ، بغداد را محاصره كرد. خليفه ((المستعصم بالله )) امير سپاهش ((قشمر)) لشگرى را به بيرون شهر گسيل داشت ، ساكنان پايتخت را به پايدارى و جهاد تشويق مى كردند.(6)

سيد بن طاووس با مشاهده وحشت همگانى ، ضمن ارسال نامه اى به خليفه از او خواست تا به وى اجازه دهد كه تنها و بى هيچ سلاح و سربازى نزد مغولان رفته براى صلح و قرار داد متاركه نبرد با آنها گفتگو كند، ولى خليفه نپذيرفت .بدين ترتيب تلاشهاى سيد براى ميانجيگرى ناكام ماند.

ديدار سران

از سوى ديگر ((مجدالدين ))، برادر زاده سيد كه به دليل بى كفايتى خليفه همه راههاى نجات را بسته يافت بر آن شد تا با همكارى سديدالدين يوسف حلى و ابن ابى الغز،(7) دانشوران فرزانه حله ، نامه اى به هلاكوخان نگاشته ، ضمن اعلام دوستى خويش شهرهاى مقدس را از هجوم مغولان نجات دهند. هلاكو چون نامه آنان را ديد، به فرستاده شان گفت : اگر به راستى با ما دوستيد، نزد ما آييد تا از نزديك گفتگو كنيم . در نهايت هلاكو گفتارشان را پذيرفت و امان نامه اى براى مردم حله ، نجف ، كربلا و كوفه بديشان داد.(8)

شب زخمى

عارف بزرگ عراق پس از ناكامى در ميانجيگرى تاچار در خانه نشست و تن به حوادث سپرد تا آنكه شب 21 محرم 655 فرارسيد در آن شب تاريك سرانجام مغولان با استفاده از شكافى كه در برج العجمى پديد آمده بود بر بخشى از استحكامات سربازان عباسى دست يافتند و توانستند 6 روز بعد در شبى هراسناك به پايتخت سرازير شوند.(9)

هلاكو فرمان داد، دانشوران شهر در مدرسه المستنصريه حاضر شوند. چون همه انديشمندان و فقيهان در مدرسه گرد آمدند، از آنان خواست در اين باره كه آيا فرمانرواى كافر دادگر برتر است يا مسلمان ستمگر حكم خويش را صادر كنند.

فقيهان در آزمونى دشوار گرفتار آمده بودند، فضاى ترديد بر مدرسه سايه افكنده ، همه چيز در انتظار حكم دانشوران بود. در اين لحظه سيد بن طاووس از جاى برخاسته ، حكم خويش مبنى بر، برتر بودن فرمانرواى كافر دادگر از مسلمان ستمگر را اعلام داشت . در پى او ديگر فقيهان نيز به تاءييد حكم پرداخته ،(10) هلاكو را به دادگرى فراخواندند.

شكوه بازيافته

فرمانرواى مغول در 10 صفر سال 656 ه . ق سيد را فراخواند و امان نامه اى عمومى براى او و همه يارانش صادر كرد.( 11) سيد بن طاووس كه در پى راهى براى بيرون بردن بسيارى از مؤمنان از پايتخت بود، هزار نفر گرد آورده ، تحت حمايت سربازان هلاكو به حله برد و چون سالم به حله پاى نهادند، سيد با پروردگارش پيمان بست كه به شكرانه سلامتى از اين حوادث همه ساله در چنان روزى دو ركعت نماز شكر به جاى آورد.( 12)

در اين روزگار هلاكو از او خواست تا مقام نقابت علويان را پذيرا شود. سيد بن طاووس عذر خواسته ، به فرستاده هلاكو گفت : نمى توانم مقام نقابت بپذيرم .

وقتى فرستاده فرمانرواى مغول به سوى كاخ روان بود تا پاسخ سيد را به سرورش رساند، خواجه نصيرالدين طوسى ،(13) دوست و همدرس ‍ سيد، او را ملاقات كرده و چون از پاسخ سيد بن طاووس آگاه شده ، گفت : پيام منفى وى را با خان در ميان مگذار، من با سيد سخن مى گويم .

آنگاه خود را به دانشور عارف عراق رساند، با بيان پيامدهاى هولناك اين پاسخ وى را بر آن داشت تا پاسخ مثبت دهد. سپس نزد فرستاده هلاكو بازگشت و از او خواست تا پاسخ مثبت فقيه بزرگ حله را به فرمانروا رساند.

سيد كه با پذيرش اين مقام از قدرت و نفوذ سياسى ويژه اى در سرزمينهاى زير فرمان هلاكو بر خوردار شده بود، در خانه خويش بر بالش سبز رنگ تكيه زد و مردم گروه گروه در حالى كه جامه هاى سياه ، شعار عباسيان را بيرون آورده ، لباس سبز علويان پوشيده بودند، به ديدارش شتافته ، با او تجديد پيمان كردند.

--------------------------------------------------------------

1-  كشف المحجة لثمرة المهجة ، ف 123 و 124.

2- همان منبع ، ف 134.

3- كتابخانه ابن طاووس و...، ص 28.

4- كشف المحجة لثمرة المهجة ، ف 134.

5-  كتابخانه ابن طاووس و...، ص 29.

6- مفاخر اسلام ، على دوانى ، ج 4، ص 68.

7-  كتابخانه ابن طاووس و... ص 37..

8- خواجه نصيرالدين طوسى ، مصطفى بادكوبه اى هزاوه اى ، ص 237.

9- كتابخانه ابن طاووس و...، ص 29.

10- كتابخانه ابن طاووس و...، ص 29.

11-  همان منبع ، ص 29 - 30.

12- فيض العلام ...، ص 172.

13- محمد بن محمد بن الحسن الطوسى در طوس ديده به جهان گشود، به مقامى والا در دانش ‍ دست يافت و سرانجام در روز 18 ذى الحجه سال 672 ه . ق . در بغداد وفات يافت . هنگام وفات از او پرسيدند: جنازه ات را به نجف حمل كنيم ؟ فرمود: از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) شرم دارم چنين وصيت كنم . زندگى اين فرزانه را در مجموعه ((ديدار با ابرار)) مطالعه كنيد.


نوسینده: مرحوم عباس عبیری

تهیه و تنظیم: فریادرس گروه حوزه علمیه