سفرنامه زابل _ هشتم
شب تاسوعاست.روضهی عباس میخوانم.اما نه از مشک و از عمود.از رشادتهای عباس میگویم و فرمانبرداریاش
باید آماده شوم برای منبر.یادداشتهایم را آوردهام که دیگر از همینجا مستقیم بروم مسجد.میخواهم بپرسم" سرویسها کجاست من یک تجدید وضویی بکنم" که میگویند : یاالله! حاج آقا بریم مسجد که دیر شد.نگاه میکنم به ساعت.هنوز یک ساعت بیشتر تا منبر مانده.چارهای نیست.به مسجد میروم .بیآنکه تجدید وضو کنم.این مصیبت بی دستشویی توی این روستا پیرم میکند.به زور سه تا لیوان نوشابه و چهار تا لیوان چای به خوردم میدهند، بیآنکه فکر کنند هیچ معدهای بشکه .
مسجد شلوغ تر از شبهای دیگر است.کما فی السابق از نوحهها چیزی نمیفهمم.دلیلش سیستم صوتی مسجد است و این که مداح تا می تواند داد میزند.لکن احساس میکنم محرم آمده .امسال نه از پارچه سیاههای پشت سر هم قم خبری بود ،نه از عربدهکشی سی دی فروشی های میدان انقلاب تهران.هر سال این دههی محرم چنان استرسی میگرفتم که بشدت زندگیام مختل میشد.این جا راحتم.خیلی راحت.مردم زندگی روزمرهشان را دارند.موقع اذان هم میآیند عزاداریشان را میکنند .از عربده کشی و داد و فریاد و لطمه و سبک و واحد و شور و سه ضرب و دودمه هم هیچ خبری نیست.
روضهی علی اکبر می خوانم.دلم میخواهد کسی دیگر روضه بخواند ،گریه کنم.یکی از اهالی ده که تازه از شهرآمده ،می آید میکرفون را میگیرد.روضه میخواند.گریه می کنم.
موبایلم کماکان خراب است.قفل میکند.ساعتش عقب میماند.نیمه شب که بیدار میشوم،دوباره ساعتش خوابیده.نمیفهمم اذان شده یانه.صد و نوزده را میگیرم.دریوری میگوید.صد و نود و سه را هم که اصلا نمیگیرد.هیچ راهی به ذهنم نمیرسد.چرتم میبرد.بیدار میشوم.انگار ارشمیدس باشم هنگام آن کشف بزرگ؛یک اس ام اس خالی میفرستم به خودم.ساعت را میفهمم .هنوز یک ساعتی مانده.صبح نگاهم که به ساعت دیواری بالای سرم ـ که دقیقا از همان روز اول هم همین جا بود ـمیافتد؛بلند میزنم زیر خنده.
شب تاسوعاست.روضهی عباس میخوانم.اما نه از مشک و از عمود.از رشادتهای عباس میگویم و فرمانبرداریاش.هیچ کس حالت گریه هم نمیگیرد.قبل از منبر حسابی زنجیر زدهاند.جمعیت را میشمارم.با احتساب تعداد احتمالی زنها ،هفتاد نفری میشوند.نشستهام گوشهای از مسجد که یکی از جوانهای زنجیر زن میگوید:حاج آقا برو اون ور بشین میخوایم زنجیر بزنیم.و بعد میزند زیر خنده.موقع منبر بیست نفر هم توی قسمت مردانه نیستند.
نشریه ی الکترونیکی «چند نفر طلبه»
تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه