تبیان، دستیار زندگی
علاوه بر این، لباس‏هاى مردانه و زنانه همواره به نحوى طراحى و دوخته مى‏شده كه شأن و شرافت ظاهر اندام و حركات بدن بشر به عنوان مخلوق خدا و به عنوان خلیفه خدا در روى زمین كاملاً ملحوظ و محفوظ باشد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فضائل روایی لباس روحانیت
  لباس روحانیت

علاوه بر اين، لباس‏هاى مردانه و زنانه همواره به نحوى طراحى و دوخته مى‏شده كه شأن و شرافت ظاهر اندام و حركات بدن بشر به عنوان مخلوق خدا و به عنوان خليفه خدا در روى زمين كاملاً ملحوظ و محفوظ باشد

قسمت اول را میتوانید اینجا مشاهده کنید

با توجه به دلیل نقلی و کارکردهای تجربی سه مبنا و ملاک را برای مشروعیت و ارجحیت لباس روحانیت می توان بیان نمود:

1- تأسی به سیره معصومین

قرآن کریم رسول اکرم(ع) را به عنوان اسوۀ مومنین در تمامی شئون حیات معرفی کرده است: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» و دوری از سیره انبیا را از سفاهت دانسته است: «وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ»2 از این رو سیره نبی اکرم(ص) و ائمه طاهرین (ع) دستور اصلی و پایه محوری برنامه زندگی مومنین قرار گرفت تا خود را هرچه بیشتر به شاخصه های رفتار فردی و اجتماعی آنها نزدیک شوند. به این ترتیب تأسی به این سیره و سنت در ابعاد مختلف خود را نشان می داد که یکی از این جنبه ها لباس پوشیدن بوده است چرا که در روایت آمده است: «من تشبّه بقوم فهو منهم؛ هركس به گروهى شبيه گردد، از آنها است

و از سوی دیگر پیامبر اعظم (ص) و ائمه معصومینن سفارشات موکد بر نحوه لباس پوشیدن داشته و آثار فردی و اجتماعی فراوانی را برای نحوه پوشش ذکر فرموده اند. نمونه ای از آنچه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در توصيف عمامه(یکی از اجزاء لباس روحانیت) كه بيانگر اهميت آن است عبارتند از:

الَعمائمُ وَقارُ المُؤمنِ وَ عِزٌّ لِلعَرَبِ فاذا وَضَعَتِ العربُ عَمائِمَها وَضَعَت عزّها؛ عمامه ماية وقار مؤمن و عزّت عرب است پس هرگاه عرب عمامه‏ها را به كنارى نهاد عزتش را از دست داده‏است.

لا تزال امتى على الفطرة ما لبسوا العمائم على القلانس

امت من تا آنگاه كه عمامه بر روى عرقچين مى‏پوشد، بر فطرت [و اصالت دينى‏اش ]باقى است.

ركعتان مع العمامه خير من اربع ركعات بغير عمامه

دو ركعت نماز با عمامه از چهار ركعت بدون عمامه بهتر است.

اما العمامة فسلطان الله

عمامه نشان سلطنت خداوند است [بر ذهن و جان انسان]

ان العمائم سيماء الاسلام و هى حاجز بين المسلمين و المشركين عمامه

نشان اسلام و فاصلة ميان مسلم و مشرك است.

تعمموا تزدادوا حلماً؛

 عمامه به سر كنيد تا بردبارى شما زياد شود.

العمامة من المروه ؛

 عمامه از جوانمردى است.

با این حساب می توان مشروعیت لباس روحانیت را در تأسی به سنت معصومین و توجه به سفارشات ایشان دانست. اما نکته ای که در آیات قرآن ذکر شده و سیره اهلبیت(ع) و سفارشات آنها است این مطلب است که مخاطب همه آنها عموم مومنین هستند و نه قشر خاصی همچون اهل علم یا فقها؛ وبا توجه به تاریخ روشن می شود که عموم مومنین از شیعه و سنی همواره به این سنت پایبند بوده و خود را به رسول(ص) متشبه می ساختند ولی آنچه باعث جدا شدن مومنین از این سیره شد مقوله غرب زدگی حکّام جوامع اسلامی همچون آتاتورک در ترکیه و رضاخان در ایران بود. جریان متحد الشکلی برآمده از غرب زدگی بحرانی را میان مومنین به وجود آورد که تاریخ گوشه هایی از آن را روشن ساخته است. استفاده از زور و شکنجه منجر به متحدالشکلی و دوری از سیره متشرعه شد اما روحانیت به عنوان سخنگویان اسلام به حفظ سیره و سنت دینی خود پایبند بودند و حاضر نشدند زیر بار غرب زدگی«از موی سر تا ناخن پا» بروند.

کهن خرقه خویش پیراستن                    به از جامه عاریت خواستن

و به قول سعدی شیرازی

یکی را ز مردان روشن ضمیر                         امیر خُتَن داد طاقی حریر

رَشادی چو گلبرگ خندان شکفت                 نپوشید و دستش ببوسید و گفت:

چه خوب است تشریف میر خُتَن                و ز او خوب تر خرقه خویشتن

بنابراین آنچه موجب استمرار این لباس در روحانیت شد اولاً تأکید این قشر بر تأسی به سیره رسول اکرم(ص) و اهلبیت اطهر(ع) و بهره مندی از آثار اخروی و معنوی آن بنابر سفارشات معصومین(ع). ثانیاً مخالفت آنان با غربزدگی و خود باختگی چرا که «من تشبّه بقوم فهو منهم؛ هركس به گروهى شبيه گردد، از آنها است.» چون که شباهت ظاهری، شباهت باطنی و پذیرش مبانی فکری و تأثیرات خاص روحی و روانی آنرا در پی دارد.

امام على‏عليه السلام فرمود:

 قلّ من تشبه بقوم الا اوشك أن يكون منهم؛

كمتر كسى است كه شبيه گروهى گردد و از آنها نشود.

امام صادق‏عليه السلام فرمود: اوحى الله الى نبىّ من الانبياء أن قل لقومك: لا تلبسوا لباس اعدائى و لا تشاكلوا بما شاكل اعدائى فتكونوا اعدائى كما هم اعدائى؛  

 خداوند به يكى از پيامبران وحى فرمود كه به قومت بگو لباس دشمنان مرا نبپوشيد و به شكل دشمنان من در نياييد كه دشمن من مى‏شويد آن گونه كه آنها هستند.

سید حسین نصر از حکمای سنت گرای معاصر، مشروعیت و ارجحیت لباس روحانیت را در مبنای تأسی به سنت جستجو می کند و در اين باره مى‏نويسد:

«مسئله لباس ابداً يك امر سطحى و بى‏اهميت نيست. مسلمين با توجه و تكيه‏اى كه در طول قرن‏ها بر تعاليم شريعت در باب متانت و سادگى داشته‏اند، و نيز با عنايت به سرمشق‏هاى مستقيم پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و اهل‏بيت ايشان، و بالاخره نيازها و ضرورت‏هاى اقليمى و مشرب‏ها و ذوق‏هاى قومى، انواع گوناگونى از لباس‏هاى زيباى مردانه و زنانه ابداع كرده‏اند. لباس‏هاى مردان همواره مردانه و مردسالارانه بوده‏اند و لباس‏هاى زنان همواره زنانه و نجيب.

علاوه بر اين، لباس‏هاى مردانه و زنانه همواره به نحوى طراحى و دوخته مى‏شده كه شأن و شرافت ظاهر اندام و حركات بدن بشر به عنوان مخلوق خدا و به عنوان خليفه خدا در روى زمين كاملاً ملحوظ و محفوظ باشد و ضمناً ماية زيبايى حركات در طى نمازها و نيايش‏ها بشود، كه عملاً با غايب شدن اين لباس‏هاى سنتى ديگر چنين زيبايى‏هايى در اين اعمال مشهود نيست. مشخصة لباس‏هاى اسلامى مردانه عمامه است كه حديثى در باب آن مى‏فرمايد: جامعة اسلامى مادام كه مردان آن عمامه بر سر داشته باشد، گمراه نخواهد شد. اين حديث در حالى كه نمادين يا سمبوليك است، به خوبى اهميت عمامه را كه يكى از زيباترين پوشاك‏هاى سر در جهان است، نشان مى‏دهد. بر سر گذاشتن عمامه به يك معنا كنايه از اين است كه بايد گردن فراز داشت و از وظيفه‏اى كه به عنوان خليفة خداوند بر دوش انسان است غافل نبود.

مشكل مى‏توان با در تن داشتن لباس‏هاى سنتى اسلامى، اعم از اين كه «عبا» يا «عبايه» بوده باشد يا «جلابه» يا «شلوار» و يا اشكال و اجزاء ديگر نظاير آن، لاادرى يا مُلحد بود زيرا اين لباس‏ها در واقع به معناى ظهور يا اظهار اين وظيفة روحانى است كه انسان نمايندة خداوند بر روى زمين است. كنار گذاشته شدن لباس‏هاى سنتى اسلامى، همچون از دست رفتن معمارى و بافت شهرى سنتى اسلامى، به معناى ضايعه و خسرانى بزرگ براى تماميت و جامعيت تمدن اسلامى است كه مسلمين از ابتداى تاريخ اسلامى در بطن و آغوش آن زيسته و تنفس كرده‏اند.»

...ادامه دارد

نوشته شده توسط سید مهدی موسوی


1. الأحزاب، آیه:21

2.بقره، آيه: 130

3.نهج البلاغه، حكمت 207؛ عوالى اللئالى، 165/1؛ كنزالعمال، 287/4.