سه شنبه 29 خرداد 1403 - 9 ذيحجه 1445 - 18 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
وضع الفاظ
تدریس استاد
متن
40 وضع الفاظ 62
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
جواب امام«ره» از اشكال مرحوم آخوند(ره) در معانى حروف
عمده اشكال مرحوم آخوند(ره) در كفايه در مثال «سر من البصرة الى الكوفة» بود كه دو اشكالوجود داشت: يكى اين كه هنوز سيرى واقع نشده، مقام، مقام امر و حكم است، لفظ «مِن» از چهحكايت مىكند؟ اشكال دوم اين بود كه اينجا به لحاظ وقوعش در متعلق امر، كليّت دارد و باخصوصيت موضوع له سازگار نيست. گفتيم: دو جواب داده شده است كه يك جواب را ديروزعرض كرديم.
يك جواب هم از كلام سيدنا الاستاد الاعظم الامام(مد ظله) استفاده مىشود و آن اين است كهروى همان مبنايى كه در وضع عام، موضوع له خاص، گفته شد كه لازمه آن، تعدد معانى است، هرفردى به عنوان يك معنا و يك موضوع له لفظ مطرح است، يعنى از قبيل مشترك لفظى است، منتهافرقى كه با مشتركات لفظيه ديگر دارد، در دو جهت است: يكى اين كه در مشتركات لفظيه، تعددوضع در كار است، يعنى چند مرتبه واضع لفظ «عين» را وضع كرده، در يك جلسه مثلاً لفظ عين رابراى عين باكيه وضع كرده، در جلسه ديگر، براى عين جاريه وضع كرده، و هكذا، تعدد وضع در كاراست، و از طرفى هم، معانى در مشتركات لفظيه تقريباً معدود و محصور است، لفظ، مشترك لفظىبين دو يا سه معناست، تا برسد به كلمه عين كه مشترك لفظى بين مثلاً هفتاد معنا است. اما در مسألهوضع عام و موضوع له خاص، اولاً تعدد وضع در كار نيست؛ به يك وضع، واضع لفظ را در برابرمعانى متعدد، وضع كرده است. معانى چه مقدار تعدد دارد؟ به اندازه تعداد افراد اين عام كه هر چهعام، افراد بيشتر داشته باشد، معناى موضوع له متعددتر است. اگر يك ميليون فرد داشته باشد، يكميليون معناى موضوع له مطرح است. براى اين كه ما كه مىگوييم: موضوع له خاص است، بين اينخصوصيات تباين و مغايرت است و لفظ هم براى خصوصيات وضع شده و خصوصيات هم متغايرو متباين است، لذا لازمه التزام به وضع عام، موضوع له خاص، التزام به يك اشتراك لفظى به اينكيفيت است كه «وضعه واحد و موضوع له متعدد» و تعددش هم الى ما شاء الله، به اندازه تعدد افرادعام و تكثر افراد عام است.
روى اين مبنا استفاده مىشود كه چه مانعى دارد ما در «سر من البصرة الى الكوفة» به لحاظ اين كهيك معناى كلى است بگوييم: لفظ «من» در معانى متعدده استعمال شده است؟ البته اينجا تعددش بهتعدد افراد عام نيست، چون يك طرفش سير و يك طرفش بصره است، هر مقدارى كه در اينجا تعددتصوير مىشود بگوييم: لفظ «من» در معناى متعدد استعمال شده است.
عدم جواز استعمال لفظ مشترك در اكثر از معناى واحد
اگر كسى بگويد كه استعمال لفظ مشترك در اكثر از معناى واحد جايز نيست و بلكه مستحيلاست. مىفرمايند: در جواب مىگوييم: اولاً استحاله را قبول نداريم، اين بحث را ان شاء الله در آتيهنزديك مطرح مىكنيم، ببينيم آنطورى كه مرحوم آخوند(ره) در كفايه فرمودند كه استعمال لفظمشترك در اكثر از معناى واحد محال است، آيا واقعيت مسأله اينطور است يا استعمال لفظ مشتركدر اكثر از معنا محال نيست؟ اولاً: ما اين را قبول نداريم، در موارد مختلف مشترك لفظى رانمىپذيريم و بر فرضى هم كه بپذيريم و در مثل كلمه عين قبول كنيم، مىفرمايند: اين محاليت را درآنجايى مىپذيريم كه مشترك داراى يك معناى استقلالى باشد، مثل كلمه عين كه هر يك از معانىعين به لحاظ اين كه عين «اسم من الاسماء»، معنايش استقلال دارد، عين باكيه معنىً مستقل، عينجاريه معنىً مستقل، اما در اينجايى كه مسأله، مسأله تبعيت است و يك معناى تبعى درباره كلمه«من» و «الى» مطرح است هيچ مانعى ندارد كه به تبع، پنجاه معنا اراده شده باشد و هيچ گونهاستحالهاى در اينجا پيش نمىآيد.
خلاصه جواب امام بزرگوار در اين رابطه، با اين كه مقرر هم خوب مسأله را بيان نكرده، ايناست كه مانعى ندارد در «سر من البصرة الى الكوفة» كليتى قائل بشويم، كليّت در محدوده سير وبصره و بگوييم كه لفظ «من» در محدوده آن كلى، اگر پنجاه فرد داشته باشد، در همه استعمال شده وبين «سر من البصرة الى الكوفة» و «سرت من البصرة الى الكوفة» همين فرق وجود دارد كه در «سرتمن البصرة الى الكوفة» «من» تنها در يك معنا استعمال شده، اما در «سر من البصرة الى الكوفه» درمعانى متعدد استعمال شده و هيچ محذورى در كار نمىآيد و لازمهاش هم اين نيست كه ما بين ايندو فرقى قائل بشويم. آنهايى كه استعمال لفظ مشترك را در اكثر از معنا تجويز مىكنند، آيا فرق استبين آنجايى كه كلمه عين در يك معنا استعمال بشود، يا در چند معنا؟ اگر كسى قائل به جواز شد، ازنظر استعمال، هيچ فرقى وجود ندارد.
پس اگر شما وضع را عام گرفتيد، يعنى يك وضع، اگر موضوع له را خاص گرفتيد، يعنى صدهاموضوع له. به يك وضع، صدها موضوع له ديروز عرض كردم يك نكتهاى در اين جا وجود دارد، كه چه براى مرحوم آخوند(ره) كه اصلاشكال را مطرح كرده و چه براى آنهايى كه در مقام جواب از ايشان برآمدهاند، اين نكته مغفول عنهواقع شده است. من نديدم كسى توجه به اين نكته كرده باشد. با توجه به اين نكته مسأله براى ما كاملاًحل مىشود و اشكال برطرف مىشود، ديگر نيازى به حرفهايى كه در مقام جواب ذكر شده باقىنمىماند.
فرق كلى و جزئى خارجى
اين كه مرحوم آخوند(ره) مىفرمايد: «سرت من البصرة الى الكوفة» را قبول داريم كه جزئىخارجى است، اما «سر من البصرة الى الكوفة» كلى است. مىخواهيم ببينيم اين كلى يعنى چه؟ چطور«سر من البصرة الى الكوفة» كلى است و «سرت من البصرة الى الكوفة» جزئى است؟
كليتى را كه در كلام ايشان فرض شده، بايد اينطور توجيه كنيم كه وقتى انسان در مقام عمل، ازمحلى حركت مىكند و به محل ديگر سيرش منتهى مىشود، اين سير خارجى خصوصياتى دارد.اولاً: اين سير در زمان معينى واقع شده است. ثانياً: از محل معينى، مثلاً اگر قم به تهران دو راه داشتهباشد كه دارد، وقتى كه انسان حركت مىكند، به تهران مىرود، طبعاً از يك جاده اين حركت تحققپيدا مىكند و فرض كنيد وسيله حركت هم در حركت خارجى مشخص است كه ايشان با اتومبيلرفته، با ماشين سوارى رفته، با اسب و الاغ رفته، اينها همه مشخص است. آنجايى كه انسان در مقاماخبار برمىآيد، قبل از آنكه اين خبر تحقق پيدا بكند، يك حركت خارجيه مشخصه من حيث الزمان،من حيث الطريق، من حيث الجاده و من جهات آخرى، در خارج تحقق پيدا كرده است، براى اين كهيك حركت نمىشود از نظر زمان و از نظر جاده و از نظر مركب، تعدد داشته باشد، از جهات مختلفديگر تعدد داشته باشد. وقتى كه مولا مىگويد: «سر من البصرة الى الكوفة» مسأله كلى است.مىگويد: از قم به تهران برو، اما آيا مىگويد: فى زمان كذا؟ از كدام جاده برو؟ تنها برو يا با رفيق برو؟با فلان مركب برو؟ كليتى كه در «سر من البصرة الى الكوفة» در مقابل «سرت من البصرة الى الكوفة»ملاحظه مىكنيم، اين است. شما مىگوييد: مولا گفته: حركت كن از قم به تهران، اما نگفته: از جادهقديم يا جديد، در زمان كذا با مصاحبت زيد و عمرو و با فلان مركب، اين يك معناى كلى است، به هرمصداقى شما اين را امتثال بكنيد، امتثال و موافقت مولا حاصل مىشود.
پس فرقى كه بين مقام انشاء و مقام اخبار وجود دارد، اين است كه در مقام اخبار، حكايت از يكامر محقق خارجى مىكند، آن امر محقق خارجى، همه چيزش مشخص است، اما در مقام انشاء،مسأله كليت دارد، ديگر زمان و خصوصيات ديگر، در «سر من البصرةالى الكوفة» ملاحظه نمىشود.آيا كليت و جزئيتى كه ما بين «سرت من البصرة الى الكوفة» و «سر من البصرة الى الكوفة» ملاحظهمىكنيم غير از اين است؟ اگر غير از اين است پس معناى كلى كه مرحوم آخوند(ره) مىفرمايندچيست؟ چه كليتى در «سر من البصرة الى الكوفه» وجود دارد؟ و چه جزئيتى در «سرت من البصرةالى الكوفه» وجود دارد؟ آيا شما جزئيت و كليت را غير از اين معنا مىتوانيد تصور بكنيد يا جزئيتو كليت به همين نحو است؟
آن نكته اين است كه آن واقعيتى را كه ما گفتيم: كلمه «من» حكايت از آن واقعيت مىكند،چيست؟ آن را بررسى كنيم. ما گفتيم: كلمه «من» حكايت از واقعيت مىكند، آن واقعيتى كه كلمه«من» حاكى از آن است چيست؟ شما مىگوييد: همانى كه در «سرت من البصرة الى الكوفه» است.مىگوييم: كجاى «سرت من البصرة الى الكوفة» زمان را بر شما مشخص كرده است؟ كجاى «سرتمن البصرة الى الكوفة» جاده را براى شما مشخص كرده است؟ كجاى «سرت من البصرة الى الكوفة»وسيله سير را بر شما مشخص كرده است؟ واقعيتى كه از شما صادر شده، همهاش مشخص است، اما«سرت من البصرة الى الكوفة» آيا همه آن واقعيات را بر شما مشخص كرده است؟ يعنى زمان و جادهو وسيله را هم دلالت دارد؟ اگر دلالت دارد كه ما چيزى از «سرت من البصرة الى الكوفه» استفادهنمىكنيم غير از همين كه مبدأ سيرش بصره و منتهايش كوفه بوده است. و اگر بگوييد: جمله «سرتمن البصرة الى الكوفة» در مقام حكايت و اخبار ناقص است، يعنى معناى «من» را پس به مرحوم آخوند(ره) عرض مىكنيم شما اول «سرت من البصرة الى الكوفة» را روشن كنيدتا ما «سر من البصرة الى الكوفة» را براى شما روشن كنيم. شما مىگوييد: «سرت من البصرة الىالكوفة» هيچ نقصى ندارد. در مقام حكايت و خبر
حكايت حروف از واقعيات
اين ابهام به اين برطرف مىشود، آن واقعيتى كه ما مىگوييم: كلمه «من» از آن حكايت مىكند،عبارت از واقعيت مربوط به متعلقاتش است، يعنى كلمه «من»، واقعيت نسبت بين بصره و سير رامشخص مىكند، همين واقعيت، چون ما هزار واقعيت به اين سبك داريم. شما اگر از منزل تا محل به عبارت روشنتر: در مسأله سير و بصره، وقتى كه شروع حركت از بصره مىشود «لنا واقعيةواحده»، نه اين كه ما چند واقعيت داريم؛ اگر زمان حركت اول صبح باشد، يك واقعيت، اگر نيمساعت بعد از آفتاب باشد، يك واقعيت دوم، اگر تنها حركت كرده باشد، يك واقعيت سوم، اگر باماشين سوارى حركت كرده باشد، يك واقعيت چهارم. «من» در رابطه با سير و بصره، فقط يكواقعيت است و «هو شروع السير من البصرة»، اما اين كه اين شروع خارجى شما در يك زمانمخصوص واقع شده، آن زمان، ديگر به اين واقعيت مربوط نيست. شروع خارجى شما از فلان جادهشده، اين ديگر به آن واقعيت ارتباط ندارد. شما كتاب را از اول شروع به مطالعه كرديد، اين يكواقعيت است، اما اين كه اين مطالعهتان ساعت هشت شب بوده ولو اين كه واقعاً ساعت هشت شبشروع كرديد، ديگر در اين واقعيت نقشى ندارد. واقعيتى را كه «من» در «سرت من البصرة» دلالتدارد واقعيةٌ واحدةٌ و آن اين است كه يك طرف اضافه به بصره دارد، يك طرفش هم اضافه به سيردارد، اضافه به بصره دارد؛ قم و اصفهان را خارج مىكند، جهات مختلف ديگر را خارج مىكند، اگراضافه به سير دارد، مطالعه و خوردن و خوابيدن و مسائل مختلفه ديگرى را كه داراى ابتداء است،خارج مىكند.
پس ما در مسأله «سرت من البصرة الى الكوفة» به لحاظ اين نكته، كه «سرت من البصرة الىالكوفه» گوشهاى از معناى «من» را نشان نمىدهد، «سرت من البصرة الى الكوفة» تمام معناى «من» رابراى شما مجسم مىكند. چطور تمام معناى «من» را براى شما مجسم مىكند؟ از كجا مسأله زمان وخصوصيات ديگر مطرح است؟ از اينجا كشف بكنيد كه زمان و خصوصيات ديگر اصلاً در معناى«من» دخالت ندارد. آن واقعيتى كه ما گفتيم: معناى «من» حاكى از آن واقعيت است، يعنى «من»ى كهاضافه به بصره بشود و متعلق به سير باشد، در مقابل واقعيتهاى ديگرى كه به جاى بصره است و بهجاى سير، مثل ساير افعال ديگرى كه مطرح است.
«سرت من البصرة الى الكوفة» با توجه به اين نكته معناى روشنى دارد، اين از واقعيت خودشدارد خبر مىدهد، اين دارد مىگويد: «ابتداء السير من البصرة» يك طرف قصه سير است، يك طرفقصه هم بصره است و اين «واقعية واحدة» هيچ گونه تعددى در آن مطرح نيست.
اگر ما «سرت من البصرة الى الكوفه» را معنا كرديم آيا «سر من البصرة الى الكوفة» با «سرت منالبصرة الى الكوفة» فرق مىكند؟ اين جزئى و آن كلى است؟ چطور اين جزئى است و آن كلى؟ هر دويك واقعيت را دارد بيان مىكند.
همان واقعيت مضافه به بصره و مرتبطه با سير، همان طورى كه در «سرت من البصرة الى الكوفة»مطرح است، در «سر من البصرة الى الكوفة» هم همان واقعيت مطرح است. چه فرقى بين اين دوهست كه شما مىگوييد: «سرت من البصرة الى الكوفة» جزئى است لكن «سر من البصرة الى الكوفة»كلى است؟ نه! هر دو يك واقعيت است، منتها شما پا را فراتر گذاشتيد از معناى «من» در «سرت منالبصرة الى الكوفة» و الا اگر بر معناى «من» تكيه مىكرديد، هيچ فرقى بين «سرت من البصرة الىالكوفة» و «سر من البصرة الى الكوفة» نمىتوانيد پيدا كنيد.
(سؤال و پاسخ استاد): لازم نيست كه اول در خارج تحقق پيدا كند، چه به صورت خبر و چه بهصورت انشاء باشد، البته لازمه انشاء اين است كه هنوز تحقق خارجى پيدا نكرده باشد، لكن ما كارىبه اين كه الان در خارج وجود پيدا كرده باشد نداريم.
تشابه انشاء و جملات خبريه در مقام استعمال
اين مثل اسامى است كه شما استعمال مىكنيد. پس بگوييد: اسامى در مقام استعمال در انشاء، بامقام استعمال در جملات خبريه دو معنا دارد، اينها با هم فرق مىكند. آيا اينطور است؟ اسم اگر درجمله خبريه استعمال بشود با اسمى كه در جمله انشائيه به كار مىرود، فرق مىكند؟ و لو اين كه درجمله خبريه واقعيت خارجيه پيدا كرده و در جمله انشائيه بعداً مىخواهد در خارج تحقق پيدا بكند،اين فرق، فرق بين انشاء و خبر است، نه فرق بين اسم در دو حال، اسم در دو حال يك معنا دارد. آياكسى تفوه به اين مطلب كرده كه اسم در جمله خبريه با معنايش در جمله انشائيه فرق مىكند؟ اگرشما بگوييد: «انى صليت صلاة الظهر» اين صلات معنايش با «اقيموا الصلاة» فرق مىكند، براى اينكه در «اقيموا الصلاة» هنوز صلاتى تحقق پيدا نكرده، اما در «صليت» نماز تحقق پيدا كرده است؟«فرقٌ» بين معناى صلات در «صليت» و معناى صلات در «اقيموا الصلاة» آيا كسى مىتواند چنينحرفى بزند؟
اسم در هر دو حال يك معنا دارد. در «من» هم همين خصوصيت وجود دارد. آن واقعيتى كه كلمه«من» در «سرت من البصرة الى الكوفة» و «سر من البصرة الى الكوفة» دلالت مىكند، اضافه و ارتباطبين سير و بصره است. بيشتر از اين در معناى «من» مطرح نيست، و اگر بخواهيم بيشتر از اينبگوييم، بايد بگوييم: «سرت من البصرة الى الكوفة» ناقص است، معناى «من» را «سرت من البصرةالى الكوفة» اگر اين راهى را كه به نظر مىرسد، طى كنيد، اصلا جا براى اشكال مرحوم آخوند(ره) باقىنمىماند و نيازى به آن دو جوابى كه از ايشان داده شده است نيست كه هر دو جواب مسأله كليت راپذيرفتهاند، منتها يكى كليت را به عنوان تبعيت «من» حل كرده و امام بزرگوار، كليت را به عنوان اينكه لفظ مشترك در اكثر از معناى واحد استعمال شده، پذيرفتهاند. نيازى به اين حرفها و اين مسائلنيست. مسأله، اضافه خاصه است، اين اضافه خاصه، هم در جمله خبريه و هم در جمله انشائيهمحفوظ است بدون اين كه كمترين فرقى بين اين دو در كار باشد. تا اينجا به نظر ما ديگر بحث درباب حروف كافى است. لكن مسائلى در رابطه با جُمل انشائيه و خبريه و اصل مسأله جُمل مطرحاست، كه چون فوايدش زياد است ان شاء الله فردا آنها را مطرح مىكنيم.
تمرينات
اشكال عمده مرحوم آخوند(ره) بر استعمال حروف را بيان كنيد
عدم جواز استعمال لفظ مشترك در اكثر از معناى واحد به خاطر چيست
فرق كلى و جزئى خارجى از نظر مرحوم آخوند(ره) چه مىباشد
تشابه انشاء و جملات خبريه در مقام استعمال را توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...