دوشنبه 28 خرداد 1403 - 8 ذيحجه 1445 - 17 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
دليل تقدم قول به صحيح
تدریس استاد
متن
40 دليل تقدم قول به صحيح 124
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
وجه جمع صحيحى بين تبادر و تصوير جامع
بعد از روشن شدن مقدمات بحث و ثمره بحث در باب صحيحى و اعمى نوبت به ادله طرفينمىرسد. مرحوم آخوند صاحب كفايه (قدس سره) قول صحيحى را اختيار فرموده، ادلهاى را دررابطه با اين قول و نفى قول ديگر اقامه مىفرمايند: يكى از آنها مسأله تبادر است. ايشان مىفرمايند:آن چه كه در تمامى الفاظ عبادات، چه «صلاة» و چه «صوم» و چه «زكاة» و امثال ذالك انسباق به ذهنپيدا مىكند؛ معانى صحيحه است، متبادر به ذهن و منسبق الى الذهن، همان معانى صحيحه هستند وتبادر هم «على ما ثبت فى محله، من علائم الحقيقة». بلكه شايد تنها علامت حقيقت باشد. بعد كأنّه بهايشان اشكال مىشود كه اين تبادر و انسباق معنا الى الذهن چگونه مىتواند با آن چيزى كه در رابطهبا تصوير جامع بنا بر صحيحى ذكر فرموديد كه در تصوير جامع، صحيحى مستقيماً و مبيناً نمىتواندخود جامع را به دست بياورد، اجتماع پيدا بكند؟ صحيحى راهى براى اين كه بدون واسطه به جامعبرسد، ندارد، بلكه از راه يك قسمت از آثار، مثل معراجيت و قربان كل تقى بودن، نهى از فحشاء ومنكر و امثال ذلك، مىتواند دريچهاى به سوى آن جامع باز كند. در حقيقت تنها از راه آثار، جامع راپيدا مىكنيم. والاّ خود جامع فى نفسه بنا بر قول صحيحى قابل شناسايى نيست. بين اين دو چهجورى جمع مىشود؟ ايشان مىفرمايند: مانعى ندارد. چنانچه جامع به طور كلى مبيّن بود، اگر حتىاز طريق آثار نمىتوانستيم راه شناسايى به سوى آن داشته باشيم، با تبادر منافات داشت. كما اين كهاعمىها چنين هستند. اعمىها ولو اينكه وجوه مختلفهاى را براى تصوير جامع ذكر كردهاند؛ لكنتمامى آن وجوه محل ايراد و اشكال بود و نتيجه اين شد كه اعمى نمىتواند تصوير جامع بكند.
اگر اعمى ادعاى تبادر كند، اين اشكال به او هم وارد است، كه شما مىگوييد: متبادر از لفظ«صلاة» چيست؟ جامع را كه به هيچ وجه نتوانستيد تصوير كنيد و حتى شما اعمىها از طريق آثار همراهى براى تصوير جامع، نداشتهايد. در حقيقت جامع كه معناى موضوع له است، بنا بر قول اعمى نهبه ذات متبين است و نه بالآثار متبين است. چيزى كه نه ذاتاً متبين باشد و نه بالآثار متبين باشد ديگركسى نمىتواند در رابطه با آن ادعاى تبادر بكند، بگويد: از لفظ «صلاة» چه چيزى به ذهن مىآيد وچه چيزى انسباق به ذهن پيدا مىكند؟ جامع بايد انسباق به ذهن پيدا كند. جامع كه نه متبين به ذاتاست و نه متبين بالآثار است.
لذا اساس حرف اعمى را ايشان منهدم مىكند، مىفرمايد:
اشكال حضرت امام(ره) بر بيان مرحوم آخوند در تأخر وجود از ماهيّت
لكن اشكال مهمى به مرحوم آخوند(ره) متوجه شده كه اين اشكال را سيدنا الاستاذ الاعظمالامام «مد ظله العالى»، بيان فرمودند. عجيب اين است كه اگر راه حلى براى اين اشكال، ابتدائاً امام بزرگوار (مد ظله) مقدمهاى ذكر مىفرمايد كه ماهيّات و حقائق در عالم ماهيّت وماهوىِ خودشان، قبل از مرحله وجود و قبل از رتبه وجود داراى يك وعاء و ظرفيتى هستند، وعاءماهيّت در عرض تحقق وجود و در رديف تحقق وجود نيست، بلكه وعاء ماهيّت به عنوان يكموصوف، از نظر رتبه تقدم بر وعاء و رتبه وجود دارد. اين كه شما مىگوييد: «الماهيّة من حيث هىهى ليست الاّ هى لا موجودة و لا معدومة»؛ يعنى ماهيّت در وعاء ماهوى خودش نه ارتباط خاصى بامسأله وجود دارد و نه ارتباطِ خاصى با مسأله عدم دارد، بلكه عدم و وجود به عنوان دو وصف،عارض بر ماهيّت مىشوند، وصف ماهيّت قرار مىگيرند. لذاست كه فلاسفه در تعبيرات خودشانمىگويند: «الماهية قد تكون موجودةً و قد تكون معدومة». يا مىگويند: «الماهية موجودةٌ». اما مطلبرا عكس نمىكنند، «الموجود ماهيّة» مسأله صفت و موصوف و تقدم موصوف بر صفت، ولو درعالم رتبه نه در عالم تحقق، اقتضا مىكند كه مسأله ماهيّت و وجود مثل «زيد عالم» باشد، وقتى شمامىگوييد: «زيدٌ عالمٌ» زيد را به عنوان يك موصوف مطرح مىكنيد و عالم را به عنوان يك صفتبراى زيد مطرح مىكنيد، مسأله وجود هم نسبت به ماهيّت، چنين عنوانى را دارد. پس ماهيّت دروعاء ماهوى و تقرّر ماهوى خودش يك مرحله قبل از وجود است. نمىخواهيم بگوييم: معنايشاين است كه ماهيّت اصالت دارد تا اينكه شما بگوئيد: بزرگان فلسفه ثابت كردند كه «انّ الوجود عندنااصيلُ» مسأله اصالت و غير اصالت، غير از اين مسألهاى است كه ما عرض مىكنيم. «ماهيّة متقدمةٌعلى الوجود رتبةً» و لذا «قد يعرض له الوجود و قد يعرض له العدم» همان طورى كه در جسم نسبتبه بياض، مسأله معروضيت و عرضيت، اقتضاى تقدم رتبه معروض را بر عرض مىكند، لذا رتبهجسم تقدم بر رتبه بياض دارد. در رابطه با ماهيّت و وجود هم مسأله چنين است. همان طورى كههمين ماهيّت اگر با لوازم خود ماهيّت مقايسه بشود، براى اين كه ما در بين لوازم يك لوازمى داريمكه از آن تعبير به «لازم الماهية» مىكنيم مثل زوجبيت نسبت به اربعه، كه زوجيت لازمه ماهيّت اربعهاست. در مسأله لازم و ملزوم ولو اين كه هر دو مربوط به ماهيّت است، اما رتبه لازم، تأخر از رتبهملزوم دارد. رتبه خود اربعه مقدم بر رتبه زوجيت است ولو اين كه هيچ كدام هم ارتباط و كارى بامسأله وجود ندارند. اما چون مسأله لازم و ملزوم است، مسأله وصف و موصوف است لذا لا محالهبايد بپذيريم كه رتبه اربعه تقدم بر رتبه زوجيت دارد.
پس همانطورى كه «لازم الماهية متاخرٌ عن الماهية الوجود و هم متاخر عن الماهية»، بلكه تأخروجود از ماهيّت روشن تر از تأخر لازم الماهيه عن الماهيه است براى اين كه در لازم الماهية انفكاكتحقق ندارد. بين اربعه و زوجيت نمىتوانيم هيچ انفكاكى قائل بشويم، اما در مسأله وجود و ماهيّتانفكاك امكان دارد براى اين كه ممكن است ماهيّت اصلاً وجود پيدا نكند «لا فى عالم الذهن و لا فىعالم الخارج». لذا تأخر وجود از ماهيّت يك تأخر روشنى است و حتى از تأخر زوجيت نسبت بهاربعه روشنتر مىباشد.
اما نسبت به وجود، اگراين وجود هم لوازمى داشته باشد كه از آن تعبير به «لازم الوجود» مىكنيمنه «لازم الماهية». وجودِ يك ماهيتى اگر ملزوم واقع شد براى لوازمى كه از آنها تعبير به لوازم الوجودمىشود؛ يك تقدم و تأخر ديگر هم مطرح مىشود، براى اين كه اگر وجود لوازمى پيدا كرد، لوازمالوجود متاخرةٌ عن الوجود. براى اين كه وجود ملزوم است و اينها لوازم هستند و رتبه ملزوم چه درماهيّت و چه در وجود، تقدم بر رتبه لازم دارد. پس لوازم الوجود هم متاخرةٌ عن الوجود. اگربخواهيم لوازم الوجود را با ماهيّت مقايسه كنيم، روى اين حساب كه بحث شد، دو رتبه تقدم و تأخرمطرح است؛ يعنى «الماهية متقدمةٌ على الوجود و الوجود متقدم على لوازمه» در نتيجه، ماهيّت دورتبه تقدم بر لوازم وجود دارد. اگر ماهيّت را نسبت به لوازمِ خود ماهيّت حساب كنيم، يك رتبه تقدمو تأخر است. اما اگر ماهيّت را با لوازم الوجود مقايسه كرديم، اينجا دو رتبه تقدم و تأخر هست:«الماهية قبل الوجود و الوجود قبل اللوازم؛ فالماهية متقدمةٌ على لوازم الوجود به مرتبتين و رتبتين».بيان ايشان را با توضيحات و احياناً حرفهاى ديگر ضميمه مىكنم تا اشكال ايشان روشن شود.
لزوم داشتن منشأ در انتقال از شىء به شىء ديگر
يك مقدمه ديگر هم اين است كه آيا انسان از هر چيزى مىتواند انتقال به شىء ديگر پيدا كند؟انسان بخواهد از «حيوان الناطق» انتقال به حجر پيدا كند، انتقال از چيزى به چيز ديگر اين جهت وعلت لازم دارد و الاّ بدون جهت و علت معنا ندارد كه انسان از شيئى انتقال به شىء ديگر پيدا كند. درباب ماهيّت و لوازم الماهية گفتهاند: انتقال
اقسام برهان در منطق
در منطق با دو قسم برهان برخورد مىكنيم: از يكى تعبير به برهان لمّى و از ديگرى تعبير بهبرهان انّى مىكنيم. در يكى از اين دو برهان از راه علت منتقل به معلول مىشويم و در ديگرى ازمعلول انتقال به علت پيدا مىكنيم. اينجا يك نكتهاى قابل توجه است. شما كه از معلول انتقال به علتپيدا مىكنيد، به چه چيز علت انتقال پيدا مىكنيد؟ آيا از راه وجود معلول، تنها وجود علت را كشفمىكنيد؟ يا از راه وجود معلول ماهيّت علت را هم كشف مىكنيد؟ آيا در برهان «لم و ان»، شما بهماهيّت معلول و ماهيّت علت مىرسيد يا در برهان لم و ان، مسأله وجود مطرح است، ما از وجودعلت، وجود معلول را كشف مىكنيم. اما ماهيّت معلول براى ما روشن است، قبلاً روشن بوده كهمعلول داراى چه حقيقت و چه ماهيتى است. آنچه براى ما مشكوك است، وجودش است، وجودشرا از راه وجود علت كشف مىكنيم. در عكس مسأله هم مطلب اين طور است، شما در كشف علت ازوجود معلول، چه چيزِ علت را كشف مىكنيد؟ آيا ممكن است از راه وجود معلول، ماهيّت علت راكشف كنيد؟ يا اين كه نه برهان لِم روى اين معنا استوار نشده برهان روى اين معناست كه شما از راهوجود معلول وجود علت را كشف مىكنيد. اما ماهيّت علت قبلاً براى شما روشن و مبين بوده است.آنچه كه براى شما مشكوك بوده، عبارت از وجود علت است. شما مىگوئيد: چون تفكيك بين علتو معلول عقلاً محال است، «اذا كان المعلول موجوداً نستكشف وجود العلة» و «اذا كانت العلةموجودةً نستكشف وجود المعلوم» در نتيجه اين انتقالى كه در اين دو برهان در منطق است، تنها دررابطه با وجود است و الاّ معنا ندارد كسى بگويد: من از راه وجود علت، ماهيّت معلول را كشفمىكنم، يا از راه وجود معلول ماهيّت علت را كشف مىكنم.
اما كسى نبايد مسأله برهان إنّ و لِمّ را مطرح كند! چون آنها در رابطه با دو وجود است، كه البتهبينشان تقدم و تأخر رتبى تحقق دارد و وجودِ علت تقدم بر وجود معلول فى عالم الرتبة دارد.
پس اگر انسان بخواهد انتقال به يك ماهيتى پيدا بكند، وجه و جهت لازم دارد، ملاك لازم دارد.ايشان خطاب به مرحوم آخوند(ره) مىفرمايند: شما فرموديد: ما از راه آثار انتقال به ماهيّت پيدامىكنيم، باز اين نكته را هم عرض كنيم. اين مسألهاى كه ما بحث داريم و مسأله صحيحى و اعمى راكه مىخواهيم از راه تبادر ثابت كنيم، مربوط به عالم ماهيّت و به عالم وضع است به لحاظ اين كهالفاظ عبادات مثل اسماء اجناس هستند كه براى ماهيات وضع شدهاند؛ يعنى همان طورى كه معناىانسان مربوط به ماهيّت و وعاء ماهيّت است، معناى «صلاة» هم مربوط به ماهيّت و وعاء ماهيّت استبحث در اين است كه آن ماهيتى كه لفظ «صلاة» براى او وضع شده يا نام گذارى شده، چه ماهيتىاست؟ لذا نتيجه مىگيريم كه مسأله تبادر، ارتباط به وجود ندارد اين صرفاً مرتبط به مقام ماهيّتاست. اگر بخواهيم شبيهى برايش پيدا بكنيم مسأله تبادر مثل يك كتاب لغت مىماند. شما وقتى كه بهكتاب لغت مراجعه مىكنيد و مىخواهيد معناى يك كلمه را درك بكنيد، تمام همّ شما متوجه ماهيّتآن موضوع له است اصلاً كارى نداريد به اين كه اين ماهيّت در خارج وجود دارد يا نه؟ و چه بساماهيّت هم از ماهياتى باشد كه در خارج وجود ندارد و يا استحاله وجود در خارج دارد، لكن شماكارى با مقام وجود نداريد شما در مراجعه به كتاب لغت مىخواهيد ببينيد كه آن ماهيتى كه اين لفظ واين مصدر برايش وضع شده، چيست؟
ترتب آثار بر وجود خارجى
ايشان مىفرمايند: وقتى اين مقدمات را به هم ضميمه كرديم، در باره نماز و موضوع له نماز چهداريد؟ ايشان مىگويند: آثار. مىگوئيم: اين آثار، آثار چيست؟ اين لوازم، لوازم چيست؟ آيامعراجيت، قربانيت و امثال ذلك به ماهيّت «صلاة» ارتباط دارد؟ در ماهيّت «صلاة» عنوان معراجيتو قربانيت هست؟ يا اين كه اين آثار، آثار وجود نماز است آن هم متأسفانه نه هر وجودى، وجودذهنى «صلاة» هيچ معراجيت و مقربيت ندارد. شما اگر صد بار هم ماهيّت «صلاة» را در ذهنتان لباسوجود ذهنى بپوشانيد، هيچ به درد نمىخورد، سر سوزنى مقربيت و معراجيت و نهى از فحشاء ومنكر ندارد. پس آثار هر وجودى هم نيست. آيا اثر وجود خارجى است؟ آن هم ان قلتى دارد، هروجود خارجى «صلاة»، اتصاف به اين آثار و لوازم ندارد، بلكه آثار و لوازم بر وجودات و افرادخارجيه صحيحه ترتب دارد. نتيجه اين مىشود كه ما اولاً فاصله بين اين آثار و بين ماهيّت را ببينيمچقدر زياد است، ماهيّت قبل الوجود الخارجى است، وجود خارجى هم قبل از اين آثار است، آنجهت ديگر را هم مطرح نكنيم كه هر وجود خارجى معروض اين آثار و لوازم نيست.
سؤال اين است، آنچه شما از نماز در اختيارتان است، آثار وجودات خارجيه ماهيّت «صلاة»است. شما روى چه ملاكى از اين آثار انتقال به ماهيّت «صلاة» پيدا مىكنيد؟ روى چه حسابى انتقالبه ماهيّت پيدا مىكنيد؟ اصلاً از راه خود وجود هم نمىشود انتقال پيدا كرد، براى اين كه وجودعارض قابل انفكاك ماهيّت «صلاة» است يك عرض قابل انفكاك يك عرضى كه «يمكن ان يتحقق ويمكن ان لا يتحقق» چطور مىتواند انسان را منتقل به معروض بكند؟ ملاك انتقال از عرض بهاصطلاح مفارق نه عرض لازم - ممكن است كسى در عرض لازم مثل همان لازم الماهية يك حرفىبزند - يك عرض مفارق «قد يكون و قد لا يكون» علت انتقال از اين عرض به معروض چيست؟ملاك انتقال چيست؟ تا چه برسد به اين كه اين عرض هم ملاك نباشد. لوازم عرض در دستشماست، معراجيت و مقربيت در دست شماست، نهى از فحشاء و منكر و امثال ذلك در دستشماست، چطور اين لوازمِ وجود خارجى ماهيّت «صلاة» مىتواند دست شما را بگيرد و در رابطه باتبادر كه مربوط به عالم ماهيّت است فقط ليس الاّ راه گشاى شما نسبت به تبادر باشد؟ در حقيقتهمان اشكالى كه شما مرحوم آخوند(ره) به اعمى ها مىكنيد، به خود شما وارد است. شما به اعمىها مىگوييد: تصوير جامع نكرديد، با عدم تصوير جامع چطور ادعاى تبادر معناى اعم از صحيح وفاسد مىكنيد؟ به شما همين حرف را مىگوييم: شما راهى براى انتقال به عالم ماهيّت كه دو مرحلهتقدم بر لوازم وجود دارد آن هم يك سنخ از وجود، وجود خارجى، آن هم شعبهاى از وجود خارجىكه عبارت از خصوص نمازهاى صحيحه است. اين آثار بر خصوص نمازهاى صحيحه بار است. والاّ اگر ما اين عبارت را دست اعمى بدهيم كه «الصلاة معراج المومن» با حفظ اعمى بودن، اعمىنمىگويد: «كل صلاة يكون معراجاً للمومن» مىگويد: صلاتى كه صحيحه باشد «يكون معراجاًللمومن» و الاّ اعمى قائل به اين نيست كه بر نماز فاسد شيىء از اين آثار ترتب پيدا مىكند. لذا آنچهكه از كلام استاد (مد ظله) به عنوان اشكال در رابطه با تبادر مرحوم آخوند(ره) استفاده مىشود، دردرجه اول مسأله استحاله است. ايشان مىفرمايند: محال است از راه تبادر اين لوازم الوجود انتقال بهماهيّت پيدا كند، چه مناسبتى است بين ماهيّت و بين لوازم الوجود با تقدم و تأخر به دو رتبهاى كه دراينجا تحقق دارد. لذا اين اشكال مهم از ناحيه ايشان شده كه مسأله تبادر و همين طور مسأله صحتسلب را هم زير سئوال مىبرد.
عدم صحت سلب در بيان مرحوم آخوند(ره)
به مرحوم آخوند(ره) اين طور گفته مىشود كه شما راهى براى صحت سلب نداريد، مىگوييد:«الصلاة فاسدة ليست بصلاة» مىگوييم مگر ماهيّت «صلاة» براى شما متبين است كه مىگوييد:«الصلاة الفاسدة ليست بصلاة» اگر مىخواهيد بگوييد: «الصلاة الفاسدة ليست بصلاة صحيحة» اينرا اعمى هم كه قبول دارد و مىگويد: «الصلاة الفاسدة ليست بصلاة صحيحة» اما اگر كلمه صحيحه رابرداشتيد و به جايش ماهيّت «صلاة» را گذاشتيد، مىگوييد: «الصلاة الفاسدة ليست بماهيت الصلاة»سئوال مىكنيم شما ماهيّت «صلاة» را از كجا به دست آورديد؟ شما كه نتوانستهايد تصوير جامعمستقيم داشته باشيد از راه آثار هم دو رتبه فاصله وجود دارد، معقول نيست كه از لوازم الوجود انسانانتقال به ماهيتى كه داراى وعاء خاص هست پيدا كند. لذا هم مسأله تبادر زير سئوال مى رود به اينكيفيتى كه ايشان مطرح فرمودند و هم مسأله صحت سلب. البته بعد ايشان راه حلى ذكر مىكنند كهمقدارى مسأله را از جنبه عقلى بودن محض تنزل مىدهد و حل اشكال مىشود. لكن در عين حالدليل مرحوم آخوند(ره) از جهت ديگر مورد اشكال قرار مىگيرد كه اين جهتش را ان شاء الله دربحث بعد بيان مىكنيم.
تمرينات
وجه جمع صحيحى بين تبادر و تصوير جامع را بيان كنيد
اشكال حضرت امام (ره) بر بيان مرحوم آخوند(ره) در تأخر وجود از ماهيّت چيست
چرا حتى در ماهيات منشأى براى انتقال لازم است
آيا ترتب آثار فقط بر وجود خارجى ممكن است توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...