شنبه 12 خرداد 1403 - 22 ذيقعده 1445 - 1 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1230 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1230 جلسه 1230
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
تعدى از مرجحات منصوصه
مرجحات منصوصه بر حسب آنچه از روايات استفاده شد، از سه مرجح تجاوزنمىكند كه به ترتيب اولى شهرت فتوايى و دومى موافقت كتاب و سومى مخالفت عامهاست. اينجا بحثى واقع شده كه آيا از اين مرجحات منصوصه مىشود تعدى كرد، آن همتعدى به هر مرجحى در هر بُعدى از ابعادِ روايت چه در رابطه با سند روايت و چه دررابطه با دلالت و مفاد و چه در رابطه با جهات ديگر آيا از مرجحات منصوصه (يجوزالتعدى الى كل مرجح) كه نتيجه اين بشود كه مسأله تخيير در موضعى قرار بگيرد كه هيچمرجحى وجود نداشته باشد، نه مرجحات منصوصه و نه غير مرجحات منصوصه؛ آيامسأله اين طور است يا نه، مرجحات در همين سه تا انحصار دارد و بعد از نبودن اين سهمرجح نوبت به تخيير مىرسد و جا براى تخيير باز مىشود، كدام يك از اينها است؟
از نظر آراى فقها و مجتهدين گفته شده كه جمهور مجتهدين معتقد هستند به اينكه(يتعدا الى كل مرجح) بلكه ادعاى اجماع شده، كه اجماع به صورت روشن تحقق داردچنين ادعاهايى و نقلهايى در رابطه با مسأله (تعدى الى كل مرجح) وجود دارد. مرحومشيخ انصارى (اعلى الله مقامه الشريف) در كتاب رسائل به يك وجوه و ادلهاى براىتعدى استدلال مىفرمايد. اين وجوهى را كه ايشان ذكر مىفرمايد. يك قسمتش قابلمناقشه است، مثل اينكه مسأله اصدقيت و اعلميت و افقهيت را ايشان از آن استفادهملاك مىكند. در حالى كه اگر اينها مرجح در باب روايت بودند، مىشد از اين استفادهملاك بكنيم، اما آن طورى كه ما مقبوله ابن حنظلة را معنا كرديم اينها مرجحات براىحاكمين و احد القاضيين هستند و اگر چيزى در باب حكومت به عنوان مرجح مطرحباشد ما نمىتوانيم بگوييم در باب روايت هم مطرح است، مخصوصاً با آن نكتهاى كهعرض كرديم، كه باب حكومت باب فصل خصومت است.
هدف از قضاوت اين است كه به هر صورتى بايد اين خصومت از بين برود و اينتنازع خاتمه پيدا بكند، لذا اين با تخيير و امثال اينها اصلاً سازگار نيست و متناسبنيست. لذا اگر چيزى در باب حكومت و قضاوت به عنوان مرجح مطرح شد. آيا در بابفتوى هم همان پياده مىشود؟ هيچ دليلى بر ملازمه بين مسأله قضا و بين مسأله حكومتآن هم از ناحيه حكومت ما نداريم. لذا وجوهى كه در كلام شيخ ذكر شده، بعضى از آنهايا اكثر آنها قابل مناقشه است.
لكن يك وجه در كلام شيخ ذكر شده، كه مربوط به همان تعليلى است كه در همانمقبوله ابن حنظله وارد شده؛ «فان المجمع عليه لاريب فيه» آن هم به آن نحوى كه ما معناكرديم، اين وجه را انسان مىتواند دليل بر جواز تعدى قرار بدهد. به اين صورت بگوييمكه ما اينجورى معنا كرديم و گفتيم مقصود از (مجمع عليه يعنى المشهور من حيثالفتوى) و آن طرف مقابل كه عبارت از شاذّ است، ما عرض كرديم كه عنوانش عنوان آنامر ثالثى است، كه در كلام امام و در كلام رسول خدا مطرح است، يعنى عنوان شبهه برآن مطرح است، عنوان مشتبه بر آن مطرح است، يعنى عنوانش عنوان لاريب فى بطلانهنيست، بلكه عنوانش عنوان اين است كه اين محل ريبٍ، محل شكٍ، محل ترديدٍ، عرضمىكرديم كه اين «انَ المجمع عليه لا ريب فيه»، «لاريب فيه» اضافى است. مرحوم شيخهم تصريح به اين معنا مىفرمايد، كه اين لاريب فيه، لاريب فيه اضافى است. يعنى وقتىكه خبر مشهور را ما در برابر خبر شاذّ ملاحظه مىكنيم، و اين دو تا را نسبت سنجىمىكنيم، به اين نتيجه مىرسيم كه ريبى كه در خبر شاذّ وجود دارد، در خبر مشهور وجودندارد. يعنى به اضافه به خبر شاذّ، خبر مشهور لاريب فيه است. والاّ اگر فى نفسه شمابخواهيد خبر مشهور را ملاحظه بكنيد، با اينكه مطابق با شهرت است، با اينكه شهرتفتوائيه موافقت با او دارد. اما نمىتواند انسان صد در صد يقين به صحت او پيدا بكند،يقين به اينكه نظر امام و حكم الله مطابقت با مشهور دارد، چنين يقينى در كار نيست.
ضابطه كلى در تعدى از مرجحات منصوصه با توجه به لاريب فيه
اگر ما اين طور معنا بكنيم، كه معنا كرديم؛ از اين روايت يك قاعده كلى استفادهمىشود، يك ضابطه كلى به دست مىآيد، و آن اين است كه دو خبر متعارض اگر يكى ازآنها يك مرجحى داشته باشد؛ حالا هر مرجحى مىخواهد باشد، غير از اين مرجحاتمنصوصه اگر اين مرجح اين عنوان را به اين خبر بدهد، كه خبر ذات ترجيح در مقايسه باخبر فاقد ترجيح، لاريب فيه است، حالا لازم نيست كه لاريب فيه آن ناشى از مجمع عليهباشد، اما خود ما مسأله اصدقيت را پيش مىكشيم و مىگوييم، اگر احد الراويين اصدقاز ديگرى شد، احد الراويين افقه از ديگرى شد، آيا اين افقهيت اقتضا نمىكند كه خبراين در مقايسه با مقابلش كه فيه ريب و فيه ترديد، فاقد آن ريب و فاقد آن ترديدى كه درمقابلش وجود دارد، باشد؟ ما از همين ان مجمع عليه لاريب فيه بياييم اين معنا را استفادهبكنيم، اين نكته را به دست بياوريم، آيا ما مىتوانيم به اين تقريب از اين استفاده بكنيم وبگوييم بله فان مجمع عليه لاريب فيه قاعده و ضابطه كلى دست مىدهد، مىتوانيم ايناستفاده را بكنيم، به نظر بدوى مىشود استفاده كرد؟
بله، مىشود چنين استفاده كرد، براى اينكه اين مجمع عليه بودن خصوصيتى ندارد،اين موضوعيتى ندارد، آنچه كه ملاك است لاريب فيه است، آن هم لاريب فيه اضافى نهلاريب فيه به قولٍ مطلق و هر كجا كه يك مرجحى وجود داشته باشد، ما همين لاريب فيهاضافى مىگيريم، و به عنوان مرجح آن را مطرح مىكنيم. بهترين دليلى كه مرحوم شيخبراى تعدى از مرجحات منصوصه اقامه كرده؛ استفاده از عموم اين تعليل است با توجهبه معنايى كه از اين تعليل فرمودهاند، كه همان معنايى است كه ما از اين تعليق استفادهكرديم. لكن همين جا يك چيزى به نظر مىرسد. ما يك وقت در يك موضوعى يكحكم داريم و اين حكم معلَّل و مشتمِل بر تعليل است، يك حكم مىگويد «لاتشربالخمر لانَّه مسكرٌ» حكم يكى است. «لاتشرب الخمر» است، وقتى كه معلل شد به «لأنهمسكرٌ» مىگوييم عرف استفاده مىكند كه تمام الملاك براى نهى از شرب و حرمت ازشرب عبارت از مسكريت است حالا اگر اين مسكريت در غير خمر باشد، اين مسكريتدر امور ديگر باشد، به مقتضاى امور تعليل و جريان تعليل ما توسعه حكم را استفادهمىكنيم. حكم هم كه حكم واحد بيشتر نيست.
اما در مقبوله ابن حنظله مسأله چنين نيست، اولاً مىبينيم مرجحاتى ذكر شده، و براىاين مرجحات مراتب تعيين شده، و ترتيب در نظر گرفته شده، يك مرجح آن هم موافقةالكتاب است. وقتى كه به اين مرجح مىرسيم، مىبينيم اثرى از تعليل لاريب فيه در اينجاوجود ندارد، يعنى اينجا نگفتهاند علت مرجحيتِ موافقت كتاب، لاريب فيه بودن موافقكتاب است، پس لابد يك علت ديگرى هم دارد. وقتى مىآييم سراغ مرجح سوم كهمسأله مخالفت عامه است. مىبينيم علت مرجحيت مخالفت عامه را لاريب فيه قرارندادهاند، يا بدون علت است يا علت ديگرى در اين باره مطرح شده است، در حالى كههمه در مسير ترجيح است، و در مسير مرجحيت است مع ذلك مىبينيم يك مرجحشهرت است، علتى براى آن ذكر كردهاند، مرجح بعدى موافقت كتاب است، در آن علتمطرح نيست، مرجح سوم مخالفت عامه است، مىبينيم در آن علت مطرح نيست، ونمىتواند در آن علت مطرح باشد، براى اينكه اگر مسأله روى لاريب فيه در تماممرجحات بخواهد پياده بشود ترتيب بايد از بين برود، اگر ملاك و تعليل در تماممرجحات يك مسأله شد ديگر چه معنا دارد كه بين مرجحات ترتيب وجود داشته باشد.اگر همه به عنوان لاريب فيه مطرح هستند، پس چرا شهرت تقدم دارد، چرا موافقتكتاب بر مخالفت عامه تقدم دارد؟ اگر عنوان عنوان لاريب فيه است و اين لاريب فيه درتمامى مرجحات مطرح است پس دليل بر ترتيب چيست؟ دليل بر تقدم و تأخر چيست؟
اينها ما را به يك نكته هدايت مىكند، اينجا ما نمىتوانيم از «المجمع عليه لاريب فيه»تعدى بكنيم، اين غير «لاتشرب الخمر لانه مسكر» است. آنجا يك حكم است، و يكعلت هم برايش ذكر شده است، علتش هم عموميت دارد، مسكريت عام است، در غيرخمر هم وجود دارد، اما اينجا مسأله يك حكم نيست، احكام مختلف با علل مختلف وبعضى از عللش هم غير مذكور است، براى ما ذكر نشده كه علت چه است براى اينكه ماموافقت و مخالفت كتاب را كه به معناى خصوص تباين معنا نكرديم، نظرتان هست كهگفتيم اگر قرآن مىگويد: اكرم العلماء از باب مثال يك روايتى مىگويد: «يجب اكرام زيدالعالم» يك روايت مىگويد: «لايجب اكرام زيد العالم» اين روايت دوم اگر معارضنمىداشت، بعنوان مخصص مقدم بر كتاب بود، اما حالا كه معارض پيدا كرده عنوانمخالف كتاب پيدا شده، در مقابل موافق كتاب لذا ما گفتيم آن «يجب اكرام زيدٍ العالم»تقدم دارد بر «لايجب اكرام زيد العالم». پس مسأله مخالفت كتاب، مخالفت تباينىنيست، كه ما بگوييم «لاريب فى بطلانه»، آنوقت اينجا اين دو تا را كه با هم مقايسهمىكنيد. آيا «يجب اكرام زيد العالم» بلحاظ اينكه موافق با عموم كتاب است با «لايجباكرام زيد العالم» كه فى نفسه مخصص كتاب است عنوان لاريب فيه و فيه ريب دارد، كىچنين ملاكى اينجا تحقق دارد؟ اينجا مسأله لاريب فيه ولو لاريب فيه اضافى وجودندارد، شما چطور مىدانيد اين روايت «يجب اكرام زيد العالم» را در مقايسه با «لايجباكرام زيد العالم» عنوان لاريب فيه و فيه ريب به آن بدهى؟
ترتيب ميان مرجحات منصوصه و مرجحات غير منصوصه
اينجا يك خبر مىگويد: «يجب اكرام زيد العالم» يك روايت مىگويد: «لايجب اكرامزيدالعالم» كدام لاريب فيه است، كدام ريب فيه است؟ هيچكدام؛ اصلاً انسان اينجامتحيّر مىماند. يجب اكرام زيد موافق با كتاب است، لايجب اگر تنها باشد مخصص باكتاب است، مگر مخصص معارض با عام است؟ معارضه با عام ندارد. پس چرا موافقتكتاب مرجح است، لابد يك ملاكى دارد غير از مسأله لاريب فيه بودن، مسأله مخالفت باعامه هم به همين سبك و به همين نحو است، آنوقت آيا در مسأله ترجيح كه ما بينيم سهتا مرجح ذكر شده است، بصورت ترتيب ذكر شده است، و هر كدام هم علت خاصىدارد، كه بعضى از عللش مذكور و منصوص است، بعضيهايش براى ما روشن نيست،«هل يجوز لنا التعدى ام لا؟» جايز است ما تعدى كنيم. لابد اينجا يك نكته پشت سرشاست، شما اگر از لاريب فيه تعدى كرديد آيا مرجحات ديگر را بعد از اين سه تا مرجحمطرح مىكنيد يا قبل از دوتاى اخير مطرح مىكنيد؟ اگر شما به لاريب فيه تمسكمىكنيد بايد اين مرجحات غير منصوصه حتى بر مرجحات دوتاى اخير هم ترجيح داشتهباشد، براى اينكه اين تعليل در مورد شهرت است، شهرت خودش تقدم دارد بر موافقتكتاب و مخالفت عامه آيا مرجحاتى كه شما مىگوئيد و اين علت هم در آن وجود دارد،آنها مقدم بر موافقت كتاب و مخالفت عامه است، يا اينكه اين مرجحاتى كه شمامىخواهيد به آن تعدى كنيد بعد از اين مرجحات منصوص است، يعنى آنجايى كه اينسه مرجح وجود نداشه باشد مرجحات ديگر را شما مىخواهيد بياوريد؟ اگر دليل شمالاريب فيه است، لاريب فيه اقتضا دارد كه بر آن دو تا مرجح ديگر تقدم داشته باشد،براى اينكه خود شهرت تقدم دارد؛ دليلش هم لاريب فيه است.
لاريب فيه هم در مرجحات شما وجود دارد؛ پس آنها هم تقدم دارند بر موافقتكتاب و مخالفت عامه، آيا مىتوانيد به اين معنا ملتزم بشويد يا نمىشود ملتزم شد؟انصاف اين است كه نمىشود، و اصولاً به عموم و خصوص تعليل مىشود تمسك كرد،امّا يك مسأله است كه بايد موقعيّتش را در نظر گرفت در مثل مقبوله ابن حنظله با اينشرايط خاصى كه در آن وجود دارد، ما نمىتوانيم به عموم اين تعليل تمسك بكنيم. يكنكته ديگر هم عرض بكنيم بعد برويم مسأله ديگر و آن را تمام كنيم ان شاءاللّه.
ما ولو اينكه لاريب فيه را در فانَّ مجمع عليه، لاريب فيه اضافى قرار داديم، اما اگريك امر اضافى به اين صورت بود، كه در اين طرف صدى نود احتمال مطابقت با واقعاست، و در آنطرف صدى ده احتمال مطابقت با واقع است، آيا ما مىتوانيم از اين تعدِّىبكنيم به آنجايى كه در يك طرف صدى پنجاه و يك باشد، و در يك طرف صدىچهلونه باشد، بگوييم اين هم لاريب فيه اضافى است، اضافى معنى كرديم ولى بايدنزديك به مطلق لاريب فيه باشد، يعنى همانى كه شايد عرف به آن بگويد لاريب فيه، تااين درجه بايد لاريب فيه باشد، به عبارت روشنتر اين كلمه اضافه در مقبوله ذكر نشدهاست. آنى كه در مقبوله ذكر شده لاريب فيه مطلق است.
دليل مرحوم شيخ(ره)براى جواز تعدى از مرجحات منصوصه
در نتيجه بهترين دليلى كه مرحوم شيخ براى جواز تعدى از مرجحات منصوصه ذكرمىفرمايند، همين تعليل لاريب فيه است و ما با اينكه در معنا و در مبنا بلحاظ معناىلاريب فيه با ايشان موافق هستيم، معذلك در مسأله جواز تعدى نمىتوانيم از اين تعليلتعدِّى كنيم و حكم را الى كل مرجحٍ سريان بدهيم. بله تنها يكى دو راه براى جواز تعدىهست، و آن اين است يا كسى بيايد اينطور بگويد، اين رواياتى كه شما بعنوان تخيير درخبريين متعارضين مطرح كرديد كه عرض كرديم در واقع هم يكى دو روايت بيشترنيست لقائلٍ اَن يقول كه اين تخييرى كه در اين دو تا روايت يا يك روايت مطرح است،همانطورى كه خود شما گفتيد اين تخيير بر خلاف قاعده است، براى اينكه قاعده برخبرين متعارضين اقتضاى تساقط مىكند، نه اقتضاى تخيير را، پس مسأله تخيير درروايات تخيير على خلاف القاعده است.
اگر اين روايات اطلاق داشته باشد، يعنى بگويد؛ خبرين متعارضين، البته مقيد شده بهسه تا مرجح منصوص بعد از آنى كه آن سه تا تقييد مسلم به اين روايات تخيير متوجهشده بود، بگوييم در رابطه با مرجحات ديگر اطلاق دارد، روايات تخيير مىگويد؛ سه تاضربه به ما خورده اين سه تا ضربه را كنار بگذاريد، نسبت به مرجحات ديگر چه مرجحىوجود داشته باشد يا نداشته باشد مسأله تخيير است. اما اين فرع اين است كه چنيناطلاق محكمى ما براى روايات تخيير قائل بشويم، اما اگر كسى گفت؛ نه روايات تخييرچنين اطلاق محكمى ندارد كه در حقيقت اين برگشت مىكند به يك جوابى هم از آنشبه كه ما دو سه روز جوابش را ذكر كرديم. اگر بخواهيد روايات تخيير را نسبت بهمرجحات تقييد بكنيد، لازم مىآيد كه اين اطلاق حمل بر فرد نادر بشود، جواب بدهيمكه اصلاً روايات تخيير اطلاق ندارد اصلاً در مقام بيان اين جهت نيست و اگر اطلاقنداشت ما بايد به قدر متيقن اخذ بكنيم، حكم تخيير هم برخلاف قاعده است و «حكمعلى خلاف القاعده يقتصر فيه على قدر المتيقن» قدر متيقن در جايى است كه هيچمرجحى نداشته باشد، نه مرجحات منصوصه و نه مرجحات غير منصوصه يا از اين راهپيش مىآييم، يا از اوّل بگوييم كه اين هم احتمالى بود، در مسأله كه بگوييم دليل ما برتخيير در مقابل قاعده اصلاً روايات نيست، بلكه دليل ما اجماع است.
اجماع؛ مستند تخيير در خبرين متعارضين
اجماع فقها بر اين است كه خبرين متعارضين «لايجرى فيه حكم القاعدة الذى هوالتساقط»، بلكه حكمش عبارت از تخيير است. اگر مستند را ما اجماع قرار داديم، آنوقتمىشود اجماع، اجماع هم دليل لبّى است، و دليل لبّى قدر متيقن دارد، اجماع بر تخييركجا ثابت است، قدر متيقن اجماع بر تخيير كجاست؟ قدر متيقّنش جايى است كه خبرينمتعارضين هيچ مرجحى درباره يكيشان وجود نداشته باشد، نه مرجحاتى نه منصوصه نهغير منصوصه، اما آنجايى كه يك مرجحى وجود داشته باشد ولو اينكه آن مرجح غيرمنصوصه، ديگر اجماع بر تخيير در اينجا وجود ندارد. حالا كه اجماع بر تخيير وجودنداشت شما در ذهنتان نرفت پس برويم روى قاعده حكم به تساقط بكنيم آنجا ديگراسوء حالاً است آنكه احتمالش داده نمىشود، كه اگر دو روايت داشته باشيم يكى مرجحغير منصوص دارد، و ديگرى ندارد، اينجا ادله مرجحات بحسب ظاهر نمىگيرد، دليلتخيير هم كه مىگويد قدر متيقّن دارد. پس مراجعه كنيم به قاعده و حكم به تساقط كنيم.
در اينجا بلاشكال كه يكى از دو خبر مرجح غير منصوص داشته باشد، ما نمىتوانيممسأله تساقط را در اينجا پياده كنيم. لذا تعيّن پيدا مىكند، به اينكه ما مرجح غير منصوصرا بگيريم، بعنوان مرجح او را بر خبر معارض ترجيح بدهيم. پس اگر ما يكى از اين دو راهرا انتخاب كرديم مىتوانيم. اما اگر گفتيم كه نه مسأله تخيير اگر هم اجماعى باشد، اجماعدر آن اثرى ندارد، بلكه مستند به روايت تخيير است. از طرفى هم ما در روايت تخيير بهاطلاق قائل شديم، مىگوييم اطلاق روايت تخيير به مرجحات منصوصه تقييد شده، امادر غير مرجحات منصوصه اطلاق به قوت خودش باقى است، چه مرجحى وجود داشتهباشد يا نداشته باشد مقتضاى اطلاق روايت تخيير اين است كه حكم عبارت از تخييراست. هذا تمام الكلام در بحث تعادل و ترجيح. البته بعضى از بحثها مختصر بود، و بهلحاظ اينكه مىخواستيم تمام كنيم، ديگر به آنها تعرّض پيدا نكرديم. خودتان مىتوانيدآنها را مراجعه كنيد. اين بحث بطور كلى تمام شد.
تمرينات
مراد از تعدى از مرجحات منصوصه را بيان كنيد
ضابطه كلى در تعدى از مرجحات منصوصه با توجه به لاريب فيه چيست
ترتيب ميان مرجحات منصوصه و مرجحات غير منصوصه به چه صورت است
دليل مرحوم شيخ(ره)براى جواز تعدى از مرجحات منصوصه را ذكر كنيد
اجماع؛ مستند تخيير در خبرين متعارضين است، يعنى چه
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...