• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 1185 جلسه 1185

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
    گفتيم: نصّ و ظاهر و اظهر و ظاهر از روايات علاجيه، خروج موضوعى و خروج‏تخصّصى دارند. مرحوم شيخ نصّ و ظاهر را قبول كردند ولى فرمودند: اظهر و ظاهر،خروج حكمى دارد، يعنى اخبار علاجيه در مورد اظهر و ظاهر پياده نمى‏شود.

    متن درس


    ضابطه نصّ و ظاهر و اظهر و ظاهر

    اما راجع به صغريات نصّ و ظاهر يا اظهر و ظاهر: كجا نصّ و ظاهر تحقق دارد، كجااظهر و ظاهر تحقق دارد؟ البته به يك معنا، اين قابل انضباط و قابل اين نيست كه مابتوانيم يك ضابطه كلى پيدا كنيم كه اين ضابطه، مشخِّص اين باشد كه كجا، صغراى نصّ‏و ظاهر تحقق دارد، كجا موضوع اظهر و ظاهر تحقق دارد و كجا ندارد. به عنوان يك‏ضابطه كلى اصلاً امكان ندارد اين معنا مطرح شود، براى اينكه اين نصّ و ظاهر و اظهر وظاهر و همين طور ظاهرَين مربوط به مقام دلالت است، و دلالت هم بر حسب اختلاف‏مقامات و اختلاف موارد فرق مى‏كند لذا نمى‏شود يك ضابطه كليه‏اى كه جامع و مانع‏باشد براى آن ذكر كرد. لكن در كلمات محققين از اصوليين، مواردى از كليات آن را البته‏با اينكه همه موارد را نمى‏گيرد ذكر كرده‏اند.
    اين كليات هم در كلام مرحوم محقق خراسانى به صورت مختصر هست و هم دركلام ديگران، و از همه جامع‏تر و شامل‏تر و بهتر، مرحوم محقق نائينى(اعلى الله مقامه‏الشريف)، اينها را تحت يك كلياتى درآورده است، آن هم نه به عنوان اينكه منحصراً اين‏موارد باشد. در موردى كه اين كليات وجود داشته باشد، يك قسمتش را ايشان‏مى‏فرمايد: نصّ و ظاهر است، يك قسمتش را هم مى‏فرمايند: اظهر و ظاهر است. به اين‏معنا كه در موارد وجود اين عناوين نصّ و ظاهر و اظهر و ظاهر است، اما نه اينكه نصّ وظاهر منحصراً اينها باشد و اظهر و ظاهر منحصراً اينها باشد. عرض كردم: آن قابل اين‏نيست كه كسى يك ضابطه كليه برايش پس محور بحث ما، تشخيص موضوع نصّ و ظاهر و اظهر و ظاهر است، و اينكه آيادر فلان مورد، نصّ و ظاهر تحقق دارد يا ندارد؟ عرض كردم كه ايشان جدا كرده است،يك مواردى را در نصّ و ظاهر مندرج كرده‏اند و يك مواردى را هم در اظهر و ظاهرمندرج كرده‏اند.

    ضابطه تشخيص نصّ و ظاهر و اظهر و ظاهر از نظر محقق نائينى(ره)

    از جمله مواردى كه در نصّ و ظاهر مندرج كرده‏اند يعنى هر كجا اين معنا تحقق‏داشته باشد، عنوان نصّ و ظاهر تحقق دارد و اگر نصّ و ظاهر شد، طبعاً نصّ بر ظاهر،تقدّم دارد و عنوان اخبار علاجيه تحقق پيدا نمى‏كند، اگر ما دو دليل داشته باشيم كه‏نسبت اين دو دليل عموم و خصوص من وجه باشد. طبعاً دو دليلى كه نسبتش عموم وخصوص من وجه باشد در ماده اجتماع فعلاً و ابتداءً بينشان معارضه و تعارض تحقق‏دارد. مثلا يك دليل مى‏گويد: «اكرم كل عالم»، يك دليل هم مى‏گويد: «لاتكرم كل فاسق»نه «كل فاسق من العلماء». نسبت بين عالم و فاسق، عموم و خصوص من وجه است وتعارض اين دو دليل، ابتداءً در ماده اجتماعشان است. اگر يك عالم فاسق داشته باشيم،«اكرم العلماء» دلالت بر وجوب اكرام مى‏كند و «لاتكرم كل فاسق» دلالت بر حرمت‏اكرامش مى‏كند. در ماده اجتماع، دو حكم متعارض وجود دارد.
    اگر مسأله به همين مقدار باشد، اينجا نصّ و ظاهرى وجود ندارد و عنوان، عنوان‏تعارض است براى اينكه «اكرم كل عالم» در وجوب اكرام كلّ عالم ظهور دارد. «لاتكرم‏كلّ فاسق» نيز در حرمت اكرام كل فاسق ظهور دارد. اين ظهورين هيچ كدام بر ديگرى‏تقدّم ندارد. هر دو هم به نحو عام وارد شده‏اند. او كل عالم است و اين كل فاسق است.لفظ دال بر عمومش هم واحد است. اگر به همين مقدار محدود شود اين در تعارض‏داخل است و مسائل اخبار علاجيه بايد در آن مطرح شود.
    مى‏گويند: ممكن است يك جهتى اينجا وجود پيدا بكند كه آن جهت به يكى از دودليل، نصّوصيت بدهد، يعنى يكى از دو دليل را از مرتبه ظهور به مرتبه نصّ برساند. آن‏جهت، وجود قدر متيقن در مقام تخاطب است.

    مراتب وجود قدر متيقن در مقام تخاطب

    ايشان مى‏فرمايند: ما در بحث مطلق و مقيّد گفتيم: قدر متيقن در مقام تخاطب، دومرتبه و دو فرد دارد: يك مرتبه آن، مرتبه قويه قدر متيقن در مقام تخاطب است كه‏نتيجه‏اش عبارت از انصّراف است. با اينكه لفظ، مطلق است با اينكه دليل، اطلاق داردولى قوّت آن قدر متيقن در مقام تخاطب، كار را به جايى رسانده است كه اين مطلق، به‏مقيّد انصّراف پيدا كرده است، و تنها روى مقيّد پياده مى‏شود. مثل اين‏كه متكلم از اول‏حكم را مقيّداً مطرح كرده است. معناى انصّراف اين است.
    اما يك مرتبه از قدر متيقن در مقام تخاطب داريم كه به اين قوّت و به اين شدّت‏نيست كه مسأله انصّراف را به وجود بياورد، اما در عين حال بى‏اثر هم نيست. اثرش اين‏است كه براى دليل در رابطه با خودش، نصّوصيت مى‏فرمايند: همين جايى كه متكلم مى‏گويد: «لاتكرم كلّ فاسق»، و ما از وضع اين‏متكلم و از حال او به دست آورده‏ايم كه اين يك آدم خيلى متعصبِ متعهد مقدّسى است‏كه اگر يك فاسقى عالم نباشد، خيلى از او بدش نمى‏آيد، بدش مى‏آيد ولى نه شديد امااگر - خداى نكرده - يك عالمى فاسق شد، اين از عالم فاسق خيلى بدش مى‏آيد، عالم‏فاسق را خيلى مبغوض دارد و از عالم فاسق خيلى ناراحت است، به طورى كه از فاسق‏غير عالم، از يك عوام فاسق به آن مقدارها و به اين ميزان، بغض و كراهت ندارد. اگر مايك چنين خصوصيتى را در رابطه با اين متكلم به دست آورديم، وقتى كه متكلم با اين‏روحيه، با اين حال مى‏گويد: «لاتكرم كل فاسق»، در رابطه با اين دليل، عالم فاسق به‏عنوان قدر متيقن در مقام تخاطب در اين دليل مطرح است. البته نه اينكه سبب بشود كه«لاتكرم كل فاسق» را به خودش منحصر بكند. اگر به مرحله انصّراف برسد، معناى‏انصّراف اين است كه «لاتكرم كل فاسق» اصلاً به فاسق عالم انصّراف دارد و اگر به فاسق‏عالم، انصّراف پيدا كرد نسبت اين دليل با «اكرم العلماء» ديگر از عام و خاص من وجه‏بيرون مى‏رود. نسبتشان عموم و خصوص مطلق مى‏شود و در عموم و خصوص مطلق‏گفتيم: اصلاً معارضه‏اى بين الدليلين وجود ندارد. پس به اين درجه نيست كه «لاتكرم كل‏فاسق» را به خصوص عالم فاسق منصّرف بكند اما به اين مقدار هست كه چون ما ازخارج، وضع اين متكلم را مى‏دانيم وقتى كه مى‏گويد: «لاتكرم كل فاسق»، فاسق عالم به‏عنوان قدر متيقن در مقام تخاطب در رابطه با اين دليل مطرح است و اثر قدر متيقن درمقام تخاطب اين مى‏شود كه «لاتكرم كل فاسق» به عنوان اينكه فاسق عالم قدر متيقن‏است، دلالتش در رابطه با او از ظهور خارج مى‏شود و عنوان نصّى پيدا مى‏كند.
    نتيجه اين مى‏شود كه در اين ماده اجتماع بين دو دليل متعارض كه عبارت از عالم‏فاسق باشد، «اكرم العلماء» به ظهور دلالت بر وجوب اكرامش مى‏كند، اما «لاتكرم كل‏فاسق» به عنوان نصّ دلالت بر حرمت اكرامش مى‏كند، و در مقامى كه نصّ و ظاهرتعارض بكنند، نصّ تقدم دارد.
    پس در حقيقت اينجا سه حالت وجود دارد:
    يك وقت اين است كه اصلاً قدر متيقن در مقام تخاطب وجود ندارد. اگر وجودنداشت، دلالت اين دو دليل در رابطه با ماده اجتماع، دلالت بالظهور است و كاملاً بين‏آنها در ماده اجتماع معارضه وجود دارد.
    نقطه مقابل اين فرض، آنجايى است كه مسأله انصّراف در كار باشد يعنى قدر متيقن‏در مقام تخاطب به مرحله‏اى برسد كه وقتى متكلم گفت: «لاتكرم كل فاسق» مثل اينكه‏گفته: «لاتكرم كل فاسق عالم». معناى انصّراف اين است. اگر اين طور باشد، اين ديگرمسأله عموم و خصوص من وجه نيست بلكه عموم و خصوص مطلق است و همان‏حرفهايى را كه در عام و خاص و تقدّم عام بر خاص مطرح مى‏كرديم اينجا مطرح است.

    امكان تصوّر فرض سوم براى قدر متيقن در مقام تخاطب

    اما آن فرض ما يك فرض بين بين است. نه اين است كه قدر متيقن وجود نداشته‏باشد و نه اين است كه قدر متيقن براى كلام، انصّراف به وجود آورده باشد. هم قدرمتيقن هست و هم براى كلام ايجاد انصّراف نكرده است. اينجا حكم سومى پيدا مى‏كند.حكم سوم اين است كه نه مسأله معارضه مطرح است كه در آن فرض بود و نه مسأله‏عموم و خصوص مطلق مطرح است، بلكه مسأله اين است كه وجود قدر متيقن در مقام‏تخاطب، اين «لاتكرم كل فاسق» را در رابطه با اين ماده اجتماع در چهره نصّ ظاهرش‏مى‏كند، و در نتيجه دليل اكرم به ظهور بر وجوب اكرام دلالت دارد. دليل لاتكرم به‏نصّوصيت بر حرمت اكرام دلالت مى‏كند. عنوانش عنوان نصّ و ظاهر است و يكى ازمصاديق نصّ و ظاهر خواهد شد.
    پس اگر بخواهيم اين را به عنوان يك ضابطه محدود مطرح كنيم، ضابطه محدود اين‏است كه «اذا كان هناك دليلان بينهما عموم و خصوص من وجه و كان لاحد الدليلين قدرمتيقن» در مقام تخاطب اما قدر متيقنى كه به مرحله انصّراف نرسد، با اينكه نسبت عموم وخصوص من وجه با وجود قدر متيقن محفوظ است و به هم نخورده است، لكن اثر قدرمتيقن اين است كه ماده اجتماع در رابطه با اين دليلى كه اين قدر متيقنِ اوست به عنوان‏نصّ مطرح مى‏شود، و در رابطه با دليل ديگرى كه اين قدر متيقن او نيست به عنوان ظهورو عنوان تعارض نصّ و ظاهر مطرح است. اين توضيح بيان مرحوم محقق نائينى بود.
    سيدنا الاستاذ الاعظم الامام(ره) دو سه جواب از مرحوم محقق نائينى داده‏اند كه يكى‏دوتا مبنايى است و يا مهم نيست. اما جواب مهمشان جواب آخرى است كه از ايشان‏داده‏اند.

    برگشت قدر متيقن در مقام تخاطب به انصراف

    اما آن يكى دوتا كه مهم نيست و مبنايى هم هست اين است كه مى‏فرمايند: در باب‏مطلق و مقيد، ما براى قدر متيقن در مقام تخاطب، دو مرحله فرض نكرديم، كه قدر متيقن‏در مقام تخاطب، بعضى از موارد، موجب انصّراف شود و بعضى از موارد، موجب‏انصّراف نشود. ما در آنجا بحث كرديم كه قدر متيقن در مقام تخاطب، همان عبارةٌ اخرى‏از انصّراف است و اين طور نيست كه دو مرحله براى متيقن باشد: مرحله قوّيه‏اش ايجاب‏انصّراف بكند و مرحله ضعيفه ايجاب نكند. اين بحث مبنايى است و ما هم در بحث‏مطلق و مقيّد اين بحث را ذكر كرديم.

    عدم وجود تحيّر با علم به قدر متيقن

    اما جواب اصلى و جواب مهمى كه از مرحوم محقق نائينى ذكر مى‏فرمايند اين است‏كه بعد از آن كه متكلم گفت: «اكرم كل عالم» و از طرفى هم گفت: «لاتكرم كل فاسق» شماكه مى‏گوييد: عالم فاسق به عنوان قدر متيقن مطرح است، يعنى چه؟ اين را براى ماروشن بفرماييد. متكلمى الان گفته است: «اكرم كل عالم»، از طرفى هم گفته است:«لاتكرم كل فاسق». حالا بحث آمده است سراغ اين عالم فاسق بدبخت در دنيا و آخرت.آيا الان حكم اين عالم فاسق به صورت بتّى و قطعى براى شما روشن هست يا روشن‏نيست؟
    اينجا ممكن است كه قدر متيقن دو معنا داشته باشد: يك معنايش اين است كه بنده‏مى‏دانم كه اين متكلم، عالم فاسق را نمى‏خواهد اكرام بكند. اگر شما مسأله را مى‏دانيد،اگر ترديدى در اين رابطه براى شما نيست، پس اصلا اين از بحث خارج است، براى‏اينكه بحث، صورت تعارض است و تعارض آن است كه ايجاد تحيّر بكند. يعنى انسان‏سر در گم باشد همان طورى كه من تعبير مى‏كردم. اگر كسى الان از شما بپرسد: عالم‏فاسق وضعش چطورى است؟ چه جواب مى‏دهيد؟ جواب مى‏دهيد كه من مى‏دانم كه‏حرمت اكرام دارد. اگر مى‏دانيد كه بحثى نيست. اگر مى‏دانيد كه تعارضى نيست. اگرمى‏دانيد كه تحيّرى وجود ندارد كه ديگر ما اينجا نصّ و ظاهر نمى‏خواهيم. حكم اين ماده‏اجتماع براى شما روشن است. شما مى‏دانيد كه عالم فاسق حرمت اكرام دارد. آن دودليل هم دو ماده افتراق دارند و وضع هر كدام هم در ماده افتراق روشن است. پس چه‏تعارضى و چه تحيّرى؟ چه سردرگمى اينجا داريد؟ اگر اينجورى مى‏خواهيد بگوييد كه‏اصلاً از بحث خارج مى‏شود.
    اما اگر مسأله را به اين صورت تقرير بكنيد، بگوييد: من نمى‏دانم كه عالم فاسق‏اكرامش حرام است يا نه لكن از حال متكلم به دست آورده‏ام كه اگر فاسقِ غير عالم ازنظر متكلم، حرمت اكرام داشته باشد «بالملازمة، بل بالاولوية» عالم فاسق، حرمت اكرام‏دارد، چون من مى‏دانم كه اين متكلم از عالم فاسق، بيشتر از جاهل فاسق بدش مى‏آيد.اگر جاهل فاسق، حرمت اكرام داشته باشد، قطعاً عالم فاسق هم حرمت اكرام دارد حالا يابالملازمة يا بالاولوية، به معناى اينكه از نظر اين متكلم ما نمى‏توانيم آن دو را از هم جداكنيم.
    به عبارت روشن‏تر: در «لاتكرم كل فاسق» نمى‏شود ماده اجتماع را از ماده افتراق‏جدا كرد. نمى‏شود بگوييم كه «لاتكرم كل فاسق» فاسق غير عالم را بگيرد و ماده اجتماع‏در «اكرم كل عالم» داخل بشود. نمى‏شود جدا كرد، انفكاك ندارد، يا همه حرمت اكرام، ياهيچ كدام حرمت اكرام ندارند. تفكيك اگر قدر متيقن در مقام تخاطب را اينجورى معنا مى‏كنيد كه مرجع اين قدر متيقن درمقام تخاطب، عدم امكان تفكيك بين ماده اجتماع و ماده افتراق در «لاتكرم كل فاسق»است، اينها را نمى‏شود از هم جدا كرد. ايشان مى‏فرمايند: اگر مسأله اينطور شد، راه حل‏چيست؟ آيا راه حل منحصر به اين است كه شما مى‏فرماييد؟ شما مى‏فرماييد: ما ماده‏اجتماع را از اكرِم برداريم و در اختيار لاتكرِم بگذاريم. شما مى‏فرماييد: معناى نصّ وظاهر اين است كه ماده اجتماع را از طريق «اكرم كل عالم» بيرون كنيم و در اختيار«لاتكرم كل فاسق» بگذاريم.

    سرايت تعارض از ماده اجتماع به تمام افراد

    «لنا ان نقول»: يك راه حل دوم وجود دارد. راه حل منحصر به اين نيست كه شمامى‏فرماييد. راه حل اين است كه اگر نتوانيم بين افراد «لاتكرم كل فاسق» جدايى بيندازيم‏به طورى كه عالم فاسق را از تحت او خارج كنيم، اگر فاسق غير عالم، حرمت اكرام‏داشت، لامحاله عالم فاسق هم دارد. نمى‏شود او را جدا كرد. ايشان مى‏فرمايند: حالا كه‏جدايى امكان ندارد، لازمه‏اش اين است كه ما مى‏گوييم: «اكرم كل عالم» با تمام «لاتكرم‏كل فاسق» معارض است، نه تنها با ماده اجتماعش. در صورتى در ماده اجتماع تعارض‏دارند و تعارض از ماده اجتماع، تعدّى و تجاوز نمى‏كند كه ما ماده اجتماع را بتوانيم جداكنيم.
    اما اگر جدايى امكان ناپذير بود به اين نحوى كه شما قدر متيقن را معنا مى‏كنيد، اينجاتعارض بين «لاتكرم و اكرم كل عالم» تنها محدود به ماده اجتماع نمى‏شود، بلكه با تمام«لاتكرم كل فاسق» معارض است براى اينكه بين افراد «لاتكرم كل فاسق» جدا كرد. نه‏مى‏شود گفت: فاسق غير عالم، حرمت ندارد و نه مى‏شود گفت: فاسق عالم حرمت ندارد.يا هيچ كدام نبايد حرمت داشته باشند، يا هر دو بايد حرمت داشته باشند. تفكيك‏نمى‏شود. حالا كه تفكيك نشد، معارضه از مورد اجتماع به مجموع «لاتكرم كل فاسق»سرايت مى‏كند و بايد معامله متعارضين كرد و بايد اخبار علاجيه را پياده كرد، در حالى‏كه شما مى‏خواهيد اينجا مسأله نصّ و ظاهر پس جواب مهم امام بزرگوار با اينكه معمولاً عبارات ايشان خيلى مسأله را روشن‏نمى‏كند، ولى خلاصه مراد ايشان اين است كه اگر قدر متيقن به اين برگشت بكند كه حكم‏ماده اجتماع بدون هيچ تعليقى و بدون هيچ اشتراكى براى شما مشخص است، كه اين ازفرض تعارض، خارج است. و اگر على تقدير براى شما معلوم است، يعنى على تقديراينكه فاسق غير عالم حرمت اكرام داشته باشد، فاسق عالم هم قطعاً حرمت اكرام دارد،لكن من الممكن هيچ كدام حرمت اكرام نداشته باشند كه جاى اين امكان هست. اگراينطور شد و براى قدر متيقن يك چنين معنايى كرديد طبعاً همين معناى قدر متيقن دركلام مرحوم محقق نائينى است. ايشان مى‏فرمايند: راه حل منحصراً آن نيست كه شمامى‏گوييد، يك راهش هم اين است كه بگوييد: معارضه از مورد اجتماع سرايت مى‏كند وتمام دليل را مى‏گيرد و در نتيجه بين «اكرم كل عالم» با «لاتكرم كل فاسق فى المجموع»معارضه وجود دارد و اگر معارضه وجود داشت، اخبار علاجيه بايد پياده شود، نه اينكه‏عنوان نصّ و ظاهر باشد.

    تمرينات

    آيا مى‏توان براى تشخيص نصّ و ظاهر و اظهر و ظاهر، ضابطه‏اى درست كرد چرا
    اولين ضابطه تشخيص نصّ و ظاهر و اظهر و ظاهر را از نظر محقق نائينى توضيح دهيد
    مراتب وجود قدر متيقن در مقام تخاطب را شرح دهيد
    دليل امكان تصوّر فرض سوم براى قدر متيقن در مقام تخاطب چيست
    جواب مبنايى امام(ره) را از محقق نايينى بيان كنيد
    جواب اصلى امام(ره) از محقق نايينى در عدم وجود تحيّر با علم به قدر متيقن چيست