سه شنبه 29 خرداد 1403 - 9 ذيحجه 1445 - 18 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1185 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1185 جلسه 1185
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
گفتيم: نصّ و ظاهر و اظهر و ظاهر از روايات علاجيه، خروج موضوعى و خروجتخصّصى دارند. مرحوم شيخ نصّ و ظاهر را قبول كردند ولى فرمودند: اظهر و ظاهر،خروج حكمى دارد، يعنى اخبار علاجيه در مورد اظهر و ظاهر پياده نمىشود.
متن درس
ضابطه نصّ و ظاهر و اظهر و ظاهر
اما راجع به صغريات نصّ و ظاهر يا اظهر و ظاهر: كجا نصّ و ظاهر تحقق دارد، كجااظهر و ظاهر تحقق دارد؟ البته به يك معنا، اين قابل انضباط و قابل اين نيست كه مابتوانيم يك ضابطه كلى پيدا كنيم كه اين ضابطه، مشخِّص اين باشد كه كجا، صغراى نصّو ظاهر تحقق دارد، كجا موضوع اظهر و ظاهر تحقق دارد و كجا ندارد. به عنوان يكضابطه كلى اصلاً امكان ندارد اين معنا مطرح شود، براى اينكه اين نصّ و ظاهر و اظهر وظاهر و همين طور ظاهرَين مربوط به مقام دلالت است، و دلالت هم بر حسب اختلافمقامات و اختلاف موارد فرق مىكند لذا نمىشود يك ضابطه كليهاى كه جامع و مانعباشد براى آن ذكر كرد. لكن در كلمات محققين از اصوليين، مواردى از كليات آن را البتهبا اينكه همه موارد را نمىگيرد ذكر كردهاند.
اين كليات هم در كلام مرحوم محقق خراسانى به صورت مختصر هست و هم دركلام ديگران، و از همه جامعتر و شاملتر و بهتر، مرحوم محقق نائينى(اعلى الله مقامهالشريف)، اينها را تحت يك كلياتى درآورده است، آن هم نه به عنوان اينكه منحصراً اينموارد باشد. در موردى كه اين كليات وجود داشته باشد، يك قسمتش را ايشانمىفرمايد: نصّ و ظاهر است، يك قسمتش را هم مىفرمايند: اظهر و ظاهر است. به اينمعنا كه در موارد وجود اين عناوين نصّ و ظاهر و اظهر و ظاهر است، اما نه اينكه نصّ وظاهر منحصراً اينها باشد و اظهر و ظاهر منحصراً اينها باشد. عرض كردم: آن قابل ايننيست كه كسى يك ضابطه كليه برايش پس محور بحث ما، تشخيص موضوع نصّ و ظاهر و اظهر و ظاهر است، و اينكه آيادر فلان مورد، نصّ و ظاهر تحقق دارد يا ندارد؟ عرض كردم كه ايشان جدا كرده است،يك مواردى را در نصّ و ظاهر مندرج كردهاند و يك مواردى را هم در اظهر و ظاهرمندرج كردهاند.
ضابطه تشخيص نصّ و ظاهر و اظهر و ظاهر از نظر محقق نائينى(ره)
از جمله مواردى كه در نصّ و ظاهر مندرج كردهاند يعنى هر كجا اين معنا تحققداشته باشد، عنوان نصّ و ظاهر تحقق دارد و اگر نصّ و ظاهر شد، طبعاً نصّ بر ظاهر،تقدّم دارد و عنوان اخبار علاجيه تحقق پيدا نمىكند، اگر ما دو دليل داشته باشيم كهنسبت اين دو دليل عموم و خصوص من وجه باشد. طبعاً دو دليلى كه نسبتش عموم وخصوص من وجه باشد در ماده اجتماع فعلاً و ابتداءً بينشان معارضه و تعارض تحققدارد. مثلا يك دليل مىگويد: «اكرم كل عالم»، يك دليل هم مىگويد: «لاتكرم كل فاسق»نه «كل فاسق من العلماء». نسبت بين عالم و فاسق، عموم و خصوص من وجه است وتعارض اين دو دليل، ابتداءً در ماده اجتماعشان است. اگر يك عالم فاسق داشته باشيم،«اكرم العلماء» دلالت بر وجوب اكرام مىكند و «لاتكرم كل فاسق» دلالت بر حرمتاكرامش مىكند. در ماده اجتماع، دو حكم متعارض وجود دارد.
اگر مسأله به همين مقدار باشد، اينجا نصّ و ظاهرى وجود ندارد و عنوان، عنوانتعارض است براى اينكه «اكرم كل عالم» در وجوب اكرام كلّ عالم ظهور دارد. «لاتكرمكلّ فاسق» نيز در حرمت اكرام كل فاسق ظهور دارد. اين ظهورين هيچ كدام بر ديگرىتقدّم ندارد. هر دو هم به نحو عام وارد شدهاند. او كل عالم است و اين كل فاسق است.لفظ دال بر عمومش هم واحد است. اگر به همين مقدار محدود شود اين در تعارضداخل است و مسائل اخبار علاجيه بايد در آن مطرح شود.
مىگويند: ممكن است يك جهتى اينجا وجود پيدا بكند كه آن جهت به يكى از دودليل، نصّوصيت بدهد، يعنى يكى از دو دليل را از مرتبه ظهور به مرتبه نصّ برساند. آنجهت، وجود قدر متيقن در مقام تخاطب است.
مراتب وجود قدر متيقن در مقام تخاطب
ايشان مىفرمايند: ما در بحث مطلق و مقيّد گفتيم: قدر متيقن در مقام تخاطب، دومرتبه و دو فرد دارد: يك مرتبه آن، مرتبه قويه قدر متيقن در مقام تخاطب است كهنتيجهاش عبارت از انصّراف است. با اينكه لفظ، مطلق است با اينكه دليل، اطلاق داردولى قوّت آن قدر متيقن در مقام تخاطب، كار را به جايى رسانده است كه اين مطلق، بهمقيّد انصّراف پيدا كرده است، و تنها روى مقيّد پياده مىشود. مثل اينكه متكلم از اولحكم را مقيّداً مطرح كرده است. معناى انصّراف اين است.
اما يك مرتبه از قدر متيقن در مقام تخاطب داريم كه به اين قوّت و به اين شدّتنيست كه مسأله انصّراف را به وجود بياورد، اما در عين حال بىاثر هم نيست. اثرش ايناست كه براى دليل در رابطه با خودش، نصّوصيت مىفرمايند: همين جايى كه متكلم مىگويد: «لاتكرم كلّ فاسق»، و ما از وضع اينمتكلم و از حال او به دست آوردهايم كه اين يك آدم خيلى متعصبِ متعهد مقدّسى استكه اگر يك فاسقى عالم نباشد، خيلى از او بدش نمىآيد، بدش مىآيد ولى نه شديد امااگر - خداى نكرده - يك عالمى فاسق شد، اين از عالم فاسق خيلى بدش مىآيد، عالمفاسق را خيلى مبغوض دارد و از عالم فاسق خيلى ناراحت است، به طورى كه از فاسقغير عالم، از يك عوام فاسق به آن مقدارها و به اين ميزان، بغض و كراهت ندارد. اگر مايك چنين خصوصيتى را در رابطه با اين متكلم به دست آورديم، وقتى كه متكلم با اينروحيه، با اين حال مىگويد: «لاتكرم كل فاسق»، در رابطه با اين دليل، عالم فاسق بهعنوان قدر متيقن در مقام تخاطب در اين دليل مطرح است. البته نه اينكه سبب بشود كه«لاتكرم كل فاسق» را به خودش منحصر بكند. اگر به مرحله انصّراف برسد، معناىانصّراف اين است كه «لاتكرم كل فاسق» اصلاً به فاسق عالم انصّراف دارد و اگر به فاسقعالم، انصّراف پيدا كرد نسبت اين دليل با «اكرم العلماء» ديگر از عام و خاص من وجهبيرون مىرود. نسبتشان عموم و خصوص مطلق مىشود و در عموم و خصوص مطلقگفتيم: اصلاً معارضهاى بين الدليلين وجود ندارد. پس به اين درجه نيست كه «لاتكرم كلفاسق» را به خصوص عالم فاسق منصّرف بكند اما به اين مقدار هست كه چون ما ازخارج، وضع اين متكلم را مىدانيم وقتى كه مىگويد: «لاتكرم كل فاسق»، فاسق عالم بهعنوان قدر متيقن در مقام تخاطب در رابطه با اين دليل مطرح است و اثر قدر متيقن درمقام تخاطب اين مىشود كه «لاتكرم كل فاسق» به عنوان اينكه فاسق عالم قدر متيقناست، دلالتش در رابطه با او از ظهور خارج مىشود و عنوان نصّى پيدا مىكند.
نتيجه اين مىشود كه در اين ماده اجتماع بين دو دليل متعارض كه عبارت از عالمفاسق باشد، «اكرم العلماء» به ظهور دلالت بر وجوب اكرامش مىكند، اما «لاتكرم كلفاسق» به عنوان نصّ دلالت بر حرمت اكرامش مىكند، و در مقامى كه نصّ و ظاهرتعارض بكنند، نصّ تقدم دارد.
پس در حقيقت اينجا سه حالت وجود دارد:
يك وقت اين است كه اصلاً قدر متيقن در مقام تخاطب وجود ندارد. اگر وجودنداشت، دلالت اين دو دليل در رابطه با ماده اجتماع، دلالت بالظهور است و كاملاً بينآنها در ماده اجتماع معارضه وجود دارد.
نقطه مقابل اين فرض، آنجايى است كه مسأله انصّراف در كار باشد يعنى قدر متيقندر مقام تخاطب به مرحلهاى برسد كه وقتى متكلم گفت: «لاتكرم كل فاسق» مثل اينكهگفته: «لاتكرم كل فاسق عالم». معناى انصّراف اين است. اگر اين طور باشد، اين ديگرمسأله عموم و خصوص من وجه نيست بلكه عموم و خصوص مطلق است و همانحرفهايى را كه در عام و خاص و تقدّم عام بر خاص مطرح مىكرديم اينجا مطرح است.
امكان تصوّر فرض سوم براى قدر متيقن در مقام تخاطب
اما آن فرض ما يك فرض بين بين است. نه اين است كه قدر متيقن وجود نداشتهباشد و نه اين است كه قدر متيقن براى كلام، انصّراف به وجود آورده باشد. هم قدرمتيقن هست و هم براى كلام ايجاد انصّراف نكرده است. اينجا حكم سومى پيدا مىكند.حكم سوم اين است كه نه مسأله معارضه مطرح است كه در آن فرض بود و نه مسألهعموم و خصوص مطلق مطرح است، بلكه مسأله اين است كه وجود قدر متيقن در مقامتخاطب، اين «لاتكرم كل فاسق» را در رابطه با اين ماده اجتماع در چهره نصّ ظاهرشمىكند، و در نتيجه دليل اكرم به ظهور بر وجوب اكرام دلالت دارد. دليل لاتكرم بهنصّوصيت بر حرمت اكرام دلالت مىكند. عنوانش عنوان نصّ و ظاهر است و يكى ازمصاديق نصّ و ظاهر خواهد شد.
پس اگر بخواهيم اين را به عنوان يك ضابطه محدود مطرح كنيم، ضابطه محدود ايناست كه «اذا كان هناك دليلان بينهما عموم و خصوص من وجه و كان لاحد الدليلين قدرمتيقن» در مقام تخاطب اما قدر متيقنى كه به مرحله انصّراف نرسد، با اينكه نسبت عموم وخصوص من وجه با وجود قدر متيقن محفوظ است و به هم نخورده است، لكن اثر قدرمتيقن اين است كه ماده اجتماع در رابطه با اين دليلى كه اين قدر متيقنِ اوست به عنواننصّ مطرح مىشود، و در رابطه با دليل ديگرى كه اين قدر متيقن او نيست به عنوان ظهورو عنوان تعارض نصّ و ظاهر مطرح است. اين توضيح بيان مرحوم محقق نائينى بود.
سيدنا الاستاذ الاعظم الامام(ره) دو سه جواب از مرحوم محقق نائينى دادهاند كه يكىدوتا مبنايى است و يا مهم نيست. اما جواب مهمشان جواب آخرى است كه از ايشاندادهاند.
برگشت قدر متيقن در مقام تخاطب به انصراف
اما آن يكى دوتا كه مهم نيست و مبنايى هم هست اين است كه مىفرمايند: در بابمطلق و مقيد، ما براى قدر متيقن در مقام تخاطب، دو مرحله فرض نكرديم، كه قدر متيقندر مقام تخاطب، بعضى از موارد، موجب انصّراف شود و بعضى از موارد، موجبانصّراف نشود. ما در آنجا بحث كرديم كه قدر متيقن در مقام تخاطب، همان عبارةٌ اخرىاز انصّراف است و اين طور نيست كه دو مرحله براى متيقن باشد: مرحله قوّيهاش ايجابانصّراف بكند و مرحله ضعيفه ايجاب نكند. اين بحث مبنايى است و ما هم در بحثمطلق و مقيّد اين بحث را ذكر كرديم.
عدم وجود تحيّر با علم به قدر متيقن
اما جواب اصلى و جواب مهمى كه از مرحوم محقق نائينى ذكر مىفرمايند اين استكه بعد از آن كه متكلم گفت: «اكرم كل عالم» و از طرفى هم گفت: «لاتكرم كل فاسق» شماكه مىگوييد: عالم فاسق به عنوان قدر متيقن مطرح است، يعنى چه؟ اين را براى ماروشن بفرماييد. متكلمى الان گفته است: «اكرم كل عالم»، از طرفى هم گفته است:«لاتكرم كل فاسق». حالا بحث آمده است سراغ اين عالم فاسق بدبخت در دنيا و آخرت.آيا الان حكم اين عالم فاسق به صورت بتّى و قطعى براى شما روشن هست يا روشننيست؟
اينجا ممكن است كه قدر متيقن دو معنا داشته باشد: يك معنايش اين است كه بندهمىدانم كه اين متكلم، عالم فاسق را نمىخواهد اكرام بكند. اگر شما مسأله را مىدانيد،اگر ترديدى در اين رابطه براى شما نيست، پس اصلا اين از بحث خارج است، براىاينكه بحث، صورت تعارض است و تعارض آن است كه ايجاد تحيّر بكند. يعنى انسانسر در گم باشد همان طورى كه من تعبير مىكردم. اگر كسى الان از شما بپرسد: عالمفاسق وضعش چطورى است؟ چه جواب مىدهيد؟ جواب مىدهيد كه من مىدانم كهحرمت اكرام دارد. اگر مىدانيد كه بحثى نيست. اگر مىدانيد كه تعارضى نيست. اگرمىدانيد كه تحيّرى وجود ندارد كه ديگر ما اينجا نصّ و ظاهر نمىخواهيم. حكم اين مادهاجتماع براى شما روشن است. شما مىدانيد كه عالم فاسق حرمت اكرام دارد. آن دودليل هم دو ماده افتراق دارند و وضع هر كدام هم در ماده افتراق روشن است. پس چهتعارضى و چه تحيّرى؟ چه سردرگمى اينجا داريد؟ اگر اينجورى مىخواهيد بگوييد كهاصلاً از بحث خارج مىشود.
اما اگر مسأله را به اين صورت تقرير بكنيد، بگوييد: من نمىدانم كه عالم فاسقاكرامش حرام است يا نه لكن از حال متكلم به دست آوردهام كه اگر فاسقِ غير عالم ازنظر متكلم، حرمت اكرام داشته باشد «بالملازمة، بل بالاولوية» عالم فاسق، حرمت اكرامدارد، چون من مىدانم كه اين متكلم از عالم فاسق، بيشتر از جاهل فاسق بدش مىآيد.اگر جاهل فاسق، حرمت اكرام داشته باشد، قطعاً عالم فاسق هم حرمت اكرام دارد حالا يابالملازمة يا بالاولوية، به معناى اينكه از نظر اين متكلم ما نمىتوانيم آن دو را از هم جداكنيم.
به عبارت روشنتر: در «لاتكرم كل فاسق» نمىشود ماده اجتماع را از ماده افتراقجدا كرد. نمىشود بگوييم كه «لاتكرم كل فاسق» فاسق غير عالم را بگيرد و ماده اجتماعدر «اكرم كل عالم» داخل بشود. نمىشود جدا كرد، انفكاك ندارد، يا همه حرمت اكرام، ياهيچ كدام حرمت اكرام ندارند. تفكيك اگر قدر متيقن در مقام تخاطب را اينجورى معنا مىكنيد كه مرجع اين قدر متيقن درمقام تخاطب، عدم امكان تفكيك بين ماده اجتماع و ماده افتراق در «لاتكرم كل فاسق»است، اينها را نمىشود از هم جدا كرد. ايشان مىفرمايند: اگر مسأله اينطور شد، راه حلچيست؟ آيا راه حل منحصر به اين است كه شما مىفرماييد؟ شما مىفرماييد: ما مادهاجتماع را از اكرِم برداريم و در اختيار لاتكرِم بگذاريم. شما مىفرماييد: معناى نصّ وظاهر اين است كه ماده اجتماع را از طريق «اكرم كل عالم» بيرون كنيم و در اختيار«لاتكرم كل فاسق» بگذاريم.
سرايت تعارض از ماده اجتماع به تمام افراد
«لنا ان نقول»: يك راه حل دوم وجود دارد. راه حل منحصر به اين نيست كه شمامىفرماييد. راه حل اين است كه اگر نتوانيم بين افراد «لاتكرم كل فاسق» جدايى بيندازيمبه طورى كه عالم فاسق را از تحت او خارج كنيم، اگر فاسق غير عالم، حرمت اكرامداشت، لامحاله عالم فاسق هم دارد. نمىشود او را جدا كرد. ايشان مىفرمايند: حالا كهجدايى امكان ندارد، لازمهاش اين است كه ما مىگوييم: «اكرم كل عالم» با تمام «لاتكرمكل فاسق» معارض است، نه تنها با ماده اجتماعش. در صورتى در ماده اجتماع تعارضدارند و تعارض از ماده اجتماع، تعدّى و تجاوز نمىكند كه ما ماده اجتماع را بتوانيم جداكنيم.
اما اگر جدايى امكان ناپذير بود به اين نحوى كه شما قدر متيقن را معنا مىكنيد، اينجاتعارض بين «لاتكرم و اكرم كل عالم» تنها محدود به ماده اجتماع نمىشود، بلكه با تمام«لاتكرم كل فاسق» معارض است براى اينكه بين افراد «لاتكرم كل فاسق» جدا كرد. نهمىشود گفت: فاسق غير عالم، حرمت ندارد و نه مىشود گفت: فاسق عالم حرمت ندارد.يا هيچ كدام نبايد حرمت داشته باشند، يا هر دو بايد حرمت داشته باشند. تفكيكنمىشود. حالا كه تفكيك نشد، معارضه از مورد اجتماع به مجموع «لاتكرم كل فاسق»سرايت مىكند و بايد معامله متعارضين كرد و بايد اخبار علاجيه را پياده كرد، در حالىكه شما مىخواهيد اينجا مسأله نصّ و ظاهر پس جواب مهم امام بزرگوار با اينكه معمولاً عبارات ايشان خيلى مسأله را روشننمىكند، ولى خلاصه مراد ايشان اين است كه اگر قدر متيقن به اين برگشت بكند كه حكمماده اجتماع بدون هيچ تعليقى و بدون هيچ اشتراكى براى شما مشخص است، كه اين ازفرض تعارض، خارج است. و اگر على تقدير براى شما معلوم است، يعنى على تقديراينكه فاسق غير عالم حرمت اكرام داشته باشد، فاسق عالم هم قطعاً حرمت اكرام دارد،لكن من الممكن هيچ كدام حرمت اكرام نداشته باشند كه جاى اين امكان هست. اگراينطور شد و براى قدر متيقن يك چنين معنايى كرديد طبعاً همين معناى قدر متيقن دركلام مرحوم محقق نائينى است. ايشان مىفرمايند: راه حل منحصراً آن نيست كه شمامىگوييد، يك راهش هم اين است كه بگوييد: معارضه از مورد اجتماع سرايت مىكند وتمام دليل را مىگيرد و در نتيجه بين «اكرم كل عالم» با «لاتكرم كل فاسق فى المجموع»معارضه وجود دارد و اگر معارضه وجود داشت، اخبار علاجيه بايد پياده شود، نه اينكهعنوان نصّ و ظاهر باشد.
تمرينات
آيا مىتوان براى تشخيص نصّ و ظاهر و اظهر و ظاهر، ضابطهاى درست كرد چرا
اولين ضابطه تشخيص نصّ و ظاهر و اظهر و ظاهر را از نظر محقق نائينى توضيح دهيد
مراتب وجود قدر متيقن در مقام تخاطب را شرح دهيد
دليل امكان تصوّر فرض سوم براى قدر متيقن در مقام تخاطب چيست
جواب مبنايى امام(ره) را از محقق نايينى بيان كنيد
جواب اصلى امام(ره) از محقق نايينى در عدم وجود تحيّر با علم به قدر متيقن چيست
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...