سه شنبه 29 خرداد 1403 - 9 ذيحجه 1445 - 18 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1167 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1167 جلسه 1167
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
ما علّت تقدم را در تعارض استصحابين در آن قسمى كه سببيت و مسببيت شرعيهمطرح بود، ذكر كرديم و گفتيم: در حقيقت، اينجا استصحابى داريم كه در سبب جارىمىشود و موضوع حكم دليل اجتهادى را منقّح مىكند و به عنوان حاكم در رابطه باموضوع دليل اجتهادى، بر دليل اجتهادى تقدّم پيدا مىكند و بعد آن دليل اجتهادى بهميدان استصحاب مسببى مىرود. به اين كيفيت كه با وجود دليل اجتهادى، ديگر مجالىبراى استصحاب مسببى باقى نمىماند و دليل اجتهادى بر استصحاب، ورود دارد براىاينكه مفاد استصحاب، «لاتنقض الحجّة باللاحجّة» است و خود دليل اجتهادى فى نفسهحجّة كه اينها را توضيح داديم.
متن درس
تعارض استصحابين سببى و مسببى غير شرعى
در تعارض استصحابين، دو قسم ديگر باقى مانده است كه اينها را هم بايد ملاحظهبكنيم: يكى آنجايى كه سببيت و مسببيتِ غير شرعيه باشد. اين غير شرعى چه عقلى باشديا عادى باشد، سببيتى است كه به شارع و شرع ارتباط ندارد مثل همان مثال معروف كهشما در نبات لحيه زيد شك مىكنيد و منشأ شك شما اين است كه آيا حيات زيد باقىاست يا حيات زيد منتفى شده است. اگر حيات زيد باقى باشد، براى نبات لحيهاشسببيّت عاديه دارد و اگر حيات زيد منتفى شده باشد، طبعاً ديگر نبات لحيه هم تحقق پيدانكرده است.
در اينجا فرض كنيد كه ما دوتا استصحاب متعارض داريم. زيد ده ساله بوده كه ازشما غائب شده است در حال ده سالگى، از يك طرف، حيات متيقنه داشته است و ازطرف ديگر، عدم نبات لحيه او نيز متيقن بوده. در بچه ده ساله، متيقناً نبات لحيه نبودهاست. ده سال از اين جريان گذشت حالا شما از طرفى شك مىكنيد كه آيا حيات زيدباقى است، يا نه؟ در رابطه با زيد اخبار گوناگون مىشنويد و در نتيجه شك مىكنيد كه آيازيد در اين شرائط، حيات دارد يا نه و از طرفى ديگر، شك مىكنيد در اينكه آيا لحيه اوروئيده و نبات لحيه براى او پيدا شده است يا نه؟ علت اينكه اين شك را هم مطرحمىكنيم، فرض كنيد شما نذر كردهايد كه اگر روزى براى زيد نبات لحيه پيدا شد، بهشكرانه اين، مثلاً صد تومان صدقه بدهيد كه يك اثر شرعى بر نبات لحيه ترتب پيدا بكندو الا اگر اثر شرعى نداشته باشد، استصحاب نفياً و اثباتاً جارى نمىشود.
پس شما شك داريد در اينكه نبات لحيه تحقق پيدا كرده است يا نه و منشأ شك شمااين است كه آيا زيد حياتش ادامه پيدا كرد يا حياتش منتفى شد؟ اگر حيات او تا به امروز،باقى باشد، طبعاً نبات لحيه به حسب عادت براى او پيدا شده است و اگر موضوع حيات،منتفى شده باشد، ديگر نبات لحيه معنى ندارد كه تحقق پيدا بكند.
ابتدا به لحاظ دو حالت سابقه يقينيه، ما دو استصحاب داريم براى اينكه در سن دهسالگى كه هنوز به سفر نرفته بود و غايب نشده بود هم داراى حيات متيقنه بود و هم بهطور يقين عدم نبات لحيه داشت. با توجه به اين دو حالت سابقه متيقنه، ابتداءً دواستصحاب جارى مىشود: از طرفى استصحاب بقاى حيات زيد، جريان پيدا مىكند كهلازمه اين استصحاب، بقاى حيات زيد است و از طرف ديگر، استصحاب عدم نباتلحيه زيد جريان پيدا مىكند براى اينكه حالت سابقه متيقنه، عدم نبات بوده است.
نتيجه اين است كه ما الان بر طبق استصحابين، هم بايد حكم بكنيم به حيات زيد و همحكم بكنيم به عدم نبات لحيه زيد در حالى كه به حسب عادت، علم اجمالى به خلافاين معنى هست؛ يعنى اجمالاً يقين داريم كه يا حيات نبايد باشد و يا عدم نبات لحيه، بهنبات تبديل شده باشد. به عبارت ديگر: علم اجمالى به انتقاض حالت سابقه در يكى ازاين دو استصحاب داريم و اين علم اجمالى، القاء تعارض مىكند، بين اين دو معارضهايجاد مىكند. معارضه به خاطر علم اجمالى به انتقاض حالت سابقه در يكى از اين دواستصحاب است.
عدم تقدّم اصل سببى غير شرعى بر اصل مسببى آن
حالا بحث اين است كه آيا آن راهى كه ما در سببيّت و مسببيّت شرعيه طى كرديم رانمىشود در اينجا طى كرد؟ آيا آن راه در اينجا باز نيست و از آن طريق نمىتوانيم مسألهرا در اينجا حل كنيم؟
جواب، منفى است. آن حرفها در اينجا جريان ندارد براى اينكه شك سبيى شمامسأله حيات زيد است. شما وقتى كه استصحاب حيات زيد را جارى مىكنيد با آنتقريب كه ما در استصحابات موضوعيه عرض كرديم كه گفتيم: استصحابات موضوعيهمانند استصحابات حكميه، شما را متعبّد به بقاى مستصحب مىكند و استصحاب درموضوعات و احكام، يك لسان دارد و «لاتنقض اليقين بالشك» با يك عبارت پياده شدهاست و دوتا معنا براى استصحاب موضوع و استصحاب حكم نمىتوانيم داشته باشيم.در هر دو استصحاب، معناى «لاتنقض اليقين بالشك»، تعبّد به بقاى مستصحب استمنتها اگر مستصحب شما، حكم باشد؛ يعنى قضيهاى كه مشتمل بر حكم است ومحمولش عبارت از حكم شرعى است مثل «صلاة الجمعة واجبةٌ»، استصحاب شما را بهبقاى وجوب نماز جمعه متعبّد مىكند و اگر مستصحب شما يك قضيه باشد كه محمولآن قضيه، موضوع در ادله احكام است مثل «هذا المايع خمرٌ» كه «هذا المايع كان خمراًيقيناً و الان هذا المايع يكون مشكوكاً الخمرية»، استصحاب شما را به بقاى «خمرية هذاالمايع» متعبّد مىكند و به تعبير روشنتر: شما را به بقاى اين قضيه «هذا المايع خمرٌ»متعبّد مىكند. اين تقريباً لسان روشن استصحاب است.
اين معنى را وقتى كه در حيات زيد پياده كرديم، اولين چيزى كه در باب زيد شكداريد، مسأله حيات زيد است. مىگوييم: حيات زيد، موضوع است يا حكم است؟ شمإے؛ظظظمىگوييد: حيات زيد موضوع است. مىگوييم: خيلى خوب، استصحاب حيات را جارىبكنيد. معناى استصحاب حيات، اين است كه «انّ زيداً حىٌّ تعبّداً» تعبّد به بقاى حياتزيد است. حالا كه شما به بقاى حيات زيد، متعبّد شديد، اين تعبّد به بقاى حيات زيد، چهنقشى دارد و چه اثرى براى آن ترتب پيدا مىكند؟ مىگوييم: برويد سراغ ادله شرعيه كهآثار را روى حيات زيد و روى حيات انسان بار كرده است. دليل شرعى مىگويد: «اذاكان الانسان حيّاً لا يجوز تقسيم امواله، لا يجوز التزويج بزوجته، لا يجوز التصرف بدوناذنه فى ماله».
شما با استصحاب حيات زيد، تعبّد به بقاى حيات را ثابت كرديد و با اين تعبّد بهبقاى حيات، موضوع تعبّدى براى اين ادله شرعيه
عدم ارتباط بين استصحاب حيات و نبات لحيه
سؤال اينجاست كه ما چگونه مىتوانيم بين استصحاب حيات با آن اثر شرعى كه برنبات لحيه مترتب است، ايجاد ارتباط بكنيم؟ ما چگونه مىتوانيم اين دو را به هم مربوطبكنيم؟ استصحاب حيات مىگويد: من تو را متعبّد به حيات مىكنم. اثر شرعى مىگويد:نبات لحيه «يترتب عليه هذا الاثر». آن وقت ما با استصحاب حيات در رابطه با اين اثرشرعى مترتب بر نبات لحيه، چه معاملهاى بكنيم؟ بگوييم: دارد موضوعش را توسعهمىدهد؟ با استصحاب حيات كه ما نبات لحيه را اثبات نكرديم. نبات لحيه به عنوان يكلازم عقلى است و لازم عقلى بر استصحاب مترتب نمىشود. در بحث اصل مثبت، اينمطلب به تفصيل صحبت شد و روشن كرديم. پس ما اينجا چه كار بكنيم؟ اگر بخواهيماستصحاب حيات زيد را نسبت به آن دليلى كه يك اثر شرعى بر نبات لحيه زيد مترتبكرده است، مقدم بداريم، به همان نحو كه در سببيت و مسببيّت شرعيه، پياده مىكرديم،مىبينيم اينجا نمىشود.
آنجا مىگفتيم: طهارت آب را كه استصحاب كرديد، موضوع «كل طاهرٍ مطهّر» در همان سببيت و مسببيت شرعيه هم ديديد كه با يك تقريب مشكلى آن راه را طىكرديم و تقدّم را بيان كرديم اما در اينجا، همين طور چشم را ببنديم بگوييم: چون شك مادر نبات و عدم نبات لحيه زيد، مسبب از شك در بقاء حيات و عدم بقاء حيات است،حالا كه اين دوتا استصحاب با هم تعارض پيدا كردند، ما استصحاب را در شك سببىجارى بكنيم و در شك مسببى كنار بگذاريم. به چه دليل اين كار را بكنيم؟
فقدان ملاك تقدّم استصحاب سببى بر مسببى در مانحن فيه
تقدم استصحاب سببى بر مسببى، ملاك دارد و ملاكش همان مسأله صغرويت وكبرويت بود كه آن ملاك اينجا انحراف پيدا مىكند. استصحاب حيات زيد، زيد را داخلدر آن كبراهاى «اذا كان الانسان حيّاً» مىكند، آن آثار را بر رويش بار مىكند اما اينكبراى ديگرى كه ما اينجا داريم كه استصحاب سببى در نفى موضوعش جريان پيدامىكند، هر چه انسان فشار بياورد، استصحاب حيات زيد نمىتواند به اين كبرا ارتباطپيدا بكند. بر حيات زيد آثار حيات بار مىشود اما اين اثر بر حيات بار نشده است، اين برنبات لحيه بار شده و شما بايد يا يك نبات لحيه وجدانى احراز كنيد و يا نبات لحيهتعبّدى. كدام دليل شما را بر نبات لحيه متعبّد كرده است؟ كدام دليل اين موضوع نباتلحيه را تعبّداً براى شما ثابت كرده است؟
اگر يك دليل تعبّدى، مسأله نبات لحيه را ولو به عنوان تعبّد، براى ما ثابت مىكرد، مااين اثر شرعى نبات لحيه را بار مىكرديم ولى فرض اين است كه آن دليل تعبّدى ما،مجرايش استصحاب حيات است. موضوع، حيات است و نبات لحيه، لازمه عادىاوست و ما در بحث اصل مثبت، اين معنا را ثابت كرديم كه استصحاب نمىتواند لوازمعادى و لوازم عقلى مستصحب و همين طور آثار شرعى مترتب بر لوازم عادى و لوازمعقلى را بار بكند. ما نمىتوانيم در اينجا مسأله تقدّم را مطرح كنيم. نه ورود در كار استو نه حكومت در كار است بلكه آنكه در كار است، عدم ارتباط است. او مستصحبحيات زيد است، اين هم مستصحب عدم نبات لحيه زيد است. او يك آثار شرعى خاصبه خود دارد، در اين هم يك اثر شرعى به واسطه نذر روى نبات لحيه بار شده است. پساينجا مسأله تقدّم استصحاب سببى بر مسببى به هيچ وجه نمىتواند مطرح باشد.
عدم تقدّم استصحاب عدم نوم بر استصحاب وضو در صحيحه زراره
از اينجا جواب يك مسألهاى كه در اوائل كتاب استصحاب، ذكر كرديم و جاى بحثشاينجاست، روشن مىشود. بد نيست كه اشارهاى به آن حرف بشود. دليل استصحابچندتا روايت مهم بود كه مهمترين روايتش صحيحه اولاى زراره بود كه در آن صحيحه،زراره از امام سؤال كرده بود كه در صورتى كه شك در نوم داشته باشد كه معنايش ايناست كه نمىداند كه آيا نوم تحقق پيدا كرد يا نه، بعد از آن كه امام ملاك در نوم را عبارتاز نوم الاذن و نوم القلب مىداند كه معناى نوم الاذن اين است كه گوش انسان چيزىنشود و معناى نوم القلب اين است كه انسان در حال تفكر نباشد؛ يعنى در حالى نباشد كهبتواند روى يك مسألهاى فكر بكند و يك چيزى را به خاطر بياورد. آن وقت زراره سؤالكرد كه «ان حرِّك فى جنبه شىء و هو لايعلم»؛ يعنى اگر در نزديكى و كنار انسان، يكچيز حركت داده بشود، رفت و آمد بشود، سر و صدايى بشود و انسان نفهمد كه آيا دراينجا نوم تحقق پيدا كرده است يا نه؟ وضو باطل شده است يا نه، چه بايد بكند؟ امام درجواب مىفرمايد: تا يقين پيدا نكند كه نوم تحقق پيدا كرده، اثرى بار نمىشود. چرا؟براى اينكه مادامى كه يقين به نوم ندارد، استصحاب بقاى وضو، جريان پيدا مىكند و الاّتعبير در روايت اين است كه «فانّه على يقين من وضوئه و لاينبغى له أن ينقض اليقينبالشك».
اينجا اين اشكال به اين روايت شده است كه اين آدم كه شك دارد در اينكه وضو دارديا ندارد، اين شكش مسبب از اين است كه آيا نوم تحقق پيدا كرد يا تحقق پيدا نكرد؟وقتى كه زراره چنين سؤالى مىكند؛ يعنى من شك دارم كه نوم تحقق پيدا كرد يا نه. اماممىفرمايد: مادامى كه يقين به نوم پيدا نكردى، استصحاب بقاى وضو جريان پيدا مىكند.اشكال شده بود كه چرا امام استصحاب بقاى وضو را در اينجا جارى كردند در حالى كهشك در بقاى وضو، مسبب از شك در نوم و عدم نوم است؟ چرا زراره شك دارد دراينكه وضو دارد يا نه؟ براى اينكه شك دارد كه نوم تحقق پيدا كرده يا نه. روى قاعدهسببى و مسببى، امام بايد استصحاب را در سبب جارى بكند، استصحاب را در عدم نومبايد جارى بكند.
به عبارت روشنتر: آنجايى كه امام فرمود: «و الاّ فانّه على يقين من وضوئه»، حق اينبود كه بفرمايد: «فانّه على يقين من عدم النوم و لاينبغى له» اينكه يقين به عدم نوم را نقضبكند چون استصحاب عدم نوم جارى مىشود. چه شد كه امام به استصحاب عدم نوم بااينكه استصحاب سببى است، اعتنا نكردند و بلكه استصحاب را در رابطه با مسبب كهعبارت از وضو است، جارى كردند و فرمودند: «فانّه على يقين من وضوئه و لاينبغى لهأن ينقض اليقين بالشك»؟
علت عدم تقدّم استصحاب عدم نوم بر استصحاب وضو در صحيحه زراره
در جواب از آن اشكال عرض كرديم: جواب همين است كه سببيت و مسببيت درآنجا شرعى نيست؛ يعنى بين وضو و عدم نوم، سببيت و مسببيت عقليه است. اگر بگوييد:مگر شارع نوم را ناقض وضو قرار نداده؟ مىگوييم: چرا، شارع «جعل النوم ناقضاً» اما ماكه نمىخواهيم استصحاب نوم بكنيم. آن طرف قصه را ديگر شارع نفرموده است. آنطرف قصه عقلى است. مثلا الان كه در منزل وضو گرفتيد و بيرون آمديد (در غير صورتشك) الان چه كسى مىگويد: شما وضو داريد؟ چه كسى الان حكم مىكند به اينكه شماوضو داريد؟ عقل شما. براى اينكه عقل مىگويد: شارع چند چيز را ناقض قرار دادهاست و معناى ناقضيت اين است كه اگر اينها نباشد، وضو هست. اين وضو هست. عقلالان به شما مىگويد: «أنتم على وضوء» و الا كدام دليل شرعى گفته كه اگر شما نواقضوضو را انجام ندهيد «على وضوء» هستيد؟ دليل شرعى آن طرف مسأله را بيان كردهاست. دليل شرعى گفته: «النوم ناقضٌ». اگر نوم آمد، شارع مىگويد: تو وضو ندارى. اگربول آمد، شارع مىگويد: شما وضو نداريد. اگر نواقض ديگر آمد، شارع مىگويد: شماوضو نداريد اما اگر نواقض نيامد، چه كسى مىگويد: شما وضو داريد؟ آن حكم عقلاست.
عقل مىگويد: «اذا جعل الشارع النوم ناقضاً فاذا لم يكن هناك نوم فالوضوء باق، هذاحكم العقل». لذا در مورد روايت زراره، استصحاب عدم نوم اثر شرعى ندارد.استصحاب سببى است اما استصحاب عدم نوم وضو را ثابت نمىكند. وضو لازمه عقلىعدم نوم است. وضو و بقاى وضو با عدم النوم، حكمٌ عقلى. لذا اگر شما بخواهيداستصحاب عدم نوم را جارى بكنيد، «ما الذى يترتب عليه من الاثر الشرعى»؟ چه اثرشرعى بر اين عدم نوم بار است كه شما بر استصحاب عدم بخواهيد بار بكنيد؟ درحقيقت اگر با استصحاب عدم نوم بخواهيد آثار شرعى عدم نوم را بار بكنيد، ما هيچ اثرشرعى مترتب بر عدم النوم نداريم. اگر كسى نذر هم كرده باشد، به وضو مربوط نيست.يك كسى نذر كرد اگر شب نخوابيد مثلا ده تومان صدقه بدهد و بعد شك كرد كه خوابشبرده يا نه؟ اينجا مانعى ندارد استصحاب عدم نوم را بكند و ده تومان صدقه را بدهد. امابه وضو ارتباط پيدا نمىكند براى اينكه اگر استصحاب عدم را بخواهيد براى اثبات وضوبه كار ببريد «هذا لازم عقلىٌ» و استصحاب عدم نوم نمىتواند لازم عقلىاش را ثابتبكند.
لذا اين روايت، استصحاب را در وضو جارى كرده است و به استصحاب سببى كهعبارت از استصحاب عدم نوم است نگاه نكرده است، براى اينكه سببيت و مسببيتششرعيه نبوده و استصحاب عدم نوم نمىتوانسته عدم وضو را به عنوان يك اصل مثبت،ثابت بكند. روى اين جهت است كه امام در روايت زراره مسأله نوم را كنار گذاشت و بهاستصحاب طهارت پرداخت.
تمرينات
علت عدم تقدّم اصل سببى غير شرعى بر اصل مسببى آن چيست
علت عدم ارتباط بين استصحاب حيات و نبات لحيه چيست
ملاك تقدّم استصحاب سببى بر مسببى چيست و چرا در مانحن فيه وجود ندارد
اشكال تقدّم استصحاب سببى بر مسببى كه بر استصحاب وضو در صحيحه زرارهشده بود را با جوابش توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...