يکشنبه 13 خرداد 1403 - 23 ذيقعده 1445 - 2 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1166 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1166 جلسه 1166
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
لازمه جريان استصحاب در احكام در مسأله تعارض استصحابين
عرض كرديم كه در تعارض استصحابين در آنجايى كه سببيت و مسببيت شرعيهباشد، راه تقدّم استصحاب سببى بر استصحاب مسببى، آن راهى نيست كه مرحومشيخ(اعلى الله مقامه) بيان كردند بلكه راه ديگرى دارد كه اين راه، يك مقدّمه كوتاهىلازم دارد.
آن مقدّمه اين است كه ما استصحاب را همان طورى كه در موضوعات جارىمىدانيم، در احكام هم جارى مىدانيم. استصحاب هم در شبهات حكميه جريان پيدامىكند و هم در شبهات موضوعيه جريان پيدا مىكند. لذا بحث اين است كه با اينكه دليلاستصحاب، يك دليل، بيشتر نيست و با اينكه تنها دليل ما در هر دو استصحاب،«لاتنقض اليقين بالشك» است و اين طور نيست كه در شبهات موضوعيه و شبهاتحكميه از نظر دليل استصحاب، ما دو دليل و دو لسان داشته باشيم، با توجه به اين معنإے؛ظظظآيا اين حرفى كه مرحوم آخوند و ديگران ذكر فرمودهاند كه استصحاب اگر در احكامجريان پيدا كند معنايش اين است كه خود همان مستصحب در زمان لاحق باقى مىماندو اگر در موضوعات جريان پيدا كند، معنايش اين است كه اثر مستصحب در زمان لاحقباقى مىماند چه وجهى دارد؟
به عبارت ديگر: مرحوم آخوند و ديگران مىفرمايند: اگر شما وجوب نماز جمعه رااستصحاب كرديد، معناى اين استصحاب، حكم به بقاى همين وجوب است، حكم بهبقاى همين مستصحب است. اما اگر استصحاب را در خمريت جارى كرديد، گفتيد: «كانهذا المايع خمراً» و الان شك دارم در بقاء خمريت، مستصحب شما «كون هذا المايعخمراً» است. اما مرحوم آخوند مىفرمايد: معناى استصحاب اين است كه حكم بهحرمت اين مايع شود، با اينكه حرمت، مستصحب شما نيست، آنچه كه مستصحبشماست «خمرية هذا المايع» است «كان هذا المايع خمراً و الان يكون هذا المايعمشكوك الخمرية» و مىفرمايند: معناى اين استصحاب اين است كه «احكم بانَّه حرامٌ»يعنى اثر موضوع را بار كن، اثر مستصحب را مترتب كن.
لذا اينجا جاى اين سؤال است كه ما يك «لاتنقض اليقين بالشك» بيشتر نداريم، يكلسان در باب استصحاب بيشتر وجود ندارد، چطور اين يك لسان در استصحاب وجوبنماز جمعه، يك معنا پيدا مىكند و در استصحاب «خمرية هذا المايع» يك معناى ديگرىپيدا كرد؟ اختلاف دو معنا از كجا آمده است؟ منشأ اختلاف دو معنا چيست؟ با اينكه يكبيان و يك لسان به عنوان «لاتنقض اليقين بالشك» بيشتر در باب استصحاب مطرحنيست؟
اتحاد بيان لاتنقض نسبت به استصحاب احكام و موضوعات
به نظر مىرسد كه اين اشكال غير قابل جواب است لكن جواب واقعى آن مطلبديگرى است و آن اين است كه ما بگوييم: «لاتنقض اليقين بالشك» دو بيان ندارد.استصحاب احكام و استصحاب موضوعات هر دو با يك بيان مطرح مىشود و يك لساندر كار است و «هو التعبّد ببقاء المستصحب». «لاتنقض اليقين بالشك» شما را متعبدمىكند به اينكه مستصحب، باقى است، همان طورى كه به تعبيرى كه عرض كرديم،مىگويد: اين حجّت قبليه كه عبارت از يقين بود و حجّيّت عقليهاش در محدوده زمانسابق بود، حالا ما مىخواهيم كه يك حجّيّت تعبديه به اين يقين، به لحاظ زمان لاحقبدهيم، مىخواهيم آن حجّت را در حجّيّتش ادامه بدهيم، در زمان و عُمرش اطاله بدهيم،اما خود اين اطاله، اطاله تعبديه است، خود اين ادامه، ادامه تعبديه است. و معناى اطالهحجّيّت آن حجّت قبلى اين است كه حكم كن به اينكه مستصحب، تعبداً بقا دارد.
اصلاً وقتى كه ما «لاتنقض اليقين بالشك» را معنا مىكنيم نبايد كارى داشته باشيم بهاينكه استصحاب در احكام جريان پيدا مىكند، در موضوعات جريان پيدا مىكند و حتىبعضىها كه نظرشان اين است كه استصحاب در احكام كليه جريان ندارد، آنها هم«لاتنقض اليقين بالشك» را همين جور معنا مىكنند منتها به علت مسائل ديگرى،استصحاب را در باب احكام كليه جارى نمىكنند و الا اگر از همانها هم بپرسيم كهمعناى «لاتنقض اليقين بالشك» چيست؟ مىگويند: حكم به بقاى مستصحب اما نه بقائشتكويناً بلكه بقائش تعبداً. اين معناى «لاتنقض اليقين بالشك» است.
وقتى كه اين معنا را روى شبهات حكميه پياده مىكنيم، اگر شما شك داشتيد دروجوب نماز جمعه، حالا استصحاب مىكنيد وجوب نماز جمعه را، اينجا وقتى كه«لاتنقض اليقين بالشك» پياده مىشود مىگويد: «احكم ببقاء المستصحب تعبّداً»مستصحب شما چه بود؟ وجوب نماز جمعه. معنايش اين است كه «احكم ببقاء وجوبصلاة الجمعة تعبّداً». خود «لاتنقض اليقين بالشك» در استصحاب احكام با توجه بههمين مفاد، در عالم تعبّد حكم به بقاى وجوب نماز جمعه مىكند.
اما همين استصحاب را وقتى كه در باب موضوعات پياده مىكنيم، استصحابخمريت اين مايع را كه جارى مىكنيم، اصلاً در استصحاب خمريت، مسأله حرمتمطرح نيست، يعنى عنوان حرمت داخل در قضيه متيقنه و مشكوكه شما نيست. قضيهمتيقنه شما اين بوده است كه «كان هذا المايع خمرا»، قضيه مشكوكه شما هم همين استكه الان «هل يكون هذا المايع خمرا، أم لا يكون هذا المايع خمرا؟» اينجا وقتى كهاستصحاب جريان پيدا كرد و «لاتنقض اليقين بالشك» پياده شد، با توجه به معنايى كه«لاتنقض اليقين بالشك» دارد كه گفتيم: معنايش اين است كه «احكم ببقاء المستصحبتعبّداً»، معناى استصحاب خمريت اين مىشود: «احكم ببقاء الخمرية تعبّداً». «لاتنقضاليقين بالشك» بيشتر از اين دلالت ندارد. در معناى «لاتنقض اليقين بالشك» اين نيستكه «احكم بانّه حرامٌ». در اين وسط اين حرام را از كجا بياوريم؟ قضيه مستصحبه ما «كانهذا المايع خمرا» است «لاتنقض اليقين بالشك» هم مىگويد: «احكم ببقاء المستصحبتعبّداً». مستصحب ما خمريت است، پس معنايش اين است كه «احكم ببقاء الخمريةتعبداً». و ما حكم كرديم تعبّداً «بان هذا خمرٌ» اين جا ديگر «لاتنقض اليقين بالشك» براىاستفاده حرمت نقش ندارد. «لاتنقض اليقين بالشك» ديگر مسأله حرمت را بيان نمىكند.براى استفاده حرمت ما مجبوريم كه سراغ دليلى برويم كه مىگويد: «كل خمرٍ حرامٌ».
پس اين مستصحب الخمرية اگر بخواهد محكوم به حرمت بشود، لاتنقض به تنهايىنمىتواند نقش در حرمت داشته باشد. لاتنقض تعبّد به خمريت اين را ثابت مىكند و«كل خمر حرام» حكم مىكند «بانه حرامٌ». پس اگر بخواهيم حرمت اين مستصحبالخمرية را استفاده كنيم، اينجا نياز به دو دليل داريم: يك دليل لاتنقض است كه حكم بهبقاى تعبّدى خمريت مىكند و يك دليل هم «كل خمر حرام» است كه عنوان حرمت راروى خمر پياده مىكند.
حكومت دليل استصحاب بر اماره بر حكم
اينجا اين سؤال پيش مىآيد كه آيا لاتنقض كه خمريت تعبديه را ثابت مىكند با دليل«كل خمر حرام» كه يك دليل اجتهادى است و يك اماره است چه نسبتى دارد؟ نسبتشاناينجا مسأله حكومت است به همان معنايى كه ما در معناى حكومت عرض كرديم. گفتيم:دليل حاكم يك جهتى را متعرض است و يك حيثيتى را تعرض دارد، كه دليل محكوم آنحيثيت را متعرض نيست. دليل محكوم، تعرضى نسبت به نفى و اثبات آن جهت ندارد.«كل خمر حرامٌ» حكم مىكند كه خمر، حرام است، اما چه چيزى خمر است و چه چيزىخمر نيست، اين «كل خمر حرام» ديگر متعرض او نيست. اگر در يك روايتى برخوردكرديم كه گفت: «الفقاع خمرٌ» كما اينكه چنين روايتى داريم، آن روايت حاكم بر «الخمرحرامٌ» است، براى اينكه «الخمر حرامٌ» مىگويد: چيزى كه خمر است محكوم به حرمتاست، اما چه چيزى خمر است و چه چيزى خمر نيست؟ لسان «كل خمر حرامٌ» اين رابيان نمىكند. اما دليل «الفقاع خمرٌ» اين معنا را بيان مىكند، مىگويد: فقاع هم يكى ازمصاديق خمر است، و يكى از عناوين خمر است.
همان طورى كه دليل «الفقاع خمرٌ» بر دليل «كل خمرٍ حرامٌ» حاكم است. اينجا هممسأله به همين صورت است دليل كه همان لاتنقض است، مفادش اين است كه مىگويد:«الفقاع خمرٌ» و اين مىگويد: «مستصحب الخمرية خمرٌ». خمر در هر دو تعبد است. در«الفقاع خمرٌ» هم مسأله تعبد است، نه اينكه به عنوان يك واقعگو بخواهد بگويد: دارم بهشما اخبار مىكنم كه فقاع تكويناً از مصاديق خمر است، بلكه «الفقاع خمرٌ» يعنى تعبداخمر است. عين همان مسأله اينجا پياده مىشود. «مستصحب الخمرية خمرٌ». چه كسىمىگويد: «مستصحب الخمرية خمرٌ»؟ مفاد لاتنقض است كه مىگويد: «احكم ببقاءالمستصحب تعبداً». پس «الفقاع خمرٌ» حاكم بر «كل خمر حرامٌ» است و اينجا هم«مستصحب الخمرية خمر» كه به لاتنقض ثابت مىشود حكومت دارد بر «كل خمرٍ حرامٌ»براى اينكه موضوع او را تنقيح مىكند، و يك جهتى را در رابطه با موضوع «كل خمرٍحرامٌ» متعرض است كه «كل خمر حرام»، هيچ گونه تعرضى در آن رابطه ندارد.
نتيجه اين شد كه ما اين را اصلاً به عنوان يك ضابطه كلى مىتوانيم مطرح كنيم كه اولاًاستصحابى كه در باب موضوعات جريان پيدا مىكند معنايش ترتيب الحكم نيست،معنايش ترتيب الاثر نيست. استصحاب خمريت معنايش حكم به بقاى حرمت نيست.استصحاب خمريت، همان تعبّد به بقاى خمريت مستصحب الخمرية است همان طورىكه استصحاب وجوب معنايش تعبّد به بقاى وجوب مستصحب الوجوب است. لاتنقضدر هر دو يك لسان دارد و با يك بيان در شبهات جريان پيدا مىكند چه شبهات حكميه وچه شبهات موضوعيه.
پس ضابطه اول اين شد كه استصحاب در باب موضوعات، معنايش ترتيب الحكمنيست، معنايش ترتيب الاثر نيست، بلكه معنايش حكم به بقاى تعبدى موضوع در زمانلاحق است. ضابطه دوم اين شد كه اين حكم به بقاى تعبدى موضوع، بر آن دليلى كهحكم را روى اين موضوع بار كرده است حكومت پيدا مىكند. استصحاب بقاى خمريتبر دليل «كل خمر حرام» حاكم است به لحاظ اينكه دارد برايش موضوع
علت تقدّم استصحاب سببى بر استصحاب مسببى در سببيت شرعيه
حالا كه اين قاعده كلى اينجا مسأله را تك تك بررسى كنيم تا علت تقدّم روشن شود. مىآييم سراغ ماء، درماء استصحاب طهارت را جارى مىكنيم. معناى استصحاب طهارت در ماء طبق هماننهيى كه در استصحاب خمريت ذكر كرديم اين است كه «مستصحب الطهارة طاهرٌ احكمببقاء الطهارة تعبّداً» كه بقاء تعبدى طهارت آب ثابت شد، آيه شريفه هم مىفرمايد: «وانزلنا من السماء ماءاً طهورا» بنابراين كه طهور به معناى مطهِّر باشد، يا روايتى در اين بارهوارد شده كه «الماء الطاهر يُطَهِّر» (حالا اين روايت كه لسانش روشنتر است را اخذمىكنيم) روايت «الماء الطاهر يُطَهِّر» نمىگويد: كدام ماء، طاهر است و كدام ماء، طاهرنيست. هيچ گونه تعرضى نسبت به اينكه كدام ماء، طاهر است و كدام ماء، طاهر نيستندارد. استصحاب طهارت مثل همان استصحاب خمريت، موضوع را نتيجه اين شد كه با دو دليل كه احدهما حاكم و ديگرى محكوم است روبرو هستيم.پس ما شأن اين آب را روشن كرديم. اولاً به دست آورديم كه «هذا الماء طاهرٌ»، بهاستصحاب طهارت، تعبداً محكوم به طهارت شد. دليل گفت: «كل ماءٍ طاهر يُطَهِّر»، دليلاينجا پياده شد و گفت: اين آب علاوه بر اينكه طهارت دارد به استناد «كل ماءٍ طاهر يُطَهِّريكون مطهّرا و مؤثّراً فى زوال النجاسة عن الغير». معناى مطهّريت چنين معنايى است.
عدم بقاى شك با وجود دليل شرعى
لذا حرف ما اين است كه آيا با وجود اين دو دليل شرعى كه يكى مسأله طهارتتعبّدى ماء را به عبارت روشنتر و در عين حال علمىتر: اگر بخواهيد لاتنقض را روى لباس پيادهكنيد، مگر مفاد لاتنقض اين نيست كه «لاتنقض الحجّة على النجاسة بلاحجّة»؟ آيا شمامىخواهيد حجّت بر نجاست را به لا حجّة نقض بكنيد؟ بعد از آنكه يك دليل مىگويد:«الماء طاهرٌ» يك دليل هم مىگويد: «كل ماءٍ طاهر يُطَهِّر» آيا شما داريد حجّت بر نجاستثوب را به لا حجّت نقض مىكنيد يا داريد به حجّت نقض مىكنيد؟ اگر از شما سؤالكردند: چرا يقين به نجاست ثوب را نقض كرديد، چرا حجّت بر نجاست ثوب را نقضكرديد؟ شما مىگوييد: براى اينكه من حجّت بر طهارت داشتم. حجّت بر طهارت، يكىاستصحابى است كه مىگويد: «هذا الماء طاهرٌ» و يكى هم آن دليلى است كه به دنبالشمىگويد: «كل ماءٍ طاهر يُطَهِّر» يك دليل موضوع را مشخص مىكند و يك دليل حكم رامشخص مىكند. يك دليل طهارت ماء را دلالت دارد، يك دليل مطهّريت ماء را نسبت بهنجاست ثوب و ساير نجاسات تعرض دارد. آيا حجّت بر نجاست كه حالت سابقه اينثوب بوده الان به لا حجّة نقض شده يا به حجّة اُخرى نقض شده است؟ بلا اشكال داردبه حجّة اُخرى نقض مىشود و معناى اينكه به حجّة اُخرى نقض مىشود، اين است كهاستصحاب در نجاست ثوب نمىتواند جريان پيدا بكند براى اينكه عنوان استصحاب«نقض الحجّة بلاحجّة» است و ما در باب ثوب، «نقض الحجّة بلاحجّة» نداريم.استصحاب طهارت ماء، طهارت ماء را ثابت كرد، «كل طاهرٍ مطهّر» هم به عنوان يكدليل اجتهادى، كبراى مطهّريت را بيان كرد «فلنا حجّة على طهارة هذا الثوب و دليلٌ علىطهارة هذا الثوب» پس ديگر «نقض الحجّة بلاحجّة» نيست كه اين عنوان در دليلاستصحاب اخذ شده باشد.
ورود استصحاب در شك سببى نسبت به شك مسببى
نتيجه در قالب اصطلاح كه پياده مىشود اين است كه وقتى كه استصحاب در شكسببى جريان پيدا كرد، خود استصحاب به كمك آن دليلى كه حكم را بيان مىكند مثل«كل طاهرٍ مطهّر» بر «لاتنقض اليقين بالشك» ورود پيدا مىكند كه معناى ورود، همانطورى كه عرض كردم اين است كه دليل وارد به وجود خودش و به اصل خودش،موضوع براى دليل مورود را باقى نگذارد. اينجا لاتنقض در طهارت به ضميمه «كل طاهرٍمطهّر» ديگر «نقض الحجّة بلاحجّة» را در رابطه با نجاست باقى نمىگذارد. اينجا عنوانش«تنقضه بيقينٍ آخر» است، عنوانش «تنقضه بحجّة اُخرى» است و حجّة اُخرى همان«طهارة هذا الماء» بضميمه «كل طاهرٍ مطهّر» است كه ترتيب تقدّم در شك سببى و مسببىبه اين صورت خلاصه مىشود كه لاتنقض كه در سبب جريان پيدا مىكند به عنوان يكدليل حاكم بر «كل طاهرٍ مطهّر» تقدّم دارد. يعنى وقتى كه لاتنقض در طهارت ماء، جريانپيدا كرد مثل اين مىماند كه در پيشگاه دليل «كلُّ طاهرٍ مطهّر» مىآيد و مىگويد: «ايهاالدليل!» ما يك فرد از موضوع به عنوان هديه خدمت شما آورديم و او اين ماءمستصحب الطهارة است كه شرعاً محكوم شده «بانّه طاهرٌ». اين دليل «كلُّ طاهرٍ مطهّر»اين هديه را كه عبارت از يك فرد تعبّدى موضوع خودش است اخذ مىكند و زير بال وپر خودش قرار مىدهد و حكم مىكند به اينكه «كل طاهرٍ و من افراد كل طاهر» همينطاهرى است كه به استصحاب طهارتش بعد از آنكه استصحاب آمد و موضوع را تقديم آن دليل كرد، الان «كل طاهرٍ مطهّرٍ»سرنوشت ساز است. وقتى كه اين «كل طاهرٍ مطهّرٍ» را با لاتنقض در باب مسبب ملاحظهمىكنيم، مىبينيم بر اين لاتنقض وارد است براى اينكه «كل طاهرٍ مطهّر حجّة شرعاً علىالمطهّرية و دليلٌ شرعاً على المطهّرية». وقتى كه دليل شرعى بر مطهّريت تحقق پيدا كردديگر «لاتنقض الحجّة بلاحجّة» در رابطه با مستصحب نمىتواند جريان پيدا بكند براىاينكه موضوع برايش باقى نيست، او حجّة بلاحجّة است و ما لا حجّتى نداريم كه اينجاقابل نقض و يا عدم نقض بشود.
پس بعد از آنكه «مستصحب الطهارة» به عنوان يك فرد تعبّدى داخل در «كلُّ طاهرٍمطهّر» شد به طور ورود بر استصحاب مسببى تقدّم پيدا مىكند و مجالى براى جرياناستصحاب در مسبب باقى نمىگذارد. اين بهترين راه براى تقدّم استصحاب در شكسببى بر مسببى است. البته در آنجاهايى كه سببيت شرعيه باشد، براى اينكه آنجاهايى كهسببيت غير شرعيه است كه بعداً ان شاء الله صحبت مىكنيم اين راه در آنجا پيادهنمىشود، اين راه فقط به سببيت و مسببيت شرعيه اختصاص دارد.
تمرينات
اشكال دو معنا داشتن استصحاب را در احكام و موضوعات تقريب كنيد
جواب استاد را از اشكال دو معنا داشتن استصحاب در احكام و موضوعات توضيحدهيد
نسبت بين لاتنقض با «كل خمر حرام» چيست چرا
دليل تقدّم استصحاب سببى بر استصحاب مسببى در سببيت شرعيه چيست
دليل ورود استصحاب در شك سببى را نسبت به شك مسببى بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...