يکشنبه 13 خرداد 1403 - 23 ذيقعده 1445 - 2 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1159 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1159 جلسه 1159
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
تقدم اماره بر استصحاب
عدم جريان استصحاب با وجود اماره موافق يا مخالف
بحث ديگرى كه در خاتمه استصحاب صحبت مىشود اين است كه هيچ اشكالىنيست در اينكه اگر در مورد استصحاب، اماره معتبرهاى وجود داشته باشد، با وجود ايناماره، استصحاب جريان پيدا نمىكند، و فرقى هم نمىكند كه اين اماره معتبره علىخلاف الاستصحاب باشد، يا على وفق الاستصحاب باشد.
در موردى كه ما بخواهيم مثلاً استصحاب وجوب نماز جمعه را جارى كنيم، اگر يكروايت معتبره و يك خبر حجّتى داشته باشيم كه حكم نماز جمعه را آن روايت معتبرهبيان كند، بلا اشكال با وجود آن روايت معتبره، موردى براى استصحاب باقى نمىماندچه مفاد آن روايت معتبره، عدم وجوب نماز جمعه در زمان غيبت باشد، يا مفادشوجوب نماز جمعه در زمان غيبت باشد، يعنى اماره معتبره چه بر خلاف استصحاب باشدو چه بر وفق استصحاب، جايى براى استصحاب باقى نمىگذارد. از نظر اصل مسأله هيچجاى ترديد نيست و كسى در اصل مطلب تشكيك نكرده. لكن اشكال در علت اين تقدّمو وجه تقدّم اماره بر استصحاب است. اينجا مرحوم آخوند بيانى دارند كه به لحاظ اينكهتا حدى دقيق و مشكل است، ابتدا بيان ايشان را ما عرض مىكنيم، بعد ان شاء اللّه بهتفصيل همين مسأله مىپردازيم.
بيان محقق خراسانى(ره) در علت تقدّم اماره بر استصحاب
مرحوم آخوند مىفرمايند: آيا علت تقدّم اماره بر استصحاب، مسأله ورود يا مسألهحكومت است؟ و يا مقتضاى جمع بين دليل، اين است؟ يعنى جمع بين دليل حجيّتاماره فرضاً مثل «صدّق العادل» كه دليل بر حجيّت خبر واحد است، و بين دليلاستصحاب كه همان خطاب «لاتنقض اليقين بالشك» است. پس ايشان به حسب مقامثبوت و احتمال، ابتداءً سه احتمال را ذكر مىفرمايند: يك احتمال اين كه علت تقدّم،مسأله ورود باشد، يك احتمال مسأله حكومت باشد و يك احتمال هم مسأله توفيق وجمع بين دليلين باشد. بعد مىفرمايند: تحقيق اين است كه اين تقدّم، مستند به وروداست، يعنى دليل اماره اصلاً موردى براى «لاتنقض اليقين بالشك» باقى نمىگذارد و باتوجه به دليل اماره، عنوان لاتنقض محفوظ نمىماند.
در توضيح اين، مىفرمايند: آنجايى كه اماره، مخالف با استصحاب باشد، مثل اينكهخبر واحد معتبر دلالت كند بر عدم وجوب نماز جمعه در عصر غيبت، با اينكه مقتضاىاستصحاب در عصر غيبت، وجوب نماز جمعه است در اينجا اگر شما از حالت سابقهرفع يد كرديد كه حالت سابقه، وجوب نماز جمعه بود و حكم كرديد به اينكه در زمانلاحق، نماز جمعه وجوب ندارد به اتكاى خبر واحد معتبر، «هذا ليس نقضاً لليقينبالشك». خطاب لاتنقض، شما را از نقض يقين بالشك نهى مىكرد. هر كجا كه رفع يد ازحالت سابقه و حكم به خلاف حالت سابقه، عنوان نقض يقين بالشك داشته باشد،خطاب لاتنقض جلوگيرى مىكند. خطاب لاتنقض از نقض يقين به شك نهى مىكند. اماآنجايى كه عنوان نقض يقين به شك نباشد، بلكه با وجود يك اماره معتبره بر اين كه نمازجمعه در عصر غيبت ليس بواجب، شما اگر حالا گفتيد: نماز جمعه ليس بواجب، ازحالت سابقه، رفع يد كردهايد و آن وجوب قبلى را شكستهايد و در زمان فعلى، حكم بهعدم وجوب نماز جمعه كردهايد و «هذا ليس نقضاً لليقين بالشك» بلكه به تعبير ايشاننقض يقين به يقين است. اين در جايى كهاماره، مخالف مقتضاى استصحاب باشد.
اما جايى كه اماره، موافق مقتضاى استصحاب است. خبر واحد مىگويد: نماز جمعهدر عصر غيبت، واجب است، مقتضاى استصحاب هم وجوب نماز جمعه در عصر غيبتاست. ايشان مىفرمايد: در اينجا هم كه حكم مىكنيم به اينكه نماز جمعه واجب است،اگر از ما بپرسند: چرا؟ در جواب مىگوييم: علت اينكه ما حكم به بقاى وجوب نمازجمعه مىكنيم، نه بخاطر اين است كه نقض يقين به شك تحقق پيدا نكند، ولو اينكهلاتنقض هم وجود نداشت، ولو اينكه دليل استصحاب هم مطرح نبود، ما به استناد وجوداماره معتبره و اين كه اين اماره حكم به وجوب نماز جمعه در عصر غيبت مىكند، براىاين جهت، حكم به وجوب مىكنيم، براى اين علت، وجوب را ابقا كرديم.
پس حتى در اماره معتبره موافقه هم ما ملاك حكم و ملاك فتوا را همان وجود امارهقرار مىدهيم بطورى كه وجوب و عدم استصحاب در اين رابطه هيچ نقشى نمىتواندداشته باشد، و اگر استصحابى هم در كار نبود، اين وجوب نماز جمعه به استناد خبر عادلبه قوّت خودش باقى بود.
بعد كسى به ايشان اشكال مىكند، مىگويد: اين مثل اين مىماند كه شما بىجهت يكراهى را انتخاب كنيد و راه ديگر را ترك كنيد. اصل حرف همين است. لايقال مىگويد:مسأله اين است كه در اينجايى كه يك اماره معتبره هست و استصحاب هم هست، كأنّ مابا دو دليل شرعى مواجه هستيم: يكى دليل «صدّق العادل» است كه پشتوانه خبر واحد ودال بر حجيّت خبر عادل است. يكى هم خطاب «لاتنقض اليقين بالشك» است كه آن همپشتوانه استصحاب است و آن هم استصحاب را براى ما مطرح مىكند. حالا كه ما درمقابل دو دليل قرار گرفتهايم چه كسى به شما گفته كه شما «صدّق العادل» را بگيريد؟ مامىخواهيم به شما بگوييم: «لاتنقض اليقين بالشك» را بگيريد.
مسأله است اين است كه علت اولويت و تعيّن «صدّق العادل» و ترجيحش بر«لاتنقض اليقين بالشك» چيست؟ و الا ابتداءً كه ما ملاحظه مىكنيم، ما در مقابل دو دليلهستيم: يكى «صدّق العادل» يكى هم «لاتنقض اليقين بالشك» اما چه چيز ما را واداركرده كه ما لاتنقض را كنار بگذاريم و به «صدّق العادل» تمسك كنيم و روى بياوريم؟ ونكته بحث هم عبارت از همين مسأله است.
علت تقدّم «صدّق العادل» بر دليل استصحاب
مرحوم آخوند در جواب اين لا يقال، مىفرمايند: علت اينكه ما «صدّق العادل» رامىگيريم و لاتنقض را كنار مىگذاريم و معامله عكس نمىكنيم كه لاتنقض را بگيريم وخبر واحد را كنار بگذاريم، اين است كه اگر «صدّق العادل» را بگيريم و به اين دليل توجهو تمسك پيدا بكنيم، با «لاتنقض اليقين بالشك» هيچ گونه مخالفتى نكردهايم، فقط مسألهاين است كه با وجود «صدّق العادل»، ديگر موردى براى «لاتنقض اليقين بالشك» باقىنمىماند، ديگر عنوان نقض اليقين بالشك باقى نمىماند. پس اگر «صدّق العادل» گرفتهشد، ما هيچ گونه تصرفى در دليل لا تنقض نكردهايم، هيچ گونه تخصيصى متوجه لاتنقض نشده، هيچ گونه تقييدى متوجه لاتنقض نشده است. چون معناى تخصيص و تقييداين است كه آن عنوان، تضييق شود، آن عنوان بعضى از مصاديقش خارج بشود. اگر شما«صدّق العادل» را گرفتيد هيچ گونه تصرف و دخالتى در «لا تنقض اليقين بالشك»نكردهايد و تخصيص و تقييدى تحقق پيدا نكرده است. اما اگر خواستيد عكس بكنيد، اگرلاتنقض را گرفتيد، با وجود لاتنقض، با دليل «صدّق العادل» چه معامله مىكنيد؟ لاتنقضكه موضوع «صدّق العادل» را از بين نمىبرد، مورد «صدّق العادل» را منتفى نمىكند. باوجود لاتنقض، عنوان تصديق عادل كه موضوع براى «صدّق العادل» است، به قوّتخودش باقى است. لابد بايد اين حرف را بزنيد كه ما با وجود لاتنقض، يك تخصيصىدر دليل «صدّق العادل» وارد مىكنيم، مىگوييم: «صدّق العادل» دايرهاش محدود شد ودر آنجايى كه استصحاب وجود داشته باشد، جريان پيدا نمىكند. پس لاتنقض بايد بهعنوان يك دليل مخصّص در مقابل «صدّق العادل» مطرح بشود. شما بفرماييد: بشود،مگر تخصيص نقصى دارد؟ مگر وجود تخصيص، مستلزم اشكال است؟
لزوم دور از تخصيص «صدّق العادل» به دليل استصحاب
ايشان مىفرمايد: اينجا خصوصيت دارد. اگر بخواهيد لاتنقض را در مقابل «صدّقالعادل» به عنوان يك مخصّص مطرح كنيد، اينجا دور لازم مىآيد براى اين كه اگرلاتنقض بخواهد مخصّص «صدّق العادل» باشد، اين متوقف بر اين مسأله است كه بإے؛ ظظظوجود «صدّق العادل»، استصحاب حجيّت داشته باشد، استصحاب معتبر باشد. اما اگر باوجود «صدّق العادل» استصحاب اعتبار نداشته باشد، چطور مىتواند لاتنقض مخصّص«صدّق العادل» قرار بگيرد؟ پس يك طرف توقف، عبارت از اين است كه مخصّص بودنلاتنقض در برابر «صدّق العادل» توقف دارد بر اينكه با وجود «صدّق العادل»، استصحاباعتبار داشته باشد و الا اگر با وجود «صدّق العادل» استصحاب، اعتبارى نداشته باشد،چطور مىتواند در مقابل «صدّق العادل» عنوان تخصيص پيدا كند؟ سراغ اعتبار مىآييم؛اگر استصحاب بخواهد در مقابل «صدّق العادل» اعتبار داشته باشد، بايد به عنوانمخصّص در مقابل او تحقق داشته باشد. در حقيقت مخصصيتش توقف بر حجيّتش باوجود «صدّق العادل» دارد و حجيّتش با وجود «صدّق العادل» فرع مخصصيتش است.اگر مخصّص شد مىتواند با وجود «صدّق العادل» حجيّت داشته باشد.
نتيجه اين مىشود كه اگر ما بخواهيم لاتنقض را در مقابل «صدّق العادل» مخصصقرار بدهيم، اين مخصصيت، مستلزم دور است، پس مخصصيت غير معقول است. حالاكه غير معقول شد، پس چه كنيم؟ با لاتنقض در مقابل «صدّق العادل» چه معاملهاى كنيم؟راه منحصراً عبارت از اين است كه ما دست نياز به طرف «صدّق العادل» دراز كنيم، براىاينكه با وجود «صدّق العادل» هيچ گونه لطمهاى به لاتنقض نمىخورد، بلكه موضوعشمنتفى مىشود، موردش منتفى مىشود. موردش «نقض اليقين بالشك» است و با وجود«صدّق العادل» ديگر «نقض اليقين بالشك» تحقق ندارد. در نتيجه مرحوم آخوندمىفرمايند: ما معتقد هستيم علت تقدّم اماره بر استصحاب، مسأله ورود است.
معناى حكومت از نظر محقق خراسانى(ره)
و اما مسأله حكومت؛ (آن طورى كه نظر ايشان در باب حكومت است كه ما هم بعدعرض مىكنيم) حكومت، اين است كه دليل حاكم بايد يك نظارتى نسبت به دليلمحكوم داشته باشد، و يك عنوان شرح و تفسيرى در دليل حاكم نسبت به دليل محكومملاحظه بشود كه وقتى دليل حاكم را در مقابل دليل محكوم مىگذاريم بايد اينطورىبرداشت شود كه اين دليل با توجه به آن دليل و به عنوان توضيح و شرح و تفسير آن دليلمحكوم آمده. مثلاً مثل همين جمله معروفه كه يك روايت مىگويد: اگر كسى شك كندبين الثلاث و الاربع يجب عليه كذا. دليل دوم مىگويد: «لا شك لكثير الشك» اگر شكحكمى نداشته باشد، اگر شك از نظر شارع، محكوم به حكمى نباشد، چه معنا دارد كه مابگوييم: كثير الشك شك ندارد؟ مىخواهد شك داشته باشد يا نداشته باشد. لابد يكحكمى روى شك از طريق شارع مقرر شده و حالا لا شك لكثير الشك با توجه به آنحكم دارد نسبت به كثير الشك احكام شك را برمىدارد و كأنّ «لا شك لكثير الشك» يكتخصيصى به لسان حكومت و به لسان توضيح مطرح مىكند.
مرحوم آخوند مىفرمايد: آيا در ما نحن فيه يك چنين چيزى وجود دارد؟ «صدّقالعادل» با «لا تنقض اليقين بالشك» كدام حاكم بر ديگرى است؟ كدام ناظر بر ديگرىاست؟ ما نه در دليل لاتنقض، اين مسأله شرح و تفسير را ملاحظه مىكنيم و نه در دليل«صدّق العادل»، بلكه مىبينيم كه هر كدام از اين دو دليل براى اين هستند كه وظيفه مكلّفشاك و مجتهد شاك را بيان كنند. مجتهدى كه ساعتها راجع به وجوب و عدم وجوبنماز جمعه فكر كرده، «لاتنقض اليقين بالشك» با جاذبه خودش مىخواهد اين مجتهد راجذب به خودش بكند و با استصحاب وجوب نماز جمعه، وجوب نماز جمعه را ثابتكند. «صدّق العادل» از طريق ديگر با جاذبه خودش مىخواهد اين مجتهد را به طرفخودش جذب كند و از راه وجود روايت صحيحه بر عدم وجوب نماز جمعه، مجتهد رادر راه عدم وجوب نماز جمعه قرار بدهد. از هيچ يك از اين دو دليل استشمام ايننمىشود كه خطاب لاتنقض، ناظر به دليل «صدّق العادل» است، يا «صدّق العادل» ناظربه دليل لاتنقض است. اين مىخواهد او را تفسير كند، يا او اين را تفسير كند؟ در هيچكدام، اين معنا استشمام نمىشود. لذا مىفرمايد: در اينجا به هيچ وجه مسأله حكومت رامطرح نكنيد براى اينكه هيچ يك از دو دليل عنوان نظارت نسبت به دليل ديگرى ندارد.
بعد مىفرمايد: آيا آنهايى كه قائل به حكومت هستند، آنهايى «صدّق العادل» را بهعنوان دليل حاكم بر لاتنقض مقدم مىدارند اگر فرضاً از آنها قبول كرديم كه اگر يك خبرواحدى دلالت بر عدم وجوب نماز جمعه كرد، اينجا «صدّق العادل» به عنوان حكومتتقدّم دارد. اما آنجايى كه مفاد «صدّق العادل» همان مفاد استصحاب است، هر دو دلالتبر وجوب نماز جمعه مىكنند، آيا در اينجا هم قائل به حكومت مىشويد؟
ايشان مىفرمايد: من گمان نمىكنم كه قائل به حكومت اينجا را مستثنى كرده باشد.ظاهر اين است كه قائل به حكومت در هر دو صورت مسأله حكومت را مطرح كرده.حالا كه در هر دو صورت مطرح كرده، اينجا حكومت را چطورى توضيح مىدهد؟ مگراين دوتا با هم مخالف هستند كه عنوان نظارت داشته باشند؟ چون نظارت و شرح وتفسير براى توسعه است، براى تضييق است، براى اين است كه يك تصرفى در آن دليلمحكوم تحقق پيدا كند. اما اينجايى كه دليل حاكم و محكوم هر دو يك چيز را مىگويند،مثلاً در آن روايت «لا شك لكثير الشك» اگر تعبير اينطورى بود كه لكثير الشك هم شكٌ،ديگر معنا نداشت عنوان حكومت پيدا كند. اينجا هم مسأله اين است كه ما در امارهموافقه هيچ راهى براى توجيه حكومت نمىبينيم، در حالى كه آنهايى كه از راه حكومتپيش آمدند، بين اماره موافقه و اماره مخالفه فرقى قائل نيستند.
پس راه خود ايشان، ورود بود. راه دوم، مسأله حكومت بود كه ايشان آن را منتفىكردند. مىفرمايند: راه سوم اين است، بعضىها گفتهاند: توفيق عرفى و جمع عرفى بيندليلين، يك چنين اقتضايى دارد كه ما «صدّق العادل» را بر لا تنقض مقدم بداريم.
بررسى ورود از راه جمع عرفى
مىفرمايد: اينهايى كه از راه توفيق عرفى وارد شدهاند، اگر مقصودشان همان راهىاست كه ما مىگوييم، يعنى مىخواهند بگويند: اگر دليل اماره را گرفتيد، ديگر نقضاليقين بالشك تحقق ندارد، بلكه نقض اليقين باليقين است، اگر از اين راه مىخواهند واردبشوند، در حقيقت با ما موافق هستند ولو اينكه عنوان حرف ما فرق مىكند، ما عنوانشرا ورود گذاشتيم، آنها عنوانش را جمع عرفى و توفيق عرفى گذاشتند.
اما اگر آنها مىخواهند «صدّق العادل» را علّت و مخصّص «لاتنقض اليقين بالشك»قرار دهند، ايشان مىفرمايد: مخصّص بودن، فرع اين است كه مورد تخصيص، جزء دليلعام باشد و بعد ما آن را خارجش كنيم، مثل «اكرم العلماء» كه دليل مخصصش «لاتكرمالفساق من العلماء» است و اين فساق از علماء هم مشمول «اكرم العلماء» بوده، حالامىخواهيم با دليل مخصص «لاتكرم الفساق» خارج كنيم. اما اگر يك دليل گفت: «اكرمالعلماء»، يك دليل گفت: «لاتكرم الفساق مثلاً من الجهال»، اين ارتباطى با هم ندارد.فساق از جهال اصلاً جزء علماء نيستند كه ما مسأله تخصيص را در اينجا مرتكب بشويم.
مرحوم آخوند مىفرمايد: مسأله در اينجا به اين صورت است كه وقتى كه شما«صدّق العادل» را پياده كرديد، اصلاً ديگر نقض اليقين بالشك تحقق ندارد، يعنىموضوع، باقى نيست، نه اينكه موضوع، باقى است، نقض اليقين بالشك هست، منتهإے؛××ظظظمىخواهيم بگوييم: در اينجا حرام نيست. چون معناى تخصيص، اخراج حكمى است،در عين اينكه موضوع در تحت دليل عام هست، اما مىخواهيم از حكم عام اخراجشكنيم. آيا با وجود «صدّق العادل»، نقض يقين به شك هست و حرام نيست؟ اگر اينطورباشد مسأله تخصيص است. اما اگر ما مدعى شديم كه با وجود «صدّق العادل» اصلاًنقض يقين بالشك موضوعاً تحقق ندارد، اينجا ديگر چه معنا دارد كه ما مسأله تخصيصرا پياده كنيم؟ نظر ما همين است كه با وجود «صدّق العادل» اصلاً موضوع نقض اليقينبالشك را باقى نمىبينيم. اين بيان مرحوم آخوند بود كه چون ديدم بيان ايشان دقيق استو علاوه به منزله زمينه براى بحثهاى ما است، آن را عرض كرديم.
قبل از آن كه وارد اين بحث علت تقدّم اماره بر استصحاب بشويم كه طبعاًاستصحاب به عنوان يك اصل عملى مطرح است و اگر تقدم اماره بر استصحاب روشنشد، بر اصول عمليه ديگر هم كأنّ بطريق اولى روشن خواهد شد، چون بعداً در تعارضاستصحاب با اصول عمليه ديگر مىگوييم كه استصحاب بر اصول عمليه ديگر تقدّم دارد.اما قبل از آن كه وارد اين بحث بشويم، يك اجمالى از مسأله حكومت و ورود و اينكهاين معنا كه تا به حال در ذهن ما بوده كه مسأله ورود را در مقابل حكومت قرار مىدادندو عناوينى در اينجا مطرح مىشد: تخصيص، تقييد، حكومت، ورود تخصّص و امثالذلك، آيا مسأله ورود در مقابل حكومت است؟ يا اينكه حكومت يك معناى وسيعىدارد و در بعضى از موارد، حكومت همان نتيجه ورود را مىدهد، كما اينكه همينحكومت در بعضى از موارد، نتيجه تخصيص را دارد و در بعضى از موارد، نتيجه تقييد رادارد؟ يك نظر اجمالى به عمق معناى حكومت بكنيم بعد وارد اصل بحث بشويم ببينيمكه علت تقدّم اماره بر استصحاب عبارت از چيست؟ البته اين بحث، بحث مهمى است وثمرات فقهى كاملى بر اين بحث مترتب است.
تمرينات
در علت تقدم اماره بر استصحاب چند امر تصور مىشود
علت تقدّم «صدّق العادل» بر دليل استصحاب از نظر مرحوم آخوند چيست
كيفيت لزوم دور از تخصيص «صدّق العادل» را به دليل استصحاب بيان كنيد
معناى حكومت را از نظر محقق خراسانى توضيح دهيد
آيا وارد شدن از راه جمع عرفى، موافق با مرحوم آخوند است توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...