يکشنبه 27 خرداد 1403 - 7 ذيحجه 1445 - 16 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1153 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1153 جلسه 1153
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
اعتبار بقاى موضوع در استصحاب
در دو مقام بحث شده است: يك مقام اين است كه بقاى موضوع در استصحاب،معتبر است و اگر موضوع باقى نباشد، استصحاب جريان پيدا نمىكند. مقام دوم: ايناست كه استصحاب در جايى جريان پيدا مىكند كه يك اماره معتبره بر خلاف حالتسابقه وجود نداشته باشد و اينكه ما در دو بحث گذشته عرض كرديم كه استصحاب باظن به خلاف هم جريان پيدا مىكند، پيدا بود كه مقصود از ظن، ظن غير معتبره است ولذا در دليل ديروز آن را به دو قسم تقسيم كرديم كه يك وقت دليل بر عدم اعتبار ظن غيرمعتبر، قائم شده است و يك وقت مشكوك الاعتبار است. پس اگر در مجراىاستصحاب، يك اماره خلاف حالت سابقه تحقق داشته باشد، استصحاب جريان ندارد.
اما مقام اول كه در استصحاب، بقاى موضوع معتبر است، در كلمات بزرگان ومحققين از اصوليين به همين سبك تعبير شده است كه «يعتبر بقاء الموضوع» دراستصحاب يا به تعبير ديگر: احراز بقاى موضوع در استصحاب معتبر است. بايد بقاىموضوع، احراز شده باشد. بقاى موضوع نبايد مورد ترديد باشد، تا استصحاب بتواندجريان پيدا بكند. بحث در اين است كه اولا: مقصود از بقاى موضوع چيست؟ ثانيا: دليلبر اعتبار بقاى موضوع در استصحاب چيست؟ چه دليلى مىگويد: «يعتبر فى جريانالاستصحاب بقاء الموضوع»؟
معناى بقاى موضوع
آن طورى كه از تتبع كلمات استفاده مىشود، در باره بقاء الموضوع، سه احتمال و سهقول وجود دارد: يك قول مىگويد: معناى بقاء الموضوع اين است كه ما بقاى موضوع راخارجاً و به حسب وجود خارجى احراز كرده باشيم. پس مقصود از بقا، همان بقا دروجود خارجى و تحقق عينى است. هر كجا ما اين معنا را احراز كرده باشيم، مىتوانيماستصحاب را جارى بكنيم. لازمه اين بيان اين است كه اگر ما يك وقت «كان زيدٌ قائماً»را به نحو كان ناقصه و به نحو اينكه زيد موجود اتصاف به قيام دارد، استصحاب كرديم،اينجا اگر يقين داريم كه زيد در سابق قائم بوده و الان شك داريم كه در اينكه زيد قائماست يا نه، معناى احراز بقاى موضوع روى اين قول، اين است كه ما الان كه شك داريمكه زيد قائم است يا نه، وجود خارجى زيد در حال استصحاب براى ما محرز باشد و ماشك داشته باشيم در اينكه زيد محرز الوجود، آيا الان قيام دارد يا ندارد و استصحابش راجارى بكنيم. اينجا بنابر اين قول، احرازِ بقاى موضوع تحقق دارد. «كان زيدٌ الموجودقائماً» و الان شك دارم در اينكه «زيد الموجود هل يكون قائماً ام لا» استصحاب بكنيمبقاى قيام زيد را.
اما اگر قضيه متيقنه به اين صورت بود كه سابقاً مىدانستيم زيد موجود است «زيدٌموجودٌ قطعاً» و الان در بقاى وجود او شك داريم. بنا بر اين قول، ديگر حق نداريماستصحاب را جارى كنيم براى اينكه اگر بخواهيد استصحاب بقاى وجود زيد را جارىبكنيد، شرطش اين است كه وجود خارجى زيد را به عنوان بقاى موضوع، احراز كردهباشيد آن وقت مىتوانيد استصحاب را جارى بكنيد. اگر ما بقاى وجود خارجى زيد رااحراز كرده باشيم كه ديگر شك نداريم در «زيدٌ موجودٌ». پس اينجايى كه زيد قبلا وجودداشته است و الان شك مىكنيم كه آيا «زيدٌ موجودٌ» به قوّت خودش باقى است، يا نه،اينجا بنا بر اين قول حق نداريم استصحاب جارى بكنيم براى اينكه «يعتبر فىالاستصحاب بقاء الموضوع و معنى بقاء الموضوع احراز وجود الموضوع خارجاً» و اگرما وجود زيد را در خارج، احراز كرديم ديگر كارى به استصحاب نداريم. معنا ندارد كهاول احراز بكنيم و بعد استصحاب بكنيم. شك ما متعلق به همين بقاى وجود زيد وحيات زيد است. لذا اگر كسى بقاء الموضوع را به معناى وجود خارجى موضوع، معنابكند، روى اين مبنا، اين استصحاب نمىتواند جريان پيدا كند.
اشكال اين مبنا اين است كه مىگويد: در صورت شك در وجود، اگر استصحابوجود بخواهد جريان پيدا بكند، شرطش اين است كه بايد وجود الموضوع خارجاً احرازبشود؛ يعنى الان احراز كرده باشيد كه «زيد موجود»، تا زمينهاى براى استصحاب وجودتحقق پيدا بكند. لذا مرحوم شيخ انصارى(اعلى الله مقامه)، با توجه به اينكه اگر بقاءالموضوع را به معناى بقاى خارجى معنا بكنيم، يك چنين اشكالى توجه پيدا مىكند،مسأله را طور ديگرى عنوان كردهاند و بقاء الموضوع را به نحو ديگرى بيان كردهاند.
معناى بقاى موضوع از نظر شيخ انصارى(ره)
مرحومشيخمىفرمايد: مقصوداز موضوع «معروضمستصحب» استآنكهمستصحببر او عارض مىشود. بعد مىفرمايد: معناى بقاى موضوع اين است كه اين مستصحب مادر رابطه با موضوع، هر وضعى را كه در زمان سابق و در آن حالت متيقنه داشت، بههمان نحو باقى بماند، به همان كيفيت شما بقايش را احراز بكنيد و به همان صورت شمابقايش را احراز كرده باشيد. بعد مىفرمايد: در قضيه «زيدٌ قائمٌ»، اينجا معروضمستصحب ما عبارت از زيد موجود در خارج است براى اينكه «زيد قائم» در همانزمانى كه متيقن بوده است. وقتى كه مىخواهند معنا بكنند، معناى «زيدٌ قائمٌ، زيدالموجود فى الخارج قائمٌ» است. اينجا اگر شما خواستيد استصحاب بكنيد، بايد بقاى اين«زيد الموجود فى الخارج» را احراز كرده باشيد، منتها شك شما، متعلق به قيام است. قيامدر زمان سابق «كان متيقنا» و الان قيام براى شما مشكوك است، اما قضيه، همان قضيهاست. موضوع، همان موضوع در زمان سابق است. پس مرحوم شيخ مىفرمايد: در «زيدقائم» وقتى شما استصحاب قيام را جارى مىكنيد، بايد بقاى وجود خارجى زيد را احرازبكنيد و اين جاى ترديد نيست. و اما آن طرف مسأله: نفس اين قضيه «زيد موجود» زيدىكه موضوع براى «موجود» واقع شده كه ديگر «زيد الموجود فى الخارج» نيست براىاينكه اگر موضوع «زيدٌ موجودٌ» زيد الموجود فى الخارج باشد كه اين قضيه ضروريه بهشرط محمول است. موضوع «زيد موجود» چيست؟ مىفرمايد: آن زيدى كه تقرر ذهنىدارد، آن زيدى كه در وعاء ذهن تحقق پيدا كرده است، اين زيد متقرر «فى الذهن موجودفى الخارج»، الان كه شما شك مىكنيد و مىخواهيد استصحاب بقاى وجود را جارىبكنيد، بايد موضوع در «زيد موجود»، به همان كيفيتى كه در زمان سابق اخذ شده است،به همان كيفيت اخذ بكنيد؛ يعنى الان كه مىخواهيد استصحاب وجود زيد را جارىبكنيد، معناى بقاى موضوع، ديگر بقاى زيد در وجود خارجى نيست براى اينكه زيد بهعنوان وجود خارجى، موضوعيت براى «موجود» پيدا نكرده بود بلكه به عنوان تقررذهنىموضوع براى «موجود» قرار گرفته بود و معناى بقاى موضوع؛ يعنى زيد به اضافه تقررذهنى، زيد به اضافه تحقق در وعاء ذهن. معناى بقاى موضوع در اين مثال اين است.
پس معناى بقاى موضوع؛ يعنى به همان كيفيتى كه در سابق موضوعيت داشته است.در «زيد قائم»، آن زيدى كه موضوع براى «قائم» است، «زيد الموجود فى الخارج» استاما در «زيد موجود»، آن زيدى كه موضوع براى «موجود» است، آن «زيد موجود فىالخارج» نيست بلكه آن زيدِ متصور شماست، آن زيد متقرر در ذهن شماست، آن زيدثابت در وعاء ذهنى، «موجود فى الخارج» است و معناى بقاى موضوع؛ يعنى به همينكيفيت و به همين صورت. لذا همان طورى كه در مورد «زيد قائم» مىتوانيد استصحابقيام زيد را جارى بكنيد، استصحاب وجود زيد هم به همين كيفيتى كه ذكر شد، قابلجريان است. مرحوم شيخ مسأله را به اين كيفيت مطرح كردهاند.
خلط بين وجود ذهنى و وجود خارجى در كلام شيخ انصارى
لكن اولا: يك اشكالى به ايشان هست كه شما در قضيه «زيدٌ موجودٌ»، گفتيد: زيدمتقرر در ذهن، موجود است در حالى كه در فلسفه ثابت شده است كه وجود ذهنى ووجود خارجى، متضاد با هم هستند. اينها دو نوع از وجود هستند و غير قابل اجتماعهستند. معقول نيست كه وجود ذهنى؛ يعنى موجود در ذهن، با وصف اينكه وجود درذهن دارد، در خارج تحقق پيدا بكند و همين طور موجود در خارج، با وصف وجودشدر خارج، معقول نيست كه در ذهن جايگزين بشود و لباس وجود پيدا بكند. آنچههست اين است «الماهية قد توجد فى الخارج و قد توجد فى الذهن» و ذهن و خارج،قسيم يكديگر هستند. معقول نيست ما قضيه «زيدٌ موجود» را به اين نحو معنا بكنيم كه«زيدٌ المتقررُ فى الذهن موجود فى الخارج». اين يك مسأله ممتنع و بديهى البطلان است.
لذا اگر در باب «زيد موجود» به اين كيفيت بخواهيم تقرر را مطرح بكنيم، اين باطلاست بلكه قضيه «زيد موجود» مثل قضيه «الماهية موجودة» است. وقتى كه وجود راحمل بر ماهيت مىكنيد و ماهيت را موضوع براى وجود قرار مىدهيد، كدام ماهيت،موضوع براى وجود قرار گرفته است؟ وقتى كه مىگوييد: «الماهية موجودة»، آيا ماهيتمقيّده به وجود خارجى موجودة؟ يا ماهيت متقيده به وجود ذهنى موجودة؟ آن اولى كهضروريه به شرط محمول است. دومى هم محال و مستحيل است. پس معناى «الماهيةموجودة»؛ يعنى ذات الماهيه؛ يعنى «نفس الماهية مع قطع النظر عن اضافته الى الوجود،مع قطع النظر عن الوجودين الذهنية و الخارجى». مىگوييد: «ذات الماهية موجودة فىالخارج، ذات الماهية موجودة فى الذهن». مسأله در «موجودة فى الذهن» هم به همينصورت است. لذا در قضيه «زيد موجود»، آن چه موضوع است ذات زيد است نه زيدموجود در خارج، نه زيد موجود در ذهن. نفس زيد، موجود در خارج است.
(سؤال ... و پاسخ استاد:) محققين مىگويند: «لنا سنخان من الوجود»: يك نوعشعبارت از وجود خارجى است و يك نوعش عبارت از وجود ذهنى است. اما مقسمچطور؟ بحث در مقسم است. مقسم، نه تقيّد به وجود ذهنى دارد و نه تقيد به وجودخارجى دارد. پس «زيد موجود»؛ يعنى «ذات زيد موجود» نه زيد موجود در خارج و نهزيد متقرر در وعاء ذهن.
لذا از مرحوم شيخ سؤال مىكنيم: شما كه مىگوييد: بقاء الموضوع در اينجا معتبراست، «ما معنى بقاء الموضوع هنا»؟ چه چيز بايد اينجا باقى باشد؟ شما كه مىگوييد:استصحاب وجود زيد را جارى مىكنيم و از طرف ديگر مىگوييد: «يعتبر فىالاستصحاب احراز بقاء الموضوع»، ما اينجا چه چيز را احراز بكنيم تا استصحاب جريانپيدا بكند؟ آيا اينجا بقاء الموضوع نمىخواهيم؟ يا اينجا احراز بقاى موضوع يك معناىخاصى دارد؟ «ما معنى احراز بقاء الموضوع»؟
اينجاست كه اين اشكال، ما را به يك نكته اساسى در اين مسأله، هدايت مىكند كهاصلا روش بحث را تغيير مىدهد و عنوان حرف را عوض مىكند البته با توجه به يكاشكال ديگرى كه در كلام شيخ هست و آن اشكال اين است كه مرحوم شيخ مىفرمايد:اين موضوعى كه ما در اينحا بحث مىكنيم، معروضِ مستصحب است. مستصحب ماچيست تا ما در معروضش بحث بكنيم؟ از حرفهاى شيخ استفاده مىشود كه در «زيدقائم»، مستصحب ما «قائم» است و در «زيد موجود»، مستصحب ما «موجود» است؛ يعنىآنكه در «زيد قائم»، استصحاب روى او جريان پيدا مىكند، و مجراى استصحاب قرارمىگيرد، قائم است و در «زيد موجود»، «موجود» است. لذا مرحوم شيخ مىگويد: در«زيد قائم»، «موضوع المستصحب و معروض المستصحب»، عبارت از زيد موجود درخارج است و در «زيد موجود»، معروض مستصحب، عبارت از زيد متقرر در ذهناست. اين بيان شيخ هم يك اشكال اساسى دارد و نياز به اين دارد كه يك مقدمه كوتاهىذكر بشود كه اين مقدمه كوتاه، مشكلات را در اين رابطه حل مىكند.
مقدمه اين است كه به اصطلاح دليل ما در باب استصحاب، «لاتنقض اليقين بالشك»است. ما كه استصحاب را از راه روايات حجت مىدانيم، غير از «لاتنقض اليقين بالشك»در باب استصحاب، چيزى ديگرى نداريم. كلمه يقين و شك در «لاتنقض اليقين بالشك»اخذ شده است. اولا اين معنا را بررسى كنيم كه آيا يقين و شك به مفاهيم تصوريّهمىتواند تعلق بگيرد يا يقين و شك هميشه بايد به قضيه تعلق بگيرد؟ آيا متعلَّق يقين وشك، قضايا و معانى تصديقيه است؟ يا اينكه انسان مىتواند يقين به يك معناى تصورىو يك مفهوم تصورى پيدا بكند؟
لزوم تعلّق يقين و شك به مفاهيم تصديقيه
پيداست كه يقين و شك بايد به قضيه متعلق بشود. در آنجايى كه مفاد كان ناقصهباشد، وقتى كه يقين داريد «بان زيدا قائمٌ»؛ يعنى اين مجموع، متيقن شماست، اين قضيه،متيقن شماست، اين موضوع و محمول و نسبت كه يك معناى تصديقى است، متيقنشماست. در باب شك هم همين طور است. در باب ظن هم همين طور است. در بابوهم هم همين طور است و اگر اين مسائل به كان تامه تعلق بگيرد، وقتى كه شما يقينمىكنيد به وجود زيد يا يقين مىكنيد به قيام زيد، معنايش اين نيست كه قيام زيد به يكمعناى تصورى، متيقن شماست.
آن كه انسان را قدرى گول مىزند و عبارت مرحوم آخوند هم قدرى كاشف از ايناست كه نزد ايشان هم توهم شده، اين است كه انسان فكر مىكند كه وقتى كه يقين به قيامزيد دارد، قيام زيد يك مضاف و مضاف اليه است، يك معناى تصورى است اما مسأله،اين نيست. آيا قيام زيدى كه به معناى تصورى است، متيقن شماست، يا قيام زيد بهمعناى تصديقى، متيقن شماست؟
اگر بگوييد: يقين دارم به قيام زيد به معناى تصورى، هم با «موجود» مىسازد و هم با«معدوم» مىسازد اما آيا معناى يقين به قيام زيد، اين است؟ يا معناى يقين به قيام زيد،يقين به قيام زيد موجودٌ است؛ يعنى يقين به معناى تصديقى، به معناى كان تامه كه معناىكان تامّه «كان زيد اى زيد موجود» است و الاّ معنا ندارد كه يقين به قيام زيد به معناىتصورى پيدا بكند. قيام زيد به معناى تصورى هم با «موجود» مىسازد و هم با «معدوم»مىسازد، لذاست كه اگر بخواهيد قضيه ترتيب بدهيد هم مىتوانيد بگوييد: «قيامُ زيدموجودٌ» و هم مىتوانيد بگويد: «قيام زيد غيرُ موجود». شما كه يقين به قيام زيد داريد اگرمعناى تصورى تحقق پيدا بكند، معنايش اين است كه قيام زيد «مع قطع النظر عنالموجوديه و المعدوميه» متيقن من است. آيا اين حرف پس يقين هميشه به قضاياى تصديقيه و معانى تصديقيه تعلق مىگيرد. شك هم همينطور است. اگر شما شك بكنيد در آيه شريفه كه خداوند مىفرمايد: «أفى اللهِ شكٌ»، شايدابتداءً انسان خيال بكند كه اين شك در يك معناى تصورى است اما «أ فى الله شك»؛يعنى «أ فى أنَّ الله موجودٌ شكٌ». شك در رابطه با قضيه است، در رابطه با يك معناىتصديقى است. آيا شكى هست «فى أن الله تعالى موجود» و الاّ اگر «موجود» را كناربگذاريم و الله هم قابل «موجود» باشد و هم قابل «معدوم» باشد، اين شك در رابطه اللهبه معناى تصورى، اصلا غير قابل تصور است.
لازمه تعلّق اوصاف نفسانيه به معانى تصديقيه
پس اصولا متعلقات اين اوصاف نفسانيه به عنوان يقين، به عنوان شك، به عنوان ظن،به عنوان وهم، تماماً معانى تصديقيه و قضايا خواهد بود. حالا كه اين طور شد، ما كه«لاتنقض اليقين بالشك» داريم و دار و ندار ما منحصراً همين عبارت شريفه «لاتنقضاليقين بالشك» است و اين عبارت ديگرى از استصحاب است، حالا كه يقين و شك بهقضاياى تصديقيه تعلق پيدا مىكند، آيا استصحاب در چه چيزى جارى مىشود؟مستصحب شما چيست؟ وقتى كه شما وضو را استصحاب مىكنيد؟ چه را استصحابمىكنيد؟ آيا معناى تصورى، استصحاب مىشود؟ يا متيقن، استصحاب مىشود؟«لاتنقض اليقين بالشك» استصحاب را در رابطه با متيقن مطرح كرده است. متيقن، قضيهاست. غير قضيه نمىشود عنوان متيقن و مشكوك پيدا بكند. در نتيجه، در تمام موارد،استصحاب در قضيه جارى مىشود.
اصلا ما استصحاب در معناى تصورى نداريم براى اينكه يقين و شك در رابطه بامعانى تصوريّه مطرح نيست. هر كجا پاى استصحاب مطرح است، پاى قضيه مطرحاست، پاى موضوع و محمول مطرح است، پاى مسند و مسند اليه مطرح است. اگر پاىاينها مطرح شد، اگر كسى از ما سؤال كرد كه شما چه را استصحاب مىكنيد؟ مستصحبشما چيست؟ ما مجبوريم كه بگوييم: «مستصحبنا قضية مشتملة على الموضوع والمحمول». پس اينكه شما استصحاب بقاى وضو را جارى مىكنيد، اين از نظر تعبير، يكسنخ مسامحه در آن وجود دارد و الاّ آن كه استصحاب در آن جارى مىشود، اين استكه «انى كنت متطهراً و أشكُ فى أنى فى هذ الحال، هل اكون متطهراً ام لا اكون متطهراً» ومستصحب، همين «انى كنتُ متطهراً»، به معناى قضيه و به معناى تصديقى خواهد بود.
پس با توجه به اينكه يقين و شك در روايات «لاتنقض» ناظر به قضاياست، مىفهميمكه مستصحب ما، عبارت از نفس قضيه خواهد بود. اين يك مقدمه هم براى اشكال بهكلام شيخ و هم به عنوان راهگشاى اصل مطلب در مسأله بقاء الموضوع بود.
تمرينات
قول اول در باب معناى بقاى موضوع را با اشكالش توضيح دهيد
معناى بقاى موضوع را از نظر شيخ انصارى(ره) بيان كنيد
اشكال خلط بين وجود ذهنى و وجود خارجى را در كلام شيخ انصارى شرح دهيد
لزوم تعلّق يقين و شك به مفاهيم تصديقيه بيانگر چيست
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...