سه شنبه 29 خرداد 1403 - 9 ذيحجه 1445 - 18 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
اجزاء و شرائط و موانع
تدریس استاد
متن
40 اجزاء و شرائط و موانع 109
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
اقسام شرائط نسبت به احكام شرعيّه
شرائط بر سه قسم بودند؛
يك قسم از شرائط امكان اخذ در متعلق حكم را دارند و شارع هم آنها را در متعلق اخذ كرده،مانند اكثر شرائط. قسم دوم شرايطى هستند كه امكان اخذ در متعلق را دارند، لكن شارع در لسان دليلشرعى آنها را اخذ در متعلق نكرده، بلكه ما از راه حكم و هدايت عقل اين شرطيّت را استكشافكردهايم. قسم سوم، شرايطى است كه اصلاً امكان اخذ در متعلق را ندارند، مانند قصد امتثال و اتيان بهداعى امر، آن هم روى مبناى مرحوم محقق خراسانى(ره) . آيا تمامى اين اقسام در بحث صحيحى واعمى دخالت دارند؟ يعنى كسى كه قائل است به اين كه الفاظ عبادات براى خصوص معانى صحيحهوضع شدهاند، همانطور كه صحتِ من حيث الأجزاء را مىگويد، صحت من حيث الشرائط را همقائل است؟ يا اين كه شرائط به طور كلى از مسأله صحيحى و اعمى بيرون است و نزاع در اين باب،تنها در رابطه با صحت من حيث الأجزاء است؟ و يا اينكه ميان اين اقسام ثلاثه فرق وجود دارد،بعضى داخل در محل نزاع هستند و بعضى خارج از محل نزاع؟ ظاهر اين است كه هر يك از سهاحتمال، قائل دارد.
نظر مرحوم آخوند(ره)
اما احتمال اول كه همه شرائط مانند همه اجزاء در محل نزاع دخالت دارند، از دو جاى كلاممرحوم آخوند(ره) استفاده مىشود؛ يكى در آخر بحث صحيحى و اعمى كه مسأله شرائط و اجزاء رامطرح مىكند، نوبت به شرائط كه مىرسد، بدون اين كه اقسام ثلاثه براى شرائط قائل شود، روى كلىشرائط بحث مىكند، اول مىفرمايد: احتمال دارد كه شرائط را از باب و مقام تسميه خارج بدانيم. بعدمىفرمايد: «لكن الصحيح هو اعتبارها فيها»؛ صحيح اين است، همان طور كه اجزاء دخالت دارند،شرائط هم دخالت دارند. عرض كرديم كه ايشان اقسام ثلاثه شرائط را مطرح نمىكنند، كلى شرائط رامحل بحث قرار دادهاند. اين يك جاى كلام ايشان است.
جالب توجه اينكه مرحوم آخوند(ره) از صحيحىها است، يعنى مىفرمايد: الفاظ عبادات براىخصوص معانى صحيحه وضع شده است. يك جاى ديگر كه در اوايل بحث صحيحى و اعمى است.مسأله تصوير جامع كه مطرح مىشود، مىفرمايد: صحيحى و اعمى هر كدام بايد معناى عام و معناىجامعى را تصوير كنند. در مقام تصوير جامع و آن معناى عام چه معنايى را بايد تصوير كند؟ ايشانمىفرمايد: لازم نيست كه جامع را باسمه و عنوانه بشناسيم، بلكه مىتوانيم آن جامع را بآثاره وبخواصه بشناسيم. بعد مثال مىزند، مىفرمايد: در باب نماز ما نمىدانيم آن معناى جامع چيست؟ آنمعناى عامى كه تمام نمازهاى صحيحه را در بر مىگيرد، از لحاظ عنوان چه عنوانى دارد؟ اما اثرش رامىدانيم، اثرش نهى از فحشاء و منكر است، اثرش معراجيّت كل مؤمن است، اثرش قربانيّت كل تقىاست. روى اين بيانى كه ايشان ذكر مىكنند، كدام نماز صحيح اثرش نهى از فحشاء و منكر است؟ آننمازى كه علاوه بر اجزاء، واجد شرائط هم باشد، آن هم نه يك قسم از شرائط، بلكه تمام اقسام ثلاثهشرائط بايد در آن وجود داشته باشد، «و الاّ لا تكون ناهية عن الفحشاء و المنكر، و لا تكون معراجاًللمؤمن». اين طور تصوير جامع كردن و به اين كيفيت معناى عام را مطرح كردن، معنايش اين است؛همان طور كه اجزاء در باب صحيح و اعم دخالت دارد، شرائط هم دخالت دارد، نماز بدون شرائطنمىتواند موضوع اين آثار قرار بگيرد. پس در حقيقت از دو جاى كلمات مرحوم آخوند(ره) استفادهمىشود كه شرائط هم مثل اجزاء دخالت دارد، آن هم همه شرائط (و لو اين كه تصريح به عموم دركلام ايشان نشده است).
نظر مرحوم شيخ انصارى(ره) در باره اخذ شرائط در احكام شرعيّه
در مقابل ايشان، مطلبى از محقق عالى مقدار مرحوم شيخ انصارى (اعلى الله مقامه الشريف) نقلشده است. ايشان تمام اقسام ثلاثه شرائط را از محل نزاع صحيحى و اعمى خارج مىدانند. بيانى كهدر اين رابطه از ايشان نقل شده، اين است: شرائط و اجزاء، در رتبه واحده و در يك صف قرارنمىگيرند. رتبه اجزاء مقدم بر شرائط و رتبه شرائط، مؤخر از اجزاء است، چون اجزاء و شرائط مثلهمان سبب، شرط و مانع در تكوينيات است. در تكوينيات وقتى كه نار بخواهد تأثير در احراق كند وتأثير در مسبّب داشته باشد، يك سبب و مقتضى داريم به نام نار. يك شرط داريم به نام محاذات. مانعرا هم به شرط برگردانيم (يا عدم رطوبت و يا اينكه مانع را رطوبت قرار بدهيم). آيا در اين امرتكوينى موقعيت شرط و موقعيت سبب، چيست؟ آيا موقعيت شرط متأخر از موقعيت سبب است؟سبب آن است كه رابطه با مسبّب دارد و تأثير در مسبّب مىكند و نقش مؤثر در حصول مسبّب دارد.اما شرط كه عنوان تأثير در آن وجود ندارد، تقريباً به منزله واسطهاى است كه بين سبب و مسبّبائتلاف كرده و اينها را نزديك به هم مىكند و الاّ خود شرط من حيث هو، نقش مؤثر ندارد. نه به اينمعنا كه بدون شرط هم، مسبّب حاصل مىشود، لكن مؤثر در مسبّب عبارت از سبب است و شرط هممثل يك واسطه اين دو را به هم نزديك مىكند و مسبّب، به علت سبب، در خارج وجود پيدا مىكند.ايشان مىفرمايد: در عبادات باب اجزاء و شرائط، مسأله همين است. اجزاء، حكم آن مقتضى و سببرا دارد. و شرائط، حكم شرائط تكوينيه را دارد. به عبارت ديگر، اجزاء، در تشكيل ماهيّت نقش داردبه طورى كه «لولا الأجزاء لم يكن هناك ماهية الصلاة». اما شرائط، مثل اين كه دست ماهيّت را مىگيردو آن را به آثار و خواصش مىرساند. البته اگر شرائط نباشد، آثار و خواص نخواهد بود. اما با وجودشرائط، آثار و خواص، استناد به خود ماهيّت دارد و استناد به اجزاء دارد. پس مؤثر در آثار، اجزاءاست. لكن اين شرائط به منزله واسطه، در تأثير اثر بر مؤثر نقش دارد، بدون اين كه در خودشان عنوانمؤثرى وجود داشته باشد.
لذا مرحوم شيخ(ره) مىفرمايد: چون اجزاء و شرائط در يك موقعيت قرار نمىگيرند و رتبهاجزاء قبل از شرائط است و شرائط تأخر از اجزاء دارد، نمىتوانيم بگوييم همانطور كه اجزاء دخالتدارند، شرائط هم بايد دخالت داشته باشند.
اشكال فرمايش شيخ انصارى(ره) در چگونگى اخذ اجزاء و شرائط
اين بيان شيخ (ره)، بيان صحيحى است، اما نمىتواند آن معنايى را كه ايشان مىخواهند نتيجهگيرى كنند، در بر داشته باشد، براى اين كه ما هم قبول داريم كه اجزاء و شرائط در يك رتبه نيستند،اين يك واقعيتى است كه كسى نمىتواند آن را انكار كند. اما در بحث صحيح و اعم بحث مىكنيم كهمثلاً بنابر قول به ثبوت حقيقت شرعيه آيا شارع مقدس در مقام وضع و در مقام نام گذارى همان طوركه اجزاء را ملاحظه كرده، آيا شرائط را هم ملاحظه كرده يا نه؟ شرائط رتبه شان تأخر از اجزاء دارد،يعنى يك تقدم و تأخر رتبى مطرح است. در نام گذارى (كه يك امر اعتبارى است)؛ حقيقت وضعهمان طور كه در تعريف وضع ذكر كرديم، يك امر اعتبارى بيشتر نيست. وضع، عين اين نام گذارىاست كه براى مواليد و براى اشياء مخترعه تحقق پيدا مىكند. وقتى كلمه ماشين براى اين مركب نامگذارى مىشود، اين امر اعتبارى است، يك علقه اعتبارى بين اين لفظ و معنا به سبب وضع تحقق پيدامىكند. شارع مىفرمايد: من نماز را براى نماز صحيح من حيث الأجزاء و من حيث الشرائط وضعكردهام. مىگوييم: آيا شارع امر محالى را مرتكب شده است، در امر اعتبارى اين حرفها جريان پيدانمىكند. چون مثل واقعيت هاى تكوينيّه نيست كه مسأله تقدم و تأخر در آن مطرح باشد. تازه اين درتقدم و تأخر رتبى است، در تقدم و تأخر زمانى و مكانى اين حرفها مطرح نيست. مثلاً در نماز كهامرى اعتبارى است، مقولات مختلفه جمع شده است. كسى بگويد: در فلسفه ثابت شده كه اينمقولات قابل اجتماع نيستند. مىگوييم: پس چرا در نماز اين مقولات متضاده غير قابل اجتماع،جمع شدهاند؟ جواب اين است كه اين اجتماع، اجتماع حقيقى نيست، اعتبارى است. اين تركيب،تركيب اعتبارى است و در مركب اعتبارى نبايد حساب كنيم كه به حسب واقعيتِ تكوينيّه، اينمقولات غير قابل اجتماع است. همان طور كه در اصل تركيب اعتبارى نماز، هيچ مانعى براى جمعبين مقولات متباينه قائل نيستيد، مسأله وضع هم از همين قبيل است، آن هم يك امر اعتبارى است.
يك مؤيد اين است كه مىبينيد گاهى يك لفظ را براى دو معناى متضاد وضع مىكنند؛ مثل (قرء)كه هم به معناى طهر و هم به معناى حيض است. آيا كسى در اين وضع مىتواند مناقشه كند؟ وضع،امر اعتبارى است. مانعى ندارد كه لفظ قرء هم براى طهر و هم براى حيض وضع شود. لذا اين بيانمرحوم شيخ بزرگوار(ره) به نظر ما قابل مناقشه است .
نظر محقق نائينى(ره) در شرائط مأخوذ در متعلق حكم
قول سوم از مرحوم محقق نايينى (اعلى الله مقامه الشريف) است. ايشان گفتهاند: اگر شرائط ازقبيل قسم اول باشد كه هم امكان اخذ در متعلق دارد و هم شارع آنها را در متعلق اخذ كرده، حتماًداخل در محل نزاع هستند و اما اگر از قبيل قسم دوم و سوم باشد، (قسم دوم يعنى شرطى كه امكاناخذ دارد، اما در لسانِ دليل شرعى اخذ نشده است. قسم سوم آن است كه امكان اخذ ندارد) حتماًخارج است.
ايشان بايد براى هر دو طرف اقامه دليل بفرمايند كه چرا شرائط قسم اول، حتماً داخل در محلبحث است و چرا شرائط قسم ثانى و ثالث، حتماً خارج از محل بحث است. بيان ايشان در اين رابطهاين است: اما قسم اول كه مىگوييم حتماً داخل است، براى اين كه وقتى يك شرط امكان اخذ درمتعلق داشت و شارع هم او را در متعلق اخذ كرد، معنايش اين است كه شارع با آن معامله جزئيّتكرده و در رديف اجزاء قرار داده است. وقتى شارع مىگويد: «صلّ مع الطهارة»، علاوه بر اين كه اجزاءنماز را ملاحظه كرده، تقيد «صلاة» به طهارت را هم ملاحظه كرده است. براى اين كه معناى شرطيّتبه دخالت تقيد به شرط بر مىگردد. پس تقيد به طهارت ملاحظه شده است. آيا مىشود تقيد به يكچيز ملاحظه شود اما خود آن چيز ملاحظه نشود؟ يعنى بگوييم كه شارع تقيد به طهارت را ملاحظهكرده، اما از خود طهارت غافل بوده، اين امر غير معقولى است. وقتى كه تقيد به طهارت ملاحظهشده، حتماً طهارت هم ملاحظه شده است. پس شرايطى را كه شارع در خود متعلق اخذ كرده،معنايش اين است كه تقيد به آنها را ديده و اگر تقيد به آنها ملحوظ شد، ملازم با ملحوظيّت خودآنهاست. ديگر چه فرق مىكند بين آنها و بين اجزاء؟ همان طور كه اجزاء، مورد لحاظ واضع و شارعقرار مىگيرد، اين تقيدها هم بايد مورد ملاحظه باشد. چون فرض كرديم كه شارع خودش در متعلقاخذ كرده و ما را ارشاد كرده، و «لولا ارشاد الشارع» از كجا مىفهميديم كه طهارت دخالت در نمازدارد، استقبال و ستر و امثال ذلك، مدخليّت در نماز دارد؟ لذا اين قسم اول را ايشان مىفرمايد حتماًداخل در محل بحث است.
و اما قسم دوم و سوم را مىفرمايد: حتماً خارج است. در قسم دوم كه مسأله شرطيّت را از راهعقل استفاده مىكنيد، عقل حكم مىكند به اين كه نبايد نماز مزاحم أقوى داشته باشد. اگر نماز مبتلاءبه مزاحم أقوى شد؛ مانند ازاله، «تكون فاسدة، فيشترط فى صحة الصلاة عدم ابتلاءها بمزاحمأقوى». ايشان مى فرمايد: مزاحمت دو طرف دارد، يك طرف، ازاله است، يك طرف، صلاة است.وقتى كه صلاة را به عنوان طرف مزاحم ازاله مطرح مىكنيد، صلاة را مطرح مىكنيد، يا چيز ديگرىكه «لا يسمى بصلاة»؟ مسماى به صلاة و «ما هو اسمه الصلاة» را به عنوان طرف مزاحم ازاله مطرحمىكنيد يا اين كه مىگوييد نه، يك چيزى است كه اگر مزاحم نبود از آن تعبير به صلاة مىكرديم؟عقل اين طور نمىگويد، شما هم اين حرف را نمىزنيد. شما مىگوييد: «يشترط فى الصلاة ان لاتكون الصلاة مبتلىً بالمزاحم الاقوى». پس آن چه طرف مزاحمت ازاله است، مسمى صلاة است، ماهو موضوع له لفظ صلاة است، بنابر قول به حقيقت شرعيه. اگر طرف مزاحمت ازاله، مسماى بهصلاة باشد، چطور قابل تعقل است كه بگوييم: در خود اين تسميه، عدم ابتلاء به مزاحمت دخالتدارد به طورى كه اگر مبتلاى به مزاحم شد، «لا يسمى بصلاة». پس بيان ايشان به اين برمى گردد كهچون فرض مزاحمت مىكنيم، بايد دو طرف داشته باشد: يكى ازاله، يكى صلاة و مىگوييم: «الصلاةمزاحمة للازاله»، منتهى يكى اهم است يكى مهم، يكى اقوى است و يكى غير اقوى است، و الاّ اصلمزاحمت تحقق دارد. وقتى كه مىگوييد: «الصلاة مزاحمة للازالة يا مزاحم بالازالة»، آيا صلاة واقعىيا مسمى به اسم صلاة را مىگوييد؟ موضوع له لفظ صلاة را مىگوييد؟ يا اين كه يك چيزى كه اگراين ابتلاء نبود، اسمش را نماز مىگذاشتيد، اما حالا كه اين ابتلاء هست، «لا نقول انه صلاة؟» كه همين طور در قسم سوم، يعنى شرايطى كه امكان اخذ در متعلق ندارد، مسأله قدرى روشن تر ازقسم دوم است. اگر انسان بخواهد نماز را به داعى امر اتيان بكند، اين داعى الامر يك رتبه تأخر ازخود امر دارد. براى اين كه تا امر نباشد، معنا ندارد انسان امر را به داعى الامر اتيان كند. پس «داعىالامر متأخر عن الامر»، امر هم متأخر از متعلقش است. متعلقش صلاة است، پس «الصلاة متقدم علىالامر و الامر متقدم على داعى الامر». چيزى كه دو رتبه از نفس عنوان صلاة تأخر دارد، چطور معقولاست در مسمّى و معناى صلاة دخالت داشته باشد؟ پس اصلاً معقول نيست با تأخر دو رتبه بگوييم:اين داعى الامر هم جزء شرائط است و شرائط هم در تسميه و وضع دخالت دارند. لذا اين قسم همبايد از مقام نزاع در بحث صحيحى و اعمى خارج گردد.
اشكال بر استحاله اخذ بعض الشرائط در متعلق احكام
جوابى را كه از بيان شيخ انصارى (اعلى الله مقامه الشريف) داديم، اينجا هم جريان پيدا مىكند.اين تقدمها و تأخرها، مربوط به واقعيت امر است. مثل اين كه مرحوم آخوند(ره) هم روى همين معنامسأله اخذ داعى الامر را در متعلق امر محال مىداند. البته اگر اشكالات ديگرى به مرحوم آخوند(ره)نباشد، اين حرف مانعى ندارد.
ايشان مىگويد: مولى وقتى كه مىخواهد امر را متعلق به صلاة كند، معنا ندارد در متعلق، اينداعى الامر كه تأخر از امر دارد، اخذ شود. مسأله وضع و نام گذارى، امر اعتبارى است كه تقدمها وتأخرها در آن سبب نمىشود كه آن متأخرِ محال، در رديف متقدم قرار گيرد. مگر اين كه انقلاب درواقعيت به وجود آوريم؟ ما به وسيله وضع فقط مىخواهيم نام گذارى كنيم، چه مانعى دارد شارعبگويد من كلمه صلاة را براى نمازى كه هم صحة من حيث الأجزاء دارد و هم صحة من حيثالشرائط، آن هم جميع شرائط، وضع كردهام؟ كجاى اين مطلب استحاله دارد؟ اصلاً كلمه استحاله وعدم معقوليت و امثال ذلك را در امور اعتباريه نبايد كسى مطرح كند. بزرگترين مصداق امر اعتبارىنماز است. در نماز پنج شش مقوله متباين وجود دارد، ولى اعتباراً يك شىء شناخته شده است. آيااين، معنايش اجتماع مقولاتى است كه مستلزم استحاله است؟ يا اين اجتماعِ اعتبارى، ربطى بهواقعيتها و تكوين ندارد؟ لذا بيان در جواب قاصر ما از كلام شيخ انصارى(ره) در كلام محققنايينى(ره) هم مطرح است.
تمرينات
چگونه مى توان فهميد كه مرحوم آخوند(ره) اقسام سه گانه شرائط را در بحث صحيحواعم دخيل مىداند
نظر مرحوم شيخ(ره) در مدخليّت شرائط سه گانه در بحث صحيح و اعم چيستاشكال اين نظر چيست
نظر محقق نائينى(ره) در مدخليّت شرائط سه گانه در بحث صحيح و اعم چيست واشكال اين نظر چيست
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...